هفته پژوهش

هفته پژوهش مبارک

هفته پژوهش

بال های پرواز

بال های پرواز

بال های پرواز

فرایند غیبت و انتظار و ظهور منجی موعود، عامل اساسی در مانایی مذهب تشیع بود.

کربلا و انتظار، شیعه را پرتوان، از پیچ و خم تاریخ عبور دادند. اما بدون انتظار، از عاشورا تنها یک تراژدی باقی می ماند که باید با نگاه به گذشته بر این فاجعه ی غم بار گریست و ثواب برد؛ اما انگاره ی انتظار، عاشورا را به حماسه ای تبدیل کرد ضمن گریستن بر آن، باید غیظ و غیرت خود را برای روزگار ظهور متراکم و آماده نگه داشت.

ادامه »

حسین پسر غلامحسین

کتاب حسین پسر غلام حسین (نخل سوخته ۲)

زندگی نامه و خاطرات از شهید محمد حسین یوسف الهی

نویسنده: مهری پور منعمی

ناشر: مبشر (وابسته به کنگره شهدای استان کرمان(

نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۶

تعداد صفحات: ۳۱۶ صفحه – مصور.

شهید حسین یوسف الهی

کتاب حاضر  خاطرات و شرح حال شهید حسین یوسف اللهی است که در حقیقت باز نویسی دوباره کتاب نخل سوخته می باشد با بازنگری، عنوان و چاپ جدید. صفحات مفید کتاب ۳۰۰ صفحه می باشد و پایان بخش کتاب ۲۴ قطعه تصویر از محل زندگی، والدین و تصاویر مختلف از شهید می باشد.

کتاب از یک مقدمه و پنج فصل تشکیل یافته است. در قسمت مقدمه سه مطلب از ناشر، نویسنده و خانواده شهید بیان شده است.

علت نام گذاری کتاب: عبارت «حسین پسر غلامحسین »برگرفته از سخن شهید در مواقع حساس نبرد بوده است.

 

کفش کتانی

شهید حسین یوسف الهی محمدحسین خیلی نگران بود که این مشکل مانع ادامه حضورش در منطقه بشود. یک روز از صبح تا پاسی از روز در یکی از اتاق ها سرگرم کاری شده بود، صدایش زدم: « مادر جان! محمدحسین! ناهار آماده است، نمی آیی؟»

گفت چشم: « چشم مادر! آمدم.»

وقتی وارد اتاق شد، برقی در چشمان معصوم و گیرایش می درخشید: « مادر جان! راهش را پیدا کردم. دیگر هیچ مشکلی ندارم.»

بعد با آن ابتکارش برای راه رفتن مواجه شدم. او با ذوق و سلیقه، راهی برای حل مشکل خودش پیدا کرده بود. به جهت اینکه پایش به همراه قطعه پلاستیکی، راحت در کفش جای بگیرد، یک کفش کتانی خریده بود که دو سه شماره بزرگ تر بود. شلوارش را هم کمی گشادتر از معمول گرفته بود. بعد یک نخ ضخیم به بندهای کتانی بسته بود و آن را از داخل پاچه شلوار رد کرده بود و تا کمربندش بالا آورده بود. انتهای نخ را هم یک حلقه وصل نموده بود. انگشت دستش را درون حلقه می کرد و موقع راه رفتن آن را می کشید؛ به این ترتیب نوک پنجه پا بلند می شد و وقتی قدمش را برمی داشت، دوباره نخ را شل می کرد و پا به حالت اول برمی گشت. 

فکر خوبی کرده بود! هیچ کس متوجه نمی شد و تنها ایراد کار در این بود که برای نگه داشتن حلقه، دستش مدام به کمرش بود. تا چند مدّت که نسبتاً سلامتی اش را به دست آورد، به همین شکل راه می رفت. فقط بعضی از دوستانش از این ماجرا خبر داشتند. به همه سفارش می کرد که به کسی نگویید که پای من این طور شده است.

          منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین از مهری پور منعمی (زندگی نامه سردار شهید حسین یوسف الهی 

تبریک اعیاد شعبانیه

تبریک اعیاد شعبانیه

علت ناکارآمدی تربیت

علت ناکارآمدی تربیت

یکی از دلایل اصلی ناکارآمدی برخی از آموزه های تربیتی که ما در تربیت فرزندانمان به کار می گیریم، بی توجّهی به اجزای مختلف سازو کار تربیت است. بسیاری از ما به تربیت، به صورت جزیره ای نگاه می کنیم؛ یعنی فکر می کنیم هر کدام از آموزه های تربیتی، به تنهایی و بدون ارتباط با سایر آموزه ها، اثر خاصّ خودش را خواهد گذاشت. آموزه های تربیتی دین، اجزای به هم پیوسته است و برای این که بتوانیم تربیت کاملی داشته باشیم، ابتدا باید با همه این اجزا آشنا شویم و در مرحله بعد هم همه این آموزه ها را به کار ببندیم. 

                 منبع: منِ دیگرِ ما از محسن عباسی ولدی 

 

خواست ولی

خواست ولی

وظیفه ما در گام دوم انقلاب

1-    داشته های خودمان را بایستی بشناسیم و آن ها را جدی بگیریم.

2-    شناختن فسادها و رخنه ها و کمبودها و مشکل ها و سینه سپر کردن برای حل آن ها .

3-    اراده برای پیشرفت، برای مقابله، برای ایجاد جامعه اسلامی و تمدن اسلامی

4-    تلاش مضاعف در میدان علم، در میدان فکر و معنویت، در میدان سیاست، در میدان کار

5-    نپرداختن به مسائل فرعی و حاشیه ها، به مسائل اختلاف افکن

6-    دنبال کردن وحدت، حرکت متمرکز، حرکت مؤمنانه و مجاهدانه

7-    پررنگ کردن مرزها با دشمن

8-    مرز ایجاد نکردن با خودی، با نیروهای داخلی به اندک اختلاف سلیقه ای

جشنواره ریحانه آسمانی همزمان با هفته بزرگداشت شهدا برگزار شد.

برنامه های هفته بزرگداشت شهدا

خاطره گوییخاطره گویی2

جشنواره غذا

جشنواره غذا2

همیشه آنلاین اند!

سید لبخندی زد و گفت: الحمدلله باز هم شهدا عنایت کردند. یک نفر به تعداد رفیق هاشون اضافه شد.

سید ارتباط عجیبی با شهدا داشت. به زنده بودن شهدا اعتقاد داشت و بارها حکایت های اینگونه تعریف می کرد.

یک بار برای صبحانه قرار بود که 500 عدد نان تهیه کند. بعد نماز صبح از شدت خستگی خوابش برد. تا چشمانش را باز کرد، دید ساعت نزدیک هشت شده و فرصتی برای تهیه نان نیست.

تصویر بزرگی از شهید درویشی در اردوگاه زده بود. رفت جلوی عکس و گفت: حسن آقا آبرمون رو پیش مهمونات بخر. من یقین دارم که شما شهدا زنده هستید. همان موقع یک کاروان آمد و مسئولش چندین پلاستیک بزرگ نان آورد و گفت: ما این نان ها را اضافه گرفتیم، به درد شما می خوره؟

                                       منبع: کتاب شهیدان زنده اند از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی