سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

کیفیت دعا

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً انَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْارْضِ بَعْدِاصْلاحِها وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً انَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الُمحْسِنينَ» (اعراف، آيه 55- 56)
پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد، بدرستى كه او متجاوزان را دوست نمى‏دارد، و در زمين فساد نكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است، و او را با بيم و اميد بخوانيد، همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
طريقه دعا
خداوند در اين دو آيه كيفيت و شرايط دعا را بيان نموده است. ابتدا دستور داده كه خدا را از روى تضرّع بخوانيد يعنى با كمال خشوع، خضوع و تواضع رو به ‏سوى او آوريد.برخى تضرّع را به معناى «دعا آشكار» نيز گرفته ‏اند.
ديگر اينكه خدا را در «پنهانى» بخوانيد، زيرا از «دريا» دورتر و به اخلاص نزديك‏تر است. همچنين درخلوت، حضور قلب و تمركز فكر بيشتر است.
در ذيل آيه 63 سوره انعام حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود: «خَيْرُ الدُّعاءِ الْخَفِىُّ» «1»بهترين دعا آن است كه پنهانى صورت گيرد.
درآيه 63 سوره انعام نيز اشاره به خواندن خدا از روى تضرع و زارى و به صورت‏ پنهانى شده است. آنجا كه مى‏فرمايد: بگو (اى محمّد!) چه كسى شما را از تاريكيهاى صحرا و دريا مى‏رهاند؟ او را به زارى وپنهانى مى‏خوانيد و مى‏گوييد: اگر خدا ما را از اين شدايد برهاند، البته از شكر گزاران خواهيم بود. جمله «لَئِنْ انْجينا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» درآيه فوق، بيانگر اين است كه انسان در چنين حالتى كه خدا را براى رفع گرفتاريهاى خود مى‏خواند، اين قول را مى‏دهد كه اگر نجاتش داد، شكرگزار او خواهد بود و ديگر گرد ناسپاسى و كفران نعمت نخواهد گشت؛ هر چند انسان پس از آنكه نجات يافت، باز عهد خويش را به دست فراموشى مى‏سپارد و عهد شكنى مى‏كند. «1»

1- مجمع البیان ج3-4ص314

2- المیزان ج7ص134- دفتر انتشارات اسلامی

به سبک غرب به یکدیگر تحیت نگویید مانند قرآن ، سلام دهید

«وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً» (نساء، 86)
چون به شما تحيّتى (سلامى و درودى و شادباشى) گفته شود، در پاسخ درودى بهتر از آن گوييد يا (حداقل) همان را باز گوييد كه خداوند بر هر چيز، حسابگر است.
به هر دعا، ثنا و تعارفى كه شخص، هنگام رو به رو شدن با ديگرى بر زبان مى‏آورد، تحيّت گفته مى‏شود. بدون ترديد منظور از تحيّت در آيه شريفه، هر نوع شادباش و تحيّت است كه سلام گفتن نمونه‏اى از آن است. «1»
از امام باقر و صادق عليهماالسلام روايت شده كه مراد از تحيّت در آيه شريفه، سلام و ساير كارهاى خير است. «2» و نقل شده كه كنيزى از كنيزان امام حسن، دسته‏اى گل خوشبو براى آن جناب آورد. حضرت در عوض به وى فرمود:«تو در راه خدا آزادى»
شخصى پرسيد:«آيا براى يك دسته گل كنيزى را آزاد مى‏كنى؟»
امام (ع) فرمود: «خداى تعالى ما را ادب آموخته و فرموده: «وَ إِذا حُيّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ‏مِنْها …» و تحيّت بهتر از يك دسته گل براى او، همين آزاد كردنش بود.» «3»
تحيّتِ اسلامى‏
امّتها و اقوام با همه اختلافى كه از جهت تمدن و توحش و تقدم و تأخر دارند، در اين جهت با هم اختلافى ندارند و هر يك براى خود، تحيّتى دارند كه هنگام برخورد با يكديگر آن درود و تحيّت را در بين خود رد و بدل مى‏كنند. حال يا آن تحيّت عبارت است از اشاره به سر و يا دست و يا برداشتن كلاه و يا چيز ديگر. در اسلام مقرر شده كه اين تحيّت، سلام دادن باشد. خداوند، در آيه‏اى خطاب به اسوه بشريت يعنى پيامبرش مى‏فرمايد: وقتى ايمان آورندگان به آيات ما، نزد تو آيند بگو: سلام عليكم. انعام /54 و در آيه ديگر مؤمنان را موظّف مى‏كند كه به هنگام ورود به خانه ديگرى، بر اهل خانه سلام كنند نور/27 و روايات فراوانى كه در مورد سلام كردن رسيده است. «4»
البته بطورى كه از تاريخ، اشعار و ساير آثار جاهليت بر مى‏آيد، تحيّتِ به سلام، در بين عرب جاهليت، معمول بوده است. چيزى كه، هست خداى سبحان در داستان حضرت ابراهيم (ع) سلام را مكرّر حكايت مى‏كند. براى مثال: مى‏فرمايد: ابراهيم به پدرش آذر گفت: «سَلامٌ عَلَيْكَ سَاسْتَغْفِرُ لَكَ» و از اين آيه و آيات ديگر استفاده مى‏شود كه اين هم يكى از سنتهاى ابراهيمى بوده كه در بين اعراب جاهلى رواج داشته است. «5»
در امّتهاى غيرتوحيدى، سلام و تحيّت معمولًا نوعى خضوع زيردست در مقابل بالادست محسوب مى‏شود و معمولًا تحيّتها درامّتها غيرتوحيدى از طرف مطيع و زيردست شروع مى‏شود. اسلام كه همّتش محو آثار طاغوتى و غيرخدايى است براى تحيّت، طريقه‏اى معتدل وضع كرده است. سلام دادن در اسلام، نوعى اعلام امنيت از تعدى و ظلم به طرف مقابل است، يعنى سلام‏كننده با سلام‏كردن، اعلام مى‏كند تو از ناحيه من در امانى.
از طرف ديگر، توصيه مى‏كند كسانى كه در ظاهر مافوق و بالادست مى‏باشند، به زيردستان سلام كنند. سلام نوعى تمرين تواضع است. براى نمونه، مى‏فرمايد:
«سواره بر پياده سلام كند. ايستاده بر نشسته سلام كند و از بين سواره‏ها آنكه مركب گرانقيمت‏ترى دارد به بقيه سلام كند.» «6»
از طرف ديگر، به حفظ ارزشهاى واقعى، توجه دارد و به اين جهت، دستور داده به پدر، مادر، عالم، معلّم و افراد كهنسال سلام كنيد، و از سلام كردن به افرادى همچون يهود، نصارا، مجوس، بت پرستان، كسى كه بر سرسفره شراب نشسته، كسى كه مشغول بازى شطرنج و تخته نرد است، شاعرى كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا مى‏زند، رباخوار و فاسقى كه فسق خود را علنى مى‏كند، نهى كرده است. «7»
سلام، تحيّت خدا، ملائكه و اهل بهشت‏
از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه خداى تعالى سلام را تحيّت خودش قرار داده است. به عنوان مثال، در آيه‏اى مى‏فرمايد: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِى الْعالَمينَ» صافات /79
و در آيه ديگر مى‏فرمايد: «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيمَ» صافات / 109
و در آيه‏ديگر مى‏فرمايد: «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ و هاروُنَ (ع)»صافات /120
و آيات مشابه ديگر كه خداوند بالفظ سلام بر پيامبران و برگزيدگان خويش درود مى‏فرستد.
همچنين قرآن، بيانگر اين است كه سلام، تحيّت ملائكه نيز مى‏باشد. در آيه‏اى مى‏فرمايد:«الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ»نحل /32
فرشتگان به كسانى كه در حال قبض روحشان، پاك هستند مى‏گويند: سلام عليكم و در آيه ديگر مى‏فرمايد: «ملائكه از هر درى بر آنان (اهل بهشت) در مى‏آيند كه سلام بر شما باد.رعد/24
و مطابق آيات ديگر، تحيّت اهل بهشت نيز سلام مى‏باشد. در آيه‏اى مى‏فرمايد:تحيّت آنها در بهشت سلام است.
با توجه به اينكه سلام، تحيّت خدا، ملائكه، اهل بهشت و مسلمانان و نيز سنتى ابراهيمى است، چقدر زشت و ناپسند است كه زن و مرد مسلمان از اين تحيّت، روى برگردانند و به تحيّت اهل كفر و اروپاييان و غربيان روى آورند.«8»

1- قاموس قرآن ج2ص212

2- المیزان ج5ص49

3- همان ص53

4- میزان الحکمه ج 4 ص 534-531

5- المیزان ج 4 ص 48و 53 با تصرف

6- اصول کافی ج2ص646

7- المیزان ج5ص51

8- مجموعه  زمزم

سخنان حکیمانه حضرت علی علیه السلام

روزی خود به دنبال تو می دود ، آسوده باش .
تولد قاصد مرگ است .
نشانه عقل انسان ، گفتار اوست .
علامت گوهر انسان رفتار اوست .
در حفظ علوم بکوش ، نه در جمع کتاب

فصل دهم - باب اول پندهای حکیمانه - ص 47 -49 نصایح -آیت الله مشکینی

سخنان زهاد

توجه


سزاوار است برای کسی که سعادت می خواهد دفتری داشته باشد که صفات بنیان کن و خصال نجات بخش وگناهان وعبادات را یادداشت کند و هر روز خود را بر آنها عرضه نماید اما از صفات بنیان کن ده چیز کافی است که از اینها سالم ماند از بقیه نیز سالم می ماند :
بخل ، تکبر ، خودپسندی ، ریا ، حسد ، عصبانیت شدید ، حرص به خوراک ، حرص به جماع ، مال دوستی ، جاه پرستی
از صفات نجات بخش نیز ده تا کفایت می کند :
پشیمانی از گناه ، صبر بر بلا ، رضای به قضا ، شکر نعمت ، تعادل خوف و رجا ف پارسایی در دنیا ، اخلاص در عبادت ، خوشخویی با مردم ، محبت خدا ، خضوع در برابر او ،
این بیست صفت ، ده صفت پسندیده و ده خصلت ناپسند ریشه و اساس سایر صفات نیک و بد است
فصل هفتم -بابا دهم - نصایح آیت الله مشکینی

طلبه هاببینید آرزوی جبرئیل را

ای علی ! جبرئیل برای هفت عمل آرزو کرد که از بنی آدم باشد : نماز جماعت ، همنشینی علما ، اصلاح بین مردم ، نوازش یتیم ، عیادت مریض ، تشییع جنازه ، آب دادن به حاجیان ؛ پس تو در این کارها کوشا باش .

