سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

قدرشناسى از پدر و مادر

«وَ وَصَّيْنَاالْانْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَفِصالُهُ فى‏عامَيْنِ‏انِ‏اشْكُرْلى‏ وَ لِوالِدَيْكَ الَىَّ الْمَصيرُ وَ انْ جاهَداكَ عَلى انْ تُشْرِكَ بى‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِى‏الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ انابَ الَىَّ ثُمَّ الَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَانَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (آيات 14- 15)
و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم- مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد- كه براى من و براى پدر و مادرت شكر به جاى آور؛ بازگشت (همه شما) به سوى من است!
و اگر آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى‏دانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده‏اند. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى‏كرديد، آگاه مى‏كنم.
قرآن كريم انسان را به قدردانى از پدر و مادر- با هر مرام و مسلكى كه دارند- سفارش مى‏كند و اين سفارش را با كلمه «وَصَّيْنا» كه بيانگر مهم‏بودن موضوع است آغاز مى‏كند.
در آيات‏ديگر نيز انسان را به‏قدردانى و تشكر از زحمات پدر و مادر فرامى‏خواند و آن را در رديف شكر خدا قرار مى‏دهد؛  زيرا همان طور كه خدا ولىّ نعمت حقيقى است، پدر و مادر نيز واسطه نعمتهاى زيادى براى انسان بوده و زحمتهاى زيادى براى وى كشيده‏اند و تشكّر و قدردانى از هر ولىّ نعمتى، پسنديده و ناسپاسى، زشت است.


برترى حقوق مادر
در اين آيه بعد از سفارش احسان به پدر و مادر، بلافاصله نقش پرورشى و تربيتى مادر و زحماتى را كه وى متحمل شده، مطرح مى‏سازد و اين گونه بيان، شايد اشاره به برترى حقوق مادر و احترام وى باشد. امام زين العابدين (ع) فرمود:
حق مادر تو اين است كه بدانى؛ او تو را بگونه‏اى حمل كرده است كه هيچ كس، كسى را حمل نمى‏كند؛ از ثمره دلش تو را تغذيه كرده كه هيچ كس به ديگرى نمى‏دهد. او تو را با جميع جوارح خود حفظ كرد و باكى نداشت كه خود گرسنه باشد و تو را سير كند و خود تشنه باشد و به‏ تو بنوشاند، خود در آفتاب بماند و تو را از آفتاب بپوشاند و به خاطر تو بى‏خوابى بكشد و از سرما و گرما تو را حفظ كند، تا تو براى او بمانى؛ پس تو نمى‏توانى از عهده شكر او برآيى مگر به توفيق و كمك خداى تعالى.
حد و مرز اطاعت‏
چوم احسان به پدر و مادر واجب و آزردن آنان حرام است، اگر پدر و مادر دستوراتى مطابق حق بدهند و تقاضاهاى مشروعى بنمايند بر فرزند لازم است در حدّ توان، آنان را اطاعت و اجابت نمايد امّا اگر پدر و مادرى كافر و گمراه باشند وسعى و كوشش نمايند تا فرزندشان را نيز گمراه كنند در اين‏صورت وظيفه فرزند چيست؟
آيا اطاعت از آنها در اين صورت هم واجب است؟
آيا در اين صورت بايد آنها را طرد كرد و با آنان قطع رابطه نمود؟
و يا راه سوّمى وجود دارد؟
آيات فوق جواب مسأله بالاست و مى‏فرمايد در اين‏صورت نبايد از دستورات آنها پيروى كرد و خواسته نامشروع آنان را اجابت كرد؛ زيرا اطاعت پدر و مادر و ديگر اوليا تا زمانى واجب است كه معصيت خدا نباشد  ولى در عين حال نبايد نسبت به آنان بى‏احترامى هم كرد بلكه بايد در زندگى دنيا با آنان معاشرت و مصاحبت نيكو داشت. 
    معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 50

 

خانواده كانون آرامش‏

«وَ مِنْ اياتِهِ انْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ ازْواجاً لِتَسْكُنُوا الَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً انَّ فى‏ ذلِكَ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (آيه 21)

و از نشانه‏هاى او اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا به واسطه آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد. به‏راستى در آن براى مردمى كه مى‏انديشند، نشانه است.


مودّت، عامل پيوند
براى تشكيل خانواده اهدافى را مى‏توان برشمرد. قرآن همه آنها را در جمله «لِتَسْكُنُوا» بيان كرده است و هدف اصلى ازدواج را بازيابى سكون و آرامش اعلام كرده، آن را از آيات و مواهب بزرگ الهى دانسته است؛ زيرا ازدواج از ديدگاه اسلام مبادله عواطف است كه بر مبناى مودّت دو جانبه انجام مى‏گيرد و قرآن از آن به «ميثاق غليظ» و پيمان استوار تعبير مى‏كند. زن و مرد، متمم و مكمل يكديگرند و اين امر در سايه «ميثاق الهى» و «حبل خداوندى» يعنى ازدواج امكان‏پذير است.

ارتباط انسان با پدر، مادر و برادرش ارتباط «نَسَبى» است و از جان آنها مايه مى‏گيرد و پيوند دو همسر، قراردادى و اعتبارى است؛ ولى با اين وصف، محبت ناشى از آن بر محبت فرزند نسبت به پدر و مادر پيشى مى‏گيرد و اين تنها به خاطر قراردادن «مودّت» و «رحمت» از جانب خداست.
نمونه‏هاى گويايى در تاريخ زندگى مؤمنان وجود دارد كه اين حقيقت را روشن مى‏سازد، از جمله:پس از پايان جنگ احد پيامبر (ص) به دختر جحش فرمود: دايى تو «حمزه» شهيد شد. وى گفت: «انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ». باز فرمود: برادرت نيز شهيد شد. گفت: من اجر اين مصيبت را از خدا مى‏خواهم. اما همين كه خبر شهادت همسرش را به او داد، دست بر سر گذاشت، بلند گريست و فرياد كشيد. پيامبر (ص) فرمود:


 «ما يَعْدِلُ الزَّوْجَ عِنْدَ الْمَرْأَةِ شَىْ‏ءٌ»


نزد زن هيچ چيز معادل شوهر قرار نمى‏گيرد.

پيوستگى خانواده با جامعه‏
يكى از روشن‏ترين جلوه‏هاى «مودت» و «رحمت»، جامعه كوچك خانواده است. زن و شوهر ملازم يكديگرند و زندگى مادى و معنوى فرزندان خود را تأمين مى‏كنند و در حفظ و حراست، تغذيه، تأمين لباس و مسكن و تعليم و تربيت آنها مى‏كوشند. اگر اين رحمت و مشاركت نبود، نسل بشر به‏كلى قطع مى‏شد و هرگز نوع بشر دوام نمى‏يافت.

اين رابطه محبت‏آميز در چهارچوب خانواده خلاصه نمى‏شود، بلكه با توجه به‏اينكه خانواده زيربنا و نقطه آغازين جامعه است و با توجه به واژه «بَيْنَكُمْ» كه احتمالًا اشاره به همه افراد بشر است، مى‏توان گفت: ادامه حيات جامعه‏هاى بزرگتر نيز بدون «مودّت» و «رحمت» ممكن نيست؛ زيرا اين دو «ملاط و چسب» مصالح ساختمانى جامعه انسانى است، چرا كه جامعه از فرد فرد انسانها تشكيل مى‏شود، همچون ساختمانى كه از قطعات سنگ و آجر تشكيل مى‏يابد. اگر اين افراد با هم، پيوستگى و ارتباط نزديك نداشته باشند، جامعه‏اى به وجود نخواهد آمد.

معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 42

 

 

پوشش زنان‏ از منظر قران

 

«يا ايُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِازْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهِنَّ ذلِكَ ادْنى‏ انْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (آيه 59)


اى پيامبر! به زنان‏و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه «جلبابهاى خود [روسريهاى بلند] را بر خويش فروافكنند اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند، بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
پوشش، وسيله امنيت‏
پوشش كامل نشانه حيا و ايمان يك زن است. قرآن نيز با همين انگيزه و هدف،پوشيدن «جلباب» را توصيه مى‏كند و آن را علامت پاكدامنى و عفت مى‏داند؛ زيرا پوشاندن تمام بدن به شناساندن چنين زنانى به عنوان اهل حجاب و عفت وصلاح و تقوا كمك مى‏كند، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگراذيت نمى‏شوند و اهل فسق و فجور مزاحم آنان نمى‏گردند.
زمان و موقعيّت اجتماعى نزول آيه نيز همين معنا را تأييد مى‏كند؛ زيرا در دوران جاهليت و ابتداى بعثت، كنيزان و زنان اهل كتاب بدون پوشاندن سر و گردن از منزل بيرون مى‏رفتند و برخى از افراد هرزه وبى‏بند و بار، مزاحم آنها مى‏شدند. اگر زنانى كه تازه مسلمان شده بودند، با همان رسم و بدون رعايت پوشش كامل رفت و آمد مى‏كردند، چه بسا از شرّ مزاحمان فاسد احساس امنيت نمى‏كردند. از اين رو، خداوند دستور مى‏دهد زنان مؤمن بطور كامل حجاب را رعايت كنند تا در جامعه به عنوان زن و مؤمن، پاكدامن شناخته شوند و همانند زنان بى‏عفاف اهل كتاب و كنيزان بى‏تعهّد، مورد آزار و نگاههاى خائنانه مردان بيگانه قرار نگيرند و بهانه‏اى به دست مزاحمان اهل فسق ندهند.
حجاب كامل، وسيله امنيت و آسايش روانى زن است و گويا به زبان حال مى‏گويد:
 «چنين زنى نبايد مورد مزاحمت قرار گيرد. اين زنى است كه سپر دفاع را بطور طبيعى به همراه دارد و بايد در امان باشد.» پوشش اسلامى، زن را در سنگرى غيرقابل نفوذ و دور از تيررس نگاه و هوس بيگانگان قرار مى‏دهد و از تشويق و اضطراب نگه مى‏دارد.


حضرت آية اللّه العظمى امام خامنه‏اى زيد عزه العالى در اين باره مى‏فرمايد:
پايبندى بانوان به حجاب، آنان را در رسيدن به مدارج عالى معنوى كمك مى‏كند و از سقوط بر پرتگاههايى كه در سر راه آنان قرار دارد مانع مى‏شود. هيچ بحثى درباره پوشش زن، نبايد متأثّر از هجوم تبليغاتى غرب باشد. البتّه حجاب زنان به چادر منحصر نمى‏شود اما چادر بهترين نوع حجاب و نشانه ملّى ماست و هيچ منافاتى با فعاليتهاى زنان مسلمان در مسائل اجتماعى و فرهنگى ندارد


وسيله و كيفيّت پوشش‏
در اين آيه «جلْباب» به فتح و كسر جيم، وسيله پوشش معرفى شده است و آن لباس بلند مثل چادر و يا روسرى بزرگ- چارقد- است كه بخشهاى عمده بدن، سر و گردن و سينه را مى‏پوشاند و بيشتر در بيرون از منزل مورد استفاده قرار مى‏گيرد. «يُدنين» از مادّه «دنوّ» به معناى نزديك ساختن است و مقصود از آن پوشيدن است.
اين تعبير كنايه از آن است كه زنان «جلباب» را طورى بر خود بگيرند يا طورى بر سر كنند كه موى سر، زيرگلو و سينه‏هايشان را بپوشاند تا در انظار پيدا نباشد و افراد شهوتران، بيماردل و هرزه، آنان را به حيا و عفت بشناسند و جرأت تعرّض به آنان را به خود ندهند. 
                 معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 72


 

گمراه‏كنندگان برونى‏

گمراه‏كنندگان برونى‏
1- شيطان:
اوّلين دشمن قسم خورده انسان از ديدگاه قرآن، شيطان است. خداوند متعال در آيات فراوانى به معرفى شيطان، اهداف، راههاى نفوذ و دشمنى سرسختانه‏اش با انسان پرداخته و به انسان‏ها هشدار داده كه در دام شيطان نيفتند. به عنوان مثال در آيه‏اى همه انسانها را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرمايد:
 «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ‏السَّعِيرِ»
بدرستى كه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد، [او] فقط دار و دسته‏اش را مى‏خواند تا آنها از ياران آتش باشند.
در آيه‏اى نيز بيان مى‏دارد كه او به عزّت پروردگار سوگند ياد كرده كه بندگان خدا-مگر مخلصان را- گمراه خواهد كرد
شيطان همچنين از خداوند خواسته كه تا روز قيامت به او مهلت دهد تا همه فرزندان آدم، جز تعداد كمى را لجام زده و به دنبال خود بكشد
البته در مورد گمراهگرى شيطان بايد توجه داشت اذن الهى به شيطان كه به اغواى بشر بپردازد، به معناى مسلط كردن او بر انسان‏ها نيست؛ بلكه اين خود انسان‏ها هستند كه با اختيار خود به تبعيت از او مى‏پردازند، و ولايتش را بر خود مى‏پذيرند. قرآن مجيد در تبيين اين نكته كه شيطان بر چه كسانى تسلط مى‏يابد و از تسلط بر چه كسانى عاجز است، مى‏فرمايد:
 «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»
به درستى كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، تسلّطى ندارد. تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده‏اند و آنها كه نسبت به او [: خدا] شرك مى‏ورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى‏نهند.)

صفحات: 1· 2

هدايتگران و گمراه‏كنندگان‏

آيات فراوانى از قرآن مجيد به توصيف هدايتگران به سوى حق پرداخته و آياتى نيز كسانى را كه به اغواى بشر مى‏پردازند معرفى نموده است. دراين فصل به بررسى اين دو گروه از ديدگاه آيات قرآن مجيد خواهيم پرداخت.
هدايتگران‏
خداوند، هدايتگر اصلى عالم هستى‏
همانگونه كه خداوند متعال تنها افاضه كننده وجود به همه موجودات عالم هستى است و اگر در به وجود آمدن موجودات، معِدّاتى نيز وجود دارد همگى وسائط در فيض بوده و در عرض خالقيت خداوند متعال قرار نمى‏گيرند، در مسأله اعطاى كمالات به موجودات و همچنين نشان دادن راه كمال نيز عامل اصلى تنها خداست و ديگر هدايتگران نيز هدايتگران تبعى محسوب مى‏شوند. در آيه‏اى از قرآن كريم همه هدايت منحصر در هدايت خداوند گرديده و گوياى آن است كه هر چه به جز هدايت الهى، نام هدايت به خود گيرد جز ضلالت چيزى نخواهد بود.


 «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى‏»


بگو: هدايت، تنها هدايت الهى است.
آيه‏اى نيز كه به زبان حصر همه خيرات عالم را در انحصار خداوند متعال مى‏داند و مى‏فرمايد: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ»  ناظر به همين واقعيت نيز مى‏باشد، زيرا از جمله خيراتى كه به همه موجودات و از جمله انسان مى‏رسد مسأله هدايت شدن به سوى كمال مى‏باشد.

