آیا شفاعت موجب جسارت بنده نمی شود ؟
يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الَّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا (طه، آيه 109)
در آن روز شفاعت (هيچ كس) سود ندهد جز كسى كه خداى رحمان بدو اذن داده و از سخن او راضى است.
شفاعت يعنى واسطه شدن در رساندن خير يا دفع شر كه قرآن شريف آن را براى بعضى افراد در قيامت ثابت شمرده است. به اين معنا كه اگر شخص با ايمانى بخواهد به ثواب و كمالى برسد كه اسباب آن را تهيه نكرده است يا از عذاب ترك تكليفى كه از او سر زده، برهد، متوسّل به شفاعت مىشود. بدين ترتيب، شفيع به اذن خدا واسطه مىشود تا آن ثواب به او برسد يا آن كيفر از او دفع شود.
بى شك اگر شخص مزبور لياقتى براى رسيدن به آن كمال نداشته باشد، شفاعت شامل او نمىشود؛ مثل اينكه يك فرد عامى كه نه سواد دارد و نه استعداد، بخواهد با توسل به شفاعت، دانشمندى برجسته شود و يا يك بنده ياغى كه نمىخواهد از مولايش اطاعت كند، بخواهد با توسل به شفاعت، مورد عفو مولا قرار گيرد. در اين موارد شفاعت سود ندارد؛ زيرا شفاعت براى كامل كردن سبب ناقص است نه اينكه خودش سبب مستقل باشد و فردى بدون هيچ گونه زمينه و شرايطى تنها به واسطه شفاعت نجات يابد. به عبارت ديگر، شفاعت براى كسى است كه ايمان به خدا دارد و بعضى كارهاى صالح را انجام داده است. اين ايمان و كارهاى صالح او، سبب ناقص است، او به شافعان متوسل مىشود تا شفاعت آنها را ضميمه ايمان ناقص خود كند و به درجات بالاتر نايل شود، ولى كسى كه ايمان و عمل صالحى ندارد، او چيزى ندارد تا شفاعت را ضميمهاش كند.
منطق شفاعت
شفيع براى شفاعت كردن به يكى از سه مورد زير متمسّك مىشود.
الف- تمسّك به صفتى از صفات خداوند كه اقتضا مىكند براساس آن، خدا از بنده نافرمانش بگذرد، مانند: بزرگوارى، كَرَم، سخاوت و شرافت مولا.
ب- تمسّك به صفتى از صفات بنده، كه اقتضا دارد مولا بر او رحمت و مهربانى كند، مثل ضعف، خوارى، كوچكى و بيچارگى بنده.
ج- تمسّك به صفتى از صفات خودش نزد مولا همچون محبت و علاقهاى كه مولا به او دارد و برترى مقامش در نزد مولا.
پس منظور شفيع اين نيست كه خدايا تو از مولا بودن خود يا بنده بودن بندهات چشم بپوش يا حكم خود را باطل كن يا از قانون مجازات چشم بپوش، بلكه مىگويد: «خداوندا! تو با اين عظمت و رأفت و كرامت كه دارى، از مجازات اين بنده بگذر» يا مىگويد: «خدايا! اين بنده تو اين نافرمانى را از روى نادانى انجام داده است. او حقير است و مخالفت او از روى جرأت و جسارت نيست» و يا مىگويد: «خدايا! به خاطر مقام و منزلتم و لطف و محبّتى كه به من دارى، شفاعتم را در حق فلانى بپذير و او را عفو كن».
پاسخ به يك اشكال
ممكن است برخى بپرسند كه شفاعت، سبب جرأت بندگان بر نافرمانى خدا مىشود و اين با غرض دين خدا كه سوق دادن بندگان به سوى طاعت خداست سازگارى ندارد.
اين اشكال وارد نيست، چون در درجه اوّل، معلوم نيست چه گناهان و يا چه مجرمانى مشمول شفاعت واقع مىشوند و «اصل شفاعت» تنها به عنوان يك اصل كلى و سربسته اثبات شده است. در درجه دوم، شفاعت مشروط به شرطى شده است از جمله اراده و خواست خدا كه ممكن است حاصل نشود. بنابراين، هيچ گناهكارى اطمينان ندارد كه شفاعت شامل حالش مىشود تا در نتيجه جرأت گناه پيدا كند. بلكه بر عكس، شفاعت به بنده گناهكار اميد بخشش مىدهد و او را از افتادن به دامن يأس و نوميدى از رحمت حق و در نتيجه انجام گناه بيشتر باز مىدارد. او وقتى گناهان خود را برمىشمارد خود را سزاوار عقوبت مىيابد، اين شفاعت است كه به عنوان يك روزنه اميد، راه بازگشت، را به او مىنماياند و او را اميدوار مىكند و به تجديد نظر، توبه و بازگشت رهنمون مىشود.
گفتنى است از مجموع آيات قرآن استفاده مىشود كه شفاعت شامل دينداران و مؤمنانى مىگردد كه به گناه آلوده شدهاند ولى با ايمان از دنيا رفتهاند.
المیزان ج1 ص237-264
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط حضرت زینب(س) کرمان در 1390/04/25 ساعت 08:39:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |