سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

تكذيب كنندگان لقاى الهى

 تكذيب كنندگان لقاى الهى:
در برخى از آيات قرآن مجيد به تشريح عقايد مشركان و نسبت هاى ناروايى كه به قرآن مى‏زدند پرداخته است. در اين آيات، تكذيب معاد توسط آنان را ياد آور شده و همين تكذيب لقاى الهى را دليل گمراهيشان دانسته است:


«وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كأَن لَمْ يَلْبَثوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»


(به ياد آور) روزى را كه (خداوند) آنها را جمع (و محشور) مى‏سازد؛ آنچنان كه (احساس مى‏كنند) گويى جز ساعتى از روز، (در دنيا) توقّف نكردند، به آن مقدار كه يكديگر را (ببندند و) بشناسند! مسلّماً آنها كه لقاى خداوند (و روز رستاخيز) را تكذيب كردند، زيان بردند و هدايت نيافتند!
راز گمراهى اين گروه در اين است كه هر كس لقاى الهى را تكذيب كند، چيزى جز دنيا برايش نمى‏ماند كه بدان دل ببندد و دل بستن به دنيا و به دنبال آن تلاش براى از دست ندادن آن، انسان را به هر فساد، ظلم و تباهى مى‏كشاند، همانگونه كه همه طاغوت‏ها، در راه حفظ سيطره و نفوذ و جمع امكانات دنياى مادى به مقابله با خداپرستان برآمده وبه هر جنايتى دست زده‏اند. در آيات ذيل نيز ويژگى‏هاى افراد مادّى را ذكر كرده و عاقبت كار آنها را بيان مى‏دارد:


«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ أُولئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»

آنها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخير) ندارند، و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند، و آنها كه از آيات ما غافلند، (همه) آنها جايگاهشان آتش است، به خاطر كارهايى كه انجام مى‏دادند!


در اين آيه به چهار خصيصه اين گروه اشاره شده و به نظر مى‏رسد كه اين چهار ويژگى بر هم مترتّبند، يعنى كسانى كه به لقاى الهى اميدوار نيستند به سوى دنيا رو آورده و بدان راضى مى‏شوند و سپس بيشتر دل بدان داده و به جايى مى‏رسند كه دنيا تنها محل تكيه و اطمينان آنها مى‏شود و در آخر نيز همين اطمينان به دنيا سبب مى‏شود كه از هر چه آيت الهى است چشم پوشيده و حقايق را نتوانند ببينند و جزاى گمراهى چنين گمراهانى نيز جز آتش دوزخ نخواهد بود.

 

هدايت در قرآن، ص: 111

 

ابعاد هدايت قرآن‏

الف- بُعد فكرى و اعتقادى‏

ابتدا به عنوان مقدمه يادآور مى‏شويم كه قرآن مجيد در راه ساختن انسان و رساندن وى به قلّه سعادت و تكامل، براى «علم» و فراگرفتن آن اهميت فراوان قائل شده و يكى از اهداف اصلى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را تعليم كتاب و حكمت به مردم دانسته است

همچنين براى مؤمنانِ عالم درجات بسيار بالايى در نظر گرفته و دانشمندان حقيقى را مورد تكريم قرار داده است. از همگان خواسته كه از روى علم ودانايى سخن بگويند و مطالب ديگران را نيز به همراه دليل و استدلال بپذيرند. سخن از تعليم و تعلّم و ابزار علم چون قلم و نوشته، در اولين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله  خود نشانگر اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن مجيد است.

پس از بيان اين مقدمه، متذكر مى‏شويم كه قرآن مجيد در هدايت بُعد فكرى و اعتقادى انسان به دو مرحله توجه داشته است: مرحله زدودن افكار غلط و انحرافى و مرحله جايگزين ساختن اعتقادات و افكار صحيح. در اين قسمت به شرح اين دو مرحله مى‏پردازيم:

1- زدودن افكار خرافى: اگر مراد از «خرافه» را افكار خلاف واقع بدانيم كه به مرور زمان برخى از مردم به آن معتقد گشته‏اند، قطعاً بزرگ‏ترين خرافه، «شرك و بت پرستى» است. زيرا حقيقتى در عالم روشن‏تر و واضح‏تر از توحيد و اعتقاد به خالق نيست. اصل اعتقاد به علت العلل و مبدأ هستى در جان هر آدمى نهاده شده است و اگر غبار گناهان واشتباهات روى آن را نپوشاند، هر شخص در اولين قدم حركت فكرى خود متوجه اصل وجود او خواهد شد. به همين جهت رسالت قرآن مجيد در اين بُعد همانا مبارزه دائم و علنى با شرك و مظاهر آن است. قرآن مجيد در يكى از نداهاى صريح خود بر ضد شرك آن را سخت‏ترين گمراهى دانسته و مى‏فرمايد:

 «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ»

و هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مى‏ربايند و يا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مى‏كند!

مبارزه قرآن با ديگر افكار غلط همچون «انكار معاد» يا «انكار نبوت» نيز با سيرى كوتاه در آيات كلام الهى، به خوبى به دست مى‏آيد. به عنوان نمونه آيات سوره يس به اين مهم مى‏پردازد. ابتدا به توهم بعضى از منكران معاد اشاره كرده كه پوسيده شدن استخوان‏هاى مردگان را دليل بر عدم برانگيخته شدن آنها مى‏دانستند؛ سپس به جوابگويى پرداخته و با رد توهّم آنان بيان مى‏دارد كه همان خداوندى كه براى بار اول انسان‏ها را خلق كرد، قادر است دوباره آنان را زنده كند. علاوه بر آن نمونه‏هاى ديگرى از قدرت خداوند را مثال مى‏زند تا استبعاد برپايى معاد را       نفى نمايد.

از آنجا كه عدّه‏اى، به دليل عدم شناخت صحيح از جهان هستى دچار اين افكار غلط شده و به لغزشگاه‏هاى انديشه گرفتار مى‏شوند، قرآن مجيد به اصلاحِ ريشه‏اى اين انحراف‏ها پرداخته و موانع شناخت را به آنها يادآور مى‏شود تا به اصلاحِ اعتقادات خود بپردازند. به عنوان نمونه به دام‏هاى تقليد كوركورانه و تكيه بر ظن و گمان اشاره نموده و اين دو را آفت شناخت انسان معرفى كرده است.  از همه انسان‏ها مى‏خواهد كه خود به تحقيق بپردازند و تا حصول علم از پا ننشسته و به مجرد دست‏يابى به ظن و گمان به‏اعتقادى رونياورند. احترام به گذشتگان نيز سبب نشود كه دست از عقل خويش شسته و خود را تسليم افكار آنان نمايند.

2- جايگزينى اعتقادات صحيح: قرآن مجيد براى پياده نمودن اين هدف دعوت به تعقل، تفكر و تدبّر را پايه و اساس دعوت خود نهاده و از انسان‏ها مى‏خواهد كه خود به تفكر در جهان هستى بپردازند، آيات آفاقى و انفسى را مورد توجه قرار داده، با مطالعه هر چه بيشتر در طبيعت و انسان به حقيقت هستى پى برند.

اين كتاب آسمانى در موارد فراوانى به تشريح آيات آفاقى پرداخته و سخن از خلقت آسمان و زمين، گردش منظم آنها، نورافكنى خورشيد و ماه، حركت بادها و كشتى‏ها، فوايد كوه‏ها و درياها، انواع ميوه‏ها و درختان و ده‏ها مورد از مخلوقات پرداخته و همه را مقدمه براى شناخت خداوند دانسته است.

مهم‏ترين مسائلى كه در اين بُعد از رسالت قرآن بدان توجه شده، مسأله توحيد، اقرار به روز بازگشت (معاد)، اعتراف به وجود پيامبران و دعوت حق آنها، هدفمند بودن جهان هستى و خلقت انسان، مسؤوليت انسان و … است.

از نكات شايان دقت اينكه قرآن مجيد از مؤمنان خواسته كه با بصيرت باشند و حتى در برخورد با آيات كتاب الهى نيز چشم و گوش بسته بدان پايبند نشوند. در وصف مؤمنان حقيقى مى‏فرمايد:

 «وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً»

و كسانى كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، كر و كور روى آن نمى‏افتند.