صفحات: 1· 2

روش‏هاى قرآن در هدايت انسان‏

قرآن مجيد براى هدايت انسان‏ها نازل شده است تا با تربيتشان، آنان را از ظلمت‏ها به سوى نور رهنمون شود. اين كتاب الهى براى تحقق اين هدف از روش‏هاى گوناگون چون نقل قصه، مثل، استدلال، موعظه و سخنان حكمت‏آميز، بشارت و انذار و … استفاه كرده است. در اين پست  براى تبيين بيشتر به یکی از این روشها مى‏پردازيم.


قصه گويى‏
داستان سرايى از گذشته‏هاى دور در ميان انسان‏ها رايج بوده و انسان‏ها با علاقه تمام قصه‏ها را شنيده و سينه به سينه و نسل به نسل به افراد پس از خود انتقال داده‏اند. جاذبه قصه در بين شنوندگان موجب شده كه بازار قصه سرايان خيالى نيز رونق بگيرد و كتب فراوانى در اين زمينه بجاى بماند.
استقبال از قصه، اختصاص به گروه خاصى از انسانها ندارد و همه اقشار افراد جامعه از كوچك و بزرگ را به خود جذب مى‏نمايد. قصه علاوه بر پركردن اوقات فراغت و وسيله سرگرمى، فوايد مهم‏ترى ديگر نيز دارد كه باختصار به آنها اشاره مى‏كنيم.

صفحات: 1· 2

نااميدان از رحمت حق:

در ميان آيات مربوط به داستان بشارت به حضرت ابراهيم (ع)، از زبان آن حضرت نقل شده كه يأس از رحمت حق مختص به گمراهان است:


«قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ الَّا الضَّالوُّنَ»

گفت: جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارشان مأيوس مى‏شود؟!
اگر در اين آيه، يكى از ويژگى‏هاى گمراهان، نااميدى از رحمت پروردگار ذكر شده به اين دليل است كه نااميدى، ريشه در اعتقادات ناصحيح دارد و گرنه اگر كسى خداوند را داراى قدرت بى پايان بداند كه مى‏تواند همه خواسته‏هاى او را برآورده كند و در سختى‏ها نجاتش دهد، هرگز به نااميدى دچار نخواهد شد.
گفتنى است كه گمراهان، اختصاصى به گروه‏هاى فوق ندارد و هر كس به هر مقدار از راه حق فاصله گيرد و هدايتش را از غير طريق خداوند و وحى آسمانى بگيرد در ضلالت واقع شده، خواه گمراهى‏اش در مسائل اعتقادى باشد و يا در عمل به ضلالت گرفتار گردد.

مرتدين

                 

دسته ديگر از گمراهان كسانى‏اند كه ابتدا راه حق را شناخته و بدان ايمان آورده‏اند، اما سپس از آن برگشته و به باطل گرايش يافته‏اند.


«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ‏الضَّالُّونَ»


كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راه‏ اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مى‏گيرد) قبول نمى‏شود؛ و آنها گمراهان (واقعى) اند (چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند، و هم راه توبه را!)
با تأكيداتى كه در پايان آيه، يعنى «اوُلئِكَ هُمُ الضَّالوُّنَ» وجود دارد مى‏فهماند كه اين گروه در ضلالت سختى فرو رفته‏اند و به همين جهت موفق به توبه حقيقى نمى‏شوند و اگر توبه ظاهرى كنند از آنان پذيرفته نمى‏شود؛ و يا بنابراحتمال ديگر، اگر به هنگام مرگ و با مشاهده عذاب، توبه كنند، ديگر مورد قبول واقع نخواهد شد، زيرا توبه از كسانى پذيرفته مى‏شود كه به هنگام اختيار و نرسيدن مرگ به آن اقدام كنند.

هدايت در قرآن، ص: 114

پيروى كنندگان از خواسته‏ هاى مشركان:

خداوند متعال در آيات فراوانى از قرآن مجيد، پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان را از پيروى از خواسته‏هاى مشركان و كافران نهى نموده است. «1» به عنوان مثال به پيامبراكرم (ص) مى‏فرمايد:


«وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همان‏ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.


«قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لَاأَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ


بگو: «من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى‏خوانيد، نهى شده‏ام!» بگو: «من از هوا و هوس‏هاى شما، پيروى نمى‏كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود!»
دليل اين نهى نيز روشن است؛ زيرا مشركان و گمراهان نه خود حق را درك كرده و نه توان رهبرى ديگران به سوى حق را دارند. آنان خود در ضلالت اعمال و اخلاق و عقايد خود سرگردان و متحيرند، و هر كس را كه از آنان پيروى كند به همان وادى بى انتها و بدون راه نجات‏ خواهند برد. قرآن شريف در تعبير زيباى خود، به اين حقيقت اشاره نموده كه اگر حق بخواهد از هواهاى چنين گروهى تبعيت كند نتيجه‏اش فساد و تباهى عالم وهمه انسان‏هاست:


«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ»


و اگر حق از هوس‏هاى آنها پيروى كند، آسمان‏ها و زمين و همه كسانى كه در آن‏ها هستند تباه مى‏شوند.

دایره هدایت الهی
به همين جهت در چندين آيه به پيامبرش اعلام مى‏كند كه اگر از خواسته‏هاى مشركان پيروى كنداز دايره ولايت الهى بيرون رفته و ديگر از سوى خداوند حمايت نمى‏شود و در گروه ظالمين قرار خواهد گرفت. از سوى ديگر به عموم مسلمانان نيز تذكر مى‏دهد كه تمايلى به آنها نشان ندهيد، زيرا تمايل به اهل ضلالت، چيزى جز آتش فتنه و عذاب در دنيا و آخرت را به همراه نخواهدداشت:


«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَموُا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»

و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گيرد

منافقان

منافقان كسانى هستند كه در ظاهر به اسلام و ايمان تظاهر نموده ولى در باطنشان خبرى از ايمان نيست. آياتى از سوره بقره به معرفى آنان پرداخته و تصريح مى‏كند كه چنين گمراهانى هرگز تجارتشان سودمند نخواهد بود؛ زيرا اينان خود ضلالت و گمراهى را بر هدايت ترجيح داده‏اند:


«أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى‏ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»


آنان كسانى هستند كه گمراهى را به جاى هدايت خريده‏اند (برگزيده‏اند) و تجارت آنها سودى نداده و هدايت نيافته‏اند.
اين منافقان، چنان در گمراهى فرو رفته‏اند كه به تعبير قرآن مجيد، كر و گنگ و كورند؛ نه توان شنيدن حقايق را دارند و نه سخنى از حق بر زبان مى‏رانند و نه مى‏توانند حق را ببينند و درك كنند. در ادامه آيات دو مثل براى بيان گمراهى و راه به جايى نبردن اين گروه مى‏زند، در يكى، اينان را به شخصى تشبيه كرده كه آتشى روشن كرده تا اطراف خود را ببيند و راه خود را پيدا كند اما طوفانى سخت آن را خاموش نموده و توان تشخيص را ازاو مى‏گيرد. در مثال دوم، آنان را به كسانى تشبيه كرده كه مى‏خواهند راه خود را در بيابانى كه در آن گم شده‏اند به وسيله نورى كه از رعد و برق آسمان حاصل مى‏شود پيدا كنند، امّا اينان جز چند گام برداشتن فرصت ديگرى نيافته و به خاموشى و سردرگمى پيشين دچار مى‏شوند. دليل گمراهى و تحيّرشان اين است كه نخواسته‏اند با دين خدا با صداقت برخورد نمايند، بلكه خواسته‏اند تا از در حيله وارد شده و خداى سبحان و مؤمنان را بفريبند، غافل از اينكه جز گمراهى خويش سودى نمى‏برند.

هدايت در قرآن، ص: 112