موضوع: "اخلاق"

سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

كمند ناپيدا

كمند ناپيدا

رهبر انقلاب اسلامي گرايش به سمت مدگرايي،‌ تجمل گرايي،‌ تازه طلبي و افراط در آرايش و نمايش زنان در برابر مردان را يكي از بزرگترين عوامل انحراف در هر جامعه اي توصيف كردند و ضمن فراخواندن زنان مسلمان به مقاومت در برابر اين گونه تهديدات ضد اخلاقي فرمودند:‌غربي ها مايل نيستند زنان در جوامع جهان سوم آرمانخواه و داراي فكر روشن و هدفهاي بزرگ باشند.لذا زنان جوان در جامعه ما بايد مراقب اين كمند ناپيدا و بسيار خطرناك فرهنگ و تفكر غربي باشند و از آن پرهيز كنند. صلاح زنان در جامعه،‌ صلاح مردان را بدنبا ل می آورد.

۲۲ /آبان/ ۱۳۷۰

ديدار پرستاران همزمان با ميلاد حضرت زينب(سلام الله علیها)

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود

مادر

دهان به دهان می چرخید وصف گریه ی رسول خدا.

                - حتما جهنم وعده گاه همه ی آن هاست…هفت طبقه دارد و هر طبقه با قسمت های مختلفش، جای جماعتی از آن هاست…

خدای رحمان و رحیم وعده ی قطعی داده بود، وعده ی عذاب،جهنم را وصف کرده بود. آیات لرزه انداخته بود بر جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و سیلاب اشک بر چهره ی ایشان، همه را بی تاب کرده بود.

کسی نمی دانست چرا

ادامه »

آخرین برگ کتاب زندگی آدم

آخرین برگ کتاب زندگی آدم         

آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین کننده است؛ ببین در آخرین صفحه ی کتابت چه می نویسی!

                                                منبع:کتاب طیب

مسیر موفقیت

مسیر موفقیت

برای موفقیت در سال تحصیلی چه باید کرد؟!

 گام های مؤثر

                    الف: برنامه ریزی:

 برای استفاده بهتر از فرصت ها و اوقات زندگی،داشتن یک برنامه صحیح و کارآمد است.   

 برنامه ای که با شرایط درستی باشد قابل اجرا است و نباید شروع ساعت های آن را به تعویق انداخت.

                    ب: اجرای برنامه:

 شاید بسیاری از ما، برای خیلی از مسائل زندگیمان، مثل شروع سال تحصیلی جدید و یا شروع کارجدید و حتی        زندگی جدید مشترکمان، برنامه و قول و قرارهایی با خود گذاشته و طراحی کرده ایم ولی هیچگاه به نتیجه مثبت  دلخواه خود نریسده ایم و بسیاری از ما رنجیده خاطر و ناامید گشته ایم!!

                    واقعا چرا؟!!

رمز واقعی موفقیت در برنامه ریزی « تلاش مستمر» و « مرور دائمی » قول و قرارهای ذهنی ماست. و در واقع آموختن « مهارت برای پایبندی به برنامه است.»

                ج: مهارت لازم برای موفقیت در برنامه ریزی

1-                  آموختن برنامه ریزی عملی و کارآمد

2-                  تقویت مهارت تصمیم گیری

3-                   مهارت نه گفتن

4-                  مدیریت زمان

عوامل انگیزشی توفیق الهی در کسب علم

داشتن هدف و انگیزه  

عوامل انگیزشی توفیق الهی در کسب علم

3-2-داشتن هدف و انگیزه
 

هدف، خواسته دقیق و روشن است و مهم ترین عامل برای رسیدن به موفقیت، هر انسانی باید در زندگی هدف داشته باشد هدف گذاری در زندگی یعنی ترسیم جاده ای برای مقصد، خداوند متعال از آفریدن انسان ها هدف داشته است«وَمَا خَلَقتَ الجِنِّ و الاِنس اَلاَّ لِیَعبدُونَ[1]» جن و انس را نیافریدیم، مگر به هدف عبادت و عبودیت . با این مقدمه  مشخص می شود که هدف در زندگی، نقش بزرگ و تعیین کننده ای دارد و به انسان در مسیر حرکتش سرعت می دهد و انگیزه و توانایی او را افزایش می دهد.[2]

طالب علم باید از اول ورود به تحصیل، انگیزه و هدف داشته باشد. هدف واقعی تحصیل، گستردن افق دید فرد و ایجاد یک دید بهتر نسبت به زندگی، ایجاد رشد فکری ، بینشی، اجتماعی و از بین بردن جهل می باشد. با انتخاب هدف، علاقه به تحصیل افزایش یافته و میل و انگیزه فراوانی در طالب علم ایجاد می شود.

بنابراین یکی از رموز موفقیت در تحصیل، داشتن هدف است و بدین وسیله است که انسانهای بزرگ از دیگران متمایز می شوند و گرنه هیچ انسان موفقی از ابتدا موفق به دنیا نیامده است. لذا تعیین هدف، کلیدی است که می تواند عمده مشکلات طالب علم را برطرف کند پس لازم است که هدف، با دقت تعیین شود زیرا به هر اندازه که هدف مهم باشد، انگیزه در شخص ایجاد می شود و موفقیت تحصیلی را در پی دارد.

 



ذاریات(51)/56.[1]
.           مرتضی. نظری. عوامل موفقیت در تحصیل. چاپ 5. تهران. مدرسه. 1376. ص12.[2]

                                منبع : پایان نامهعوامل توفیق الهی در کسب علم از زهرا ملازاده 

عوامل انگیزشی توفیق الهی در کسب علم

عوامل انگیزشی توفیق الهی در کسب علم

عوامل انگیزشی توفیق الهی در کسب علم

علم، اساس همه ارزش ها و جهل، ریشه همه معایب است. در توفیق کسب علم عوامل متعددی تأثیر گذارند و تعیین کردن این عوامل از اهمیت ویژه ای برخوردار است از جمله آن ها، می توان به عوامل انگیزشی اشاره کرد. انگیزش، نیرویی پیش برنده و تأثیر گذار در راه علم به شمار می آید.

 بنابراین طالب علم با عمل کردن به این عوامل می تواند در زمینه تحصیلی، به موفقیتهای چشمگیری دست یابد .تعدادی از این عوامل در این وبلاگ در چند بار متوالی مورد بررسی قرار می گیرد:

3-1-داشتن روحیه ی حقیقت جویی

ادامه »

بی عدالتی دستگاه آفرینش یا مشکلات خود ساخته؟!

بی عدالتی دستگاه آفرینش

بی‌عدالتی دستگاه آفرینش یا مشکلات خودساخته؟!

بسیاری از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهی گرفتار اشتباه می‌شوند و ظلم‌هایی که به دست انسان‌های ستمگر انجام‌شده است ، به‌حساب بی‌عدالتی دستگاه آفرینش می‌گذارند، و بی‌نظمی کار بشر را به‌حساب بی‌نظمی سازمان خلقت .

ادامه »

راه های ورود به بهشت

خلاصه کلام حجة الاسلام دکتر عرب پور نماینده ولی فقیه در سپاه ثارالله و عضو هیئت امنای مدرسه علمیه حضرت زینب (سلام الله علیها) کرمان در جمع طلاب مدرسه

8راه ورود به بهشت از دیدگاه امام علی علیه السلام

ادامه »

خود را ارزیابی کنیم در شیعه واقعی بودن

شیعه واقعی هستم؟

مردی به زنش گفت : برو نزد حضرت زهرا( علیهاالسلام) و درباره من پرسش کن که آیا من از شیعیان شما هستم یا خیر

ادامه »

نقش روانی و عاطفی کلمات

بار عاطفی کلمات

نقش روانی و عاطفی کلمات

در ارتباط بین دو انسان ، واژه ها و کلمات گاهی نقش سازنده یا مخرّب دارند . بعضی از کلمات روح انسانی را به خراش می دهند و موجب شیارها و زخم هایی در دل انسان می گردند . این زخم ها گاهی کاری تر از زخم شمشیر و ماندگارتر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمی را می خورد و منجر به بیماری های عمیق روانی می گردد.

کلمات و جمله های ناسالم موجب ارتباط ناسالم و کلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم می شود. گاهی کلمات ناسالم ناخودآگاه در گفتار متداول والدین ، پیام های نامناسب و پی آمد های مخرّبی به بار خواهد آورد و سبب تضعیف و تحقیر شخصیت و آزرده شدن روح یک دیگر می گردد.

ادامه »

گل محمدی باشیم

خوشگویی

خوشگویی

از شاخه های دیگر « حسن خلق » ، که رابطه ها را استوارتر و پیوند ها را صمیمی تر می سازد ، گفتار دلپذیر و شادی بخش است. متانت در سخن و ادب در گفتار و زیبایی در کلام ، خصلت پاکدلانِ بی کینه است و خلق و خوی اولیاء دین.

ارزش انسان و جوهره وجودی اش را زبان و بیان روشن می سازد:

یکی تحقیر می کند ، یکی تشویق.

یکی عیبجویی می کند ، دیگری تحسین و تقدیر .

یکی ملالت می کند ، دیگری پروبال می دهد و امید می آفریند.

کدام یک خوبتر است؟

ادامه »

پله اول

پله اول

پله اول

« پی گیری مقاصد مادی و اهداف معنوی و انسانی ، نیازمند انگیزه و خواست قلبی است. انسان بدون علاقه و انگیزه ، نه تنها در مقابله با مشکلات و موانع ، فاقد قدرت پایداری و استقامت است و کوچک ترین مساله ای می تواند او را به سادگی از پای درآورد ، بلکه اساسا آدمی بدون دارا بودن انگیزه ای قوی ، هیچ هدفی را دنبال نخواهد کرد. محرّک و انگیزه درونی از قوی ترین عوامل تکامل و رکن اساسی تمامی تلاش ها و فعالیت های مادی و معنوی است».

ادامه »

معرفی ثروتمند ترین فرد

ثروتمندترین فرد

از حضرت علی (ع)نقل شده است.

«هر که داراری خرد باشد ،قناعت می کند.»[1]

«هر کس به آنچه خدای متعال برایش تقدیر کرده و روزی او قرار داده قانع و راضی باشد،پس چنین شخصی از ثروتمند ترین و بی نیاز ترین مردم خواهد بود»[2]

برای اینکه در زندگی شادی و آرامش بیشتری را تجربه کنیم نکاتی ناب ارائه می شود:

ادامه »

زیان های گوشه گیری و انزوا

 زیان های انزوا و گوشه گیری

زیان هاي گوشه گیري و انزوا

در برابر منافع و فوایدي که در بالا براي عزلت و انزوا ذکر گردید زیان هاي متعددي در تنهایی و فواید زیادي در معاشرت است که آن ها را می توان دلایل برتري و فضیلت معاشرت شمرد:

2- تنهایی و عزلت مایه بسیاري از انحرافات فکري و اعوجاج سلیقه است، زیرا انسان

ادامه »

زیان هاي گوشه گیري و انزوا

انزوا

زیان هاي گوشه گیري و انزوا

در برابر منافع و فوایدي که در بالا براي عزلت و انزوا ذکر گردید زیان هاي متعددي در تنهایی و فواید زیادي در معاشرت است که آن ها را می توان دلایل برتري و فضیلت معاشرت شمرد:

ادامه »

مراحل موفقیت

مراحل موفقیتچهار مرحله برای رسیدن موفقیت:

1- هدف روشن شود - مشخص کنیم چه می خواهیم.

2- قدم های بزرگ برای رسیدن به هدف برداریم.

3- برای رسیدن به هدف اقدامات را کنترل کنیم.

4- طرز فکر و روش خود را تغییر دهیم.

تقدیم به شما

اهمیت کار کردن در فضای مجازی از دیدگاه رهبر عزیز

مقام معظم رهبری فرموده اند اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم حتماً رئیس فضای مجازی کشور می‌شدم که این اهمیت فضای مجازی را برای مقام معظم رهبری نشان می‌دهد و دشمن نیز برای هر یک نفر از ۷۰ میلیون نفر جمعیت ایران پرونده درست کرده است و بر تصرف عقول و قلوب برنامه دارند.

ره نامه طلاب

به مسئولان فرهنگی و رسانه ای اهمیت ترویج این فریضه و نقش بی همتای آن در پرورش فضیلت ها را یادآور می شوم.مقام معظم رهبری حفظه الله 72/6/19

ویژگی های عالم

نشست اخلاقی با موضوع عالم کیست در مدرسه علمیه حضرت زینب س برگزار گردید.
حجه الاسلام واعظی از مبلغین حوزه علمیه قم در جمع طلاب حوزه حضرت زینب س شاخصه های یک عالم و راه کارهای رسیدن به علم واقعی را بیان کردند .
در این نشت آقای واعظی خطاب به طلاب گفتند : علما صرفا محصلین در حوزه و دانشگاه نیستند بلکه علما کسانی هستند که حقیقتا اهل معرفتند .
ایشان ضمن اشاره به اینکه زمینه های رسیدن به این معرفت و اهل معرفت شدن در حوزه های علمیه نسبت به دانشگاه بیشتر است ، افزودند دانشجویان نیز می توانند با استفاده از راه کارهایی مثل مطالعه کتب اعتقادی ، رفت و آمد به مساجد و ارتباط با علما به این مرتبه برسند .
حجه الاسلام واعظی در ادامه سخنان خویش به طلاب نیز گوشزد کردند که باید علاوه بر مطالعه و کسب فیض از محضر علما به خود سازی نیز بپردازند به نحوی که اطرافیان آ متحول شدن آنها را ببینند .
آقای واعظی در بخش دیگری از سخنان خویش گفتند حضور در حوزه های علمیه برای افرادی که دیگاه مادی و دنیوی دارند مانند سم است و باید کسانی وارد حوزه شوند که مخلص باشند و اخلاص و رسیدن به آخرت نیکو سرلوحه کارشان باشد.
ایشان در پایان به طلاب توصیه نمودند که سعی کنند در یک رشته درسی یا اخلاقی تربیتی تخصص پیدا کنند و همچنین ازدواج را مانع پیشرفت و کمال ندانند و بدانند که اکه این دو امر یعنی ازدواج و تحصیل هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند .
لازم به ذکر است جلسه اخلاق عمومی هر پنج شنبه در سالن اجتماعات مدرسه علمیه حضرت زینب س و با حضور طلاب از ساعت7:30 تا 8:30 برگزار می گردد .

تلاوت کننده و ترجمان قرآن

از آن رو که تلاوت آيات کتاب خدا بهترين وسيله انس باخداست، و براي مقرّبان درگاه حق هيچ لذّتي بالاتر از خواندن قرآن و تدبّر در آن نيست، حضرت مهدي (عليه السلام) که در اين دوران والاترين درجات انس و بالاترين مقامات قرب الي اللّه را داراست، شايسته ترين کسي است که به عنوانِ «يا تالِيَ کتابِ اللّه و ترجمانَه» [1] مي تواند مورد خطاب قرار گيرد.
[1] مفاتيج الجنان، «زيارت آل يس» ـ روايت شده از ناحيه مقدسه امام زمان (عليه السلام) ـ.

شریک قرآن

همه ائمه بزرگوار، «شرکاء قرآن کريم» شمرده شده اند [1] چنانکه بطور ويژه در يکي از زيارتهاي مخصوصه حضرت مهدي (عليه السلام) با تعبير «السلام عليک يا شريک القرآن» از ايشان ياد شده است.
[1] «زيارت جامعه» از ملحقات مفاتيح الجنان: السلام عليکم ائمّة المؤمنين… و عباد الرحمن و شرکاء القرآن….

مهدی (عج) همپای قرآن

اينکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سفارش مشهور خويش فرمود: «اني تارک فيکم الثقلين کتاب اللّه و عترتي ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً» [1] و بدين سان بر همپايي و همراهي خاندان خويش سلام اللّه عليهم با قرآن کريم، تأکيد نمود، دلالت بر اين دارد که در زمان ما، کتاب خدا قرآن کريم جز در کنار مهدي آل محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) که يگانه ذخيره و باقيمانده اين دودمان پاک است، کتاب هدايت انسانها نتواند بود و از گمراهي و سرگرداني مردم، جلوگيري نتواند کرد.
و نيز اينکه رسولخدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «عليّ مع القرآن و القرآن مع عليّ لايفترقان حتي يردا علي الحوض» [2] با توجه به اينکه در اين عصر، وصايت و وراثت حضرت علي (عليه السلام) در همه مقامات ولايتي و شئونات هدايتي اش تنها از آن حضرت مهدي (عليه السلام) مي باشد، بر چنين همراهي و همپايي و معيّتي، بين او و قرآن نيز دلالت دارد.
[1] کنزل العمال ج 1 ص 44 ـ مسند احمد بن حنبل ج 5 ـ ص 89 و 182: من در بين شما دو وديعت گرانبها باقي مي گذارم تا زماني که به آن دو چنگ زده باشيد هرگز گمراه نخواهيد شد.
[2] ينابيع المودة صفحه 90: علي (عليه السلام) با قرآن است و قرآن باعلي است، هرگز از يکديگر جدا نشوند تا آن زمان که در حوض کوثر بر من وارد شوند.

راه شناخت مهدی (عج)

براي شناخت حضرت مهدي (عليه السلام) و ويژگي هاي شخصي و کيفيت غيبت و ظهور او هيچ وسيله اي بهتر از آيات شريفه قرآن کريم و روايات معصومين (عليهم السلام) نيست. با اينکه در اين زمينه و با اتکاي به همين آيات و روايات، بيش از هزار کتاب و رساله نوشته شده است بازهم به طور يقين مي توان گفت که در تمامي آنها، جز بخش کوچکي از معارف مربوط به اين آخرين ذخيره الهي، تبيين نشده است. زيرا ابعاد وجودي او را ـ همچنان که در باره اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرموده اند ـ کسي جز خدا و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به تمام و کمال نشناسد. و باز کلام خدا و پيامبر و اهلبيت را هرکسي به درستي فهم نتواند کرد.
علاوه بر اين، خاصيت دوران غيبت است که نمي توان مطمئن بود که همه فرمايشات آنان به ما رسيده باشد.
با اين همه، آنچه در پي مي آيد تنها مروري بر پاره اي عناوين و ذکر نمونه هايي در هر باب است. بسان بر گرفتن قطره هايي از دريايي بي کرانه، که گفته اند:

آب دريا را اگر نتوان کشيد                     هم به قدر تشنگي بايد چشيد

 

به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است

 

لَقَدْ كانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُوْلِى الْأَلْبابِ … (يوسف/ 111)
به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است.
نهضت مقدّس سيّدالشهداء عليه السلام آميزه‏اى از عشق، عرفان، حماسه و ايثار است. اين نهضت پرشكوه تجلّى فرهنگِ ناب اسلامى است؛ و براى همه و هميشه عبرت و اسوه است. عاشورا در پهنه تاريخ بشر، گسترده است. از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و تا مهدى عليه السلام، بر حسين عليه السلام و خاندان و يارانش گريسته‏اند، و بر حماسه و ايثار و اخلاصشان درود گفته‏اند.
سال شصت هجرى بود. شش دهه از هجرت آخرين پيغامبر الهى، كه حسين عليه السلام درس‏آموز مكتب او بود، مى‏گذشت. او مى‏ديد جامعه و ارزش‏هايى را كه جَدّ بزرگوارش بنيان نهاده بود، چگونه رفته رفته رو به تباهى و ويرانى مى‏رود، و آداب و سنن جاهلى دوباره جان مى‏گيرد. در اين هنگام بود كه طاغوت بنى‏اميه، معاويه فرزند بوسفيان، به هلاكت رسيد، و عالَمى از شرّ او آسود. اما فرزند پليدش به جاى او نشست و گستاخانه جاهلان و جلّادان بنى‏اميّه را به تعقيب حسين عليه السلام روانه كرد، تا اين آخرين سنگر مقاومت را درهم بشكند. امام چاره‏اى جز هجرت از مدينه جدّش نديد. راهى مكّه شد، سرزمين وحى. اما در آنجا نيز وى را آرام نگذاشتند. سرانجام با دعوت‏هاى مكرّر مردم كوفه، و براى پاسداشت حرمت كعبه، از آن سرزمين گام بيرون نهاد. آنان كه پيام حسين عليه السلام را شنيده و هدف عالى او را دريافته بودند، همراه او شدند و در ركابش رفتند و رفتند تا به سرزمين موعود رسيدند: كربلا. اينجا بود كه حراميان راه بر او بستند و در محاصره‏اش‏ گرفتند. فرزند على عليه السلام بر دوراهى ذلّت و شهادت قرار گرفت. پيدا بود كه او جز شهادت را انتخاب نخواهد كرد. عاقبت آن حادثه عظيم به وقوع پيوست؛ بار ديگر انسانى از تبار محمّد صلى الله عليه و آله و سلم در راه آرمان‏هاى متعالى او به ديدار پروردگارش شتافت.

صفحات: 1· 2

عاقبت برای پرهیزکاران است

با شنيدن اين آيه، مقدس به لرزه افتاد
ايامى كه مرحوم شيخ بهاءالدين محمد در نجف اشرف بود، روزى به محفل درس مرحوم مقدس اردبيلى رفت. وى را ديد كه از شكسته نفسى، خود را در ميان شاگردان پنهان كرده، به گونه‏اى كه كسى فرق نمى‏گذارد كه استاد و شاگرد كدامند و صدر محفل (جايگاه استاد) خالى است، شيخ با اصرار زياد مرحوم اردبيلى را آورد، صدر مجلس نشانيد. در آن هنگام صدائى شنيده شد كه به آواز بلند مى‏خواند:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ. (قصص: 83)
يعنى ما اين دار آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه در زمين اراده برترى‏جويى و فساد ندارند و عاقبت براى پرهيزكاران است.
هرچه گشتند صاحب صدا را نيافتند. اين آيه لرزه بر اندام مقدس انداخت و رنگ رويش تغيير يافت و گريه كنان برخاست.

هزار و یک نکته ص 38 - مرکز تحقیقات و متون اسلامی

آدمی هر چه بزرگتر ، متواضع تر

ديدار سلطان الواعظين شيرازى و محدث قمى‏
مرحوم سلطان‏الواعظين شيرازى مؤلف «شبهاى پيشاور» نقل مى‏كند كه در ايامى كه مفاتيح الجنان تازه چاپ شده بود، روزى در سرداب سامرا آن را در دست داشتم و مى‏خواندم. ديدم شيخى با قباى كرباس و عمامه كوچك نشسته و مشغول ذكر است. شيخ از من پرسيد: اين كتاب از كيست؟
پاسخ دادم: از محدث قمى آقاى حاج شيخ عباس است و شروع كردم به تعريف كردن از او.
شيخ گفت: «اينقدر هم تعريف ندارد، بيخود تعريف مى‏كنى!» من با ناراحتى گفتم: آقا برخيز و از اينجا برو و ديگر از اين حرفها بر زبان نياور! كسى كه در كنار من نشسته بود دست زد به پهلويم و گفت: مؤدب باش، ايشان خود محدث قمى هستند!
برخاستم با آن شيخ روبوسى كردم عذر خواستم و خم شدم كه دستش را ببوسم، ولى نگذاشت و خم شد، دست مرا بوسيد و فرمود: شما سيد هستيد.