گفتنى است كه رسالت و هدف قرآن در اين بُعد تنها اين نيست كه انسان را چنان هدايت كند كه به وجود خداوند و ديگر اعتقادات صحيح اعتراف كرده و پس از آن به هر كارى كه مى‏خواهد دست زند؛ بلكه قرآن مجيد مى‏خواهد انسان را به گونه‏اى بسازد كه با تمام وجود حقايق را باور داشته و خود را به لوازم آنها نيز ملزم سازد. بطور مثال بااعتقاد به توحيد، تكيه‏گاهش را خدا قرار داده از تكيه بر قدرت‏هاى ظالم دست بردارد؛ اميدش تنها به خدا باشد و او را وكيل در تمام امور خود قرار دهد؛ و يا با اعتقاد به معاد، مراقب تمام اعمال خود بوده و از انجام معاصى و گناهان ترسان باشد؛ خود را هميشه در پيشگاه خدا ببيند و درباره همه امور خود، خودش را مسؤول و مورد بازخواست بداند.

رسيدن به اين مراحل سبب مى‏شود رسالت قرآن جامه عمل به خود پوشيده انسان نيز به مرحله كمال و ترقّى خويش برسد و گرنه با صِرف ادعا و يا صرف اعتقاد به عقايد حقّه، گام اصلى در جهت تحقق اهداف هدايتى قرآن برداشته نمى‏شود.

ب- بُعد اخلاقى و تربيتى‏

انسان داراى دو بُعد مادى و معنوى است، در بُعد مادى خويش خواستار رفع حوائج مادى و ارضاى غرايز خود و در بُعد معنوى‏اش خواستار ترقى و تكامل و دارا شدن صفات حسنه انسانى است. منظور از هدايت قرآن در بُعد اخلاقى و تربيتى آن است كه قرآن مجيد مى‏خواهد انسان‏ها را بگونه‏اى هدايت نمايد و رشد دهد كه علاوه بر اينكه نيازهاى مادى خود را در حد معقول و پسنديده برآورده مى‏كنند، در فكر تعالى روح و اخلاق خود نيز باشند؛ روح خود را آنچنان تربيت كنند كه در دنياى مادى غوطه‏ور نشده همچنين گرفتار اخلاق رذيله چون خود محورى، قدرت طلبى، شهوترانى، حسادت، بخل و ده‏ها صفت نفسانى مذموم نگردند. پيام و هدف قرآن اين است كه انسان‏ها خود را به مقامى از تعالى و رشد برسانند كه به اخلاق اللّه آراسته شده، تجلى‏گاه صفات الهى گردند.

خداوند متعال به صراحت از اين بُعد رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه تجلّى آن در قرآن و به وسيله خواندن آيات كتاب الهى بر مردم است سخن رانده است:

 «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ …»

 او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزكيه مى‏كند ….اين همان رسالتى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى خود ذكر كرده و فرموده‏است.

 «بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَكارِمَ الاخْلاقِ» من (به پيامبرى) برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به اتمام برسانم.

مراحلى را كه قرآن مجيد براى تحقق اين بُعد از هدايت به انجام رسانده مى‏توان طى چند بند بيان نمود:

1- بيدار نمودن انسان از خواب غفلت: قرآن مجيد به طور مرتب زنگ‏هاى خطر را به صدا درآورده و به انسان‏ها هشدار داده است كه در اثر غفلت و جهالت گرفتار ضلالتى كه بسيارى از پيشينيان نيز دچار آن شده‏اند نگردند! در آيات فراوانى سخن از اقوام گذشته به ميان آورده، ارسال رسولان به سوى آنان را متذكر شده و سپس به عاقبت هلاكت بسيارى از آنها به وسيله عذاب‏هاى الهى اشاره كرده است. در سوره هود پس از نقل داستان‏هايى از امت‏هاى گذشته نتيجه‏گيرى مى‏كند كه اين داستان‏ها، براى مؤمنان پند و اندرز به همراه دارند.

 «.. وَ جاءَكَ فى‏ هذِهِ الْحَقُّ وِ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ»

 و در اين (اخبار و سرگذشت‏ها،) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر است.

تذكّر به وجود شيطان و مكائد او از جمله امورى بوده كه قرآن مجيد به وسيله آن به مؤمنان هشدار داده و خواستار هوشيارى آنان شده است. در آيات مكررى به همراه نقل قَسَم‏هاى غليظ و شديد كه شيطان براى اغواى بنى‏آدم ياد كرده است،  تذكر مى‏دهد كه مبادا فرزندان آدم دچار فريب شيطان شده و از صراط مستقيم عبوديت خارج شوند.

   هدايت در قرآن، ص: 20

خداوند متعال در سوره اعراف، پس از بيان داستان خلقت انسان و سركشى شيطان از سجده بر او و فريب انسان، همه فرزندان آدم را توصيه نموده كه گرفتار شيطان نگردند.

در اين آيات پس از دستور به بر پايى عدل در تمام امور و روآوردن به پرستشگاه‏ها و عبادت مخلصانه، انسان‏ها را به دو دسته تقسيم نموده است: گروهى كه هدايت شده‏اند و گروهى كه گمراهى آنان مسجّل شده است:

 «فَرِيقاً هَدَى‏ وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ» «2»

جمعى راهدايت كرده و جمعى (كه شايستگى نداشته اند،) گمراهى بر آنها مسلم شده‏است. آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند، و گمان مى كنند هدايت يافته اند!

دليل گمراهى اين گروه همان است كه خود تسليم ولايت شيطان شده‏اند و گرنه شيطان تسلطى بربندگان خدا ندارد مگر اينكه خودشان به چنين سلطه اى تن در دهند.

در آيه ديگر نيز خداوند در پاسخ شيطان كه تأكيد مى‏كند همه بندگانت جز مخلصان را گمراه مى‏كنم، دايره كسانى را كه تحت سلطه شيطان قرار نمى گيرند بيشتر از عباد مخلصين نموده و سلطه شيطان را جز بر پيروانش نفى مى نمايد:

 «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ» «1»

كه بربندگانم تسلط نخواهى يافت، مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند. «2»

نكته قابل تأمل در آيه اول، جمله پايانى آن است كه فرمود: «وَيَحْسَبوُنَ انَّهُمْ مُهْتَدوُنَ»

با ذكر اين فراز مى فهماند كسانى ضلالت در حقشان حتمى است و راه برگشت ندارند كه آنقدر در گمراهى فرو روند كه گمان كنند راه راست همين راه است و بس؛ زيرا اگر احتمال انحراف و خطا مى دادند ممكن بود از راه ضلالت برگشته و قابليت هدايت پيداكنند. آيات ديگرى كه به همين گروه اشاره دارد، دورى نمودن اين گروه از ياد خدا را سبب هم نشينى‏شان با شيطان مى‏شمارد و مى‏فرمايد:

 «وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ» «3»

و هر كس از ياد خداروى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم پس همواره قرين اوست، و آنها [شياطين‏] اين گروه را از راه خدا باز مى‏دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان آنها هستند!

                        هدايت در قرآن، ص: 110

 

هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است.

 «وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيداً» «1»

كسى كه خدا و فرشتگان او و كتاب‏ها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گمراهى دور و درازى افتاده است.

در آيه دوم، مجموع اعتقادات مربوط به اصول دين يعنى توحيد، نبوت و معاد را مطرح نموده و منكرين آنها را از گمراهان محسوب نموده است. عدم اعتقاد به نبوت و معاد و ديگر معارف حق، همگى ناشى از عدم شناخت صحيح از خداوند متعال است؛ چنان كه در آيه ديگر منكران رسالت را كسانى مى‏داند كه خداوند را به حق نشناخته‏اند:

 «وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَى‏ بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ» «2»

آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند «خدا، هيچ چيز بر هيچ‏انسانى، نفرستاده‏است

انكار معاد نيز به انكار حكمت الهى و يا انكار قدرت خداوند برمى‏گردد كه ساحت قدس خداوند از همه آنها بدور است. پس، انكار هر يك از حقايقى كه اديان آسمانى به تعليم آن پرداخته‏اند، اعم از توحيد، نبوت، معاد و يا لوازم آنها، انسان را در زمره گمراهان قرار مى‏دهد.

