روش‏هاى قرآن در هدايت انسان‏


1- آنچه به وسيله تجربه ثابت شده و علم روانشناسى نيز آن را تأييد مى‏كند، اين است كه اثرات پند و اندرز غيرمستقيم بر انسان‏ها بيش از پند و اندرز مستقيم است.
بخشى از هنر داستان خوب نيز در همين زمينه است كه با تحسين يا تقبيح قهرمانان داستان، بطور غيرمستقيم خوبى‏ها و بدى‏ها را به انسان مى‏شناساند و خواننده را به خوبى‏ها دعوت كرده و از زشتى‏ها باز مى‏دارد.
2- انسان مطالبى را كه به همراه نقل داستان يا مثلى مى‏شنود، بهتر به خاطرسپرده و بر خلاف مطالب علمى و فلسفى تا مدت فراوانى از ياد نخواهد برد.
3- انسان‏ها به طور ناخودآگاه و يا آگاهانه به دنبال يافتن الگو براى خود هستند. از آنجا كه در داستان‏ها معمولًا قهرمانان و الگوها، چه از نوع خوب و چه از نوع بدشان، نقش اصلى را ايفا مى‏كنند، نقش تأثيرگذارى داستان در انسان‏ها مضاعف شده و بدينوسيله معرفى الگوها نيز به افراد ميسّر مى‏شود.
4- داستان براى همه افراد جامعه در هر شرايط سنى و علمى كه باشند مفيد است، بر خلاف برهان عقلى و مطالب علمى كه افراد خاصى را مخاطب قرار مى‏دهد.
قرآن مجيد به همه مزاياى داستانى توجه داشته است. اين كتاب آسمانى خود به بيان قصه‏هاى گذشتگان پرداخته و در برخى موارد معارف‏الهى و جهان بينى خود را در ضمن آنها بيان كرده است. امّا آنچه داستان‏هاى قرآنى را از ديگر داستانها متمايز ساخته، وجود ويژگى‏هاى خاصى است كه برخى را در ادامه درس بيان مى‏كنيم

ويژگى‏هاى داستانهاى قرآنى‏
1- هدفدار بودن: هدف قرآن كريم در بيان داستان‏ها تنها نقل تاريخ و به تصوير كشيدن زندگى قهرمانان نيست، بلكه مى‏خواهد با نقل فرازهاى عبرت‏آموز از زندگى گذشتگان، آن را مايه تنبّه آيندگان و چراغى فرا راه آنان قرار دهد تا آنان از نكته‏هاى آموزنده زندگى گذشتگان، درس گرفته، از افتادن در پرتگاه‏ها مصون باشند. همچنين رموز موفقيّت برخى ديگر را نصب العين زندگى خود قرار دهند و راه تكامل و هدايت را با سرعت بيشترى بپيمايند.
قرآن در سوره اعراف به اين هدفمندى خود اشاره كرده و پس از نقل سرگذشت بنى‏اسرائيل و شرح ماجراى اصحاب سبت و داستان بلعم باعورا مى‏فرمايد:


 «ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»

اين، مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستان‏ها را بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)!
همچنين پس از بيان داستان آموزنده يوسف عليه السلام مى‏فرمايد:


«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِي الْأَلْبَابِ»


در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه است!
با توجه به همين هدفمندى است كه داستان‏هاى قرآن شرح كامل و مفصل نيست؛ براى مثال در قرآن، زمان وقايع ذكر نشده، چون در پيام داستان تأثيرى ندارد و يا در داستان اصحاب كهف، سن آنان، محل غار، نحوه فرار آنان و … بيان نشده، چون پيام هدايتى خاصى نداشته است.
2- بيان داستان همراه با پند و اندرز: داستان‏هاى قرآن با پندهاى اخلاقى و مواعظ الهى همراه است؛ به طورى كه در كنار هر قسمت از داستان، نكته زيبايى را متذكر شده است. به همين جهت از هر داستانِ قرآن در زمينه‏هاى مختلف مى‏توان بهره برد. به عنوان نمونه مى‏توان به داستان خلقت آدم و حوا و سرگذشت آنان توجه نمود. اين داستان در چندين سوره ذكر شده «2» و در هر مورد به بعضى جهات توجه داده و حاوى بهترين نصايح اخلاقى است؛ نصايحى كه مهم‏ترين ركن اخلاق را تشكيل مى‏دهد. توجه به دشمنى خطرناك كه هميشه در كمين انسان است؛ دشمنى كه از راه‏هاى مختلف و با حيله‏هاى گوناگون وارد مى‏شود، گاهى به پند و اندرز انسان مى‏پردازد، گاهى با قسم او را مى‏فريبد و گاهى دشمنى صريح و آشكارش را ابراز مى‏دارد و نيز يادآورى ظرفيت فوق‏العاده تكاملى انسان، تشويق به توبه بعد از لغزش و گناه و ….
در داستان حضرت يوسف عليه السلام نيز كه يك سوره كامل را به خود اختصاص داده، همين گونه عمل شده است. در لابه لاى هر فراز آن به انسان‏ها پند مى‏دهد. در فرازى‏
درس توحيد مى‏دهد و در بخشى انسان را متوجه شرّ حسودان مى‏سازد، در جاى ديگر از نقشه‏هاى شيطانى نفس در پوشاندن بدى‏ها سخن مى‏گويد. در آيات ديگرى انسان را از افتادن در مسير شهوات بازداشته و الگوى بسيار مناسبى در مبارزه با شهوات به وى معرفى مى‏كند. در مجموعِ سوره نيز، انسان را متوجه تدبير الهى در به عزّت رساندن افراد متقى و خداترس مى‏نمايد و به عبارت ديگر توحيد در ربوبيّت را به انسان ياد مى‏دهد.
در سوره قصص هر چند سخن اصلى داستان در مورد نبوت حضرت موسى عليه السلام و مبارزه او با فرعونيان است امّا نكات ريز و پندهاى اخلاقى مورد نياز انسان را هم فروگذار نكرده، براى مثال حياى زنان را ستوده، انابه به درگاه الهى را تمجيد كرده و دلبستگى به دنيا و زخارف آن را تقبيح نموده است؛ همچنين خانه آخرت را از آن كسانى دانسته كه اراده برترى در زمين نداشته و به دنبال راه اندازى فساد در روى زمين نباشند.
3- بيان قانونمندى‏ها: از ديگر مشخصات قصه‏هاى قرآن اين است كه هر چند به نقل داستان‏هاى جزئى و شخصى مى‏پردازد، امّا آن را به عنوان آيينه‏اى براى انعكاس حقايق مطرح مى‏كند و موارد جزئى را به شكل كلى بيان مى‏كند و مى‏فهماند كه اگر در مورد خاصى خداوند عنايتى كرده و يا در جايى عده‏اى را به هلاكت رسانده است، يك قضيه شخصى نبوده تا ديگران فقط براى مطالعه و سرگرمى بخوانند، بلكه براى اين است كه بدانند قوانين الهى، كلى است و شامل همه افراد بشر مى‏گردد. به عنوان مثال قران در داستان حضرت يوسف عليه السلام مى‏فرمايد:


«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»

و هنگامى كه به بلوغ وقوّت رسيد، ما حكم و علم را به او داديم و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم.
همچنين در داستان يونس عليه السلام و استغاثه او به درگاه الهى و قبول انابه‏اش مى‏فرمايد:


«فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ»


ما دعاى او را اجابت كرديم و از آن اندوه نجاتش داديم واين گونه مؤمنان را نجات‏مى‏دهيم.
4- نقل داستان‏هاى حقيقى نه خيالى: قرآن كريم براى بيدار كردن انسان‏ها و تنبّه آنان، ازداستان‏هاى خقيقى استفاده كرده و به نقل داستان‏هاى خيالى و رمان‏هاى بى‏اساس و تخيّلى نپرداخته و اصولا” اين قصه‏ها در شأن كتاب الهى نيست.
بعضى گفته‏اند: اشكالى ندارد كه قرآن در داستان‏هاى خود، از داستان‏هاى معروف بين مردم و يا اهل كتاب استفاده كرده باشد، هر چند اطمينانى به صحت آنها نباشد، و يا آن داستان‏ها افسانه‏هاى خيالى باشند، مانند داستان موسى و همسفرش يوشع بن نون و داستان مردن هزاران نفر از مردمى كه از ترس مرگ خانه و ديار خود را ترك كرده بودند و سپس زنده شدن آنها و نظير اين داستان‏ها.
علامه طباطبايى (ره)، پس از نقل سخن فوق در ردّ آن مى‏نويسد:
اين سخن خود خطاى بزرگى است، زيرا مسأله داستان نويسى و فنون آن كه در جاى خود صحيح نيز هست، هيچ ربطى به قرآن كريم ندارد. زيرا قرآن كتاب تاريخ و رمّان نيست بلكه كتاب عزيزى است كه نه در خود آن باطلى هست و نه دست دسيسه بازان مى‏تواند باطلى را در آن راه دهد. اين خود قرآن است كه خود را در آيات زيادى چنين توصيف مى‏كند: «قرآن جز حق نمى‏گويد.» و «بعد از حق چيزى جز گمراهى نيست» و … با اين حال چگونه يك دانشمند كنجكاو، به خود اجازه مى‏دهد كه بگويد: قرآن به منظور هدايت، از رأى باطل و داستان‏هاى دروغين و خرافات و تخيلات نيز استفاده كرده است؟

5- پرهيز از بدآموزى: بسيارى از داستان‏ها با وجود داشتن مطالب مفيد و آموزنده، به گونه‏اى نقل مى‏شوند كه جنبه‏هاى بدآموزى نيز دارند، همانند داستانى كه به خاطر نشان دادن پايان بد و نافرجام دزدى و فساد و مانند آن به رشته تحريرى در مى‏آيد؛ وبگونه‏اى ناخودآگاه، راه‏هاى دزدى و فساد را به خواننده خود القا مى‏كند. اين بدآموزى‏ها در داستان‏ها و رمان‏هاى عشقى بيشتر خودنمايى مى‏كند. ولى قرآن داستان‏ها را به نوعى نقل مى‏كند كه هيچ گونه اثر بدآموزى در آن وجود ندارد. نمونه‏اى براى اين ادعا، داستان حضرت يوسف عليه السلام است. در بخشى از اين داستان به ماجراى عشق زليخا اشاره شده و صحنه ماجرا منعكس مى‏گردد. ولى هرگز كوچك‏ترين بدآموزى و انحراف در خواننده ايجاد نمى‏كند.

هدايت در قرآن، ص: 120

صفحات: · 2

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.