هزار و یک نکته ص 37- مرکز تحقیقات ومتون اسلامی

مجازات خوردن بیت المال

در ناسخ است كه پيغمبر را غلامى بود به نام كركره كه مَركب حضرت را نگه مى‏داشت. در جنگ خيبر و جمع غنايم از دنيا رفت. رسول خدا وقتى خبر فوت او را شنيد، فرمود: او اهل آتش است چون بار او را گشودند گليمى پشمى افزون از سهم خود از غيبت برداشته بود.
حضرت فرمود به واسطه همين گليم خود را اهل دوزخ قرار داد.
نيز در جنگ خيبر يكى از صحابه از دنيا رفت. چون به عرض آن حضرت رسانيدند. فرمود:
بر وى نماز مگزاريد، او در غنائم خيانت كرده است. چون او را جستند چند مهره از مهره‏هاى يهود ربوده بود كه افزون از دو درهم ارزش نداشت!
پس اى برادر عزيز ملتفت باش و از خوردن وجوهات و بيت‏المال مسلمين بيش از حق خود بپرهيز!
هزار و یک نکه ص 37 - مرکز تحقیقات و متون اسلامی

امام خمینی (ره )هیچ گاه درصدد تلافی نبودند

سراغ آنها را مى‏گرفتند
چه بسا افراد بى‏هويت و مغرض و جاهلى كه در قم و نجف امام را مورد بدترين آزارهاى روحى، تهمتها، افتراها و توهينها قرار دادند، كه نمونه آن را امام در پيام به حوزه‏ها و روحانيت در مورد آب كشيدن ظرف آب فرزندشان در مدرسه فيضيه به اين جرم كه فلسفه مى‏گفتند اشاره كردند. ولى امام چه قبل از انقلاب كه به مرجعيت اعلا و مطلق در حوزه‏ها دست يافتند و چه بعد از انقلاب كه به اوج عظمت و قدرت همه جانبه نايل شدند، گويى حتى در يك مورد به ذهنشان خطور نكرد كه در صدد تلافى و انتقام برآيند، بلكه برعكس، افراد متعددى از اين طايفه را كه علاقه‏مندان امام به خاطر سوابق سياه و آزارهايشان به امام، حاضر نبودند آنها را زنده ببينند، امام ابتدا به ساكن سراغ آنها را مى‏گرفتند و به آنها كمك مى‏كردند و اگر مريض بودند، كسى را از طرف خود به عيادتشان مى‏فرستادند و گرفتاريهاى شخصى آنان را در حد توان برطرف مى‏كردند.



چرا نان مردم را قطع می کنید ؟

بگذاريد به كارشان برسند
يكبار امام (ره) در حرم امام حسين (ع) داشتند زيارتنامه مى‏خواندند. يكى از خدام بى‏ادب فرش را از زير پاى امام جمع كرد. امام، سجاده و مفاتيح را برداشتند و روى سنگ نشستند.
گاهى وقتى امام مى‏خواست وارد حرم بشود، عمدا جارو مى‏كردند و خاكها را به طرف ايشان مى‏گرفتند. ما هم نمى‏توانستيم نفس بكشيم، چون امام مى‏فرمودند: چكارشان داريد بگذاريد به كارشان برسند. (دليل رفتار خدام هم اين بود كه تا علما به حرم مى‏آمدند، اينها دور آقايان را مى‏گرفتند و از آنها انعامهاى بى‏خودى مى‏گرفتند و امام كسى نبود كه از اين پولها به آنها بدهد) تا آن خادم فرش را از زير پاى امام جمع كرد به او گفتم: «به خدا قسم پدرت را درمى‏آورم.» امام فهميدند. فرمودند: «خلاف مروت است چكارش داريد؟ بگذاريد مردم به كارشان برسند، خوب فرش حرم را جمع بايد بكنند.» گفتم: «نه». بعد ما از طريق استاندارى شكايت كرديم كه شيخ محمد رئيس فراشها چنين اهانتى كرده است. فورا او را جلب كردند. زن و بچه‏هاى او ريختند در منزل آقا كه اين غلط كرده، اشتباه كرده، امام را نشناخته، حالا نان ما را قطع كرده‏اند. امام كه بيرون آمدند تا به حرم مشرف شوند حسين خدمتكار امام خدمتشان عرض كرد كه اين زن آن فراش است. خود او هم افتاد روى دست و پاى امام. امام گفت: «ولش كنيد برود دنبال كارش، چرا نان مردم را قطع مى‏كنيد؟»

هزار و یک نکته ص 36- مرکز تحقیقات ومتون اسلامی

ادعای بی جا


ابن سكّيت گفته است: حنين مردى دلاور بود، مدعى نسبت خود به اسد بن هاشم بن عبدمناف شد. يك جفت موزه سرخ رنگ پوشيد و نزد عبدالمطلب آمد و گفت: اى عمّ! من فرزند اسد بن هاشمم.
عبدالمطلب گفت: نه چنين است، كه من پوشاك- يعنى موزه- فرزند هاشم را در تو مى‏بينم، [امّا] شمايل هاشم را در تو نمى‏يابم، برگرد. حنين نا اميد برگشت. و اين مثل شده است كه رجع حنين بخفيه.
علامه حسن زاده ج 1ص436

افضل برگزیدگان

 

در روايات زيادى تصريح شده كه حضرت زهرا عليها السلام از آن سه نفر برتر است كه به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
راوى از امام صادق عليه السلام پرسيد:
اين‏كه رسول خدا فرمود: فاطمه سيده زنان بهشت است، آيا در مورد زنان زمان خود آن حضرت بود؟
امام در جواب فرمود: آن‏كه برتر از زنان زمان خودش بود، حضرت مريم بود و فاطمه سيده زنان اهل بهشت، از اولين و آخرين است. «بحار ج 43ص21»
روزى حضرت فاطمه عليها السلام مريض بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله به عيادت ايشان آمد و پرسيد:
- دخترم چگونه اى؟
- ناراحتم و از اين‏كه غذايى براى خوردن ندارم ناراحتى‏ام بيشتر مى‏شود.
- دخترم اينكه تو بانوى زنان عالمى تو را راضى نمى كند؟
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:حسن وحسين بعد ازمن و پدرشان، بهترينِ اهل زمين هستند و مادرشان افضل زنان اهل زمين است. «فاطمه زهرا - احمد رحمانی ص96»
در كتاب الدرّالمنثور از حضرت زهرا (س) چنين روايت شده است:
رسول خدا به من فرمود: سيّده زنان اهل بهشت، تو هستى نه مريم بتول.»المیزان ج 3ص373
با توجه به اين روايات و روايات متعدد ديگر علماى شيعه و بيشتر علماى اهل سنت تصريح كرده اند كه حضرت زهرا عليها السلام افضل از همه زنان جهان حتَّى حضرت مريم است.
آلوسى از مفسران بزرگ اهل سنت مى نويسد:عقيده من اين است كه فاطمه بتول، افضل زنان گذشته و آينده است، زيرا علاوه بر جهات ديگر، او پاره تن رسول خداست. «همان ص93»
علامه شرف الدين گويد:
تعداد زيادى از علماى اهل سنت همچون تقى سبكى، جلال الدين سيوطى، بدر، تقى مقريزى، ابن ابى داود، مناوى و احمد زينى دحلان به افضليت حضرت زهرا بر حضرت مريم تصريح كرده اند. «همان ص94»

خدای نامه

خدايا! دل ما را به معصيت شاد مگردان!
خدايا! چنان كن كه از گفتن و شنيدن چيزهايى كه دلمان را مى‏ميراند، دورى كنيم!
خدايا! دل ما را از دنيا و زخارف آن جدا ساز!
خدايا! لذت گناه را از دلمان به در كن!
خدايا! باپروا از خودت، ياد مرگ و تلاوت كتابت، دلمان را جلا ده!
خدايا! دلمان را به ديدار صاحب جمال و كمال الهى خيره گردان!
خدايا! چنان كن كه دل از خاك و مال برداريم!
خدايا! چنان كن كه دلى از ما نرنجد!
خدايا! ما را از اسرار دل باخبر كن!
خدايا! دل را كه حرم توست، حفظ فرما!
خدايا! دلمان را بشكن!
دائماً طاهر باش و به حال خويش ناظر باش و عيوب ديگران را ساتر باش. با همه مهربان باش و از همه گريزان باش. يعنى با همه باش و بى همه باش. خداشناس باش در هر لباس باش.
علامه حسن زاده املی – تازیانه سلوک ص113

مانع یاد خدا

مانع ذكر
ذكرِ لفظى، موانع مهمى بر سر راه ندارد، چرا كه هر وقت انسان بخواهد مى‏تواند اذكار مقدسى را مشتمل بر اسماى حسناى خداوند و صفات جمال و كمال او بر زبان جارى سازد؛ مگر اين كه آن قدر غرق دنيا شود كه حتى مجال براى ذكر لفظى باقى نماند. ولى ذكر قلبى و معنوى موانع زيادى بر سر راه دارد، كه مهم‏ترين آنها از سوى خود انسان است. با اين كه خداوند همه جا حاضر و ناظر است، و از ما به ما نزديك‏تر مى‏باشد (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ) (ق: 16) و قبل از هر چيز و بعد از هر چيز او مى‏باشد، و همراه همه چيز است، و طبق حديث مشهور علوى «ما رَأيتُ شَيئاً الّا وَ رَأيتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعدَهُ وَمَعَهُ؛ چيزى را نديدم مگر اين كه خدا را قبل از آن؛ و بعد از آن؛ و همراه آن ديدم! (قبل از آن، به دليل اين كه خالق آن اوست؛ و بعد از آن، به دليل اين كه همه چيز فانى مى‏شود و او باقى مى‏ماند و همراه آن، به دليل اين كه حافظ و نگهدار همه چيز است!)»؛
ولى با اين حال، بسيار مى‏شود كه اعمال انسان و صفات شيطانى او، حجابى ضخيم در برابر چشمانش مى‏شود، به گونه‏اى كه هرگز حضور خود را در پيشگاه خدا احساس نمى‏كند؛ همان‏گونه كه در دعاى معروف امام سجاد (ع) (دعاى ابوحمزه ثمالى) مى‏خوانيم: «وَانَّكَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ الّا انْ تَحْجِبَهُم الاعمَالُ دُونكَ؛ تو هرگز از مخلوقات خود پنهان نيستى، مگر اينكه اعمال آنها حجابى در برابر تو گردد!» و مهمترين اين حجابها، «خودپرستى» است كه انسان را از «خداپرستى» و ذكر اللَّه بازمى‏دارد.
انسان خودبين، خدابين نمى‏شود. خودخواهى و خودبينى نوعى شرك است كه با حقيقت توحيد و حق‏بينى سازگار نيست! در حديثى از امام اميرمؤمنان على (ع) مى‏خوانيم: «كُلُّ ما الهى‏ مِن ذِكرِ اللَّهِ فَهُوَ مِن ابلِيس؛ هر چيز انسان را از ياد خدا غافل سازد، از سوى شيطان است!»

اخلاق در قران –مکارم شیرازی ص347

آرامش قلب

قرآن مى‏گويد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» ياد خدا آرام‏بخش دلهاست. چگونه دل با ياد خدا آرام مى‏گيرد؟
ابتدا بايد عوامل نگرانى وپريشانى را بررسى كنيم تا كلام قرآن روشن شود.
1. گاهى اضطراب و نگرانى به خاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در برابر فكر انسان خودنمايى مى‏كند اما ايمان به خداوند قادر و متعال، خدايى كه همواره كفالت بندگان خويش را بر عهده دارد، مى‏تواند اين گونه نگرانيها را از ميان ببرد و به انسان آرامش دهد كه تو در برابر حوادث آينده، درمانده نيستى، خدايى دارى توانا.
2. گاه گذشته تاريك فكر انسان را به خود مشغول مى‏دارد، نگرانى از گناهانى كه انجام داده، اما توجه به اينكه خداوند غفار و توبه‏پذير و رحيم است به او آرامش مى‏دهد.
3. گاه ضعف و ناتوانى انسان در برابر عوامل طبيعى و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلى و خارجى او را نگران مى‏سازد، اما هنگامى كه به ياد خدا مى‏افتد و متكى به قدرت و رحمت او مى‏شود، قدرتى كه برترين قدرتهاست و هيچ چيز در برابر آن ياراى مقاومت ندارد، قلبش آرام مى‏گيرد.
4. گاهى ريشه نگرانيهاى آزار دهنده انسان، احساس پوچى زندگى و بى‏هدف بودن آن است، ولى كسى كه به خدا ايمان دارد و مسير تكامل زندگى را به عنوان يك هدف بزرگ پذيرفته، همچون افراد بى‏هدف سرگردان نيست.
5. دنياپرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى يكى از بزرگترين عوامل اضطراب انسانها بوده و هست اما ايمان به خدا و توجه به آزادگى مومن كه هميشه با زهد و پارسايى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است، به همه اين اضطرابها پايان مى‏دهد.
6. يك عامل مهم ديگر براى نگرانى ترس و وحشت از مرگ است از آنجا كه امكان مرگ تنها در سنين بالا نيست، بلكه در سنين ديگر به خصوص هنگام بيماريها، جنگها، نا امنيها وجود دارد. اين نگرانى مى‏تواند عمومى باشد، ولى اگر ما از نظر جهان‏بينى مرگ را به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز بدانيم اين اضطراب و نگرانى كاملا بجاست، اما هر گاه در سايه ايمان به خدا مرگ را دريچه‏اى به سوى يك زندگى وسيع‏تر و والاتر بدانيم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسيدن به فضاى آزاد بشمريم، ديگر اين نگرانى بى‏معنى است. هنگامى كه ديديم اين عوامل- كه البته عوامل نگرانى منحصر به اينها نيست- در برابر ايمان به خدا ذوب و بى‏رنگ و نابود مى‏گردد، تصديق خواهيم كرد كه ياد خدا مايه آرامش دلهاست.

تفسیر نمونه ج10ص210


رموز موفقیت


- در نظر گرفتن ذوق و استعداد؛
- تلاش و كوشش؛
- ايمان به هدف خود؛
- متمركز ساختن فكر؛
- نظم و انضباط؛
- شروع كار از جاهاى كوچك؛
- شَور و مشورت داشتن؛
- عبرت گرفتن از تاريخ؛
- استفاده از فرصت؛
- قاطعيت در تصميم؛
- احساس بى‏نيازى و ثروتمندى.
برگرفته از کتاب رمز پیروزی مردان بزرگ – استاد جعفر سبحانی

مهربانى، موجب جلب اعتماد



مهربانى در گفتار موجب جلب اعتماد مى‏شود. مهربانى در فكر محبت را عميق مى‏كند و مهربانى به صورت بخشش، عشق مى‏آفريند.

بزرگش نخوانند اهل خرد كه نام بزرگان به زشتى برد

دو عامل پيروزى اسكندر
از اسكندر رومى (شاه معروف يونانى كه در سالهاى 323 تا 336 قبل از ميلاد بر جهان حكومت مى‏كرد و بسيارى از كشورها را فتح نمود) پرسيدند: «چگونه كشورهاى شرق و غرب را گرفتى و فتح كردى، با اينكه شاهان پيشين نسبت به تو ثروت و عمر و لشكر بيشترى داشتند، ولى نتوانستند مانند تو پيشروى كنند؟»
اسكندر در پاسخ گفت: به يارى خداوند متعال به هر كشورى كه دست يافتم، به مردمش ستم نكردم و نام بزرگان را به بدى ياد ننمودم.


بزرگش نخوانند اهل خرد             كه نام بزرگان به زشتى برد

واحد سواره نظام و یا پياده نظام شيطان ؟

شيطان، نخست، در حد وسوسه عده‏اى را به گناه دعوت مى‏كند. اما اگر انسان دعوت او را پذيرفت و به گناه آلوده شد، به تدريج مسموم مى‏شود و تحت ولايت او قرار مى‏گيرد و شيطان در جهاد اكبر بر او پيروز مى‏شود و در نتيجه او را جزو ستاد و سپاه خودقرار مى‏دهد؛ چنانكه در قرآن آمده است: «وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ.»(اسراء: 64)
بر اساس همين بيان قرآنى، امام صادق (عليه‏السلام) درباره گناهكاران مى‏فرمايد:
اذا اخذالقوم فى معصيةاللَّه فان كانوا ركبانا، كانوا خيل ابليس وان كانوا رجالة كانوا من رجالته. بحار ج 70ص357
هنگامى كه قومى شروع به معصيت خداوند كردند آنان اگر سوارند، از واحدهاى سواره نظام شيطان و اگر پياده‏اند، از واحدهاى پياده نظام او هستند.

هزار و یک نکته ص 28 – پژوهشکده تحقیقات اسلامی – مجموعه زمزم

عجله و شتابزدگی

عجله و شتابزدگى به عنوان يك خوى زشت و ناپسند كه در اعمال انسان به صورتهاى گوناگون آشكار مى‏شود، به اين معنى است كه انسان پيش از فراهم شدن مقدمات انجام كار، اقدام به انجام آن كند، كارى كه نتيجه آن چيزى جز شكست يا انجام ناقص نخواهد بود.
اين بدان مى‏ماند كه انسان ميوه را پيش از رسيدن و قابل استفاده شدن از درخت بچيند، كارى كه نتيجه‏اش ضايع شدن ميوه يا كم شدن فايده آن است. يا اين كه قبل از آمادگى زمين، بذرافشانى كند كه نتيجه‏اش نابودى بذر يا كاهش محصول خواهد بود.
اميرمؤمنان على (ع) مى‏فرمايند: كسى كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند، همچون كسى است كه بذر خود را در زمين نامناسبى (مانند شوره‏زار) بپاشد چنين شخصى نيرو و سرمايه خود را تلف كرده و نتيجه‏اى عايدش نمى‏شود.

نهج البلاغه خطبه 5

آخرين منزل هستى اين است

تفکر و غفلت

يك راه پيشگيرى و درمان «غفلت»، تفكر و انديشه است. هر گاه انسان به كارهاى خوب و آثار مثبت آن و همچنين به كارهاى بد و نتايج سوء آن بينديشد، امواج ظلمانى غفلت از روح و جانش دور مى‏شود.
روزى پيامبر اكرم (ص) خطاب به ابوذر فرمودند: «اى اباذر تصميم به كارهاى نيك بگير؛ هر چند توفيق عمل به آن براى تو حاصل نشود در زمره غافلان نوشته نشوى.»
فكر مرگ و پايان زندگى از جمله افكارى است كه در زدودن زنگار غفلت از آينه روح آدمى بسيار مؤثر است، مخصوصا اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان، اين شعر يا مانند آن را با خود زمزمه كند:


«هر كه باشى و به هر جا برسى             آخرين منزل هستى اين است.»


اين فكر و انديشه، به يقين جلوى سرچشمه‏هاى اصلى غفلت، يعنى هواپرستى و خودخواهى و فزون‏طلبى را مى‏گيرد.
اميرمومنان على (ع) در يكى از وصاياى خويش به فرزندش امام حسين (ع) فرمودند: «اى فرزندم! تفكر، نورانيت مى‏بخشد و غفلت، ظلمت مى‏آورد.»

اخلاق در قرآن – مکارم شیرازی ج2ص321

انسان تا زنده است آرزو دارد

آرزوهاى دراز! (طول امل)
«طول امل» و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهم‏ترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مى‏كند، از خدا دور مى‏سازد، به شيطان نزديك مى‏كند و گرفتار عواقب خطرناكى مى‏سازد.
البته اصل «آرزو» و «اميد» مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمى هم در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبه‏هاى مادى و معنوى بشر دارد.
در حديثى از حضرت مسيح (ع) مى‏خوانيم: «در جايى نشسته بود، پيرمردى را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است (و تلاش گرم و مستمرى براى كار كشاورزى دارد).
حضرت مسيح (ع) به پيشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا! اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كنارى انداخت و روى زمين دراز كشيد و خوابيد، كمى بعد حضرت مسيح (ع) عرضه داشت: «بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعاليت و كار شد! حضرت مسيح (ع) از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندى و روى زمين خوابيدى، اما در مرحله دوم برخاستى و مشغول كار شدى؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا مى‏داند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولى چيزى نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد كه از كجا معلوم، من سالهاى زيادى زنده نمانم؟ افرادى مثل من بودند و سالها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگى آبرومند مى‏خواهد و بايد براى خود و خانواده‏اش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم.

اخلاق در قرآن – مکارم شیرازی ج 2ص173

اخلاص

منقول است كه مرحوم حاجى سبزوارى (رضوان الله عليه) به عيادت بيمارى می ‏رفت و عده‏ اى هم با او بودند. نزديك منزل بيمار كه رسيد، برگشت و نرفت.
اطرافيان پرسيدند: آقا چرا تا اين جا آمديد و حالا برمی ‏گرديد؟ آقا جواب داد: خطورى به قلبم كرد كه بيمار وقتى مرا ببيند، از من خوشش خواهد آمد و می ‏گويد سبزوارى، چه انسان والا و بزرگى است كه به عيادت من بيمار آمده است. حالا بر می ‏گردم تا هنگامى كه اخلاص اوليه را بيابم و تنها براى خدا به عيادت بيمار بيايم!

در محضر استاد حسن زاده آملی ص23

از دنیا بهره برداری کن

موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السلام به نقل از پدرانش روایت کند  که
علی علیه السلام در رابطه با کلام خداوند که می فرماید : نصیب و بهره ات را از دنیا فراموش نکن (قصص/77)
فرمود : از یاد مبر که از صحت و سلامت و توانایی و فراغت و جوانی و نشاطی که داریدر جهت طلب سرای آخرت بهره  ببری
جها دبا نفس – وسائل الشیعه –شیخ حر عاملی ص355 باب 91

عجله ی جایز

امام صادق علیه السلام به نقل از پدرانش در سفارش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام
ای علی ؛ قبل از چهار چیز به چهار چیز شتاب کن ، جوانی خود را قبل از پیر شدن دریاب وسلامتی خود را قبل ار بیماری غنیمت شمر و از امکناتو دارائیت قبل از فقر و ناداری استفاده خوب نما و پیش از مردنت زندگی را غنیمت دان .
جها دبا نفس – وسائل الشیعه –شیخ حر عاملی ص 355 باب 91



هشدار روز جدید به آدمی

امام صادق علیه السلام به نقل از پدرش و وی به نقل از پدرانش چنین روایت کند
هیچ روزی بر فرزند آدم نمی آید جز اینکه خطاب به آدما گوید : ای فرزند آدم من روز جدیدی هستم و من بر تو شاهدم پس در من به اعمال خود پرداز تا من در روز قیامت به نفع تو گواهی دهم زیرا تو پس از این هرگز مرا نخواهی دید .

جها دبا نفس – وسائل الشیعه –شیخ حر عاملی ص 373 باب 96


توشه نفس


امام صادق علیه السلام

برای نفس خودت توشه برگیر  هنگام سلامتی قبل از بیماری و زمان توانایی پیش از ناتوانی و در زندگانی قبل از مردن .

جها دبا نفس – وسائل الشیعه –شیخ حر عاملی ص 375 باب 97

همه آرزو باید مربوط به امروز باشد

روزگار سه روز است . یکی دیروز که با آنچه در آن بود سپری شد و هرگز باز نگردد و حال اگر تو در آن روز کار خوبی انجام داده ای از رفتنش اندوهگین نیستی و از روی کردن آن روز بر خود خوشحالی و اگر در آن روز در انجام وظایف خود کوتاهی کرده ای به خاطر رفتن آن روز و کوتاهی خود حسرت فراوان داری و تو از فردای خودت در امیدی . بیهوده به سر می بری ندانی که شاید به فردا نرسی و اگر هم برسی شاید همانند دیروزت بهره ای در ان جز کوتاهی در انجام وظائفت نداشته باشی .

تا آنجا که فرمود : همانا امروزت را دریاب همین روزی که اکنون در آن صبح کرده ای و در حقیقت بر تو شایسته است که اندیشه کنی و در کوتاهی های دیروزت گذشته ات فکر کنی که چه خوبیهایی از دست تو رفته و آنها را برای خود کسب نکرده ای و از چه بدیهایی باز نایستادی

تا آنجا که فرمود : پس عمل کن ، عمل مردی که همه آرزوی او مربوط می شود به همین روزی که در آن واقع شده پس بخوبی عمل کن و بدیها را فرو گذار که خداوند تو را کمک می نماید

جها دبا نفس – وسائل الشیعه –شیخ حر عاملی ص 367 باب 95

بهترین تفریح طلاب

الهی ! شکرت که تفریح من گشت و گذار در کتب و دفاتر علمی و تماشای آنهاست چنانکه ولی تو امام علی وصی علیه السلام فرمود : « الکتب بساتین العلماء»

الهی نامه حسن زاده املی

گفتار حکیمان

الهی ! قربان لب و دهانم بروم که به ذکر تو گویایند

الهی نامه حسن زاده املی

زمان ومکان فرستادن صلوات

پس از شنیدن نام رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم
در ابتدای تدریس و موعظه و پس از حمد و ثنای خدا
موقع نشستن بر مرکب ، مستحب است گفته شود بسم الله و الله اکبر و صل علی محمد و آله خیر البشر
هنگام وضو گرفتن
هنگام عبور از کنار مساجد ، و ورود به مساجد و خروج از آنها
قبل از اشتغال به ذکر جمعی و فردی
در ابتدای مکاتبات و مراسلات ، آغاز و پایان غذا خوردن
در خطبه نکاح ، بعد از حمد و ثنای خدا
نزدیک قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم
بعد از فراقت از سعی صفا و مروه ، در مشعر الحرام
در راه حج کسی که می خواهد به بلندی برود و تکبیر بگوید و چون روی به نشیب آورد ، صلوات بفرستد
بین قبر و منبر رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم
هنگام وزیدن با د و ذبح حیوانات
هنگام داخل شدن در بازار
هنگام تعجب کردن
هنگام اراده کاری
پیش از دعا و بعد از ختم دعا
پس از عطسه
هنگام استشمام بوی خوش ، بوییدن گلها ؛ به ویژه گل محمدی
پس از نمازهای یومیه ، چهارده صلوات هدیه به معصومین علیهم السلام و هفت صلوات هدیه به اولیای خدا ، نزد اهل سلوک سنت است

صلوات کلید حل مشکلات – علی خمسه ای قزوینی

مبارزه با طاغوت وظیفه علما

ما می گوییم « نحن ورثه الانبیاء » این وراثت انبیا چیست ؟


مبارزه با همه آن چیزی است که مظهر آن ، عبارت است از طاغوت ! [مبارزه ] با شرک ، کفر ، الحاد ، فسق . فتنه ؛ این وظیفه ما است ! نمی توانیم آرام بنشینیم دلمان را خوش کنیم که چند مسئله گفتیم ! با این تکلیف برداشته نمی شود . دیدار روحانیون کردستان 23/2/88

گفتار حکیمان


الهی ! هر چه بیشتر دانستنم نادانتر شدم ، بر نادانیم بیفزا

الهی نامه حسن زاده آملی

کلید حل مشکل

صلوات بهترین هدیه از طرف خداوند برای انسان است .
صلوات تحفه ای از بهشت است .
صلوات روح را جلا می دهد
عطری که دهان را خوشبو می کند
نوری در بهشت است نور پل صراط است
شفیع انسان است
ذکر الهی است
موجب کمال نماز است
موجب کمال دعا و استجابت می شود
موجب تقرب انسان است
رمز دیدن پیامبر در خواب است
سپری در مقابل  آتش جهنم است
صلوات انیس انسان در عالم برزخ و قیامت است

صلوات کلید حل مشکلات - علی خمسه ای قزوینی

 

نمازگزار واقعی


الهی ! آنکه در نماز جواب سلام نمی شنود ، هنوز نمازگزار نشده . ما را با نماز گزاران بدار


الهی نامه حسن زاده املی

بهترین عمل

صلوات در خانه خدا

عبدالسلام بن نعیم می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : داخل خانه کعبه شدم و هیچ دعایی به خاطرم نیامد مگر صلوات بر رسول خدا . آن حضرت فرمود هیچ کسی از کعبه بیرون نیامده است که عملش از عمل تو بهتر باشد .( آداب الصلوات ص 144)

گفتار حکیمان


الهی ! آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است . « یا من یحیی الارض المیته » دل ِدایرم ده



الهی نامه حسن زاده املی

وظیفه مسئولان در قبال واجبی به نام «امر به معروف و نهی از منکر »

«امر به معروف و نهى از منكر» از اصولى‏ترين مسائلى است كه مسلمانان در همه صحنه‏هاى اجتماعى و سياسى، موظّف به رعايت آنند؛ مسؤولان و سياستمداران اسلامى اگر به چنين وظيفه‏اى اقدام نكنند در واقع، فلسفه حكومت را ناديده گرفته‏اند و مسؤوليت خويش را زير پا نهاده‏اند.
تناسب امر به معروف و نهى از منكر با سياست‏
در ديدگاه اسلام، ارتباط سياست با امر به معروف و نهى از منكر بديهى است و مى‏توان گفت، لازم و ملزوم يكديگرند و اين اصل ارزشمند اسلامى، بيش از آنكه يك وظيفه فردى به حساب آيد، يك اصل اجتماعى و سياسى است و هر مسلمانى كه در وادى سياست گام زند، يا در پُستى اجتماعى قرار گيرد، نخستين وظيفه او امر به معروف و نهى از منكر است. قرآن مجيد، اين وظيفه عمومى را چنين ترسيم مى‏كند:
«الَّذينَ انْ مَكَّنَّاهُمْ فِى‏الْارْضِ اقامُوالصَّلوةَ وَ اتَوُاالزَّكوةَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ‏الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُالْامُورِ» «حج/41»
كسانى كه اگر در زمين به آنان، قدرت دهيم، نماز را بر پاى دارند و زكات بپردازند و امر به معروف و نهى از منكر كنند و پايان كارها از آن خداست.
از سوى ديگر، بازدهى اجراى صحيح امر به معروف و نهى از منكر چيزى جز نتيجه سياست اسلامى يعنى تأمين مصالح امّت و دفع فساد از جامعه اسلامى نخواهد بود.
چنان كه امير مؤمنان صلوات‏الله عليه مى‏فرمايد:
«فَرَضَ‏اللَّهُ … الْامْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةًلِلْعَوامِّ وَالنَّهْىَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ» «نهج البلاغه حکمت 244»
خداوند امر به معروف را براى (تأمين) مصلحت عمومى و نهى از منكر را براى طرد نابخردان، واجب كرده است.
شيوه‏هاى اجرا
الف- شناخت‏
مسلمانان بطور عموم و مسؤولان و سردمداران جامعه بطور خصوص بايد از مسائل روز منطقه‏اى و جهانى آگاهى داشته باشند، در غير اين صورت نه تنها از عهده مسؤوليت خود برنمى‏آيند، بلكه از سامان دادن به زندگى عادى خود نيز ناتوان خواهند بود. امام صادق عليه‏السلام، دانايى را اساس انديشه و انديشيدن را مبناى اصلاح جامعه دانسته و مى‏فرمايد:
«لا يُصْلِحُ مَنْ لا يَعْقِلُ وَ لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ … وَالْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ‏اللَّوابِسُ» «تحف العقول ص 372 انتشارات کتابچی»
آن كه انديشه نمى‏كند، اصلاح نيز نمى‏تواند بكند و كسى كه نمى‏انديشد، دانش ندارد … و آن كه به زمان خويش آگاهى دارد، شبهات بر او حمله‏ور نمى‏شوند.
پس از آگاهيهاى عمومى، آگاهى خصوصى پيرامون امر به معروف و نهى از منكر نيز شرط ضرورى آن است به اين معنا كه آمر و ناهى بايد در حيطه كارى خويش، از مسائل اسلامى، بى‏بهره نباشد، همان‏گونه كه آن حضرت فرمود:
«صاحِبُ‏الْامْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتاجُ انْ يَكُونَ عالِماً بِالْحَلالِ وَالْحَرامِ» «مصباح الشریعه باب 624 ص 362»
متصدّى امر به معروف نيازمند آن است كه به حلال و حرام آگاه باشد.
زيرا اگر از حلال و حرام مواضع اعتقادى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و … آگاهى چندانى نداشته باشد، نمى‏تواند معروف را تثبيت و منكر را نابود سازد و چه بسا برعكس عمل كند؛ منكر را معروف و معروف را منكر جلوه دهد و به جاى امر به معروف و نهى از منكر، امر به منكر و نهى از معروف نمايد! بنابراين، ضرورت دارد كه دست اندركاران نظام اسلامى از «معروف» و «منكر» در حد اجمال اگر نگوييم بطور مفصّل آگاهى داشته باشند.
ب- برنامه‏ريزى و اقدام‏
مسؤولان نظام اسلامى بايد اصل امر به معروف و نهى از منكر را در برنامه‏هاى خرد و كلان خود بگنجانند و هرگز از آن غفلت نورزند، چرا كه در هر اداره، كارخانه و …
احتمال بروز تباهى و ركود فضايل مى‏رود وعوامل متعددى زمينه ايجاد منكر يا توقف معروف را به وجود مى‏آورند.
در قرآن مجيد مى‏خوانيم:
«وَالْمُؤمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ و يَنْهَوْنَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ‏الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ‏الْزَّكوةَ وَ يُطيعوُنَ‏اللّهَ وَ رَسُولَهُ …» «توبه /71»
مردان و زنان باايمان، برخى سرپرست و ولىّ برخى ديگرند؛ امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند و نماز را بر پاى مى‏دارند و زكات مى‏پردازند و از خدا و پيامبرش، فرمان مى‏برند.
در اين آيه شريف، پذيرش مسؤوليت به منزله «زمينه» و امر به معروف ونهى از منكر، اقامه نماز و اطاعت از خدا و پيامبر، «نتيجه» آن قرار گرفته و الهام دهنده اين پيام است كه مسلمانان- على‏رغم تفاوت در مليّت، جنسيت، رنگ و نژاد- از هويّت واحدى‏ برخوردارند و به همين دليل حق دارند سرپرستى و ولايت بر يكديگر را به عهده بگيرند. «المیزان ج9ص338» سپس همديگر را به راه خير و صلاح رهنمون سازند و از زشتى و شقاوت باز دارند. از اين رو سرلوحه كارهاى خويش را «امر به معروف و نهى از منكر»، «اقامه نماز» و «اطاعت از خدا و پيامبر» قرار مى‏دهند.
بازدهى متقابل‏
فريضه بزرگ امر به معروف و نهى از منكر، بسان درخت تناورى است كه هر چه بيشتر بدان رسيدگى كنند، تقويتش نمايند و آفات آن را بزدايند، شاخ و برگ بيشترى مى‏روياند و بار وبر بهترى مى‏دهد. آثار گرانقدر اين پديده الهى، فراوان و متنوّع است. در اينجا با تبرّك جستن به روايتى از امام باقر عليه‏السلام به پنج اثر ارزنده آن اشاره مى‏كنيم:
1- انجام واجبات‏
«انَّ الْامْرَ بِاْلمَعْروُفِ وَ النَّهْىَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ سَبيلُ الْانْبِياءِ وَ مِنْهاج‏الصُّلَحاءِ فَريضَةٌعَظيمَةٌ بِهاتُقامُ‏الْفَرائِضُ …»
امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و روش صالحان است؛ واجب بزرگى است كه به وسيله آن واجبات (الهى) بر پا مى‏شود.
2- عدالت اجتماعى‏
«… مَعَ رَدِّالْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِالظَّالِمِ …»
(امر به معروف ونهى از منكر) با برگرداندن مظالم و ستيزه با ستمگر همراه است.
3- سازندگى
«بِها … تُعْمَرُ الْارْضُ»
به وسيله امر به معروف و نهى از منكر زمين (كشور) آباد مى‏شود.
4- استوارى نظام‏
«بِها … يَسْتَقيمُ‏الْامْرُ»
به وسيله امر به معروف ونهى از منكر، حكومت، استوار مى‏گردد.
5- امنيّت‏
«بِها … تَأْمَنُ‏الْمَذاهِبُ … وَ يُنْتَصَفُ مِنَ‏الْاعْداءِ» «وسائل الشیعه ج11ص395»
به وسيله آن، راهها امن مى‏گردد … و از دشمنان، انتقام گرفته مى‏شود.
مرکز تحقیقات اسلامی - علوم سیاسی - اخلاق سیاسی مجموعه زمزم

یک حس ماندگار

 

 

حتما ً شنیده اید یا براتون پیش آمده که از خودتون راضی باشید و یا به خودتون افتخار کنید . و می دونید که چه حس قشنگی است اما من می خواهم یک ادعای بزرگ کنم اون هم اینکه این حس برا من پایدار و ابدی خواهد ماند
می دونم الان از خودتون می پرسید مگه چه کار کرده که این همه از خودش راضیه
یک دختر دارم . از دو سال پیش منتظر و لحظه شمار روزی بودم که به سن تکلیف می رسه باورتون نمی شه حتی ساعتش را هم حساب کردم . دلم می خواهد اون قدر تلاش کنم که لوح سفید دل دخترم هیچ خط خوردگی نبینه .
بدون حاشیه بگم اول رمضان امسال به سن تکلیف می رسید . از دو ماه قبل در تدارک جشن تکلیفش بودم الان می گید این که چیزی نیست ، همه  مادرا برای دخترای نه سالشون جشن تکلیف می گیرن . ولی من می گم کار من مهمتره
آخه من تصمیم گرفتم جشن را توی خونه برگزار کنم و فامیل را دعوت کنم . نکته مهمش اینه که فامیلی را دعوت می کردم که اصلاً توی این حال و هواها نبودن .
خلاصه چون روز اول ماه بود همه را برای افطار وعده گرفتیم . از یکی دو هفته پیش هم با امام جمعه شهرمون قرار یک سخنرانی خوب را برای بچه ها و البته والدینشون گذاشته بودم . برای دخترای جمع سجاده و مهر و برای پسرا تسبیحای قشنگ و مهر هدیه خریده بودم .
روز اول فرا رسید چون ظهر دخترم به سن تکلیف می رسید طبیعتا روزه اون روز براش واجب نبود ، اما دخترم را برای ورود به راه انسان کامل شدن اماده کردم .
بعد از افطار مراسم را آغاز کردیم اول خودم صحبت کردم و از ضرورت این جشن گفتم و مقایسه این جشن با جشن تولد آخه من اهل جشن تولد گرفتن هم هستم ولی با تمام وجود اقرار کردم که این جشن مهمتره .
بعد حاج آقا صحبت کردن و بعد به اتفاق بچه ها نماز خوندن و …… اما جاتون خالی بود گه می دید بعضی از این فامیل که از روحانی و سخنرانی و… فراری بدند چه جوری محو صحبتها و مراسم و خلاصه کار ما شده بوند … توی همون جلسه چند تا از خانم ها گفتن فلانی درد سر ساختی ، بچه های ما هم میگن باید برای ما هم مثل ملیکا جشن تکلیف بگیرید ….
قسمت جالب داستان اینجاست
از روز بعد دخترم چند دفعه سی دی مراسم را تماشا می کرد و صحبتهای حاج آقا را گوش می کرد ، از رفتارش می فهمیدم که خیلی روش اثر گذاشته .
دختر من وزنش کمه 24 کیلو همه می گفتن نمی تونه روزه بگیره اون هم با وجود هوای داغ کرمان .
اما این جشن و دعاهای اون شب و خاطراتش و قطعا حضور خدا و عشق اهل بیت ودستگیری حضرت رقیه ( که شام اون شب نذر ایشون بود ) به دختر من چنان نیروی دادند  که تا الان همه روزه هایش را راحت گرفته .
اما دلیلی که باعث شد این مطلب را براتون بنویسم .
امروز داشتم مطالعه می کردم در مورد تربیت دینی فرزندان . دیدم در مورد برگزاری جشن تکلیف یک مطلب قشنگ نوشته بودند قبل از این که مطلب را بخونید ، بدونید اون حس افتخار و از خود راضی بودن بعد از خوندن این مطلب تقویت و یا بهتر بگم متولد شد .
«برگزارى مراسم جشن تكليف؛ علاوه بر بيدارشدن غرايز و نيازهاى روانى در نوجوان در دوران بلوغ، وجدان دينى و اخلاقى نيز در درون نوجوان بيدار و فعّال مى‏شود و او را به تفكر در باره معنويات و حقايق دينى وامى‏دارد.
بروز چنين واقعه ارزشمندى را بايد غنيمت شمرد و يك موهبت بزرگ در زندگى قلمداد كرد. از اين رو، شايسته است كه والدين با فرا رسيدن دوران بلوغ فرزندانشان از برگزارى جشن تكليف غفلت نكنند و براى اينكه فرزندشان قدم به سن تكليف گذاشته، جشن بگيرند و روز مكلّف شدن او را برايش قرين خاطرات شيرين سازند.
مرحوم سيد بن طاووس، آن فقيه و عارف كم نظير، روز تشرف به تكليف را عيد و بلكه از بزرگ‏ترين عيدها دانسته و به كسانى كه به آن بها و اهميت نمى‏دهند، هشدار داده، مى‏گويد:
چرا روز تشرّف به تكليف نزد آدمى زاده كه بنده‏اى ناتوان است، تا اين حدّ بى‏مقدار بوده كه روزش مجهول و نامش در ميان اهل تكليف، متروك است؟! من تاكنون ياد ندارم، كسى را يافته باشم كه براى اين روز مهم، آماده شده باشد و به اداى حق بزرگ آن همّت گمارد و آنچه از تعظيم براى خداوند جل جلاله واجب است، مراعات كند و يا براى از دست دادن چنين نعمتى تأسف خورد؛ گويى روزى نيست كه خداوند از آن سؤال كند؟!
من خود و فرزندان و خاصّان خود را توصيه مى‏كنم كه حق اين روز بزرگ را ادا كنند و با تعظيم و تقدير با آن برخورد نمايند. »

جشن تکلیف محمد محمدی ری شهری ص 18

فرهنگ الهی

 

فرهنگ الهى، انسان را آميزه‏اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى‏داند.
كه فرهنگ اسلامى تبلور تمام و كمال آن است، و هدفش دستيابى به كمالى است كه در تابش آفتاب «وحى» حاصل مى‏شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى به اصول ثابت اخلاقى مى‏داند.
قرآن مجيد در اين رابطه مى‏فرمايد:
«انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اتْقيكُمْ» حجرات 13
هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست.
اصولًا براى شناخت اصالت و ميزان برخوردارى يك فرهنگ از روح و حيات نياز به مطالعه و شناخت، عناصر برجسته، جهت و حركت، آهنگ رشد و انگيزه‏هاى حاكم بر آن فرهنگ مى‏باشد. تا مشخص شود كه آيا داراى شخصيت مستقلى مى‏باشد؟ و يا اينكه التقاطى بوده و دنباله‏رو فرهنگهاى ديگر است.
فرهنگ اسلامى بر خلاف فرهنگ مادى كه ساخته و پرداخته دست بشر است، به اين ويژگى منحصر به فرد، آراسته گشته و به حيات خود ادامه مى‏دهد.
متفكر بزرگ اسلامى، استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى‏فرمايد:
«فرهنگ اسلامى مانند يك سلول زنده رشدكرد و فرهنگهايى‏را از يونانى و هندى و ايرانى و غيره در خود جذب كرد و به‏صورت موجود جديد با چهره و سيماى مخصوص به‏خود ظهوركرد و به‏اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدّن، تمدن‏اسلامى در رديف بزرگترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى‏است.» آشنایی با علوم اسلامی مرتضی مطهری مقدمه کتاب

در حال حاضر وظیفه ما چیست ؟


وظايف منتظران در زمان غيبت‏

منتظران راستين آن حضرت علاوه بر انجام دستورات عمومى اسلام، بايد تكاليف خاصى را در مورد حضرت مهدى (عج) مراعات نمايند كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:
1- شناخت درست از امامت و صفات آن حضرت، زيرا اعتقاد به امامت ايشان از اركان اعتقادى دين اسلام است كه مرگ بدون آن از نوع مرگ ضلالت و جاهليت است.
2- دعا براى سلامتى آن حضرت بگونه‏اى كه ائمه (ع) تعليم داده‏اند.
3- صدقه دادن براى سلامتى ايشان، همان‏گونه كه وقتى يكى از عزيزان ما در سفر است، صدقه مى‏دهيم تا سالم برگردد. اين صدقه نوعى ابراز مودّت به آن حضرت است كه همه امت بدان مأمورند. شوری/23
4- اندوهناك بودن در فراق آن حضرت، از اين رو، سزاوار است دعاى ندبه در هر صبح جمعه خوانده شود، و آن دعا ناله عاشقى است كه در فراق آن حضرت اشك مى‏ريزد، همان‏گونه كه امام صادق (ع) در فراقش اشك ريخت.
سدير صيرفى مى‏گويد: من و مفضل و ابوبصير و أبان بر امام صادق (ع) وارد شديم،ديديم روى خاك نشسته و مانند زن جوانمرده گريه مى‏كند و حزن و اندوه از چهره‏اش نمايان است، در حالى كه مى‏فرمايد:
آقاى من غيبت تو خوابم را ربوده، بسترم را بر من تنگ كرده و آرامش قلبى‏ام را گرفته است.
اى آقاى من، غيبتت مصيبتم را ابدى كرده، پس احساس نمى‏كنم اشكى را كه از چشمم بيرون مى‏آيد و ناله‏اى كه از سينه‏ام برمى‏خيزد. از مصائب گذشته آرام مى‏گيرم، امّا حوادث آينده (در مورد غيبت تو) جاى آنها را مى‏گيرند.

سدير مى‏گويد: با ديدن اين منظره عقل از سر ما پريد و گمان كرديم، حادثه‏اى براى آن حضرت پيش آمده است. عرض كرديم: اى پسر بهترين آفريدگان، خداوند چشمانتان را نگرياند، چه حادثه‏اى پيش آمده كه اشك شما روان است؟ در اين هنگام آن حضرت نفس عميقى كشيد و فرمود:
«امروز صبح در كتاب جفر نگاه مى‏كردم، كتابى كه شامل بر حوادث گذشته و آينده تا روز قيامت است و خداوند آن را به محمد (ص) و امامان بعد از او اختصاص داده است. در آنجا به اخبار قائم (عج) برخوردم و در مورد غيبت و طول عمر او و آزمايش مؤمنان در فكر فرو رفتم كه چگونه طول غيبتش موجب شك و ترديد آنان و ارتداد عده زيادى مى‏شود، ازاين رو غم و اندوه بر من غلبه كرد و متأثر شدم …. «1»
5- انجام طواف و حج مستحبى به نيابت از ايشان.
موسى بن قاسم مى‏گويد: به امام جواد (ع) عرض كردم: مى‏خواهم به نيابت از طرف شما و پدرتان طواف كنم، امّا به من مى‏گويند نبايد به نيابت از طرف اوصيا طواف كرد. آن حضرت در پاسخ فرمود:نه اين چنين نيست، هر چه برايت امكان دارد طواف كن. «2»
6- توسل و استغاثه به آن حضرت، چرا كه او فريادرس بيچارگان و درماندگان است‏ و چه بسيار مشكلات و نيازهايى كه بر اثر استغاثه به آن حضرت رفع شده است.
7- هنگامى كه نام آن حضرت برده مى‏شود، همه براى تعظيم و تكريمش به پا خيزند، چنان كه روايت شده كه حضرت رضا (ع) در مجلسى در خراسان وقتى نام «قائم» (عج) برده شد، ايستاد و دست بر سرش نهاد و فرمود: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ»
8- آشنا كردن مردم با امامت آن حضرت و راهنمايى آنان به لزوم پيروى از ايشان كه نوعى «تواصى به حق» است.عصر/4
9- بزرگداشت و تجليل از مقام افرادى كه از نظر نَسَبى يا كارى، منسوب به آن حضرت هستند، از قبيل سادات، علما و صالحان.
10- براى ثبات عقيده و ايمان خود به خواندن دعاى زير مداومت نمايد.
زراره مى‏گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: فدايت شوم، اگر زمان غيبت را درك نمودم، چه كار كنم؟ آن حضرت فرمود:اى زراره، اگر آن زمان را درك كردى، اين دعا را بخوان:«اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ نَفْسَكَ فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ نَفْسَكَ لَمْ اعْرِفْ نَبِيَّكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ رَسُولَكَ فَانَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ رَسُولَكَ لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ حُجَّتَكَ فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى‏» «3»
خداوندا، خودت را به من بشناسان، زيرا اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. پروردگارا، فرستاده‏ات را به من بشناسان، چون اگر او را به من معرفى نكنى، حجت تو را نخواهم شناخت. بار الها، حجت (امام وقت) خود را به من معرفى كن، چرا كه اگر او را به من نشناسانى، در دينم گمراه خواهم شد.  امامت حضرت مهدى (عج) در اعتقاد ما، ص: 107
1- کمال الدین تمام النعمه ج1-ص 353-354

2- وسائل الشیعه ج8ص138و141

3- منتخب الاثر ص 501

مسافری در راه است ....

 

چگونگى انتظار همواره متناسب با هدفى است كه در انتظار وقوع آن هستيم:
- انتظار آمدن يك مسافر عادى از سفر
- انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز
- انتظار فرارسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و برداشت محصول.
- ارتشى كه هر لحظه در انتظار آمدن فرمانده و فرمان او براى جهاد آزادى‏بخش‏ به سر مى‏برند و ….
هر يك از اين انتظارها آميخته با نوعى آمادگى است. به عنوان مثال، انتظار آمدن يك مسافر عزيز از راه دور به اين است كه خود را براى استقبال از او آماده كنيم و براى پذيرايى از وى وسائل و امكانات لازم را تهيه كرده باشيم.
انتظار يك مصلح جهانى نيز به معنى آماده باش كامل فكرى و عملى براى پيشبرد اهداف اوست. به عبارت ديگر، در دوران انتظار يعنى پيش از ظهور، بايد آن‏گونه باشيم كه اگر امام ظهور نمود از ما انتظار مى‏رود كه آن گونه باشيم.

مشورت

يكى از راهبردهاى تدبير در يك مجموعه اعم از سازمان، اداره و خانواده، مشورت و رايزنى است. انسان هر قدر هم كه نبوغ داشته باشد، نمى‏تواند همه زواياى مسائل و مشكلات را ببيند. مديرى كه مشورت با ديگران را در رأس برنامه‏ها و اقدامات خويش قرار ندهد، نمى‏تواند مديرى موفق محسوب شود.
پيامبر اسلام (ص)، مصون ازخطا بود و با قطع نظر از وحى، از فكر نيرومندى برخوردار بود و نياز به مشورت نداشت، اما با پيروان خويش مشورت مى‏كرد تا هم روحيه اظهار نظر و جوشش فكر و انديشه در آنها بيدار شود هم آنان را متوجه اهميت مشورت نمايد، تا آن را جزء برنامه‏هاى اساسى زندگى شخصى و اجتماعى خود قرار دهند. از اين رو براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قايل بود تا آنجا كه گاهى براى احترام آنها، از رأى خود صرفنظر مى‏كرد، به عنوان نمونه در مورد جنگ با مشركان در احد و يا در مورد سرنوشت اسراى جنگ بدر با اصحاب مشورت نمود و سپس تصميم نهايى را گرفت. «1»
حد و مرز مشورت‏
آيه شريفه «شاوِرهُم فِى الامر» (آل عمران: 159) به پيامبر اسلام (ص) فرمان مشورت با پيروانش را مى‏دهد، در اين آيه كلمه «الامر» مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى‏شود، ولى مسلم است كه آن حضرت هرگز در قانون گذارى و احكام الهى با مردم مشورت نمى‏كرد، بلكه در آنها صرفاً تابع وحى بود، و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را جويا مى‏شد. از اين رو گاهى كه پيامبر پيشنهادى را مطرح مى‏كرد، مسلمانان نخست سؤال مى‏كردند كه آيا اين يك حكم و قانون الهى است كه قابل اظهار نظر نباشد و بايد تسليم بود و يا مربوط به‏ چگونگى تطبيق قوانين مى‏باشد كه در اين صورت اظهار نظر مى‏كردند. «2»
فرق شورا با مشورت‏
«شورا» عبارت است از فرايند مشورت متقابل ميان دانايان، اهل فن، متخصصان، صاحبان تجربه، انديشه و نظر درباره يك موضوع كه بهترين راه براى تحقق آن بحث و گفتگو ميان‏اين آگاهان است. «3» و از اصطكاك اين انديشه‏ها است كه برقى مى‏جهد و راه را روشن مى‏كند. «4»
گاه ميان «مشورت» با «شورا» اشتباه مى‏شود: در شورا، تصميم جمعى است و همگان در يك سطح تصميم‏گيرى قرار دارند و نظر اكثريت مورد عمل قرار مى‏گيرد، اما در مشورت، شخص به دلخواه خود فرد يا افرادى را به عنوان مشاور بر مى‏گزيند و در امورى كه تشخيص دهد با آنان مشورت مى‏كند و در نهايت، خود تصميم مى‏گيرد و آن گونه كه بخواهد تصميم را به اجرا مى‏گذارد. «5»

1- مدیریت و رهبری در تشکلهای اسلامی -هشام الطالب - ترجکه سید محمد رفیعی - ص116 - تفسیر نمونه ج 3ص144

2- تفسیر نمونه ج3ص143

3- مدیریت و رهبری در تشکلهای اسلامی ص 314

4- قرآن و جامعه -علی کمالی ص423

5- مدیریت و رهبری ص 115

کیفیت دعا

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً انَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْارْضِ بَعْدِاصْلاحِها وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً انَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الُمحْسِنينَ» (اعراف، آيه 55- 56)
پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد، بدرستى كه او متجاوزان را دوست نمى‏دارد، و در زمين فساد نكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است، و او را با بيم و اميد بخوانيد، همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
طريقه دعا
خداوند در اين دو آيه كيفيت و شرايط دعا را بيان نموده است. ابتدا دستور داده كه خدا را از روى تضرّع بخوانيد يعنى با كمال خشوع، خضوع و تواضع رو به ‏سوى او آوريد.برخى تضرّع را به معناى «دعا آشكار» نيز گرفته ‏اند.
ديگر اينكه خدا را در «پنهانى» بخوانيد، زيرا از «دريا» دورتر و به اخلاص نزديك‏تر است. همچنين درخلوت، حضور قلب و تمركز فكر بيشتر است.
در ذيل آيه 63 سوره انعام حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود: «خَيْرُ الدُّعاءِ الْخَفِىُّ» «1»بهترين دعا آن است كه پنهانى صورت گيرد.
درآيه 63 سوره انعام نيز اشاره به خواندن خدا از روى تضرع و زارى و به صورت‏ پنهانى شده است. آنجا كه مى‏فرمايد: بگو (اى محمّد!) چه كسى شما را از تاريكيهاى صحرا و دريا مى‏رهاند؟ او را به زارى وپنهانى مى‏خوانيد و مى‏گوييد: اگر خدا ما را از اين شدايد برهاند، البته از شكر گزاران خواهيم بود. جمله «لَئِنْ انْجينا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» درآيه فوق، بيانگر اين است كه انسان در چنين حالتى كه خدا را براى رفع گرفتاريهاى خود مى‏خواند، اين قول را مى‏دهد كه اگر نجاتش داد، شكرگزار او خواهد بود و ديگر گرد ناسپاسى و كفران نعمت نخواهد گشت؛ هر چند انسان پس از آنكه نجات يافت، باز عهد خويش را به دست فراموشى مى‏سپارد و عهد شكنى مى‏كند. «1»

1- مجمع البیان ج3-4ص314

2- المیزان ج7ص134- دفتر انتشارات اسلامی

سخنان حکیمانه حضرت علی علیه السلام

روزی خود به دنبال تو می دود ، آسوده باش .
تولد قاصد مرگ است .
نشانه عقل انسان ، گفتار اوست .
علامت گوهر انسان رفتار اوست .
در حفظ علوم بکوش ، نه در جمع کتاب

فصل دهم - باب اول پندهای حکیمانه - ص 47 -49 نصایح -آیت الله مشکینی

سخنان زهاد

توجه


سزاوار است برای کسی که سعادت می خواهد دفتری داشته باشد که صفات بنیان کن و خصال نجات بخش وگناهان وعبادات را یادداشت کند و هر روز خود را بر آنها عرضه نماید اما از صفات بنیان کن ده چیز کافی است که از اینها سالم ماند از بقیه نیز سالم می ماند :
بخل ، تکبر ، خودپسندی ، ریا ، حسد ، عصبانیت شدید ، حرص به خوراک ، حرص به جماع ، مال دوستی ، جاه پرستی
از صفات نجات بخش نیز ده تا کفایت می کند :
پشیمانی از گناه ، صبر بر بلا ، رضای به قضا ، شکر نعمت ، تعادل خوف و رجا ف پارسایی در دنیا ، اخلاص در عبادت ، خوشخویی با مردم ، محبت خدا ، خضوع در برابر او ،
این بیست صفت ، ده صفت پسندیده و ده خصلت ناپسند ریشه و اساس سایر صفات نیک و بد است
فصل هفتم -بابا دهم - نصایح آیت الله مشکینی

طلبه هاببینید آرزوی جبرئیل را

ای علی ! جبرئیل برای هفت عمل آرزو کرد که از بنی آدم باشد : نماز جماعت ، همنشینی علما ، اصلاح بین مردم ، نوازش یتیم ، عیادت مریض ، تشییع جنازه ، آب دادن به حاجیان ؛ پس تو در این کارها کوشا باش .

فصل دوم باب هفتم - نصایح -آیت الله مشکینی

مثلهای حکیمان

 

شب سپر فراریان است .

قلم هم زبانی دیگر است .

هرکه ادب نیاموخته نسب سودش ندهد .

هر که ساعتی ذلت آموختن نکشد ، یک عمر نادانی بچشد .

دعا کلید رحمت است

نصایح آیت الله مشکینی

آیا شفاعت موجب جسارت بنده نمی شود ؟

يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الَّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا (طه، آيه 109)
در آن روز شفاعت (هيچ كس) سود ندهد جز كسى كه خداى رحمان بدو اذن داده و از سخن او راضى است.
شفاعت يعنى واسطه شدن در رساندن خير يا دفع شر كه قرآن شريف آن را براى بعضى افراد در قيامت ثابت شمرده است. به اين معنا كه اگر شخص با ايمانى بخواهد به ثواب و كمالى برسد كه اسباب آن را تهيه نكرده است يا از عذاب ترك تكليفى كه از او سر زده، برهد، متوسّل به شفاعت مى‏شود. بدين ترتيب، شفيع به اذن خدا واسطه مى‏شود تا آن ثواب به او برسد يا آن كيفر از او دفع شود.
بى شك اگر شخص مزبور لياقتى براى رسيدن به آن كمال نداشته باشد، شفاعت شامل او نمى‏شود؛ مثل اينكه يك فرد عامى كه نه سواد دارد و نه استعداد، بخواهد با توسل به شفاعت، دانشمندى برجسته شود و يا يك بنده ياغى كه نمى‏خواهد از مولايش اطاعت كند، بخواهد با توسل به شفاعت، مورد عفو مولا قرار گيرد. در اين موارد شفاعت سود ندارد؛ زيرا شفاعت براى كامل كردن سبب ناقص است نه اينكه خودش سبب مستقل‏ باشد و فردى بدون هيچ گونه زمينه و شرايطى تنها به واسطه شفاعت نجات يابد. به عبارت ديگر، شفاعت براى كسى است كه ايمان به خدا دارد و بعضى كارهاى صالح را انجام داده است. اين ايمان و كارهاى صالح او، سبب ناقص است، او به شافعان متوسل مى‏شود تا شفاعت آنها را ضميمه ايمان ناقص خود كند و به درجات بالاتر نايل شود، ولى كسى كه ايمان و عمل صالحى ندارد، او چيزى ندارد تا شفاعت را ضميمه‏اش كند.
منطق شفاعت‏
شفيع براى شفاعت كردن به يكى از سه مورد زير متمسّك مى‏شود.
الف- تمسّك به صفتى از صفات خداوند كه اقتضا مى‏كند براساس آن، خدا از بنده نافرمانش بگذرد، مانند: بزرگوارى، كَرَم، سخاوت و شرافت مولا.
ب- تمسّك به صفتى از صفات بنده، كه اقتضا دارد مولا بر او رحمت و مهربانى كند، مثل ضعف، خوارى، كوچكى و بيچارگى بنده.
ج- تمسّك به صفتى از صفات خودش نزد مولا همچون محبت و علاقه‏اى كه مولا به او دارد و برترى مقامش در نزد مولا.
پس منظور شفيع اين نيست كه خدايا تو از مولا بودن خود يا بنده بودن بنده‏ات چشم بپوش يا حكم خود را باطل كن يا از قانون مجازات چشم بپوش، بلكه مى‏گويد: «خداوندا! تو با اين عظمت و رأفت و كرامت كه دارى، از مجازات اين بنده بگذر» يا مى‏گويد: «خدايا! اين بنده تو اين نافرمانى را از روى نادانى انجام داده است. او حقير است و مخالفت او از روى جرأت و جسارت نيست» و يا مى‏گويد: «خدايا! به خاطر مقام و منزلتم و لطف و محبّتى كه به من دارى، شفاعتم را در حق فلانى بپذير و او را عفو كن».
پاسخ به يك اشكال‏
ممكن است برخى بپرسند كه شفاعت، سبب جرأت بندگان بر نافرمانى خدا مى‏شود و اين با غرض دين خدا كه سوق دادن بندگان به سوى طاعت خداست سازگارى ندارد.
اين اشكال وارد نيست، چون در درجه اوّل، معلوم نيست چه گناهان و يا چه مجرمانى‏ مشمول شفاعت واقع مى‏شوند و «اصل شفاعت» تنها به عنوان يك اصل كلى و سربسته اثبات شده است. در درجه دوم، شفاعت مشروط به شرطى شده است از جمله اراده و خواست خدا كه ممكن است حاصل نشود. بنابراين، هيچ گناهكارى اطمينان ندارد كه شفاعت شامل حالش مى‏شود تا در نتيجه جرأت گناه پيدا كند. بلكه بر عكس، شفاعت به بنده گناهكار اميد بخشش مى‏دهد و او را از افتادن به دامن يأس و نوميدى از رحمت حق و در نتيجه انجام گناه بيشتر باز مى‏دارد. او وقتى گناهان خود را برمى‏شمارد خود را سزاوار عقوبت مى‏يابد، اين شفاعت است كه به عنوان يك روزنه اميد، راه بازگشت، را به او مى‏نماياند و او را اميدوار مى‏كند و به تجديد نظر، توبه و بازگشت رهنمون مى‏شود.
گفتنى است از مجموع آيات قرآن استفاده مى‏شود كه شفاعت شامل دينداران و مؤمنانى مى‏گردد كه به گناه آلوده شده‏اند ولى با ايمان از دنيا رفته‏اند.

المیزان ج1 ص237-264

شیوه صحیح تبلیغ از منظر قران

 

سخن نرم براى هدايت‏
فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى‏ (طه، 44)
با او به نرمى سخن گوييد، شايد پند گيرد يا بترسد.
اين آيه مى‏آموزد كه براى نفوذ در دل ديگران، از چه راهى بايد وارد شد و چگونه با افراد لجوج و لجام گسيخته‏اى چون فرعون، برخوردى جهتدار و ارشاد كننده داشت.
هر مكتبى بايد جنبه منطقى داشته باشد و همچنين كسى كه داعيه رهبرى آن را برعهده دارد بايد از سعه صدر، منطق قوى و دليل متين و روشن برخوردار باشد، چه در حدّ رسالت، چه در حدّ امامت يا فقاهت.
از اين رو، قرآن براى نفوذ در دل مردم (هر چند افراد گمراه و آلوده) نخستين دستورش برخورد ملايم و همراه با مهر و عواطف انسانى است و توسل به خشونت در مرحله‏اى است كه برخوردهاى دوستانه و منطقى، مؤثّر نباشد. «1»
خداوند راه تبليغ را به حضرت موسى مى‏آموزد و مى‏گويد با فرعون به نرمى و ملاطفت سخن بگو و گفتار ليّن را شعار خود قرار ده، زيرا چنين برخوردى نفس سركش آدمى را خاضع و دل عصيانگر را نرم مى‏كند و دست كم راه عذر را مى‏بندد و حجت را تمام مى‏كند.
ولى سخن درشت و برخورد خشونت‏آميز، دل او را جريحه‏دار مى‏سازد و احساساتش را برمى‏انگيزد. اين درسى است كه قرآن بر آن تأكيد بسيار دارد، از جمله در سوره «فصّلت» به طور مستقيم به پيامبر دستور مى‏دهد منطق دشمن را با راههاى خوب دفع كن، «2» نادانى مردم را با اخلاق نيكو و پسنديده جواب ده، بديهايشان را با خوبيهايت مقابله كن و تقصيرشان را با عفو، و خشونتشان را با صبر تحمّل كن، چرا كه اوّلين نتيجه اين نوع برخوردها اين است كه دشمنيها تبديل به محبّت مى‏شود و مردم به بدى اخلاق خود متوجه مى‏شوند و كارهاى زشت خود را ترك مى‏كنند و دوست صميمى تو مى‏گردند. «3»
شرايط مبلّغ‏
راهنما و مبلّغ دين بايد داراى شرايط زير باشد:
الف- دعوت او به سوى خدا و اطاعت و فرمانبردارى از او باشد و منافع شخصى و خواسته‏هاى نفسانى را در آن دخالت ندهد.
ب- علم را با عمل و تعليم را با تربيت درهم آميزد.
ج- در برابر حق، تسليم گردد و هر نوع آزار و اذيت را به جان بخرد و با طعنه و تمسخر مخالفان از هدفش دست برندارد.
د- تعليمات و موعظه‏هايش همراه با زبان نرم و بيان لطيف باشد. «4»
ويژگيهاى سخن نرم‏
براى آنكه بدانيم سخن نرم چيست به مصداق روشن آن كه گفتار حضرت موسى عليه‏السلام با فرعون است، توجّه كنيم تا ببينيم او چگونه برخورد كرد و براى‏دعوت‏فرعون چه شيوه‏اى را به كار برد. حضرت موسى با بيانى حاكى از لطف و نرمش به فرعون گفت:
هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ الى‏ رَبِّك فَتَخْشى‏ نازعات 18-19
آيا تو را رغبتى هست كه پاكيزه شوى و من تو را به پروردگارت راه بنمايم و تو پروا كنى.
اين جملات كه آهنگ محبّت و نوازش از كلمه كلمه آن به گوش مى‏رسد، مانند سخنان نرم و مهربانانه مادرى است كه بر بالين كودك بيمارش نشسته و او را از خواب بيدار مى‏كند و مى‏گويد: فرزندم آيا از بسترت برمى‏خيزى تا غذاى مطبوع و داروى شفابخشى كه برايت تهيه كرده‏ام تناول كنى و شفا يابى؟
پس برخى از خصوصيات سخن نرم را مى‏توان از اين كلام حضرت موسى به دست آورد:
الف- سؤالى بودن.
ب- سبب بيدارى فطرت شدن.
ج- به‏گونه‏اى باشد كه از رقيب اعتراف گيرد و اين حقيقتى است كه در روان‏شناسى قابل توجه است و به همين جهت، امامان معصوم اين شيوه را در مناظرات خود به كار مى‏بردند. «5»

1- نمونه ج13ص212

2- فصلت /34 با استفاده از تفسیر المیزان ج17ص594

3- تفسیر المراغی ج8 ص131

4- کاشف ج4ص564

5-فی الضلال قرآن ج5ص747- مجموعه زمزم

زیانکارانی که خود را نیکوکار می پندارند

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْاخْسَرينَ اعْمالًا الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (كهف، آيات 103- 104)
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند، آنان كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و (نابود) شده با اين حال گمان مى‏كنند، كار نيك انجام مى‏دهند!
زيانكارترين مردم‏
به‏طور معمول، زيان در كارهايى صورت مى‏گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى‏شود و وقتى خسران تحقق مى‏يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته نرسد بلكه نتيجه عملش سبب شود كه بطور مثال چيزى از سرمايه از بين برود. «1»
گاهى خسران و زيان به علت بى‏تجربگى و نداشتن مهارت كافى و يا حوادث غير منتظره حاصل مى‏شود كه بطور معمول اين نوع خسران و زيان با اندوختن تجارب و تلاش بيشتر قابل جبران است، ولى گاهى انسان سرمايه خود را در راهى به كار مى‏گيرد كه در واقع غير زيان حاصلى ندارد و فرد گمان مى‏كند كه سود كرده است و اين نوع خسارت و زيان نه تنها قابل جبران نيست بلكه هر روز دامنه آن زيادتر هم مى‏شود، از اين رو، خداوند متعال افرادى را كه در مسير باطل گام بر مى‏دارند و گمان مى‏كنند كه در مسير حق هستندو كارشان نيكوست، زيانكارترين مردم معرفى مى‏كند؛ زيرا اگر كسى مرتكب گناهى شود و نداند كه گناه مى‏كند و خيال كند كه كار نيكو انجام مى‏دهد، نه تنها درصدد جبران نخواهد بود بلكه با شدّت هر چه تمامتر به كار خود ادامه خواهد داد و تمام سرمايه‏هاى خود را در اين راه از دست مى‏دهد و مصداق زيانكارترين مردم مى‏شود. «2»
تفسير «اخْسَرينَ اعْمالًا» از ديدگاه روايات‏
در روايات اسلامى، تفسيرهاى گوناگونى براى «اخْسَرينَ اعْمالًا» شده است كه هر يك اشاره به مصداق روشنى از اين مفهوم وسيع دارد. از جمله در روايتى از حضرت على عليه‏السلام «اخْسَرينَ اعْمالًا» يهود و نصارا دانسته شده است كه در آغاز، بر حق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاردند، در حالى كه اين بدعتها، آنان را به انحراف كشانيد و گمان مى‏كردند، كار نيكى انجام مى‏دهند. «3» در حديثى ديگر ايشان پس از ذكر گفتار بالا خوارج نهروان را نيز جزء آنها دانسته‏ اند. «4» و در حديث ديگرى نيز منظور از آن را «رهبانها» و گروههاى بدعتگزار از مسلمانان دانسته‏ اند و در بعضى از روايات معصومين (ع) منظور از آن را منكران ولايت حضرت على (ع) تفسير كرده‏اند. «5»
ريشه اين زيانكارى‏
اينجا جاى اين سؤال هست كه چرا عدّه‏اى با اينكه در راه باطل گام برمى‏دارند، گمان مى‏كنند بر حق هستند و اعمالشان نيكوست؟
در جواب بايد گفت: تفكر نكردن در تميز حق از باطل، تعصب بيجا، غرور و تكبر، خودمحورى و دوست داشتن ذات از مهم‏ترين عوامل پيدايش اين پندارهاى غلط است.
گاه چاپلوسى ديگران و زمانى در گوشه انزوا نشستن و تنها به پيش قاضى رفتن، سبب پيدايش اين حالت مى‏شود كه تمام كارها و افكار انحرافى و زشت در نظر او زينت داده مى‏شود به‏طورى كه به جاى احساس شرمندگى و ننگ از اين زشتيها، احساس غرور مى‏كند، همان‏گونه كه قرآن مى‏فرمايد:
زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَراهُ حَسَناً «1»
اعمال زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو مى‏پندارد.
در بعضى ديگر از آيات قرآن عامل اين تزيين زشتيها، شيطان معرفى شده است و به طور مسلم ابزار شيطان در وجود انسان همان خُلق و خوهاى زشت و انحرافى است.
وَ اذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اعْمالَهُمْ «2»
شيطان اعمال مشركان را در نظرشان زينت داده است. «3»
1- المیزان ج13ص47

2- نمونه ج12ص559-564 اقتباس

3- نورالثقلین ج3ص312

4- همان

5- همان 311 - مجموعه زمزم

علت پذیرفته نشدن دعا

 

اشتباه انسان در مورد مصداق خير
وَ يَدْعُ الْانْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْانْسانُ عَجُولًا (اسراء، آيه 11)
و انسان (بر اثر شتابزدگى) شرّ را مى‏طلبد، همان گونه كه جوياى خير است و انسان همواره عجول است.
آيه مزبور، يكى از ويژگيهاى انسان يعنى شتابزدگى و عجول بودن را مورد توجه قرار داده است. انسان شتابزده، توفيق توجه كامل، انديشه كافى و مطالعه دقيق در امور و عواقب كارها را نمى‏يابد. از اين رو، در تشخيص حق از باطل و خير از شرّ، دچار اشتباه مى‏شود و به‏گونه‏اى در طلب يك امر شرّ يا باطل بر مى‏آيد كه گويى خيرى را مى‏طلبد و يا در جستجوى حقى است.
مفهوم دعا در آيه‏

دعا گرچه به معناى خواندن و حاجت خواستن است، ليكن در آيه بالا به معناى مطلق «طلب» آمده است كه مى‏تواند داراى دو معنى زير باشد:
الف- درخواست و طلب به زبان، از قبيل دعاهاى بندگان به هنگام طلب حاجت از خداوند.
ب- خواستن چيزى در عمل و تلاش براى رسيدن به آن. «1»
معناى اول، معنى متداول دعاست. بنابر آن، معناى آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر شتابزدگى و عدم تشخيص خير و شرّ خود، چيزى را با دعا از خداوند مى‏خواهد كه در واقع براى او شرّ است، اما او به اصرار تمام، چنان كه گويى خيرى را از خداوند مى‏طلبد، براى رسيدن به خواسته خود، به درگاه خداوند دعا مى‏كند. از اين رو، امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:
راه نجات و رستگارى، و هلاك و تباهى خود را بشناس تا خداوند را به خاطر طلب چيزى نخوانى كه چه بسا هلاك تو در آن باشد؛ در حالى كه تو مى‏پندارى نجات تو در آن است. خداى تعالى فرموده است: «وَ يَدْعُ الْأِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْأِنْسانُ عَجُولًا». «2»
بر اساس معناى دوم، يعنى طلب و خواستن عملى، مفهوم آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر عدم تشخيص حق از باطل و اشتباه در مصاديق خير و شرّ، به گمان اينكه هدفى كه دنبال مى‏كند امر خيرى است، مصرّانه در راه رسيدن به آن مى‏كوشد، در صورتى كه در واقع، اين امر براى او شرّ است. بديهى است كه در بسيارى از موارد مى‏توان با انديشه و تدبر كافى در عاقبت كارها و شناخت دقيق خير و شرّ و حق و باطل، از چنين اشتباه مهلكى در امان ماند.
حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِما انْ ادْرَكَهُ وَدَّ انَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ. «3»
بسا شتابنده براى چيزى كه اگر به آن دست يابد، دوست مى‏دارد كه (كاش) به آن دست نيافته بود.
علل پذيرفته نشدن دعا
خداوند از بندگان خويش خواسته است تا براى رفع نيازمنديهاى خود به درگاهش دعا كنند و وعده داده است كه دعاى آنان را به اجابت برساند. «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونى‏ اسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60
اما دعاهاى بسيارى كه مستجاب نمى‏شود، علل گوناگونى دارد، مانند آنكه دعا خالصانه نيست؛ يعنى دعا كننده ضمن طلب حاجت از خداوند، دل به اسباب و وسايل عادى سپرده است.
در اين آيه، يكى ديگر از موانع اجابت دعا بدين شكل بيان شده كه چه بسا اجابت آن دعا به صلاح بنده نباشد و خداوند بر اين امر آگاه است، هر چند بنده از آن خبر ندارد.
بدين جهت، گاهى بنده دعا مى‏كند و بر دعاى خود اصرار مى‏ورزد، امّا در واقع، به خود نفرين مى‏كند و سپس، با توجه به مصلحت وى، دعايش مستجاب نمى‏شود. اين همان عدم تشخيص خير و شر است كه انسان شتابزده دچار آن مى‏شود و پس از عدم اجابت دعايش چه بسا نااميد مى‏شود، در صورتى كه نمى‏داند عدم اجابت دعا به سود او بوده است.

1-تفسیر نمونه ج 12ص39 - تفسیر المیزان ج13ص66

2- تفسیر نمونه ج12ص40به نقل از تفسیر نورالثقلین ج 3ص 141

3- نهج البلاغه فیض الالام خطبه 150

علت پیدایش شب

هر پدیده ای که در آن نظم و تدبیر و سنجش و اندازه گیری دقیق و حساب شده به کار رود،نمی تواند اثر یک تصادف کور باشد، بلکه حاکی از یک آفریننده حکیمی است که خالق همه هستی است.
یکی از این پدیده ها که نشانه ی عظمت و قدرت خداوند قادر و هستی بخش است و نقش مهمی در زندگی بشر، بلکه در همه مخلوقات عالم دارد و از پر فایده ترین و در عین حال محسوس ترین پدیده هاست شب است که همه افراد بشر آن را با چشم خود در طول زندگی هم می بینند و هم حس می کنند ولی با کم توجهی یا بی توجهی از کنار آن رد می شوند.
بنابراین لازم است بدانیم چه علت یا عللی سبب پیدایش این پدیده مهم شده است که در این فصل با دقت در آیات قرآن، به بررسی این علل خواهیم پرداخت:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرینش آسمان ها و زمین، آمد و شد شب و روز، و کشتی هایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمان معلقند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.
علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) در تفسیر المیزان ذیل تفسیر این آیه، علت پیدایش شب و روز را که همان علت اختلاف شب و روز است، اینگونه بیان می کند:
عامل اول: حرکت وضعی زمین به دور مرکز خود که در هر بیست و چهار ساعت یک بار این دور را می زند و از این دوران که همیشه یک طرف زمین یعنی کمی بیش از یک نیم کره آن رو به آفتاب می کند و آن طرف، از آفتاب نور می گیرد و حرارت را جذب می کند، روز پدید می آید و یک طرف دیگر زمین یعنی کمی کمتر از یک نیم کره آن که پشت به آفتاب واقع شده و در ظلمت سایه مخروطی شکل آفتاب قرار می گیرد، شب پدید می آید و این شب و روز به طور دائم دور زمین دور می زنند.
عامل دوم عبارت است از: میل سطح دائره استوایی و یا معدل از سطح مدار ارضی در حرکت انتقالی شش ماه به سوی شمال و شش ماه به سوی جنوب، (که برای بهتر فهمیدن این میل، باید به نقشه ای که از زمین و آفتاب و حرکت انتقالی زمین در مدار بیضی به دور آفتاب ترسیم می کنند، مراجعه نمود، که در آنجا خواهی دید محور زمین در حرکت انتقالیش، محوری ثابت نیست، از اول فروردین که محورش دو نقطه مغرب و مشرق اعتدالی است، تا مدت سه ماه، بیست و سه درجه به طرف قطب جنوب می آید و در سه ماه تابستان دوباره به جای اولش بر می گردد و به همین جهت اول فروردین و اول مهر شب و روز برابر است، و در سه ماه پاییز محور به مقدار بیست و سه درجه به طرف قطب شمال می رود و در سه ماه زمستان به جای اولش بر می گردد. )
و این زمین باعث می شود، آفتاب هم از نقطه معتدل، (اول فروردین و اول پاییز) نسبت به زمین میل پیدا کند و تابش آن به زمین انحراف بیشتری داشته باشد و در نتیجه فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز، زمستان) به وجود آید و در منطقه استوایی و دو قطب شمال و جنوب، شب و روز یکسان شود با این تفاوت که در دو قطب شش ماه شب و شش ماه روز باشد، یعنی سال یک شبانه روز باشد، در شش ماهی که قطب شمال روز است، قطب جنوب شب و در شش ماهی که قطب جنوب روز است قطب شمال شب باشد.
و اما در نقطه استوایی سال تقریباً مشتمل بر سیصد و پنجاه و شش شبانه روز مساوی باشد و در بقیه مناطق شبانه روز برحسب دوری و نزدیکی به خط استوا و به دو قطب هم از جهت عدد مختلف شود و هم از جهت بلندی و کوتاهی و مشروح این مسائل در علومی که مربوط به آن است بیان شده است.
یکی دیگر از علل پیدایش شب، تکامل یافتن امور سکنه زمین است که با دقت در آیه:
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن، کوه ها و رودها نهاد، و از هرگونه میوه ای در آن، جُفت جُفت قرار داد. روز را با شب می پوشاند. قطعاً در این [امور] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد.
به دست می آید:
خداوند برای تکامل امور سکنه زمین تدابیری در حرکت آن ها برای طلب رزق و در سکونشان جهت آسایش به کار برده و به همین منظور زمین را گسترده کرد که اگر گسترده نمی کرد انسان و حیوان نمی توانست در آن ادامه زندگی دهد و اگر هم یکسره گسترده می شد و در آن پستی و بلندی وجود نمی داشت باز هم صالح برای زندگی نبود چون آب هایی که در آن ذخیره می شد بر سطح آن جریان نمی یافت و زراعت و بستانی به وجود نمی آمد و لذا خدای تعالی کوه های بلند و پابرجا در آن میخکوب کرده و آنچه آب از آسمان فرو می فرستد در آن کوه ها ذخیره نموده و نهرهایی از اطراف آن ها جاری و چشمه هایی بر دامنه ها روان می سازد و کشتزارها و باغات را سیراب می کند و میوه های مختلف تلخ و شیرین و تابستانی و زمستانی و اهلی و جنگلی به بار می آورد.
«شب و روز را که دو عامل قوی در رشد میوه ها و حاصل ها است بر زمین مسلط می سازد.»
آری، زندگی انسان و همه موجودات زنده و به خصوص گیاهان و میوه ها بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست چرا که اگر پرده تاریک آرام بخش شب نباشد نور مداوم آفتاب، همه گیاهان را می سوزاند و اثری از میوه ها و به طور کلی از موجودات زنده بر صفحه زمین باقی نمی ماند.
پس گسترش زمین، راه را برای ایجاد کوه های ریشه دار، کوه ها راه را برای جاری شدن نهرها و جاری شدن نهرها راه را برای پیدایش میوه های نر و ماده و رنگ های مختلف آن هموار ساخته و با ایجاد شب و روز، اغراض مذکور به نحو کمال حاصل می گردد و در همه این ها تدبیری است متصل و متحد که از وجود مدبّری حکیم و واحد و بی شریک در ربوبیت کشف می کند و در همه این ها آیاتی است برای مردمی که تفکر کنند.

اهمیت شب در قرآن و روایات

شب آمد شب، رفیقِ دردمندان        شب آمد شب، حریف مستمندان
شب است اَنجُم فروزِ کاخ نُه طاق        شب است آتش زن دلهای مشتاق
شب است اخترشناسان را دل افروز    شب است آتش به جانان را جگرسوز
شب آمد منظر زیبای افکار        شب آمد صفحه پر نقش اسرار
شب از زلفِ نگاران راز گوید         حدیث عشق با دل باز گوید


1- شب در چهل و دو آیه از آیات قرآن بر روز مقدم شده است: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى* وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى».
2- معراج اشرف کائنات، حضرت ختمی مرتبت هم، در شب بوده است: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ؛ پاک و منزه است خدایی که در شب [مبارکی] بنده ی خود [محمّد «صلّی الله علیه و آله»] را از مسجد الحرام به مسجد الأقصی سیر داد [مسجدی] که اطرافش را با برکت قرار داده بودیم.»
3- نزول تمامت قرآن بر بیت المعمور نیز در شب واقع گشته است «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ؛ ما قرآن را در شب مبارکی نازل کردیم.» «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.»
4- حضرت موسی(علیه السلام) به ضیافت و مهمانی در چهل شب از طرف خداوند دعوت می شود: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً؛ و ما با موسی  سی شب وعده قرار دادیم و در پایان، ده شبِ دیگر بر آن افزودیم تا آن که زمان وعده به چهل شب تکمیل شد.»
5- و نیز کلیم الله(علیه السلام)، در شب به امر خدای تعالی، بنی اسرائیل را از مصر خارج ساخت، و متعاقباً فرعون و قبطیان هم غرق شدند. «فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ* وَاتْرُكْ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ؛ [فرمود:] بندگانم را شبانه ببر، زیرا شما مورد تعقیب واقع خواهید شد و دریا را هنگامی که آرام است پشت سر بگذار، که آنان سپاهی غرق شدنی اند.»
6- رسول بزرگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله) نیز، شب هنگام به عبادت خدا و تهجد دعوت  می شود «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛ و بعضی از شب را بیدار و متهجّد باش و نماز شب به جای آور، باشد که خدایت به تو مقام محمود عطا کند.»
و جالب توجه این است که راهیان طریق الله ناچار از درک شب و بهره گیری از روح قدسی آن هستند و امام یازدهم(علیه السلام) در سخن درخشان و پر فروغی می فرماید:
قال أبُو مُحَمَّدٍ العَسکَرِیّ(علیه السلام): «إنَّ الوُصُولَ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ إلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ»؛ امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: «به تحقیق رسیدن به [قرب] خداوند عزّوجل سفری است که جز با شب پیمایی به نتیجه نمی رسد».
قال رَسُولُ الله(صلّی الله علیه و آله): «ما زالَ جَبرَئیلُ یُوصینی بِقِیامِ اللَّیلِ حَتّی ظَنَنتُ أنَّ خِیارَ أمَّتِی لَن یناموا مِنَ اللَّیل إلّا قَلیلاً»؛ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «جبرئیل(علیه السلام) همیشه مرا به عبادت در شب سفارش می کرد تا این که به این باور رسیدم که خوبان امّتم [مقدار کمی از شب را به خواب خواهند رفت و] هرگز نخواهند خوابید مگر کمی از شب را».


شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بر بندند        الّا در دوست را که شب باز کنند


آری عاکفان کوی دوست، در نیمه های شب، بستر گرم و نرم را رها کرده، به گدایی سر به آستان حقّ می نهند، زیرا که شب با وحدت، نزدیک، و از کثرت، دور است. از آنجا که وصال همگان در شب می باشد، از این رو برای وصال عاشقان مجازی هم گفته اند: شب زفاف، کم از تخت پادشاهی نیست.

و حکیم «نظامی» این چنین از اهمیت شب می گوید:


یکی پرسید از آن مجنون غمناک        که ای خالص عیار و از هوس پاک
چرا شب ها تو را آه و فغان است؟        که شب آسایش پیر و جوان است
جوابش گفت آن مجنون بی دل        که ای از فیض شب گردیده غافل
به شب ها عاشقان را راز باشد        به شب کوی وفا، در باز باشد
به شب بردند عیسی را به افلاک        به چرخ چارمین از عالم خاک
به شب قرآن فرود آمد ز معبود        به شب حقّ جرم آدم را ببخشود
پیمبر را به شب معراج دادند        دلش نور و سرش را تاج دادند
مرا انسی از آن باشد به شب ها        که آمد لیلیم در شب به دنیا
به عشق او به شب ها می زنم گام        که شب لیل است و با لیلی است همنام


حال که با شمه ای از اهمیّت شب در آیینه ی قرآن و روایات آشنا شدیم این سؤال در ذهن خطور می کند که علت این برتری و اهمیّت در چیست؟
1- عمل در شب بدون ریا بوده، زمینه ای برای ریا وجود ندارد؛ چرا که عموم مردم در خواب هستند.


چه شب چشم بیگانه افتد به خواب        ز چشم الهی فرو ریزد آب


به عبارت دیگر: یکی از مهمترین مقدمات تقرّب به خدا، اخلاص می باشد و در شب زمینه ی تحقّق و افزایش آن بیشتر است.
2- در شب انوار قدسیه بهتر تجلّی می نماید.در شب بیگانه نیست تا سبب کدورت فضا و کاهش تجلّی انوار گردد. بیگانه همانند اجسام سیاه است که اگر در یک محیط قرار گیرند، موجب جذب نور شده، از روشنایی محیط می کاهد.
از طرف دیگر نور طبیعت و مظاهر آن در شب رخت بربسته، زمینه ی تجلّی ضد آن که مافوق طبیعت و معنویت است پیدا می گردد و انوار قدسیه و فیوضات اشراقیه تأثیرگذارتر خواهند شد. به عبارت دیگر: یکی از زمینه های عبادت و کسب فیض های رحمانی، «خلوت» و «نبودن بیگانه» است.
3- در شب، آسمان آراسته و لطافت ظاهر (هوا) و باطن (فیض الهی) مستولی می گردد، و دل متأثر از این آراستگی و لطافت گشته، آه جانسوزش به زاری گراید.


چه شب زهره در پرده ی نیلگون            زند نغمه ی عشق در ارغنون
چه شب مرغ حق از دل آرد خروش         چه شب ناله ی عشق آید به گوش
چه شب بزم گردون فروزان شود            در آن بزم دل شمع سوزان شود


به عبارت دیگر: یکی از عوامل مؤثر در تقرب، محرّک است. هر چیزی که زمینه ی شور و اشتیاق و وصل را تشدید و تحریک کند، عامل قرب خواهد بود.
4- زمینه های عروج و دریافت معنویات در شب بیشتر است؛ چرا که مشغله ها و اتصالات به غیر کاسته می شود. در روز مشغله های گوناگونی وجود دارد که شب خبری از آن ها نیست؛ چنانکه قرآن کریم فرمود: «إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا؛ برای تو در روز آمد و رفت های ممتد [مراجعات مردم و تلاش های خودت] هست.» و در نتیجه نمی توانی مرحله ی اوّل عبودیت (انقطاع از غیر خدا و اتصال به او) را کسب نمایی.
در حالی که شب چنین نیست و می توان انقطاع پیدا نمود؛ لذا برای شب فرمود: «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا؛ [در شب] نام پروردگارت را یاد کن و برای [اتصال به] او [خود را از هر چیزی منقطع نما].»
و خواجه عبدالله، در مرشد السالکین، درباره ی علت برتری شب از زبان شب چنین می گوید:
شب را با روز، مباحثه افتاد! روز سر کشید و گفت: من از تو برترم! بهر زیارت احبابم، و عمارت اسبابم، نفقه ی زن و فرزندم، صدقه ی خویش و پیوندم، هنگام زراعتم، بازار بضاعتم، سفره ی من نور است، و ظلمت از من دور، خوان من، آسیاب است، قرص گرم من، آفتاب. ای شب! تو رعیّتی، و من پادشاهم، تو ستاره ای، و من ماهم. ای شب! بلال حبشی کجا و سفیدرویان رومی کجا؟!
شب گفت: ای روز! بیش از این، دعوی کسی منما، تو را حریفان روز پرستیز، مرا سرمستان مکیده ی الستند، تو را غافلان دیر خبرند و مرا عاشقان اشک ریز؛ مشتری، تکمه ی کلاه من است، و مرّیخ، دربان من، ستاره ی زهره، با من است، و فلک، ایوان من. ای روز! اگر تو را اشعه ی آفتاب، لباس شوشتری است، مرا نیز در بناگوش، دُرّ شاهوار مشتری است. ای روز! اگر تو را به تفاخر بزرگواری میل است، مرا شهرت خطاب مستطاب «قم اللیل» است. اصل جمله ی سعادت ها و رواج جمله ی عبادت ها در شب خیزی و اشک ریزی است. شب خیزی کار مردان است، و اشک ریزی، شعار سالکان و خردمندان.


نه هر طالب تواند اشک ریزی             نه هر عاشق تواند صبح خیزی
تو را آن به که چون مستان سرمست        شبی از خود، به سوی حقّ گریزی


روز گفت: ای شب! مرا صورتی چون ماه است، و تو را دلی سیاه. شب گفت: ای روز! اگر من سیاهم، باکی نیست؛ جامه ی کعبه سیاه است؛ حجرالاسود سیاه است؛ مداد العلماء افضل من دماء شهداء – که زینت ادباست – سیاه است؛ اطلس که زینت خطباست، سیاه است؛ سنگ محک که عزّت صرّافان است سیاه است؛ نرگس چشم که غارتگر سرمستان است، سیاه است؛ هلیله که دوای دردمندان است، سیاه است؛ زلف و ابرو که دل می رباید، سیاه است؛
ای روز! به خود آی، و بیش از این خود مستای. وای بر کسی که روز، سرمست سرور است، و سحر در خواب غرور! نمی داند که فردا از اصحاب قبور است، و عمر را به غفلت می گذراند!

شب و راز و رمزش

شب زمانی از غروب آفتاب تا طلوع آن است و تاریکی شب جز سایه خود زمین چیز دیگری نیست هنگامی که نیمی از کره ی زمین ما، رو به روی خورشید قرار گرفت، نیم دیگر آن در تاریکی سایه ی خود فرو می رود و روشنایی از آن رخت بر می بندد. و این جز پرتوی از رحمت و لطف خداوند نسبت به بندگان نیست «وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ ….؛ و از رحمت خداوند این است که شب را برای شما قرار داده است». خستگی تلاش روزانه، فعالیت های گوناگون در تأمین زندگی و معاش، سعی و کوشش در فراهم آوردن امکانات مورد نیاز و تأثیر فرسایشی ناهمگونی های روابط اجتماعی در انسان، هنگامه ی آرامش و آسایشی را می طلبد که در نظام آفرینش این ارزش والا به شب اختصاص داده شده است «لِتَسکُنُوا فیه؛ تا در بستر شب به سکون و آرامش برسید». دل شب، کانون رمز و رازهای شگفت است، با وجود اینکه تاریک و سیاه و از حیث رنگ در میان سایر رنگ ها مقبولیت آن چنانی ندارد اما برای اهل دل روشن تر، بلکه روشنی بخش تر از روز است؛ و برای شب روانِ عارف و شب زنده دارانِ مشتاق جلوه خاصی داردکه تنها برای آن ها قابل درک است. بر اساس برداشتی که از بعض آیات و روایات استفاده می شود، شب نردبان رشد و ترقی برای خدامردان، رمز موفقیت ناکامان، مرهم دل مظلومان و افتخار ساکنان الی الله است و اگر اصحاب لیل و شب بیداران عارف، زبان به توصیف شب باز کنند و دریافت های خود را از این نشأت الهی بازگو نمایند، آن وقت ممکن است که پرده از بعضی راز و رمزهای شبانه برداشته شده، بیش از پیش عظمت و زیبایی آن آشکار گردد.

خلاصه پایان نامه یکی از طلاب

سلام برای خواهرانی که اهل تحقیق و پژوهشند خلاصه پایان نامه یکی از خواهرانمان را انتخاب کردم و امیدوارم مورد استفادتون واقع شود

فدک قریه ای یهودی نشین در سرزمین حجاز بود که مجموع عایدات آن بین 24تا 70 هزار دینار نقل شده است . در سال هفتم هجری بعد از ماجرای پیمان شکنی یهودیان خیبر و شکست آنها ، رعب و وحشت یهودیان فدک را فرا گرفت . بنابراین فدک را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مصالحه کردند و این ملک طبق آیه 5 و6 سوره حشر ملک خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد . پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بعد از نزول آیه ی » و آت ذالقربی حقه « فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشید . اما بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم خلافت علی علیه السلام و فدک فاطمه سلام الله علیها توسط ابوبکر غصب شدند و فاطمه سلام الله علیها برای اثبات حقانیت خود و سکان داری شوی خود بر حکومت پرچمی  بر افشاند که 1400 سال است بر قله اسلام حقانیت اهل بیت را فریاد می زند .
فدک را گرد زمان ، غفلت و ابرهای کینه مغرضان در سایه ابهام و فراموشی قرار داده است و در جامعه عموم مردم کمتر بر موضوع فدک احاطه دارند و غفلت اندکی از خواص در مورد بیان حقانیت فدک مرا     بر آن داشت تا با دلایل قاطع بر حقانیت » ام ابیها « صحه گذاشته و با ادله محکم خط بطلان بر استدلال های مغرضان بکشم .
اهداف مهمی که در این تحقیق مورد نظر است :
دادن شناخت و آگاهی کافی در مورد مساله فدک
رفع اتهام مال پرستی حضرت زهرا سلام الله علیها در قضیه ی فدک آشنایی با سابقه ی تاریخی فدک ، اقدامات غاصبین ، اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها و …
سوالاتی که در این تحقیق مطرح شده عبارتند از :
1- محدوده ی فدک کجاست ؟ 2- فدک بعد از شهادت فاطمه سلام الله علیها چه سرنوشتی پیدا کرد ؟ 3- استدلال غاصبین و اقدامات آنها بعد از فدک چه بود ؟ 4- اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابله با غصب چه بود ؟
این تحقیق شامل 5فصل می باشد :فصل اول : کلیات تحقیق  ، فصل دوم : مشخصات جغرافیایی و سابقه ی تاریخی فدک و سرگذشت فدک بعد از فاطمه سلام الله علیها ، فصل سوم : اقدامات غاصبین بعد از غصب فدک و عوامل غصب فدک فصل چهارم : اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین علیه السلام بعد از غصب فدک  ،
فصل پنجم : نتیجه گیری
اهم نتایج این تحقیق عبا رتند از :

1- منظور  پیامبر ص از بخشیدن فدک به فاطمه الزهرا س دو چیز بود
: الف – زمامداری مسلمانان بعد از وفات پیامبر ص باید به علی -ع-
انتقال می یافت و این مقام و منصب احتیاج به هزینه هنگفتی داشت . ب – حیثیت و شرافت دودمانی پیامبر ص بعد از وفات وی باید به صورت آبرومندی محفوظ بماند .
2- نا رضایتی حضرت زهرا س از غاصبان ابدی شد و به علی ع وصیت کرد که آنها در تشییع جنازه ی او شرکت نکنند.
3 – فاطمه س در مورد فدک از سه طریق استحاق خود را بیان کرد :
- فدک دردست او بود . - از طریق بخشش . - از طریق ارث از پیامبر .
سبب اصرار در طلب فدک مسأله مالی نبود بلکه اولاً : حکومت وقت غرضش از غصب فدک تضعیف جناح اهل بیت ع بود و می خواست با علی ع مبارزه ی اقتصادی نماید و فاطمه الزهرا س قصد داشتند تاجلوی این کار را بگیرد . ثانیاً : کوچک ترین یاری و اعانت به ظلم ، شرکت در ظلم  اوست و سکوت فاطمه س در مقابل غصب ، کمک کلان مالی به غاصبین بود .
ثالثاً : حضرت زهرا س به دنبال مطالبه فدک ، خلافت و حکومت را برای علی ع مطالبه می فرمود . رابعاً : حضرت زهرا س با چندین مرحله اتمام حجت به خوبی مشت بدعت گذاران را باز کردند . فدک محک الهی بود که با آن دوست و دشمن اهل بیت ع مشخص شد و هدف از انقلاب حضرت زهرا س پیروزی های معمولی نبود بلکه هدف این انقلاب مطالبه خلافت و حکومت برای علی ع بود .
برگرفته ار پایان نامه : بررسی مساله فدک از خانم حلیمه زمانی استاد راهنما حجة الاسلام نورا لهی

مهارتهایی که باید بیاموزیم

سلام از انجایی که بیشتر مخاطبان وبلاگمون طلبه اند ، دوست داریم که هر از چند گاهی بریم توی حال و هوای درس و تحقیق و ….برای همین تصمیم داریم که اگه نکته نابی دیدیم که به درد خودمون خورد ، به شما هم هدیه اش کنیم بین این سری از کارهامون مطالب متنوع و گوناگون داریم ….فعلاً برای تازه کارها

پژوهش يا تحقيق ، يك روند فعالانه ، هوشيارانه و سامانمند براي كشف و بازنگري پديده ها و رخدادها، رفتارها و فرضيه ها است. پژوهش همچنين براي بهره گيري از پديده هاي موجود براي دست يافتن به راهكارهاي عملي و فناوري به كار مي رود اصولاً پژوهش يك پديده فرآيندي است كه داراي مراحل مختلفي است و هر مرحله پژوهش به مرتبه هاي كوچك تر تقسيم يم شود و هر يك از اين مراتب نياز به مهارت ويژه اي دارد.
اساساً بايد دانست كه آموزش بر پژوهش مقدم است؛ تا كنجكاو نشويم ياد نمي گيريم و تا نياموزيم قادر به مقايسه نيستيم و تا آموخته ها را كنار هم نگذاريم، سوال و مسئله طرح نمي شود و تا مسئله نباشد ،‌مراحل بعدي تحقيق يعني جمع آوري اطلاعات وتجزيه وتحليل و دست يابي به نتايج صورت نمي پذيرد. از اين رو در مرحله گزاراز آموزش به پژوهش ، بايد با ظرافت هايي آشنا شد.
در پژوهش ابتدا بايد اطلاعات كافي را در موضوع خاصي به دست آوريم با مطالعه منظم و هدفمند به روي دسته اي از اطلاعات كافي درحوزه هاي مشخص و با نوآوري مي توان به پژوهش دست يافت البته بايد توجه داشته باشيم كه اين مطالعه با مطالعه هايي كه در فرآيند تحقيق قرار مي گيرد، متفاوت است در حقيقت با تحريك روح جستجوگر پژوهنده ، گل هاي فن آوري به بار مي نشيند و مي توانيم شاهد رشد و تعالي در ابعاد مختلف باشيم، براي دست يابي به اين هدف،‌مهم ترين نكات پژوهشي استخراج شده و تحفه پژوهشگران ارجمند گرديده است اميد است كه در ارائه رهنمودهاي پژوهشي براي همگان موثر افتاده و مورد استفاده قرار گيرد.

خواجه سلیمی

باورهاى دينى و دميدن روح تعهد در مؤمنان

از تأثيرهاى باورهاى دينى، دميدن روح مسئوليت و تعهد در جان‏هاى مومنان و پارسايان مى‏باشد. باورهاى دينى انسان‏هاى مومن را در برابر خويشتن، جامعه، دين و ارزش‏هاى دينى و از همه مهم‏تر خداوند متعال مسئول و متعهد مى‏سازد. بر اساس باورهاى دينىِ‏برگرفته از متون دينى ما، انسان در گرو اعمال خويش است. و سعادت و شقاوتش بسته به نوع و رفتار او و انگيزه‏اش از انجام آن مى‏باشد و هر عمل نيك و صالحى كه انجام دهد به سود او است. بر اساس آموزه‏هاى دينى، مومنان در برابر جامعه‏اى كه در آن زندگى مى‏كنند نيز مسئول مى‏باشند و نمى‏توانند نسبت به آنچه كه در جامعه مى‏گذرد بى‏تفاوت باشند. همچنين سرنوشت امت‏ها از نظر گاه قرآن كريم در گرو اعمال و رفتار آدميان است. اگر انسان‏ها تقوا پيشه كنند، بركات و نعمت‏هاى الهى بر آنان نازل مى‏گردد و اگر راه معصيت و ظلم در پيش گيرند نقمت و عذاب الهى بر سرشان فرود مى‏آيد:
إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد: 11) خدا سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (اعراف: 96)

و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى‏آورند و تقوا پيشه مى‏كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏گشوديم ولى تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ. (انعام: 6) آيا نديدند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم، اقوامى كه از شما نيرومندتر بودند و قدرت هايى به آنها داده بوديم كه به شما نداده بوديم: باران‏هاى پى در پى براى آنها فرستاديم و از زير (آباديهاى) آنها نهرها را جارى ساختيم (اما هنگامى كه سركش و طغيان كردند) آنان را به خاطر گناهانشان نابود كرديم.
باورهاى دينى از منظر مومنان جايگاه بس خطيرى دارند و همواره در حفظ آن‏ها مى‏كوشند.
اين انسان‏هاى پارسا و خردمند، پاسدارى از هر آنچه را مربوط به دين است و رنگ دين دارد وظيفه خود مى‏دانند. به همين دليل در برابر انديشه‏هاى باطل و كسانى كه به حريم اين ارزش‏هاى دينى، سرزمين و حكومت اسلامى تهاجم نمايند سرسختانه مى‏ايستند. آنان همچنين‏خود را در برابر رهبر و ولى امر مسلمانان مسئول و متعهد مى‏دانند و اطاعت از دستورات ولى را بر خود فرض مى‏شمارند، زيرا بر اين باورند كه سرپيچى از فرامين رهبرى جامعه موجب سستى، گسستگى و تفرقه و حتى باعث شكست و ناكامى است.
از آنجا كه سر چشمه باورهاى دينى ايمان به خداوند متعال است همه مسئوليت‏هاى فوق در حقيقت مسئوليت در برابر خداوند متعال است. انسان مومن از آن رو احساس مسئوليت مى‏كند كه خداوند او را در سرنوشت خود مسئول قرار داده است، از او خواسته تا در برابر سرنوشت انسان‏هاى ديگر و اصلاح و فساد آن‏ها نظاره‏گر نباشد، به ريسمان الهى چنگ زند و از تفرقه بپرهيزد. از دين، ارزش‏هاى دينى، كيان اسلامى و حكومت اسلامى جانبدارى نمايد.
بنابراين مومنان خود را در برابر آفريدگار و پروردگار خويش مسئول و پاسخگو مى‏بينند و بيش‏ترين تلاش را مى‏كنند تا از انجام اين مسئوليت‏ها سرافراز بيرون آيند و رضايت الهى و سعادت جاودان را به دست آورند.

مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی

راههاى تقويت باورهاى دينى

ويژگى شاخص و مهم انقلاب اسلامى كه باعث برترى آن از ديگر انقلاب‏ها شده همانا هويت دينى و رسالت فرهنگى آن است. اين انقلاب الهى، براى پيشبرد رسالت‏هاى خود با ارائه مدل عينى و عملى از يك نظام سياسى و اجتماعىِ مبتنى بر ارزش‏هاى الهى، از يك سو مدعيان دروغين انديشه و فرهنگ را به چالش فراخواند و از سوى ديگر چون بارقه‏اى اميد بخش در ظلمتكده بى‏هويتى و بى‏فرهنگى، شيفتگان و دلباختگان پارسايى و معنويت را نويد آزادى و رهايى داد. بدين ترتيب يك بار ديگر رويارويى هميشگى حق و باطل در نقطه‏اى از تاريخ و در منطقه‏اى بسيار مهم و ژئوپوليتيكى به اوج رسيد و در نبردى نابرابر، ايمان و باورهاى دينى، مخوف‏ترين تجهيزات نظامى و كشتار جمعى را به هيچ انگاشت تا جهانيان بزرگ‏ترين معجزه قرن را در انفجار نور با شگفتى و حيرت به نظاره بنشينند.
آرى انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد و استكبار جهانى براى نابودى آن از هيچ كوششى فروگذار نكرد. اما با سدى عظيم از حماسه و ايثار و فداكارى و از خودگذشتگى، عشق و ايمان و … روبرو شد. بدين گونه بود كه بيگانگان دريافتند رمز پيدايى و پايايى انقلاب، همان شاخص‏هاى روشن و بى‏بديل فرهنگى و دينى است كه آهنين و نفوذناپذير، تمامى توطئه‏ها و ترفندهاى ويرانگر و شيطانى آنهارا با شكست مواجه ساخته است. آنان در تحليل‏هاى خود بدين نتيجه رسيده‏اند كه تنها راه مبارزه با نظام اسلامى، همانا مبارزه فرهنگى و اتخاذ استراتژى فرهنگى است. اين استراتژى با ايجاد ترديدهاى فرهنگى مى‏كوشد باورهاى دينى را در معرض آماج حملات خود قرار دهد.                 در اين استراتژى هدف اصلى تهاجم، اسلام و باورهاى دينى، يا همان علت موجده انقلاب اسلامى است. اينان خوب مى‏دانند كه تنها فرهنگ و غناى فرهنگى اسلام ناب محمدى (ص) است كه مى‏تواند  مشركان و دشمنان بشريت را به وادى نااميدى بكشاند. از اين رو از طرق گوناگون به ترويج نظريه‏هاى باطلى همچون سكولاريسم، پلوراليسم و …. پرداخته، ختم نبوت را به ختم ديانت تعبير مى‏كنند تا بلكه اسلام را به مانند اديان ديگر با رسالتى محدود بنمايانند،  تنها راه مقابله با اين‏گونه شگردها ضمن آگاهى از آسيب‏هاى احتمالى، بازگشت به هويت دينى و تقويت باورهاى دينى است. بايد آحاد ملت ايران آگاهى‏هاى خود را عميق‏تر و گسترده‏تر نمايند.

مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی

انتظار کشیدن از کی قرین انسان شد؟


پس از آنكه آدم ابوالبشر (ع) مسجود ملائك شد، در بهشت  ساكن گشت و خداوند به او اجازه داد تا از همه نعمتها و ميوه‏هاى بهشتى بهره بَرَد مگر درختى معيّن كه خوردن ميوه آن برايش روا نبود.
در ميان ملائكه عرشى كه مأمور سجده بر آدم شدند، شيطان نيز وجود داشت كه بر آدم (ع) سجده نكرد و از مقام قرب رانده شد. شيطان رانده شده كينه آدم و خاندان او را به دل گرفت. آنان را عامل طرد خويش مى‏پنداشت و شايسته سجده نمى‏دانست. از خداوند خواست تا او را مهلت دهد. او مى‏خواست بنى‏آدم را بفريبد و از اين گذر، ناشايستگى آنان را عيان كند. خداوند به شيطان مهلت داد و به آدم و همسرش نيز فرمود كه شيطان دشمن شماست. فتنه‏گرى شيطان قرين موفقيت شد و آدم و همسرش سوگندهاى او را باور كردند. شيطان را خيرخواه پنداشتند، فريفته شدند و از آن درخت خوردند و بدين سان، حكم اخراج آدم و حوا از بهشت صادر شد. آدم (ع) با تضرّع و زارى توبه كرد و خداوند سرانجام توبه‏اش را پذيرفت و فرمود:اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَامَّا يَأتِيَنَّكُمْ مِنّى‏ هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.
 (بقره: 38)
همگى از بهشت فرود آييد و اما از جانب من هدايت‏گرانى خواهد آمد پس هركس از هدايت من تبعيت كند نه ترسى بر او خواهد بود و نه غمگين خواهد گشت.
از اين جا بود كه نطفه انتظار بسته شد؛ انتظار بازگشت به بهشت با رهبرى هدايتگر آسمانى كه پيشواى انسان در مبارزه با شيطان باشد و راه بهشت را نمايان كند و دور افتادگان از بهشت عدن را به آن مكان امن بازگرداند.
پيامبرى حضرت آدم و برخى فرزندان صالح ايشان اجابت اين انتظار بود و مبارزه انسان با شيطان و قواى ابليس ادامه يافت. با گسترده شدن جامعه بشرى، مظاهر ديگر طاغوت و جنود ابليس در قامت زورمندان، زرداران و تزوير گران قد برافراشتند تا راه هدايت و وصول به بهشت را سد كنند و ادعاى شيطان در گمراه ساختن انسانها را محقق گردانند و اينجا بود كه نطفه انتظار دوم نيز بسته شد؛ انتظار حاكميت اللَّه و مغلوب شدن ابليس و مظاهر او و وجوه گوناگون طاغوت. پيامبران آسمانى زمينه سازان اين انتظار بودند كه پيروزى حق بر باطل و مغلوبيت طاغوتها و حاكميت صالحان را وعده دادند و اين گونه نطفه انتظار در همه اديان بسته شد و همه پيروان اديان منتظر روزى هستند كه طاغوتها مغلوب شوند و حاكميت صالحان و پيروان حق بر گيتى استقرار يابد و تحقق بخش اين آرمان، همان موعود پروردگار جهان براى رهايى انسان است.

قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان است.


              
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ
شما مردم به وسيله ما، از تاريكى‏هاى جهالت نجات يافته، هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد.
كر است گوشى كه بانگِ بلندِ پندها را نشنود، و آن كس كه فرياد بلند، او را كَر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او اثر خواهد كرد؟                  
قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان است.
من همواره منتظر سرانجام حيله‏گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه‏هاى فريب خوردگى را در شما مى‏نگريستم.
تظاهر به ديندارىِ شما، پرده‏اى ميان ما كشيد، ولى من با صفاى باطن، درون شما را مى‏خواندم.
من براى واداشتن شما به راه‏هاى حق، كه در ميان جادّه‏هاى گمراه كننده بود، به پا خاستم در حالى كه سرگردان بوديد و راهنمايى نداشتيد. تشنه كام هر چه زمين را مى‏كنديد قطره آبى نمى‏يافتيد.
امروز زبانِ بسته را به سخن مى‏آورم.
دُور باد رأىِ كسى كه با من مخالفت كند! از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شكّ و ترديد نكردم!
كناره‏گيرى من چونان حضرت موسى (ع) برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد.
امروز ما و شما بر سر دو راهى حقّ و باطل قرار داريم.
آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى‏ماند.

امير مؤمنان (ع) اين سخنان را در سال 36 هجرى، بعد از فتح بصره و در پايان جنگ جمل خطاب به پيمان شكنان و به ويژه طلحه و زبير ايراد فرمود. اين دو نفر ابتدا با امام بيعت كردند، امّا بعد از مدتى بيعت خود را شكسته آتش جنگ جمل را عليه امام برافروختند.
حضرت ابتدا منزلت اهل بيت پيامبر و نقش ايشان را در هدايت آنان از تاريكى به نور و از ناچيزى به اعتلا و بلندى باز مى‏گويد و سپس درباره پيمان‏شكنىِ عهد شكنان سخن مى‏راند. 1
1. شرح ابن ابى الحديد: 1/ 209، شرح جعفرى: 3/ 21

مولا جان دل پر از شکوایه درد است و وصل تو چقدر دست نیافتنی

مولا جان دل پر از شکوایه  درد است و وصل تو چقدر دست نیافتنی
جانم از تنهایی و روحم از بی صفایی افسرده
خداوندا ، چگونه شود که ما را جزو مضطرین خود به حساب آورده و جان از دست رفته مان را با ظهور یار به ما باز گردانی ؟

چگونه است که دعاهایمان به آسمان نمی رسد ؟ در نیمه راه کدام خود بینی و خود خواهی می ماند و کدام گناهمان اینقدر سنگین است که زنجیر می شود به ÷ای اینهمه « اللهم عجل لولیک الفرج »
ای کاش لحظه ای به خود می آمدیم
و برای همیشه ی زندگیمان جاده نور را انتخاب می کردیم تا زمین نورانی شود برای ظهور نورعلی نور

 

مزيت نگرش عقلانى‏

 «لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعايَنَةِ مَعَ الْابْصارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ اهْلَها وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»
هرگز روش خردمدارى در كشف حقايق را نمى‏توان با ديدن چشم و شناخت حسى برابر دانست، چه بسا كه چشم‏ها به صاحب خود دروغ بگويند، اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نكند.                      
نكته‏ها و پيام‏ها
1- بينايى واقعى را كسى دارد كه دلش بيناست، چنان كه كورى واقعى از آن كوردلان است: (لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعايَنَةِ مَعَ الْأِبْصارِ …)
خداوند در اين باره مى‏فرمايد:
 «فَانَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى‏ فِى الصُّدُورِ.» 
 «پس همانا، چشم‏هاى ظاهرى نابينا نمى‏شود، بلكه دل‏هايى كه در سينه‏هاست كور مى‏شود.»
امام على عليه السلام در سخنى ديگر چنين مى‏فرمايد:
 «لَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ رُؤْيَةُ الْعُيُونِ وَ انَّمَا الرُّؤْيَةُ الْحَقِيقِيَّةُ مَعَ الْعُقُولِ»
ديدن حقيقى ديدن با چشم ظاهرى نيست، همانا ديدن حقيقى، ديدن با عقل‏هاست.
2- انسان ظاهر بين، عقلش در چشمش است؛ ولى انسان واقع‏بين، نگاهش در عقلش. از اين رو شخص ظاهر بين معمولًا فريب ظواهر دنيا و ظاهر كارها را مى‏خورد و به‏راحتى در دام شيطان قرار مى‏گيرد ولى شخص واقع‏بين بسيار به ندرت از طريق ظواهر دچار لغزش مى‏شود؛ (وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ).
3- انسان عاقل گر چه در كار با ديگران مشورت مى‏كند، ليكن در نهايت مشورت آخر رابا عقل خود مى‏نمايد، زيرا عقل تنها مشاورى است كه به صاحبش خيانت نمى‏كند (وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ).
4- بطلان منطق حس گرايان و درستى منطق عقل گرايان: چنان كه حكما گفته‏اند: «يقينيّات همان معقولات است نه محسوسات»؛ زيرا حكم حس در مظنّه غلط و اشتباه است و بسيار اتفاق مى‏افتد كه حس به ما دروغ مى‏گويد و خلاف واقع را به ما نشان مى‏دهد و ما را به اعتقادات ناصحيح وامى‏دارد، چنان كه بزرگ را كوچك و كوچك را بزرگ و متحرك را ساكن و ساكن را متحرك مى‏پنداريم. اما عقل در هر چه راه يابد و پيش او بديهى و آشكار گردد غلط و اشتباه در آن راه ندارد، بنابراين گفتار كسانى كه مى‏گويند دليلى بزرگ‏تر و بالاتر از حسّ و ديدن با چشم نيست، باطل و نادرست است: (فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ اهْلَها وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ …)  (9)
     يكصد درس زندگى از امام على(ع)، ص: 29

پاسخ به پرسش‏ها و شبهات .....

 احكام پزشكى‏
1- 1. احكام نگاه كردن‏
پزشك محرم نيست، لذا اگر پزشك به دليل نبودن پزشك هم جنس، لازم دانست به عضوى از بدن نامحرم نگاه كند، بايد به همان مقدار لازم اكتفا كند و يا اگر مى‏تواند بايد از روى لباس معاينه نمايد. همچنين در صورتى كه معالجه، بدون لمس ممكن باشد، نبايد بدن بيمار را لمس كند و در صورتى كه از روى لباس يا با دستكش امكان داشته باشد، لمس جايز نيست.
مراجعه زنان به پزشك مردِ متخصص بيمارى‏هاى زنان، اگر همراه با نظر و لمس حرام باشد، جايز نيست، مگر مراجعه به پزشك زن حاذق و متخصص، غير ممكن يا سخت باشد.  در مورد پزشك عمومى يا ديگر پزشكان متخصص مرد و نيز راديولوژيست‏ها، مسئولان آزمايشگاه‏ها، سونوگرافى، تزريقات پانسمان و مانند آن نيز همين حكم جارى است، يعنى مراجعه زن به آنان (مردان) جايز نيست، مگر ضرورت حكم كند و معناى ضرورت در شرط جواز لمس زن يا نظر به او توسط پزشك و- مانند آن- اين است كه تشخيص بيمارى و درمان آن متوقف بر لمس و نظر باشد حدود و ضرورت هم بستگى به مقدار نياز دارد. 
نگاه كردن پزشك به عورت بيمار همجنس خود در صورتى جايز است كه نگاه كردن با آينه ممكن نباشد و نگاه مستقيم و لمس ضرورت داشته باشد.
همچنين عمل جراحى زيبايى فى نفسه اشكال ندارد، اما در عمل مذكور، پزشك غير همجنس تنها درصورتى مى‏تواند به بدن بيمار خود نگاه كند و آن را لمس نمايد كه جراحى به منظور درمان سوختگى و امثال آن باشد و پزشك چاره‏اى جز آن نداشته باشد.
تحصيل علم پزشكى (و پرستارى و مانند آن ) از راه معايناتى كه به خودى خود حرام هستند مانند نگاه به نامحرم و لمس بدن غير همجنس، در مواردى كه يادگيرى اين علم و شناخت راههاى درمان بيمارى‏ها متوقف به آن باشد، اشكال ندارد. به شرط آن كه دانشجو اطمينان داشته باشد كه توانايى نجات انسانها در آينده متوقف به اطلاعاتى است كه از اين طريق به دست مى‏آيد. همچنين مطمئن باشد كه در آينده چنين بيماران نامحرمى به او مراجعه مى‏كنند و مسئوليت جان آنها را بر عهده خواهد داشت.
2- 1. فرزند دار شدن‏
امروزه از روش‏هاى جديدى براى لقاح نطفه مرد و زن، در داخل و خارج از رحم تحت نظر پزشك استفاده مى‏شود. طبيعى است كه اين كار نيز بايد در محدوده احكام خداوند باشد و گناهى در آن صورت نگيرد. مثلًا آنجا كه نياز به نظر و لمس باشد، در مرحله نخست پزشك مماثل و هم جنس باشد و در مرحله بعد، كار با آينه و دستكش بوده و در مرحله آخر به حداقل نظر مورد نياز اكتفا شود.
آموزش رانندگى: آموزش رانندگى [براى زن‏] با كمك و راهنمايى مرد اجنبى درصورتى كه با مواظبت بر حجاب و عفاف و اطمينان به عدم وقوع در مفاسد همراه باشد، اشكال ندارد، ولى در عين حال شايسته است كه يكى از محارم وى همراه او باشد. بلكه اولى اين است كه آموزش رانندگى به كمك مربى زن يا يكى از محارم صورت بگيرد.

صفحات: 1· 2

خود آگاهی و خدا آگاهی

خدا به انسان آنچنان نزدیک و با او یگانه است که آگاهی انسان به خدا عین آگاهی او به خودش است ، بلکه انسان فقط وقتی می تواند به خودش آگاه باشد که به خدا آگاه باشد و محال است کسی « خودآگاه » باشد ولی « خدا آگاه » نباشد .
قرآن می فرماید : « و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم نفسهم اولئک همالفاسقون » هر کس خدا را فراموش کند ، خودش را فراموش کرده است . انسان آن وقت خودش را باز می یابد که خدای خویش را باز یافته باشد .
اگر انسان خدایش را فراموش کرد . خودش را فراموش کرده است . قرآن می فرماید : انسان فقط آنگاه می تواند خود آگاه شود که خدا آگاه باشد و از عالی ترین و دقیق ترین مسائل انسانی و روانی قرآن است که واقعاً حیرت آور است . قرآن می گوید : انسان گاهی خودش را فراموش می کند و خودش را می بازد و به تعبیر خود قرآن ، بازنده بزرگ آن نیست که همه پولش را باخته است و حتی آن کسی نیست که آزادی خود را باخته است و نوکر دیگری شده و حتی آن کسی نیست که ناموسش را باخته ، بلکه بازنده بزرگ کسی است که خودش را باخته .
وقتی انسان خودش را ببازد ، همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد ، همه چیز را یافته است .
انسان کامل ، شهید مرتضی مطهری

نماز، زيباترين بزم حضور

احساس غربتى كه در دنياى خاكى به آدمى دست مى‏دهد و در زواياى قلبش شعله‏هاى عشق و دلبستگى كه به وجودى والا و متعالى زبانه مى‏كشد گوياى اين حقيقت است كه اين موجود ضعيف نياز به ارتباط با حىّ توانا و خالق حكيم دارد. انبياء الهى آمدند تا راه اين ارتباط را نشان دهند و انسان را قادر سازند تا از ظلمت، حيرت و سرگردانى رها شده، به وادى نور و سعادت رهنمون شود.
الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِن.
نماز نردبان عروج مؤمن است.
نماز زيباترين حالت پرستش است كه آدمى در چشمه جوشان آن خود را از همه آلودگيهاى ظاهرى و باطنى وغفلتها و اغواها شستشو داده، در حضورى‏ترين بزم گفتگوى با خداوند جان را صفا مى‏بخشد.
نماز پرستش فردى و اجتماعى است و در سازندگى فرد و اجتماع داراى آثار ارزشمندى مى‏باشد. روابط فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى بر محور نماز جلوه حق مى‏گيرد و موجب تكامل فرد و جامعه مى‏شود. حاكميّت فرهنگ نماز، عدالت، امنيّت و تربيت و آزادى و آزادگى را به دنبال دارد.
برخلاف پندارهاى واهى، صنعت و تكنولوژى جديد نيز محصول دينداران و معتقدان به خداست. به‏طورى كه در طول تاريخ امثال ابن سينا، ابوريحان و انيشتن و نيوتون از معتقدان به خدا و عبادت‏كنندگان بودند. پاسكال دانشمند بزرگ رياضى نيايشهاى زيبايى دارد و نيوتون يك ميليون و سيصد هزار كلمه در رابطه با دين سخن گفته است.
و از همه مهمتر، انجام نماز در سايه‏سار ولايت است.
زيرا نماز بى‏ولايت پذيرفته نمى‏شود. چنانكه امام جعفر صادق (ع) مى‏فرمايد: مَنْ لَمْ يَتَوَلّنا لَمْ يَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا. هر كس ولايت ما را نداشته با شد و رهبرى ما را نپذيرد خداوند هيچ كارى را از او بالا نمى‏برد و نمى‏پذيرد.
معارف نماز در حيات اجتماعى نقش مهمّى دارد.
انسان موحّد در نماز فقط خدا را ستايش مى‏كند و از او كمك مى‏خواهد در صراط او گام برمى‏دارد. و از همه ظلمتها و گمراهيها دورى مى‏كند. انسانى كه نماز را بپا دارد پذيرفتن مسئوليتهاى اجتماعى را وظيفه خود مى‏داند.
نماز در تاريخ:
عصر نماز به بلنداى حيات بشر است، نماز رشته‏ايست كه از حضرت آدم (ع) آغاز مى‏شود و در طول تاريخ و قرون ادامه يافته و در اسلام به عالى‏ترين نقطه مى‏رسد.
همه پيامبران الهى دعوت به نماز نمودند. نماز منشور همه سفيران حق است و نماز نخستين عبادتى است كه بر بندگان واجب شد.
1- حضرت ابراهيم (ع) براى خود و خانواده‏اش از خدا توفيق اقامه نماز مى‏خواهد و مى‏گويد:
رَبِّ اجْعَلنى‏ مُقيمَ الصَّلوةِ وَ مِن ذُرِّيَّتِى (ابراهيم/ 40)
پروردگار من! من و فرزندانم را بر پا كننده نماز قرار ده.
2- حضرت اسماعيل (ع) افراد خانواده‏اش را به نماز فرمان مى‏داد و نزد پروردگارش مورد خشنودى بود.
وَ كانَ يأمُرُ اهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ كانَ عِندَ رَبّهِ مَرْضِيّاً (مريم/ 55)
و او همواره خانواده‏اش را به نماز و زكاة فرمان مى‏داد و خداوند از او خشنود بود.
3- خداوند خطاب به حضرت موسى (ع) فرمود:
اقِمِ الصَّلوةَ لِذِكرى‏ (طه/ 24)
نماز را براى ياد من بر پا دار.
4- حضرت لقمان به فرزندش فرمود:
يا بُنىَّ اقِمِ الصَّلوةَ وَأْمُرْ بِالْمَعروفِ وانْهَ عَنِ الْمُنْكَر (لقمان/ 17)
پسرم! نماز را بپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن.
5- حضرت زكريّا (ع) در حالى بشارت تولّد فرزندش حضرت يحيى (ع) را از خداوند دريافت مى‏كند كه در محراب عبادت به نماز ايستاده است.
قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبةً انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ فَنادَتْهُ الْمَلئِكَةُ وَ هُوَ قآئِمٌ يُصَلِّى فى الِمحْرَابِ، أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحيى‏ (آل عمران/ 38- 39)
 (زكريا) عرض كرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه‏اى به من عطافرما، كه تو دعا را مى‏شنوى وهنگامى‏كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه خدا تو را به يحيى بشارت مى‏دهد.»
6- از زبان حضرت عيسى (ع) مى‏خوانيم:
وَ اوْصَانِى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً (مريم/ 31)
و خداوند، تا زمانى كه زنده‏ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.
7- پيامبر گرامى اسلام فرمود:
اوَّلُ ما فَرَضَ اللَّهُ العبادَ الصَّلوةَ وَ آخِرُ ما يَبْقى‏ عِنْدَ الْمَوْتِ الصَّلوةُ وَ اوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ العَبْدُ يومَ القيامةِ الصَّلوةُ فَمَنْ اجَابَ فَقَدْ سَهُلَ ما بَعْدَهُ و مَنْ لَمْ يُجِبْ فَقَدِ اشّتَدَّ ما بَعْدَهُ
نخستين پرستشى كه بر بندگان واجب شد نماز است.
آخرين عملى كه هنگام مردن (از انسان) مى‏ماند نماز است و اوّلين چيزى كه روز قيامت از آن بپرسند نماز است، پس هر كس به خوبى جواب گويد و پاسخش را بپذيرند در حسابرسى‏هاى پس از نمازش آسان گيرند و آن كه پاسخ نيكو ندهد در اعمال ديگرش به سختى حساب كشند.
                        ناز ونياز، ص: 14

امام خمينى(ره) از ديدگاه مقام معظم رهبرى

منظور از جامعيّت امام اين است كه آن حضرت در ابعاد روحى و معنوى، فكرى و عملى شخصيت كاملى بودند.
در ميان همه انسان‏ها و رهبران جهان به جز انبيا و اولياى معصومين- عليهم السّلام- تا به امروز، شخصى به جامعيت امام خمينى- ره- پيدا نشده است. جمع تمامى صفات خوب در ايشان، از آن بزرگوار، شخصيتى استثنايى و اسطوره‏اى ساخته بود. او علاوه بر داشتن همه صفات اخلاقى، نفوذ كلمه بسيارى داشت كه توانست از يك جمع پريشان و پراكنده، يك امت بسازد و بزرگ‏ترين انقلاب قرن را برپا كند.
همين جامعيت او بود كه ميليون‏ها نفر، مشتاقانه آمدنش را جشن گرفتند و هزاران نفر جان و مالشان را فداى راهش نمودند و همه سختى‏ها را به جان خريدند و سرانجام ميليون‏ها نفر در خرداد 68 در بزرگ‏ترين تشييع جنازه تاريخ بشريت، او را بدرقه كردند.
مقام معظم رهبرى به عنوان شاگرد و جانشين آن حضرت و كسى كه طى ده سال پس از انقلاب، بالاترين مسئوليت‏ها را در زمان ايشان به‏عهده داشت، تنها كسى است كه بيشترين مطلب را راجع به آن حضرت بيان كرده و تا حدى توانسته است قسمتى از ويژگى‏هاى آن راهنما را بيان كند. اينك به گوشه‏اى از پيام حضرت آيت اللَّه خامنه‏اى كه به مناسبت رحلت امام صادر شده است، مى‏پردازيم:
آن بزرگوار قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حكمت و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرن‏ها و قرن‏ها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت … او آن روح اللَّه بود كه با عصا و يد بيضاى موسوى و بيان و فرمان مصطفوى به نجات مظلومان كمر بست، تخت فرعون‏هاى زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت و به جهان اسلام حركت و به مبارزان و مجاهدان فى سبيل اللَّه شهامت و شهادت داد. او بت‏ها را شكست و باورهاى شرك آلود را زدود، او به همه انسان‏ها نيز فهماند كه انسان كامل شدن، على وار زيستن و تا نزديكى مرزهاى عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.                                    امام خمينى از جمله عالمان والامقامى بود كه قبل از آن كه رهبرى مردم را به دست بگيرد به خود سازى و تهذيب نفس پرداخت و توانست‏رذايل اخلاقى را از خود دور كند. پس از آن در صحنه تعليم و تربيت، شاگردانى پرورش داد، و مشكلات و علل سقوط و انحطاط جامعه اسلامى را شناخت. انسانيت و عزت مردم را بارور كرد و موفق شد دين را از داخل كتاب‏ها بيرون كشيده و به صحنه اجتماع بياورد.
شخصيت امام داراى ابعاد گوناگون بود، هرجا تكليف شرعى پيش مى‏آمد، بُعدى از ابعاد وجود او نمايان مى‏شد، در سال‏هاى قبل از انقلاب، مظهر نو آورى علمى در فقه و اصول، فلسفه و اخلاق بود، به همين جهت مردم بيشتر او را استادى بزرگ مى‏شناختند. حوادث سال‏هاى 41 و 42 كه دشمن سعى مى‏كرد اين كشور را از اسلام تهى كند، بُعد ديگر امام يعنى قدرت رهبرى، شجاعت و هوشيارى ايشان نسبت به حركات دشمن را مشخص ساخت. ايشان در تبعيد، پايه‏هاى انقلاب يعنى بحث‏هاى نظرى را بيان كرد و در مقابل همه نقشه‏ها و توطئه‏ها كه براى ساكت كردن او ريخته مى‏شد، از قبيل اخراج از عراق، شهادت فرزند برومندشان و نظاير آنها عكس العمل مناسب نشان داد و همه نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب كرد.
مقام معظم رهبرى عظمت كار امام را به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس مى‏داند و مى‏فرمايد:
به بركت اين مرد (امام) دنيا و ايران تكان خورد، هرچند ما نقش ملت را در انقلاب، نقش اول و درجه يك مى‏دانيم. اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد. چه كسى اين همه سرچشمه را در آنهابه جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم كس ديگرى بود؟ عظمت كار او به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مى‏گردد. امام يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مى‏كردند كه او آدم مؤمنى است.
اينك براى شرح جامعيّت امام قدس سره و بررسى ابعاد گوناگون شخصيت ايشان، بحث را در سه عنوان پى مى‏گيريم:
ابعاد روحى و معنوى‏
الف) پرستش خداوند
روح عبادت و بندگى، آن است كه انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در تمام افعال و كردار خويش، تابع دستور او باشد و در هر كارى فقط رضاى او را جستجو كند.
امام خمينى قدس سره عابدى فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاى غير خدايى آزاد كند. او براى خود، قلبى سليم و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن رفيق او بود. روزه‏هاى طاقت فرسا در گرماى نجف، روح او را صيقل مى‏داد، تا نماز را با نوافل نمى‏خواند، افطار نمى‏كرد و در يك كلام، تمام عمر خود را با عبادت گذراند. هر روز، به دفعات مكرر و در ساعات منظم قرآن مى‏خواند و اين عمل را در بستر بيمارى در آخرين روزهاى عمرشان نيز ادامه داد. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مى‏تپيد.نماز از نظر امام، اهميت ويژه‏اى داشت. جان او از نماز نيرو مى‏گرفت، رازهاى نهفته نماز را با ديد ملكوتى خويش مى‏ديد و آنها را در كتاب‏هاى «سرّالصلوة» و «آداب الصلوة» با نثرى بديع، به يادگار گذاشت.
مقام معظم رهبرى درباره ارتباط آن عبد صالح خداوند مى‏فرمايد:
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود.

صفحات: 1· 2

خير خواهى‏

«خيرخواهى» تقريباً مرادف واژه «نصيحت» در زبان عربى است و نصيحت يعنى؛ پيشنهاد كار يا گفتارى كه به صلاح شنونده باشد و شايد به همين دليل، پند و موعظه را هم نصيحت مى‏گويند. بنابراين «ناصح» كسى است كه نه تنها از شرارت، تبهكارى واخلال در كار ديگران خوددارى مى‏ورزد، بلكه با گفتار خود يا ارائه طرح و برنامه، درپى خيرآفرينى و اصلاح كار مردم است.
ارزش وضرورت‏
خيرخواهى در فرهنگ اسلام يك ارزش والا و پراهميت است و شارع مقدس بر تحكيم و فراگيرى آن در جامعه، تأكيد فراوان دارد؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود:
 «عَلَيْكُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فى‏ خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ افْضَلَ مِنْهُ»
بر شما باد كه به خاطر خدا خيرخواه مردم باشيد كه هرگز با عملى بهتر از آن به ملاقات خدا نخواهى رفت.
امير مؤمنان صلوات‏الله عليه، جامعه منهاى نصيحت را مالامال از شرّ و تباهى ارزيابى كرده، مى‏فرمايد:
 «لا خَيْرَ فى‏ قَوْمٍ لَيْسُوا بِناصِحينَ وَ لايُحِبُّونَ‏النَّاصِحينَ» در مردمى كه نه خيرخواه باشند و نه خيرخواهان را دوست بدارند، خيرى نيست.
حضرت باقر (ع) نيز دانشمندانى را كه اقدام به خيرخواهى نكنند، خائن دانسته، مى‏فرمايد:
 «الْعُلَماءُ فى‏ انْفُسِهِمْ خانَةٌ انْ كَتَمُواالنَّصيحَةَ»
دانشمندان، اگر خيرخواهى را ابراز نكنند، درنزد خود خائن هستند.
بنابراين، از نظر اسلام، هر كس هر دانش و تجربه‏اى كه كسب كرده، بايد در اختيار مردم گذارد و در حد توان به پيشرفت و بهروزى جامعه كمك كند. از آنجا كه ملّت، در يك تقسيم‏بندى كلّى به دو قشر، مسؤولان و مردم، تقسيم مى‏شود، وظيفه هر يك را به اختصار شرح مى‏دهيم.
الف- مسؤولان‏
قرآن و روايات گوياى آن است كه مسؤولان نظام اسلامى- از عاليترين مقام (رهبر) گرفته تا مديران عالى، ميانى، متوسط و حتى اعضاى عادّى خانواده دولت و هر مسؤول ديگرى- بايستى ناصح و خيرخواه مردم باشند و گرنه پستى را كه اشغال كرده‏اند، ناروا بوده و خود نيز خائن هستند، امام صادق عليه‏السلام از رسول خدا صلّى‏الله عليه و آله نقل مى‏كند كه فرمود:
 «مَنْ سَعى فى‏ حاجَةٍ لِاخيهِ فَلَمْ يَنْصَحْهُ فَقَدْ خانَ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
هر كس كار برادرش را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه او نباشد، به خدا و پيامبرش، خيانت كرده است.
از اين رو قرآن مجيد، وقتى داستان پيامبران بزرگى چون؛ نوح، هود، صالح و شعيب‏را بازگو مى‏كند، از ميان همه ويژگيهاى آنان، به خيرخواهى ايشان، اشاره مى‏كند، كه به رغم لجاجت و شرك مردم، بطور مستمر، آنان را به نيكيها دعوت مى‏كردند و برايشان خيرانديشانى امين بودند.
امام على عليه‏السلام نيز در وصف پيامبر خاتم (ص) مى‏فرمايد:
 «بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلَّالٌ فى‏ حَيْرَةٍ … فَبالَغَ (ص) فىِ‏النَّصيحَةِ وَ مَضى عَلَى‏الطَّريقَةِ»
خداوند، پيامبر (ص) را در حالى كه مردم در گمراهى و حيرت بودند، برانگيخت و آن حضرت در خيرخواهى، سنگ تمام گذاشت و بر راه (مستقيم) عبور كرد.
همين طور آن حضرت پس از شهادت محمدبن‏ابوبكر، طىّ نامه‏اى مالك اشتر را از «نصيبين» احضار مى‏كند تا به مصر گسيل دارد و ضمن آن مى‏نويسد:
 «اسْتَخْلِفْ عَلى عَمَلِكَ اهْلَ الثِّقَةِ وَالنَّصيحَةِ مِنْ اصْحابِكَ» يكى از ياران مورد اطمينان و خيرخواه خود را به جاى خويش بگمار.
رسول گرامى اسلام صلّى‏الله عليه و آله، حتى هنگام ارسال چند نامه‏رسان به دربار پادشاهان، به آنان فرمود:
 «انْصَحُوالِلَّهِ فى‏ عِبادِهِ فَأِنَّهُ مَنِ‏اسْتَرْعى شَيْئاً مِنْ امُورِالنَّاسِ ثُمَّ لَمْ يَنْصَحْهُمْ حَرَّمَ‏اللَّهُ عَلَيْهِ‏الْجَّنَةَ» به خاطر خدا، براى بندگانش خيرخواهى كنيد، زيرا هر كس بخشى از امور مردم را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه آنان نباشد، خداوند، بهشت را بر او حرام مى‏كند.
ب- مردم‏
ملّت نيز به صورت فردى و اجتماعى وظيفه دارد كه خيرخواه خود، دولت و كشورباشد و اين حقّى است كه اسلام برعهده او نهاده است؛ امير مؤمنان صلوات‏اللّه عليه فرمود:
 «ايُّهَاالنَّاسُ انَّ لى‏ عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ؛ فَامَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ … امَّا حَقّى‏ عَلَيْكُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فىِ‏المَشْهَدِ وَالْمَغيبِ …» مردم! من برعهده شما حقّى دارم و شما نيز برگردن من حقى داريد؛ اما حق شما بر من، خيرخواهى براى شماست … اما حق من بر شما، وفادارى به بيعت و خيرخواهى در حضور و غياب است.
لازمه خيرخواهى اين است كه مردم، همه كارهاى دولت و مسؤولان را زير نظرداشته باشند و با صفا و صميميت با آنان همكارى كنند؛ كارهاى خوبشان را سپاس گويند و ارج گذارند و اشتباهاتشان را با سخنى استوار گوشزد نمايند و از ارائه نظرات اصلاحى خويش دريغ نورزند. جامعه‏اى كه مردم و مسؤولان آن، نيك سيرت و خيرانديش باشند، راه‏سعادت را مى‏پويد و بهشت برين در انتظار اوست، چنان كه رسول خدا صلّى‏الله عليه وآله فرمود:
 «مَنْ يَضْمَنُ لى‏ خَمْساً اضْمَنُ لَهُ‏الْجَنَّةَ … النَّصيحَةُ لِلَّه عَزَّوَجَلَّ وَالنَّصيحَةُ لِرَسُولِهِ‏وَالنَّصيحَةُ لِكِتابِ‏اللَّهِ وَالنَّصيحَةُ لِدينِ اللَّهِ وَ النَّصيحَةُ لِجَماعَةِ الْمُسْلِمينَ» هر كس (انجام) پنج چيز را براى من تضمين كند، من بهشت را برايش تضمين مى‏كنم:
خيرخواهى براى خداى بزرگ، خيرخواهى براى پيامبرش، خيرخواهى براى كتاب خدا، خيرخواهى براى دين خدا و خيرخواهى براى همه مردم.

صفحات: 1· 2

آداب معاشرت

قطع رحم و ترک رسیدگى و ارتباط با خویشان و بستگان که در اسلام به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است از آسیب‏هاى جدى خانواده به شمار مى‏رود و علاوه بر آثار سوء مترتب آن، کسى که مرتکب این عمل شود از فواید و برکات صله رحم که در منابع اسلامى به آن وعده داده شده است محروم مى‏ماند. از جمله فوائدى که به واسطه قطع رحم فرد از آن محروم مى‏گردد؛ عبارت است از: طول عمر، فراوانى روزى، حسن خلق، پاکى اعمال و دفع بلا، آسانى حساب و آبادى شهرها؛ آثار سوء آن نیز عبارتند از: لعن و نفرین خدا، فساد در زمین، تسریع نابودى، نزدیک شدن مرگ‏ها، خالى شدن شهرها از ساکنین آن و ….

سوء معاشرت‏
ازدواج در حقیقت یک پیمان و پیوند حقوقى و اخلاقى است که طرفین مى‏خواهند در غم و شادى، سلامت و بیمارى شریک و در همه مراحل زندگى غمخوار و پشتیبان هم باشند.
تعامل در زندگى مشترک و جهت دهى اختلاف نظرها و سلیقه‏هاى دو طرفه لازمه زندگى خانوادگى است و این هنگامى به وجود مى‏آید که روابط دو سویه زن و شوهر و آنها با فرزندان بر پایه‏هاى عاطفه، تعقّل و اخلاق استوار باشد.
برخورد نیکو و آرامش بخشیدن به خانواده از مهم‏ترین وظایف مرد در قبال همسرش است. ورود مرد به خانه باید سبب گرمى و امنیت براى همسر باشد. اسلام بر این اصل تأکید فراوانى دارد. بر خلاف آن سوء معاشرت و بدزبانى و عدم برقرارى ارتباط صحیح و سالم با اعضاى خانواده به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى به شمار مى‏آید.
از آسیب‏هاى ارتباطى مطرح در این زمینه مى‏توان از تحقیر، تمسخر، ملامت و سرزنش و ناسزاگویى نام برد که به آنها اشاره مى‏شود.
1. تحقیر
در آیین مقدس اسلام، همه افراد بشر به طور عام و مسلمانان به طور خاص، اعم از زن و مرد،فقیر و غنى، ضعیف و قوى، کوچک و بزرگ، عزیز و محترم‏اند و بر اساس احادیث وارد شده، تحقیر هیچ یک از آنها جایز نیست.

تحقیر به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى و تربیتى خانواده در نظام تعلیم و تربیت اسلامى، امرى درونى و نفسانى است که مى‏تواند در قالب‏هاى گوناگونى ظاهر شود:
عیب‏جویى، دشنام، تهمت، ضرب و شتم و … که به اختصار به آنها مى‏پردازیم:

صفحات: 1· 2

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت

 

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت وباستارگان آسمان ، غرق در تمنا می شوم که ای معشوق من ، نیست بودم ، هستم کردی. خوار بودم ، عزیزم گرداندی.مرده بودم ، زندگی ام دادی.
حال ای همه امیدم ، تو را به دعای شکرریز میوه سوگند می دهم ، خشوعت را به دلم ،خضوعت را به بدنم واشک درتاریکی شبها رابه چشمانم هدیه کن.
ای محبوب من ، به کلام عطشناک باران و به بوی گل وگندم ونان ،به شیدایی لاله های رسالت ، به تقوای ریحانه نبوت  سوگندت می دهم ، محبت خودت را و محبت کسی که تو را دوست می دارد و محبت هر عملی که مرا به تونزدیک ترمی گرداند ، دردلم جای دهی.کمک کن در قلبم که  نهان خانه عشق توست ، جز تو را  راه ندهم.


خدایا تورا به گلچامه های تلاوت، به گل آیه های عبادت ، به گلشاخه های صداقت قسم ، یاریم ده همواره دوستت بدارم . پس آنگاه که مرا دوست شدی ، چشمم شوتا با آن ببینم ، زبانم شوتا باآن سخن بگویم.
خدایا گلها دست های خواهش زمین اند پس ، ای  کاش مانندآنهاصادق باشم تا قنوت گریه هایم  مرا
آرامش دل باشد . 

 

 

 ای کاش مانندسبزه ها برای بارش رحمت ، نگاهم فقط به دستان تو باشد.
ای کاش مانند ماهی ها ، التماس باران کنم .
ای کاش مانند قطره ای در اقیانوس بودن تو،غرق شوم.
ای کاش مانند تن پوش بهار، من نیز پوشیده لطف سبزت باشم.
ای کاش با بال های پروانه ها با سجود شاپرکها همراه با
قاصدک ها ، غزل خوان بالی بگشایم و به سوی توبیایم.

نویسنده : منوره حیدری

 

با عرشیان


همی گویم و گفته ام بارها                          بود کیش من مهر دلدارها 
پرستش به مستی است در کیش مهر               برونند زین جرگه هشیارها

با توکل به خدا قصدمان بر این است که هر از چند گاهی گزیده ای از زندگی بزرگان را بر لوح دل بنگاریم و از مقابل چشمان شما نیز بگذرانیم . امیدوارم در این سیر و سلوک با نظراتتان یاریمان نمایید .


نسب علامه طباطبایی
علامه طباطبایی اصالتاً اهل تبریز بودند و در یک خانواده مجتهد ، متقی ، عالم و دیندار رشد کردند . تا چهارده نسل پشتشان همه عالم و عالم زاده بودند ، نسب ششم ایشان به آقا میرزا محمد علی قاضی ( رحمـه الله علیه ) می رسد و لقب » قاضی « هم از ایشان شروع        می شود ، زیرا در تبریز به امر قضاوت مشغول بوده اند لذا به ایشان علامه سید محمد حسین طباطبایی قاضی می گفتند .
دوران کودکی ونوجوانی 
علامه ( رحمه الله علیه ) در سال 1281 شمسی در یک خانواده مرفه متولد می شود ، در پنج سالگی مادرش را از دست می دهد و در ده سالگی پدرشان دار فانی را وداع می گویند . ایشان برادری به نام آقا سید محمد حسن طباطبایی معروف به آیت الله الهی ( رحمه الله علیه ) دارند که رابطه این دو برادر هم چون یک روح در دو جسم بوده است .

صفحات: 1· 2

شاعران در چشم‏انداز قرآن‏


 «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ الَمْ تَرَ انَّهُمْ فى‏ كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ وَ انَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ الَّا الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدَ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (شعرا، آيات 224- 227)
شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى‏كنند. آيا نمى‏بينى كه شاعران در هر وادى سرگشته‏اند و چيزهايى مى‏گويند كه خود عمل نمى‏كنند؟ مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و خدا را فراوان ياد نمودند و چون مورد ستم واقع شدند، به دفاع از خويشتن برخاستند و آنها كه ستم كردند بزودى خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز مى‏گردند.
مشركان مكه، با توجه به تأثير عميق قرآن و آهنگ خاصّ و موزون برخى از آيات، آن را شعر و پيامبر اسلام را شاعرى زبردست تلقى مى‏كردند. آيه مزبور با معرفى شاعران گمراه، بطور كنايه، نسبت شاعرى را از پيامبر اكرم (ص) نفى مى‏كند. استدلالهاى آيات مزبور را در اين زمينه چنين مى‏توان بيان كرد:
الف- بيشتر افراد كوته‏فكر كه به تصورهاى موهومى دل خوش كرده‏اند، از شاعران‏غيرمتعهد پيروى مى‏كنند، ولى افرادى كه از پيامبر (ص) پيروى مى‏كنند، به منظور رشد يافتن و رسيدن به واقع و درك حقيقت است.

 


ب- شاعران بيشتر بر اساس تخيّل شعر مى‏سرايند. و هيچ قيد و بندى ندارند و حدّ و مرزى نمى‏شناسند، ولى‏پيامبر اسلام سنجيده و حكيمانه و بر اساس وحى سخن مى‏گويد!
 «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ انْ هُوَ الَّا وَحْىٌ يُوحى‏»
ج- كردار شاعران با گفتارشان تطبيق نمى‏كند، چيزهايى مى‏گويند كه با عملشان هماهنگ نيست، ولى پيامبر اسلام (ص) هر چه مى‏گويد در عمل بدان پايبند است.
با اين سه دليل، ثابت مى‏شود كه پيامبر (ص) شاعر نيست. اكنون بايد ديد نظر قرآن در خصوص شعر و شاعران چيست؟
شعر و شاعران از ديدگاه قرآن‏
قرآن با شعر و شاعران مخالف نيست و شعر را از آن جهت كه شعر است، نكوهش نمى‏كند و شاعران را به جرم شاعر بودن، به باد انتقاد نمى‏گيرد؛ بلكه ارزيابى قرآن در اين مورد بر اساس هدفها و جهتگيريهاست قرآن شعرى را نكوهش مى‏كند كه بى‏معنا باشد و با شاعرانى مخالف است كه از حق رو برگردانده و راه فساد در پيش گيرند. اما شاعرانى كه در جهت احياى آرمانهاى مكتبى، حرّيت، عدالت و مبارزه باستمگرى شعر مى‏سرايند، در رديف مجاهدان راه خدا قرار مى‏گيرند، به همين جهت، قرآن اين دسته را از دسته اول جدا كرده و چهار صفت برايشان مى‏شمارد: ايمان، عمل صالح، ذكر پيوسته خدا و برائت از ظالمان.
علّامه امينى مى‏گويد:
 «در اين آيات، نكوهش درباره شاعران متعهد نرسيده است و تنها مراد اين آيات اين است كه شاعران باطل‏سرا را مذمت كند. چه آنكه شعر با امواج نامرئى كه به وجود مى‏آورد، در روح شنونده اثر مى‏گذارد. قرآن مى‏خواهد جلوى اين اثرهاى نامطلوب را بگيرد.»
  معارف قرآن (ج‏4) كد 4/220، ص: 152

پابرهنگان‏

 «قالُوا انُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْارْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمى‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ انْ حِسابُهُمْ الَّا عَلى‏ رَبّى‏ لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ» (شعرا، آيات 111- 114)
گفتند: آيا ما به تو ايمان آوريم، در حالى كه افراد فرومايه و كم ارزش از توپيروى كرده‏اند.
(نوح) گفت: من چه مى‏دانم (و چه كار دارم) كه آنان (در گذشته) چه كارى مى‏كرده‏اند. حساب آنان تنها با پروردگار من است اگر شما مى‏فهميد! و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
يكى از معيارهاى ارزيابى يك مصلح يا يك مكتب، بررسى شخصيت طرفداران آن است. اگر اين طرفداران و پيروان، انسانهايى باتقوا، بصير، حق‏شناس، صالح، خادم و برخوردار از مكارم اخلاق باشند، معلوم مى‏شود كه آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير است و برعكس اگر افرادى بدسابقه، فاسد، شرور، ظالم، جاهل و نادان باشند، معلوم مى‏شود آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير نيست. بزرگان قوم نوح كه خود مترف و فاسد بودند به ارزيابى اطرافيان نوح پرداختند، ولى مبناى ارزش آنان غلط بود.
آنان پول، ثروت، مقام و موقعيت اجتماعى و ظاهرى را ارزش مى‏دانستند و افرادى را كه به شغلهاى‏پايين اشتغال داشتند جزو افراد شريف و خوب نمى‏شمردند، بلكه آنان را، اراذل، پست و بى‏هويت مى‏دانستند.

 

در جامعه‏هاى فاسد همچون زمان نوح همه اقدامات و فريادهاى حق‏طلبانه محرومان نيز جرم و جنايت محسوب مى‏شود و زندانها و محاكم قضايى پر از افرادى است كه به جرم حق‏خواهى و قيام عليه ظلم و ستم محكوم شده و يا متّهمند.
پاسخ حضرت نوح به مترفين و مرفّهين بى‏درد اين است كه وظيفه من دعوت انسانها به سوى انسانيت و فضيلت است؛ بر فرض كه اين پيروان در گذشته آدمهاى خوبى نبوده‏اند، ولى حالا ايمان آورده و در مسير كمال واقع شده‏اند و من به گذشته آنها نه علم دارم و نه كار دارم، چه اينكه خداوند هم خود به گذشته آنان آگاه است و هم خود به حساب آنان مى‏رسد. من به عنوان يك مصلح بايد حال و آينده را اصلاح كنم. اينان به من ايمان آورده‏اند، من حق ندارم مؤمنان را طرد كنم، بلكه بايد آنان را بپذيرم و در پيمودن مدارج كمال يار آنان باشم.
پيامبران و پابرهنگان‏
در طول تاريخ، پيامبران با دو طبقه عمده برخورد داشته‏اند، اول كاخ‏نشينان وقدرتمندان كه بيشتر جبهه مخالف را تشكيل داده‏اند و عده قليلى از آنان به پيامبران ايمان آورده‏اند، آن عده قليل نيز يا ثروتمندان و قدرتمندانى بوده‏اند كه در همان حال اخلاق كوخ‏نشينى داشته‏اند و يا در آنان انقلاب فكرى حاصل شده است.
دوم كوخ‏نشينان و پابرهنگان؛ اغلب طرفداران پيامبران از اين طبقه بوده‏اند و پيامبران نيز نجات آنان از يوغ ظلم و ستم كاخ‏نشينان را در صدر برنامه‏هاى خويش قرار داده‏اند. در بررسى نهضتهاى حق‏طلبانه و الهى، هميشه گروه اول در مقابل پيامبران و گروه دوم را همراه پيامبران و مصلحان مى‏بينيم و از اينجاست كه مى‏توان فهميد اگر نهضتى ادعاى حق‏طلبى داشته باشد، ولى پيروانش از طبقه كاخ‏نشين باشند، بايد در صداقت آن شك كرد و هرگاه پابرهنگان مؤمن و كوخ‏نشينان مجاهد از سوى سران نهضتى طرد شدند و مورد بى‏مهرى قرار گرفتند، بايد باور داشت كه نهضت و انقلاب، استحاله شده و حق از آن رخت بر بسته و باطل جايگزين آن شده است، گرچه داعيه حق‏طلبى و فرياد حق‏خواهى‏شان بلند باشد.

حقيقت قلب سليم‏

در قرآن، براى قلب، اوصاف مختلفى شمرده شده است، از جمله:
الف- قسى و سخت‏
 «وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
اگر تو تندخو و سنگدل بودى، از اطرافت پراكنده مى‏شدند.
 «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ»
سپس دلهاى شما سخت شد.
ب- بيمار
 «فى‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»
در دلهاى آنان بيمارى است، خداوند نيز بر بيمارى‏شان افزود.                    
ج- گناهكار
 «وَ مَنْ يَكْتُمْها فَانَّهُ اثِمٌ قَلْبُهُ»
هر كس گواهى را كتمان كند، بيقين دلش گناهكار است.
د- منحرف‏
 «انْ تَتُوبا الَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما»»
اگر شما به سوى خدا توبه آريد، به نفع شماست، چون دلهايتان منحرف شده است.
ه- مردّد
 «وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى‏ رَيْبِهِمْ يَتَرَدُّونَ»
و دلهايشان در شك و ترديد افتاد، در نتيجه آنها در شك خود سرگردانند.
و- متعصب‏
 «اذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا فى‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ»
زمانى كه كافران در دلهاى خود تعصب قرار دادند.
ز- سالم‏
با توجه به آيات مزبور، روشن مى‏شود كه قلب سليم، قلبى است كه از آفات ياد شده همانند غفلت، تكبر، سركشى، و … در امان باشد. چنين قلبى مى‏تواند حرم امن الهى بوده، در قيامت به حال انسان مفيد باشد.

 

رفيق ناباب‏

 «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلًا يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنى‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلًا لَقَدْ أضَلَّنى‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنى‏ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْانْسانِ خَذُولًا» (فرقان، آيات 27- 29)
و روزى كه ستمگر دو دست خود را به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: اى كاش به همراه پيامبر، راهى بر مى‏گزيدم. اى واى بر من! كاش فلان شخص را دوست خود نمى‏گرفتم. او مرا پس از آنكه قرآن به سراغم آمد، گمراه ساخت و شيطان، خوار كننده انسان است.
انسان به اقتضاى فطرت و نيازهاى اجتماعى خود، نيازمند دوست است، ولى آنچه كه در اين ميان مهمّ است، چگونگى دوست است. اسلام همان اندازه كه به همنشينى با افراد و دوستان خوب توصيه كرده، به همان اندازه نيز همنشينى با دوستان بد و افراد بى‏بند و بار را منع كرده است.


انتخاب دوست، ملاك شخصيت‏
دوست هر كس نمودار و معيار سنجش شخصيت اوست، چنان كه حضرت سليمان عليه السلام فرموده است:
 «لا تَحْكُمُوا عَلى‏ رَجُلٍ بِشَىْ‏ءٍ حَتَّى تَنْظُرُوا إِلى‏ مَنْ يُصاحِبُ، فَإِنَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْكالِهِ وَ أقْرانِهِ …»
به زيان كسى قضاوت نكنيد مگر آنكه به دوستانش نظر بيفكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و ياران خود شناخته مى‏شود.
دليل اين امر روشن است و آن اينكه افراد بر اثر همنشينى زياد با يكديگر، اخلاق، افكار و خصوصيات همديگر را كسب كرده، يكى مى‏شوند؛ مانند دو برادرى كه ديدن يكى باعث يادآورى ديگرى مى‏شود. ارسطو در اين‏باره مى‏گويد:
 «دوستى، جاى گرفتن دو روح در يك جسم است، در حدى كه اگر دو كس با هم دوست شدند، تشخيص يكى از ديگرى خالى از اشكال نباشد.»
ديگرى مى‏گويد:
 «در دوستى، روحها چنان به يكديگر در مى‏آميزند كه هرگونه جدائى از ميان مى‏رود.»

صفحات: 1· 2

روزى نيكو

 

«وَالَّذينَ هاجَرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ اَ وَ خَفُ الرَّازِقغَ لَيُدْخِلَشُ‏مْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَ انَّ اللَّهَ لَعَلرٌ حَلرٌ» (حج، آيات 58- 59)
و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس كشته شدند يا مردند، خداوند به آنها روزى نيكو مى‏دهد كه او بهترين روزى‏دهندگان است، خداوند آنها را در محلى وارد مى‏كند كه از آن خشنود خواهند شد و خداوند دانش فراوان و شكيبايى بسيار دارد.
هجرت يا مهاجرت به معنى ترك كردن و جدا شدن از غير مى‏باشد و در عرف به‏«رفتن» و «كوچ كردن» از محلى به محل ديگر گفته مى‏شود، ليكن در اصطلاح قرآنى به معنى رفتن از ديار كفر به ديار ايمان است.
هجرت به شكلهاى مختلفى صورت مى‏گيرد، از جمله:
الف- هجرت آفاقى: انسانى كه براى اصلاح جامعه به مبارزه بر مى‏خيزد، گاه به علت كمبود نيرو و توانايى لازم، عدم رشد فكرى مردم براى درك ضرورت اصلاح و قوى بودن دشمن، در مبارزه خود ناكام مى‏ماند. در اين هنگام، تاكتيك مبارزه اقتضا مى‏كند كه به منظور حفظ نهضت، تأمين امكانات و نيروهاى لازم و فراهم شدن زمينه‏هاى مساعد فرهنگى، از محيط اجتماعى خود به مكان مناسب ديگرى هجرت كند، اگر چه اين كوچ، با سختيها و مشكلات فراوانى از قبيل گرسنگى، آوارگى، فقر، بيمارى و گاهى مرگ، همراه باشد. از اين رو، خداوند فرموده است: كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، و سپس (در اين راه) كشته شده، يا با مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به آنان روزى پسنديده عطا خواهد كرد.

صفحات: 1· 2

سكوت، به هنگام تلاوت قرآن‏

«وَاذا قُرِى‏ءَ الْقُرْآنُ فَاسْمَعُوا لَهُ وَانْصِتُوالَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (اعراف، آيه 203)

 


هنگامى كه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، تا مشمول رحمت خدا قرار گيريد.
 «انصتوا» از ماده «انصات» به معناى سكوتِ همراه با گوش دادن است. اين آيه شريف مسلمانان را امر مى‏كند كه به هنگام تلاوت قرآن سكوت كنند و به كلام الهى گوش جان بسپارند بدان اميد كه پيام حق در گوش جانشان نشيند و مورد رحمت و هدايت الهى قرار گيرند. بر مسلمانان لازم است كه به اين دستور عمل كنند و هرگاه قرآن خوانده مى‏شود، سكوت كنند و گوش فرا دهند و در مضامين آيات بينديشند. متاسفانه در جامعه اسلامى ما، اين دستور قرآن به خوبى مورد عمل قرار نمى‏گيرد و در مجالس ومحافل هنگام تلاوت قرآن، افراد ادب استماع را رعايت نمى‏كنند و سكوت نمى‏نمايند در حالى كه كلام الهى واجب الاحترام است.
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
هر كس به سوى خدا شوق دارد، كلام خدا را گوش دهد.

در حديث ديگرى فرمود:
هركس به آيه‏اى از كتاب خدا گوش دهد، دو حسنه براى او نوشته مى‏شود و هركس آيه‏اى ازكتاب خدا تلاوت كند، در قيامت به صورت نورى براى او خواهد بودتنها موردى كه اين حكم، شكل وجوب به خود مى‏گيرد، درنماز جماعت است كه مأموم هنگام شنيدن قرائت مام جماعت بايد سكوت كند، و جمعى از فقها اين آيه رادليل بر سقوط قرائت حمد و سوره از مأموم دانسته‏اند.
از جمله رواياتى كه بر اين حكم، دلالت دارد حديثى از امام باقر (ع) است كه فرمود:


 «وَاذا قُرِءَ الْقُرْآنُ فِى الْغَريضَةِ خَلْفَ الْامامِ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَانْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»


هنگامى كه قرآن درنماز فريضه و پشت سرامام خوانده مى‏شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد رستگار شويد. 

  تعاليم قرآن (ج‏5) كد 4/114، ص: 125

نااميدان از رحمت حق:

در ميان آيات مربوط به داستان بشارت به حضرت ابراهيم (ع)، از زبان آن حضرت نقل شده كه يأس از رحمت حق مختص به گمراهان است:


«قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ الَّا الضَّالوُّنَ»

گفت: جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارشان مأيوس مى‏شود؟!
اگر در اين آيه، يكى از ويژگى‏هاى گمراهان، نااميدى از رحمت پروردگار ذكر شده به اين دليل است كه نااميدى، ريشه در اعتقادات ناصحيح دارد و گرنه اگر كسى خداوند را داراى قدرت بى پايان بداند كه مى‏تواند همه خواسته‏هاى او را برآورده كند و در سختى‏ها نجاتش دهد، هرگز به نااميدى دچار نخواهد شد.
گفتنى است كه گمراهان، اختصاصى به گروه‏هاى فوق ندارد و هر كس به هر مقدار از راه حق فاصله گيرد و هدايتش را از غير طريق خداوند و وحى آسمانى بگيرد در ضلالت واقع شده، خواه گمراهى‏اش در مسائل اعتقادى باشد و يا در عمل به ضلالت گرفتار گردد.

مرتدين

                 

دسته ديگر از گمراهان كسانى‏اند كه ابتدا راه حق را شناخته و بدان ايمان آورده‏اند، اما سپس از آن برگشته و به باطل گرايش يافته‏اند.


«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ‏الضَّالُّونَ»


كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راه‏ اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مى‏گيرد) قبول نمى‏شود؛ و آنها گمراهان (واقعى) اند (چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند، و هم راه توبه را!)
با تأكيداتى كه در پايان آيه، يعنى «اوُلئِكَ هُمُ الضَّالوُّنَ» وجود دارد مى‏فهماند كه اين گروه در ضلالت سختى فرو رفته‏اند و به همين جهت موفق به توبه حقيقى نمى‏شوند و اگر توبه ظاهرى كنند از آنان پذيرفته نمى‏شود؛ و يا بنابراحتمال ديگر، اگر به هنگام مرگ و با مشاهده عذاب، توبه كنند، ديگر مورد قبول واقع نخواهد شد، زيرا توبه از كسانى پذيرفته مى‏شود كه به هنگام اختيار و نرسيدن مرگ به آن اقدام كنند.

هدايت در قرآن، ص: 114

پيروى كنندگان از خواسته‏ هاى مشركان:

خداوند متعال در آيات فراوانى از قرآن مجيد، پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان را از پيروى از خواسته‏هاى مشركان و كافران نهى نموده است. «1» به عنوان مثال به پيامبراكرم (ص) مى‏فرمايد:


«وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همان‏ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.


«قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لَاأَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ


بگو: «من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى‏خوانيد، نهى شده‏ام!» بگو: «من از هوا و هوس‏هاى شما، پيروى نمى‏كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود!»
دليل اين نهى نيز روشن است؛ زيرا مشركان و گمراهان نه خود حق را درك كرده و نه توان رهبرى ديگران به سوى حق را دارند. آنان خود در ضلالت اعمال و اخلاق و عقايد خود سرگردان و متحيرند، و هر كس را كه از آنان پيروى كند به همان وادى بى انتها و بدون راه نجات‏ خواهند برد. قرآن شريف در تعبير زيباى خود، به اين حقيقت اشاره نموده كه اگر حق بخواهد از هواهاى چنين گروهى تبعيت كند نتيجه‏اش فساد و تباهى عالم وهمه انسان‏هاست:


«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ»


و اگر حق از هوس‏هاى آنها پيروى كند، آسمان‏ها و زمين و همه كسانى كه در آن‏ها هستند تباه مى‏شوند.

دایره هدایت الهی
به همين جهت در چندين آيه به پيامبرش اعلام مى‏كند كه اگر از خواسته‏هاى مشركان پيروى كنداز دايره ولايت الهى بيرون رفته و ديگر از سوى خداوند حمايت نمى‏شود و در گروه ظالمين قرار خواهد گرفت. از سوى ديگر به عموم مسلمانان نيز تذكر مى‏دهد كه تمايلى به آنها نشان ندهيد، زيرا تمايل به اهل ضلالت، چيزى جز آتش فتنه و عذاب در دنيا و آخرت را به همراه نخواهدداشت:


«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَموُا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»

و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گيرد

1 2