2- مخالفت كنندگان با دستورات خدا و رسول:

كسانى كه تنها در مرحله نظر (فكر و اعتقاد) به خدا و رسول او ايمان آورده‏اند اگر در مرحله عمل، از دستورات خدا و رسولش سرپيچى كنند، اينان نيز در گروه گمراهان قرار مى‏گيرند. به فرموده قرآن مجيد:

 «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبيناً» «3»

هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!

معصيت از دستورات خدا و رسولش به دو صورت متصور است، افراط و تفريط، يعنى هم پيشى گرفتن و هم عقب ماندن از اجراى دستورات الهى سبب وقوع در ضلالت مى‏شود. در مورد مخالفت با امامان معصوم عليهم السلام نيز كه از طرف خدا و رسولش منصوب گشته‏اند، امر به همين منوال است. به همين جهت اميرمؤمنان عليه السلام در توصيه به مردم زمانش آنان را از پيشى گرفتن و عقب ماندن از همراهى با اهل‏بيت‏نبوت بازداشته، مى‏فرمايد:

 «انْظُروُا اهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعوُا اثَرَهُمْ، … وَ لا تَسْبِقوُهُمْ فَتَضِلُّوا وَلا تَتَاخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا» «1»

به اهل بيت پيامبر خود نگاه كنيد و از طريقه ايشان جدا نشده رفتارشان را پيروى كنيد … و از ايشان پيش نيفتيد كه گمراه و سرگردان خواهيد شد و عقب نمانيد كه هلاك و بيچاره مى‏شويد

هدايت در قرآن، ص: 108

کرامت نفس

در بخشي از آيات قرآن از کرامت و ارجمندي انسان و برتري او بر ديگر موجودات سخن به ميان آمده است. در برخي آيات، انسان مورد نکوهش قرار گرفته و حتّي فروتر از حيوانات معرفي شده است.
تأمّل و دقّت در بيان دوگانه قرآن، در باب کرامت انسان، ما را به اين حقيقت رهنمون مي‌کند که از ديدگاه خداوند انسان داراي دو نوع کرامت است: کرامت ذاتي و کرامت اکتسابي. مقصود از کرامت ذاتي آن است که خداوند انسان را به گونه‌اي آفريده است که در مقايسه با برخي موجودات ديگر، از لحاظ ساختمان وجودي، از امکانات و مزاياي بيشتري برخوردار است و يا تنظيم وساختار امکاناتش به شکل بهتر صورت پذيرفته است. در واقع، اين نوع کرامت حاکي از عنايت ويژه خداوند به نوع انسان است و همه‌ي انسان‌ها از آن برخوردارند. از اين رو، هيچ کس نمي‌تواند و نبايد به جهت برخورداري از آن‌ها بر موجودي ديگر فخر فروشد و آن را ملاک ارزشمندي و تکامل انساني خود بداند، يا به جهت آن مورد ستايش قرار گيرد، بلکه بايد خداوند را بر آفرينش چنين موجودي با چنين امکاناتي ستود؛ آن گونه که خود فرمود:

فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقينَ؛ (اعراف/179)

 


مقصود از کرامت اکتسابي دست يابي به کمال‌هايي است که انسان در پرتو ايمان و اعمال صالح اختياري خود به دست مي‌آورد. اين نوع کرامت برخاسته از تلاش و ايثار انسان ومعيار ارزش‌هاي انساني و ملاک تقرّب در پيشگاه خداوند است. با اين کرامت است که مي‌توان انساني را بر انسان ديگر برتر دانست. همه‌ي انسان‌ها استعداد رسيدن به اين کمال و کرامت را دارند، ولي برخي به آن دست مي‌يابند و برخي از آن بي‌بهره مي‌مانند.

 (محمدتقي، مصباح يزدي، به سوي خودسازي )

 

بهره بردن از ولايت الهي

انساني که به مقام قرب رسيده باشد، راه‌گشاي بقيه عالم خواهد بود و او همان «ولي‌الله»، «معصوم» و يا «پيامبر» است و به اذن الله از ولايت تکويني برخوردار مي‌باشد. ولايت تکويني انسان کامل بدان معنا نيست که او کارهاي خداوند را به تفويض انجام مي‌دهد بلکه خداوند متعال کار را از طريق فيض او و ديگر وسائط به انجام مي‌رساند. ولي‌ا لله از جمله فيض‌هاي الهي است و خداوند همان‌گونه که با آب رفع عطش و با آتش رفع برودت و با باران نياز گياهان را مرتفع مي‌نمايد با ولي‌الله نيز انسان‌ها را تأمين مي‌گرداند. «ولي‌الله» بيرون از نظام يگانه‌اي که به يک فيض واحد آفريده شده نيست و ولايت تکويني انسان کامل جداي از نظام الهي نمي‌باشد تا آن که گفته شود در نظام خلقت کسي با دعا و يا کرامت بر چيزي افزوده و يا از امري کاسته است.

منبع : (عبدالله، جوادي آملي، انسان در اسلام )

 

توبه از گناهان

در فرهنگ مذاهب آسماني، گناه سياه کننده‌ي دل، و تباه کننده انسانيّت و عامل دوري از خداست. و اگر انسان بسيار از مقام قرب «الله» دور گردد، توان شنيدن فرياد فطرت و آواي نبوّت را ندارد. قرآن درباره‌ي کفّار فرموده است:

«اولئِکَ يُنادوُنَ مِن مَکانٍ بَعيد؛

ايشان از مسافتي بس دور فراخوانده مي‌شوند». (فصلت/44).


توبه و طهارت نقش غبارروبي و ظلمت زدايي از برون و درون انسان، ايفا مي‌کند، و دل را نوراني مي‌سازد.
به گفتار امام علي (ع) گوش سپاريم که مي فرمايد:

 
«اَلبُکاءُ مِن خَشيَهِ اللهِ نُييرُ القَلبَ وَ يَعصِمُ مِن مُعاوَدهِ الذَّنب؛

گريه از خوف خدا، قلب را نور مي‌بخشد،  از تکرار گناه بازمي‌دارد.»

 (حوزه، ويژه حوزه‌هاي علوم ديني )

 

تکبر و خودبرتربيني

يکي ديگر از موانع رشد انسان بيماري «تکبّر و خودبرتربيني» است اين بيماري آنچنان زشت و قبيح است که ابليس را که به گفته‌ي حضرت علي (ع) شش هزار سال پرستش خدا را مي‌کرد به ضلالت و گمراهي کشاند و سرانجام او را بر آن داشت تا بار گناه بسياري از گناهکاران را به دوش بکشد.
قرآن کريم با طرح مسأله استکبار شيطان اين نکته را گوشزد مي‌کند که ممکن است فردي ساليان دراز اطاعت و پرستش خدا را بکند ولي بر اثر بيماري کبر و خودپسندي دسترنج ساليان متمادي عبادت خود را نابود سازد. از نظر قرآن کبر و خودپسندي از جمله عواملي است که انسان را از شناخت واقعيات آنچنان که هستند باز مي‌دارد. (عبدالله، نصري، سيماي انسان کامل از ديدگاه مکاتب)


«سَاَصرِفُ عَن آياتِيَ الَّذينَ يَتَکَبَّروُنَ فِي الاَرض بِغَيرِ الحَقِّ؛

 من آن کساني را که در روي زمين به ناحق تکبّر مي‌ورزند، از درک و شناخت آياتم محروم مي‌سازم.» (اعراف/146)

هواي نفس يا خودپرستي

مهم‌ترين مانع رشد انسان از ديدگاه قرآن کريم هواي نفس يا «خودپرستي» است. خودپرستي با جلوه‌هاي گوناگونش که حتّي گاهي انسان را فريفته و قيافه‌ي حق به جانب به خود مي‌گيرد بزرگ‌ترين بيماري قرون و اعصار بوده است. و اهميّت آن نيز تا آن‌جاست که بايد از آن به عنوان خطرناک‌ترين و فاجعه‌آميزترين عامل بدبختي بشريّت نام برد. زشتي اين بيماري تا آن جاست که گاه در لباس اصلاح و خدمت به ديگران جلوه‌گر مي‌شود. کم نيستند کساني که بيماري خودپرستي آن‌ها تغيير شکل داده و در لباس فضايل و کمالات نمايانگر شده است.( عبدالله، نصري، سيماي انسان کامل از ديدگاه مکاتب )
قرآن کريم به اين بيماري که سرمنشأ همه مفاسد و موانع رشد انسان است چنين اشاره مي‌کند:


«اَفَرَايتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويه وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلَي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ وَ غِشاوَه فَمَن يَهدِيِه مِن بَعدِ اللهِ اَفَلاتَذکَّروُنَ؛

آيا ديدي آن کس را که هوي و هوس‌هاي خود را خداي خود گرفته است و خدا نيز او را با داشتن علم گمراه ساخت و بر گوش و قلب او مهر نهاد و برچشمانش پرده‌اي انداخت. بعد از خدا چه کسي او را هدايت مي‌کند. آيا باز هم متذکّر نمي شويد.» (حاثيه/23)

 

بلاي شتاب زدگي

«وَيَدعُ الاِنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَيرِ وَکانَ الاِنسانُ عَجُولاً؛

 وانسان (بر اثر شتاب‌زدگي بدي‌ها را طلب مي‌کند آن گونه که نيکي‌ها را مي‌طلبد، و انسان همواره عجول است».( اسراء/11)

در حقيقت عجول بودن انسان براي کسب منافع بيشتر و شتاب‌زدگي او در تحصيل خير و منفعت سبب مي‌شود که تمام جوانب مسائل را مورد بررسي قرار ندهد، و چه بسيار که با اين عجله، نتواند خير واقعي خود را تشخيص دهد، بلکه هوي و هوس‌هاي سرکش چهره‌ي حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شرّ برود. و در اين حال همان‌گونه که انسان، از خدا تقاضاي نيکي مي‌کند، بر اثر سوء تشخيص خود، بدي‌ها را از او تقاضا مي‌کند، و همان گونه که براي نيکي تلاش مي‌کند، به دنبال شرّ و بدي مي‌رود، و اين بلاي بزرگي است براي نوع انسان‌ها ومانع عجيبي است در طريق سعادت.
چه بسيارند کساني که بر اثر شتاب‌زدگي خود را به پرتگاه‌هاي خطرناک افکنده‌اند به گمان اين که به محل امن و امان مي‌روند، در بيراهه گام گذارده‌اند به تصوّر اين که به سوي منزل سعادت پيش مي‌روند، در زشتي‌ها و بدبختي‌ها غوطه‌ور شده‌اند به پندار اين که در مسير افتخار راه مي‌روند. به نتيجه‌ي شوم يعني شتاب‌زدگي گرفتار شده‌اند.
در حديثي از حضرت امام صادق (ع) نقل شده که فرمود:


«راه نجات و هلاک خود را درست بشناس مبادا از خدا چيزي بطلبي که نابودي تو در آن است، در حالي که گمان مي‌بري، نجات تو در آن است، خداوند متعال مي‌گويد انسان دعاي شرّ مي‌کند آن گونه که دعاي خير مي‌کند چرا که انسان عجول است.»


بنابراين تنها راه رسيدن به خير و سعادت آن است که انسان در هر کار قدم مي‌گذارد با نهايت دقّت و هوشياري و دور از هرگونه عجله و شتاب‌زدگي تمام جوانب را بررسي کند و خود را در انتخاب راه، از هرگونه پيش‌داوري و قضاوت‌هاي آميخته با هوي و هوس برکنار دارد در اين راه از خدا ياري بطلبد تا راه خير و سعادت را بيابد و در پرتگاه و بيراهه گام ننهد. ناصر، مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه
عشق آتشين به يک  موضوع و افکار سطحي و محدود، وگاه سيطره‌ي هوي و هوس بر انسان، و خوش‌بيني بيش از حد به يک مطلب، عوامل عجله و شتاب‌زدگي در کارها است، از آن جا که بررسي‌هاي سطحي و مقدماتي غالباً براي پي بردن به حقيقت يک امر و سود و زيان آن کافي نيست، معمولاً عجله و دستپاچگي در انجام کارها موجب ندامت و خسران و پشيماني است.
نقطه‌ي مقابل  عجله «تثبيت» و «تأني» يعني درنگ کردن و با تفکّر و تأمّل و بررسي همه‌ي جوانب کاري را انجام دادن است.

                                          

در حديثي از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:

«مردم را عجله هلاک مي‌کند، اگر مردم با تأني کارها را انجام مي‌دادند کسي هلاک نمي‌شد.»