فصل دوم باب هفتم - نصایح -آیت الله مشکینی

مثلهای حکیمان

 

شب سپر فراریان است .

قلم هم زبانی دیگر است .

هرکه ادب نیاموخته نسب سودش ندهد .

هر که ساعتی ذلت آموختن نکشد ، یک عمر نادانی بچشد .

دعا کلید رحمت است

نصایح آیت الله مشکینی

حضرت مهدی عج در منابع شیعی

 

شكى نيست كه اعتقادات، اصلى‏ترين نقش را در سرنوشت انسان بازى مى‏كند.نيكبختى يا بدبختى انسان در مرحله اول، در گرو انديشه و اعتقاد اوست؛ از اين رو بايد در مسائل اعتقادى به منابع مطمئن و دلايل استوار تكيه كرد.
براساس قرآن و سنت، اهل بيت پيامبر (ص) مرجع رسمى امّت بعد از پيامبر (ص) هستند و آنان به اعتراف دوست و دشمن، برترين افراد جامعه از نظر دانش، عبادت، زهد و تقوا بودند و هر كدام در عصر خود همچون ستاره‏اى فروزان در شب تاريك مى‏درخشيدند. آنان هر چند از رهبرى سياسى جامعه كنار گذاشته شدند، اما همان عبادت، مناجات، سيره و روش زاهدانه‏شان، ياد و سيره پيامبر (ص) را در فرهنگ جامعه زنده نگه مى‏داشت و گفتار و كردارشان نقش مؤثر و عميقى در هدايت انديشه و افكار جامعه داشت؛ از اين رو انسان مى‏تواند با اطمينان و آرامش كامل، انديشه و اعتقادات خود را براساس گفته‏هاى آنان شكل دهد.
شيعه اين افتخار را دارد كه هميشه باورهاى دينى و فرهنگ خود را از اهل بيت (ع) اقتباس نموده و در پرتو نور هدايت آنان قدم برمى‏دارد.روايات اهل بيت (ع) در مورد امامت حضرت مهدى (عج) گوناگون و چند قسم‏ است؛ بخشى بيانگر تأويل  و تفسير آياتى است كه در مورد آن حضرت نازل شده و بخشى به نقل سخنان پيامبر (ص) در مورد حضرت مهدى (عج) مربوط مى‏شود؛ پاره‏اى ديگر سخنان خود آن بزرگواران در اين زمينه است؛ گرچه آنان تمام علم و دانش خود را از پيامبر (ص) به ارث برده‏اند.
الف- روايات مربوط به تفسير و تأويل آيات
ابوبصير از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه در مورد آيه: «وَعَدَاللَّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْارْضِ» نور/55
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كردار شايسته دارند، وعده مى‏دهد كه بطور قطع آنان را وارث زمين سازد.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) و يارانش نازل شده است. «1»
از اين سخن استفاده مى‏شود كه حكمرانى حضرت مهدى (عج) و يارانش در روى زمين، از آن روست كه آنان مصداق كامل مؤمن صالحند و در واقع اين آيه پيروزى نوعى عقيده و رفتار را اعلام مى‏كند.
همو از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه در مورد آيه:«… فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ ايْنما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً» بقره /148 در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر پيشى گيريد، هر كجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى‏كند.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) و يارانش نازل گشته كه بدون وعده قبلى يكباره (پيرامون مهدى (عج)) جمع مى‏شوند. «2»
نيز همو مى‏گويد: از امام صادق (ع) در مورد اين گفته خداوند سؤال نمودم: «هُوَ الَّذى‏ ارْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»صف /9
او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها چيره گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
آن حضرت پاسخ داد:سوگند به خدا، هنوز تأويل اين آيه فرود نيامده است. عرض كردم: فدايت شوم، پس كى فرود مى‏آيد؟ فرمود: هنگامى كه قائم (عج) به خواست خداوند قيام كند، وقتى كه او خروج كرد، هيچ كافر و مشركى نخواهد بود مگر اينكه خروج قائم (عج) برايش ناپسند خواهد بود …. «3»
نيز همو مى‏گويد: امام باقر (ع) در مورد اين آيه:«قُلْ أَرَايْتُمْ انْ اصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» ملک /30
(پيامبر) بگو: به من خبر دهيد كه اگر آبهاى شما در زمين فرو رود، چه كسى مى‏تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) نازل شده و منظور اين است كه اگر امامتان غايب بود و شما ندانستيد او كجاست، چه كسى براى شما امام ظاهر و آشكار مى‏آورد كه از اخبار آسمان وزمين و از حلال و حرام خداوند خبر دهد؟ سپس فرمود: سوگند به خدا، هنوز تأويل اين آيه نيامده و بناچار بايد بيايد. «4»
مفاد دو آيه آخرين اين است كه على‏رغم خواست مشركان و تبهكاران، امور جهان همچنان بر وفق اراده آنان پيش نخواهد رفت و روزى فرا مى‏رسد كه آيين محمدى (ص) در پهنه زمين گسترش مى‏يابد و جامعه‏اى كه قرنها تشنه عدالت و حقيقت بوده، با دسترسى به امام معصوم سيراب گشته و بشر در سايه تعليمات وى و عمل به گفتار او، به آرمان انسانيت و اهداف آفرينش خود نايل مى‏گردد.
همچنين امام باقر (ع) در مورد آيه: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ انَّ الْارْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ» انبیا/105
در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
فرمود:آنان ياران مهدى (عج) در آخر زمان هستند. «5»
حضرت على (ع) درباره آيه شريفه:«وَ نُريدُ انْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى‏الْارْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» قصص /5
ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
فرمود:آنان خاندان محمدند (ص) كه بعد از تحمل رنجها و سختيها، خداوند مهدى‏شان را برمى‏انگيزد. او آنان را سربلند و سرافراز مى‏نمايد و دشمنانشان را خوار و ذليل مى‏گرداند. «6»
از مجموع اين دو آيه شريفه استفاده مى‏شود منظور از مستضعفانى كه وارث زمين خواهند شد، بندگان صالح خدا هستند و گرنه هر مستضعفى شايسته وراثت نيست و چه بسا برخى از آنان به آتش قهر الهى در جهنم خواهند سوخت.سبا/31-33
صالح بن عقبه مى‏گويد: امام صادق (ع) در مورد آيه: «امَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْارْضِ» نمل /62
(آيا معبودهايى كه شريك خدا قرار مى‏دهيد بهترند) يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏سازد و شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) نازل شده است. سوگند به خدا، او مضطر است؛ آن هنگام كه در مقام ابراهيم (ع) دو ركعت نماز مى‏گزارد و خدا را مى‏خواند و او اجابتش مى‏كند و گرفتارى‏اش را برطرف كرده، او را خليفه و جانشين خود در زمين قرار مى‏دهد. «7»
آنچه ذكر شد، نمونه‏هاى برگزيده‏اى از روايات در مورد تفسير و تأويل آيات مربوط به حضرت مهدى (عج) است كه بيانگر قطعيت ظهور آن حضرت از ديدگاه قرآن است.
خلاصه آنكه انديشه مهدويت و ظهور، پايه و اساس قرآنى دارد؛ جز اينكه اين مسأله همانند بسيارى از مسائل مهم اسلام بطور صريح در قرآن بيان نشده است و تفسير آيات مربوط به آن، بر عهده پيامبر (ص) و اوصياى آن حضرت نهاده شده است.
ب- روايات اهل بيت (ع) از پيامبر (ص)
امام صادق (ع) از پدران گرامى‏اش از پيامبر (ص) چنين نقل مى‏كند:امامان بعد از من دوازده نفرند؛ اولين آنان على بن ابى‏طالب و آخرينشان قائم (عج) است.
آنان جانشينان و اوصيا و دوستان من و حجتهاى خداوند بر امّتم بعد از من هستند …. «8»
در نقل ديگرى ايشان از پدران بزرگوارش و از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:قائم (عج) از فرزندان من است، نامش نام من، كنيه‏اش كنيه من و در شمايل (اوصاف و منش) و روش، مانند من است، مردم را بر آيين و شريعتم استوار مى‏گرداند و آنان را به (عمل و رفتار بر طبق) كتاب خدا فرا مى‏خواند، هر كس از او پيروى كند، از من پيروى كرده و هر كس از او سرپيچى نمايد از من نافرمانى كرده است، آن كه در غيبتش او را انكار نمايد، همانا مرا انكار نموده است، هر كه او را تكذيب كند، مرا تكذيب كرده و آن كه او را تصديق نمايد، مرا تصديق نموده است. به خدا شكايت مى‏برم از آنان كه گفتارم را درباره قائم (عج) تكذيب كرده و منكر مى‏شوند …. «9»
امام سجاد از پدران بزرگوارش از پيامبر (ص) اين‏گونه نقل كرده است:امامان بعد از من دوازده نفرند. اى على، تو اولين آنان هستى و آخرينشان قائم است؛ همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او فتح مى‏نمايد. «10»
امام باقر از امام حسين عليهماالسلام نقل مى‏كند كه فرمود:من و برادرم (امام حسن) نزد جدم رسول خدا رفتيم، او ما را در آغوش گرفت و بر دامنش نشاند و بوسيد؛ سپس فرمود: پدرم فداى دو امام شايسته و صالح باد. خداوند خواست شما از من و از پدر و مادرتان پيدا شويد و اى حسين، خدا خواسته از تو نُه امام و پيشوا بيافريند كه نهمين آنها قائم (عج) است …. «11»
امام رضا (ع) از رسول خدا (ص) چنين روايت مى‏كند:قيامت بر پا نمى‏شود تا اينكه قائم ما به اذن خدا قيام كند. هر كه از او پيروى كند، نجات مى‏يابد و هر كه فرمانش نبرد، زيان مى‏بيند. اى بندگان خدا، شما را به خدا (براى يارى) به سوى مهدى بشتابيد، گرچه روى برفها راه برويد. «12»
در روايتى ديگر از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:سوگند به آن كه مرا بحق برانگيخت تا بشارت دهنده باشم، همانا قائم از فرزندان من است، او طبق پيمانى كه از من دارد، در غيبت فرو مى‏رود تا اينكه بيشتر مردم گويند: خداوند به خاندان محمد (ص) نياز ندارد و گروهى در اصل ولادتش شك نمايند. هر كه زمان غيبتش را درك كرد، بر دينش استوار باشد، مبادا شيطان بر او چيره گشته (نسبت به امامت مهدى) در شكش اندازد و از شريعت و دين من خارجش كند …. «13»
نمونه‏هاى ياد شده هر يك به شكلى بيانگر امامت مهدى (عج) است و نشان مى‏دهد كه پيامبر و اوصياى آن حضرت، اهتمام خاصى در مطرح نمودن حضرت مهدى (عج) داشتند. امامان (ع) علاوه بر سخنانى كه خود درباره امامت آن حضرت بيان كرده‏اند، عنايت خاصّى داشتند كه سخنان پيامبر (ص) را در مورد حضرت مهدى (عج) براى مردم بازگو كنند تا سخنان آن حضرت به فراموشى سپرده نشود و اگر امّت اسلامى بعد از پيامبر (ص) گرفتار تفرقه و انحراف شدند، با انتظار ظهور، بارقه اميد در دلهاى آنان زنده گردد و خود را براى ظهور و قيام حضرت مهدى (عج) آماده كنند.
سخنان اهل بيت (ع) در تفسير آيات و نقل گفتار پيامبر (ص) در مورد امامت حضرت مهدى (عج) دليل روشن و استوارى است كه حجت را بر شخص حق‏جو و بى‏طرف تمام مى‏كند؛ از اين رو بايد مورد پذيرش امت اسلامى قرار گيرد و تشكيك در اين مورد، موجب خروج از صراط مستقيم مى‏گردد. ما در زندگى روزمره خود به گفتار اشخاصى ترتيب اثر داده و اعتماد مى‏كنيم كه شايد تنها راستگو باشند، در حالى كه ممكن است از عدالت لازم نيز برخوردار نباشند؛ حال چگونه ممكن است، گفتار كسانى كه از مقام عصمت برخوردارند و خداوند جهان آفرين در قرآن به طهارت و پاكى آنها تصريح كرده، «14» دليل بر اثبات واقعيت نباشد!! تو خود با سرشت پاك خداوندى و وجدان بيدارت داورى كن!

1- غیبت نعمانی ص160

2- همان

3-بهار الانوار ج51ص60

4- بهار الانوار ج 51 ص 52

5-مجمع البیان طبرسی ج-8-7ص156

6- بهار الانوار ج51ص54

7- همان ص48

8- کمال الدین تمام النعمه صج1-2ص 259

9- منتخب الاثر ص183

10 کمال الدین تمام النعمه ص 282ج 1-2

11-منتخب الاثر ص93

12- بهار الانوار ج51ص65

13- هممان ص68

14- احزاب /33 - مجموعه زمزم

سابقه تاريخى اعتقاد به آن حضرت

 

بررسى سابقه تاريخى عقيده به مهدويت، چنان نتيجه روشنى در اثبات امامت حضرت مهدى (عج) دارد كه اگر از پيامبر (ص) و اهل بيتش هيچ گونه حديث و روايتى هم در مورد حضرت مهدى (عج) به ما نمى‏رسيد، كافى بود كه ما امامت حضرتش را بپذيريم و بدان معتقد گرديم؛ زيرا مى‏بينيم در ميان امتى كه افكار و اعتقاداتش را از پيامبر (ص) و قرآن كريم اقتباس كرده، كمتر موضوعى است كه به اندازه عقيده به مهدى موعود (ع) از قطعيت و سابقه ديرينه برخوردار باشد و از آنجا كه معتقد كردن مردم و جامعه نسبت به موضوعى، تنها با چند مورد بيان و گفتار انجام نمى‏گيرد بلكه بايد در مناسبتهاى مختلف بطور مكرر به مردم گوشزد شود تا به صورت يك عقيده ريشه‏دار در دلها جاى گيرد، روشن مى‏شود كه معمار انديشه مهدويت و ظهور حضرت مهدى (عج)شخص پيامبر اكرم (ص) بوده و ايشان حضرت مهدى (عج) را به عنوان امام و آخرين جانشين خود به مردم معرفى كرده و انتظار فرجش را توصيه كرده است.
اكنون شواهد تاريخى پيدايش عقيده به مهدى (عج) را بررسى مى‏كنيم.
وليد بن محمد موقرى مى‏گويد: با زهرى  بودم كه سر و صدايى به گوشمان رسيد، از پنجره به بيرون نگاه كردم، ديدم مردم اطراف سر بريده زيد بن على بن الحسين (ع) اجتماع كرده‏اند، به زهرى گفتم: سر زيد بن على را آورده‏اند، او با شنيدن اين سخن نشست و گفت:چه صدمه‏ هايى كه بر اثر عجله كردن بر اين خاندان وارد شده است، چرا آنان زود قيام مى‏كنند، روزى خواهد رسيد كه يك قيام موفق و پيروز توسط «مهدى» آنها انجام پذيرد. «1»
البته اعتراض زهرى بر زيد كه عليه ستمگريهاى حاكمان زمان خودش به پا خاسته بود، وارد نيست، ولى مهم اشاره او به قيام حضرت مهدى (عج) است كه بيانگر قطعيت امامت آن حضرت و قيامش در افكار و عقيده مردم آن دوره است.
استفاده از عنوان «مهدى»
از قرن اول هجرى افراد و گروههايى پيدا شدند كه لقب «مهدى» را در كاربرد اعتقادى آن، به عنوان يگانه منجى كه بايد انتظار ظهورش را داشت، در مورد رهبران سياسى خود به كار مى‏بردند و از اين عنوان براى رسيدن به مقاصد سياسى خود سوءاستفاده مى‏كردند. به نمونه‏هاى زير توجه كنيد:
ض فرقه‏اى معروف به كيسانيه معتقد شدند كه بعد از شهادت امام حسين (ع)، امامت به برادرش محمد بن حنفيه منتقل گرديد. آنان او را مهدى موعود مى‏دانستند و مى‏گفتند:او نمرده و در كوه «رَضْوى‏»- بين مكه و مدينه- اقامت دارد و بزودى برمى‏گردد و فرمانرواى زمين مى‏شود. «2»
ض عباسيان و حتى بعضى از علويان براى رسيدن به مقاصد سياسى خود در برابر امويها، در صدد بهره‏بردارى از اعتقاد جامعه نسبت به مهدويت برآمدند؛ آنان در اوج مبارزه با امويان با محمد بن عبدالله محض، معروف به نفس زكيه به عنوان اينكه او «مهدى امّت» است، بيعت كردند.
عمير بن فضل مى‏گويد: روزى منصور عباسى را به حال انتظار جلو منزل نفس زكيه ديدم. محمّد از خانه خارج شد و خواست بر اسبش سوار شود، منصور با احترام تمام او را بر اسب سوار كرد و ايشان رفت. پرسيدم او كيست كه اين همه احترامش كردى؟
منصور گفت: مگر نمى‏شناسى، او محمد بن عبدالله بن حسن، مهدى ما اهل بيت است. مقاتل الطالبین 161-162
عبدالله بن حسن علوى در جمع بنى هاشم سخنرانى كرد و ضمن دعوت آنان به قيام عليه امويها گفت: بياييد با پسرم محمد بيعت كنيم، شما مى‏دانيد كه او «مهدى» است.
عده‏اى از حاضران گفتند: ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) در اين مجلس حضور ندارد، بهتر است او نيز بيايد. بعد از حضور امام صادق (ع) در مجلس، عبدالله بن حسن خطاب به ايشان گفت: شما مى‏دانيد كه بنى‏اميه با ما چگونه رفتار كردند، نظر ما اين است كه با اين جوان (اشاره به پسرش محمد) به عنوان مهدى بيعت كنيم. حضرت پاسخ داد:اين كار را نكنيد، هنوز زمان قيام بحق فرا نرسيده است و اگر منظور تو اين است كه پسرت، مهدى است، بدان كه در اشتباهى و او مهدى نيست …. «2»
ض نيرنگ منصور عباسى در بهره‏بردارى از اعتقاد جامعه به مهدويت و ظهور ادامه يافت تا اينكه نام فرزندش را مهدى گذاشت تا به مردم بگويد فرزند من همان مهديى است كه در انتظارش هستيد.
يكى از غلامان منصور مى‏گويد: روزى منصور مرا خواست و گفت: پاى منبر محمدبن عبدالله بن حسن بنشين ببين چه مى‏گويد: او مى‏گويد: از محمد شنيدم كه مى‏گفت:مردم شما شكى نداريد كه من مهدى هستم. من اين سخن را براى منصور نقل كردم، او گفت: دشمن خدا دروغ مى‏گويد، بلكه مهدى، پسر من است. «3»
ض بعد از شهادت امام صادق (ع) گروهى به نام ناووسيه، واژه «مهدى» را در مورد آن حضرت به كار بردند و معتقد شدند كه او نمرده و ظهور خواهد كرد و او همان «مهدى موعود» است. آنان براى اثبات عقيده خود اين سخن را به دروغ به امام صادق نسبت مى‏دادند كه فرمود: اگر كسى به شما گفت من خودم امام صادق (ع) را غسل دادم و كفن نمودم، سخنش را نپذيريد زيرا كه صاحب شمشير من هستم. «4»
ض فرقه‏اى نيز معتقد شدند امام موسى كاظم (ع) نمرده و نخواهد مرد تا زمانى كه مالك شرق و غرب زمين شود و او همان «مهدى» است كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد.
اينان گمان داشتند كه امام هفتم (ع) از زندان خارج شده و كسى او را نديده و غايب شده است. «5»
حكايت پرسشها
بخشى از پرسشها در مورد امام قائم از امامان عليهم‏السلام، بيانگر اين مطلب است كه مهدويت و ظهور و قيام حضرت مهدى (عج)، در فرهنگ مردم نفوذ داشته و از حتميت برخوردار بوده است. در اين زمينه به دو روايت اشاره مى‏كنيم:
1- بنا بر نقل امام باقر (ع) خليفه دوم عمر از حضرت على (ع) در مورد نام حضرت مهدى (عج) سؤال كرد.
حضرت فرمود:اسمش را نمى‏گويم، زيرا حبيبم رسول خدا (ص) با من پيمان بسته كه اسمش را نياورم تا خدا او را برانگيزد ….
اين سؤال بيانگر آن است كه خليفه دوم با موضوع مهدويت آشنا بوده و سؤالش براى كسب اطلاعات بيشتر بوده است.
2- أبى حمزه مى‏گويد: نزد امام صادق (ع) رفتم و عرض كردم:
- آيا صاحب اين امر تو هستى؟
- نه.
- آيا فرزند شماست؟
- نه.
- آيا او نوه شماست؟
- نه.
- آيا او فرزند نوه شماست؟
- نه.
- پس صاحب اين امر كيست؟
- آن كه بعد از گذشت زمانى از دسترسى نيافتن مردم به امام ظاهر و آشكار، ظهور مى‏نمايد و زمين را از عدل و داد پر مى‏كند، آن سان كه از ظلم و جور پر شده است؛ همان‏گونه كه رسول خدا (ص) بعد از گذشت زمانى از بعثت پيامبران، برانگيخته شد. «6»
انديشه مهدويت و ظهور در آينه ادبيات و شعر
قطعيت امامت حضرت مهدى (عج) و قيام او در افكار و انديشه جامعه اسلامى از صدر اسلام تاكنون، موجب شده كه اين مسأله وارد جهان ادبيات و شعر شود و شاعران در اين زمينه سروده‏هايى داشته باشند. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مى‏شود:
1- دعبل خزاعى اشعارى درباره مصيبتهاى اهل بيت سرود و آنها را در حضور امام رضا (ع) خواند. او در ضمن اشعارش به امامت حضرت مهدى (عج) و قيام او اشاره كرد:


خُرُوجُ امامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ             يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَكاتِ‏
يُمَيِّزُ فينا كُلَّ حَقٍّ وَ باطِلٍ             وَ يَجْزى‏ عَلَى النَّعْماءِ وَالنَّقَماتِ‏
اميد بيرون‏آمدن امامى را دارم كه البته خروج خواهد كرد.- و به نام خدا و بركاتش قيام خواهد نمود.
او در ميان ما حق و باطل را از همديگر جدا مى‏نمايد.- و مردم را بر نعمتها و كيفرها پاداش مى‏دهد.
(نيكوكاران را تشويق و مجرمان را كيفر مى‏دهد)


دعبل مى‏گويد: چون اين دو بيت را خواندم، حضرت رضا (ع) بسيار گريست. بعد فرمود: اى خزاعى، روح القدس اين دو بيت را بر زبانت جارى كرد؛ مى‏دانى آن امام قائم كيست؟ عرض كردم: اى مولاى من، نه. فقط شنيده‏ام كه امامى از ميان شما اهل بيت خروج خواهد كرد كه زمين را از آلودگى فساد پاك كرده، از عدالت پر خواهد ساخت.
حضرت فرمود:اى دعبل، او «حجت قائم» فرزند حسن است كه در غيبتش مورد انتظار مردم است …. «7»
2- حافظ، شاعر فارسى زبان در اشعارش به حضرت مهدى (عج) و ظهورش اشاره كرده است:


كجاست صوفى دجّال فعل ملحد شكل             بگو بسوز كه «مهدىّ» دين پناه رسيد «8»


و در مورد ديگر اين چنين سروده است:


مژده اى دل كه مسيحا نفسى مى‏آيد             كه ز انفاس خوشش بوى كسى مى‏آيد
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش             زده‏ام فالى و فريادرسى مى‏آيد
ز آتش وادى ايمن نه منم خرّم و بس             موسى اين جا به اميد قبسى مى‏آيد
هيچ كس نيست كه در كوى تواش كارى نيست             هر كس آن جا به طريق هوسى مى‏آيد
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست             اين قدر هست كه بانگ جرسى مى‏آيد
جرعه‏يى ده كه به ميخانه ارباب كرم             هر حريفى ز پى ملتمسى مى‏آيد
خبر بلبل اين باغ مپرسيد كه من             ناله‏يى مى‏شنوم كز قفسى مى‏آيد «9»


تأمل در نمونه ‏هاى ياد شده، اين نتيجه را اثبات مى‏كند كه‏امامت حضرت مهدى (عج) در كنار توحيد و نبوت و همانند آنها، از سابقه و قطعيت برخوردار بوده و به همان خاطر به صورت يك عقيده عام و فراگير درآمده است، بگونه‏اى كه شيعه و اهل سنت هر دو درباره آن سخن گفته، از آن دفاع نموده‏اند و اين خود گوياى آن است كه امامت حضرت مهدى (عج)، توسط پيامبر اكرم (ص) در متن دين اسلام و در جدول عقايد و معارف اسلامى قرار گرفته است، بلكه به خاطر تأكيدهاى فراوان حضرتش در مقايسه با ديگر مسايل اعتقادى اسلام، بعد از توحيد و نبوت از جايگاه ويژه‏اى برخوردار است.

1- مقاتل الطالبین ابی الفرج اصفهانی ص 97-98

2- کمال الدین تمام النعمه ج1-2 ص 32

3- مقاتل الطالبین ص162

4- کلیات فی العلم الرجال ص 398 - جعفر سبحانی

5- فرق الشیعه ص90

6- اصول کافی ج 1ص341

7- کمال الدین تمام النعه ص 372

8- دیوان حافظ

9- همان- نرم افزار زمزم

 

ویژگیهای حضرت مهدی عج

 

 

نام حضرت مهدى (عج)
نام ايشان به اتفاق شيعه و سنى «م ح م د» است. روايات زيادى بر اين مطلب تصريح دارد كه براى نمونه به دو حديث از طريق- شيعه و سنى- اشاره مى‏كنيم.
1- عبدالله بن عمر مى‏گويد پيامبر (ص) فرمود:در آخر زمان مردى از فرزندان من خروج مى‏كند كه همنام من و هم كنيه من است، زمين را از عدل و داد پر مى‏كند، آن‏گونه كه از ظلم و جور پر شده است و او همان مهدى است. «1»
2- امام سجاد (ع) از پيامبر اكرم (ص) چنين نقل مى‏كند:اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا اينكه مردى از عترت من بيايد كه همنام من است، زمين را از عدل و داد پر مى‏كند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است. «2»
ممنوعيت بردن نام آن حضرت‏
اهل بيت پيامبر (ع) از بردن نام حضرت مهدى (عج) در زمان غيبت منع كرده وتوصيه نموده‏اند كه او را با القاب و اسامى ديگرش ياد كنند. اين دستور بطور قطع داراى حكمت و مصالحى است، هر چند ما از آن بى‏اطلاعيم.
ريان بن صلت مى‏گويد: از امام رضا (ع) (در حالى كه از قائم (عج) سؤال مى‏شد) شنيدم كه فرمود: «لا يُرى‏ جِسْمُهُ وَ لا يُسَمَّى اسْمُهُ» «3»
جسمش ديده نمى‏شود و اسمش (همان نام مخصوص) برده نمى‏شود.
داوود بن قاسم مى‏گويد: از امام على‏النقى (ع) شنيدم كه مى‏فرمود:بعد از من جانشين، حسن است، ولى چگونه خواهيد بود با جانشين بعد از جانشين؟ گفتم:خدا مرا فدايت كند چرا؟ فرمود: شما شخص او را نخواهيد ديد و بر شما روا نيست كه او را به اسمش يادآورى كنيد. عرض كردم: پس چگونه او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد «الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ع)» حجت از آل محمد «4».
كنيه و القاب‏
كنيه آن حضرت «ابوالقاسم» و القاب ايشان، بنابر آنچه در روايات بيان شده، عبارتند از: «مهدى»، «قائم»، «منتظر»، «حجت» «5».
البته القاب و اوصاف زيادى در روايات و دعاها همانند دعاى ندبه براى حضرت مهدى (عج) بيان شده است و آنچه ذكر شد، القاب مشهور بود.
بايد توجه داشت كه كاربرد اين القاب در مورد آن منجى آسمانى به لحاظ ويژگيهايى است كه در ايشان وجود دارد. براى نمونه به روايت زير در مورد لقب «قائم» توجه كنيد.
ابى خديجه مى‏گويد: از امام صادق (ع) در مورد قائم سؤال شده فرمود:«كُلُّنا قائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتّى‏ يَجى‏ءَ صاحِبُ السَّيْفِ فَاذا جاءَ صاحِبُ السَّيْفِ جاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذى‏ كانَ» «6»
همه ما يكى بعد از ديگرى به امر خدا به‏پا مى‏خيزيم تا اينكه صاحب شمشير بيايد، وقتى كه او آمد، روش ديگرى خواهد داشت.
از آنجا كه ائمه (ع) همه نور واحد هستند، هر كدام واجد تمام صفات كمال بوده‏اند ولى در هر كدام از آنان به اقتضاى شرايط، يك صفت ظهور بيشترى داشته و لقبى مناسب آن در ايشان شهرت بيشترى يافته است. از جمله امام زمان (ع) كه مانند ديگر امامان براى تحقق امر حق و حكومت جهانى اسلام قيام مى‏كند ولى فقط ايشان موفق به محقق ساختن اين اراده خدا مى‏شود و شايد از اين رو لقب «قائم» در مورد آن حضرت كاربرد بيشترى داشته باشد.
پدر و اجداد
روايات زيادى بيانگر آن است كه حضرت مهدى (عج) از اولاد پيامبر (ص) و على (ع) و فاطمه (س) و از تبار امام حسين (ع) و نيز بقيه امامان (ع) است؛ از اين رو سلسله نسب آن حضرت به ترتيب زير است:
«حجة بن الحسن  بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على‏بن‏الحسين بن على بن ابى طالب عليهم‏السلام»
مادر
نام مادر حضرت مهدى (عج) نرجس، دختر يشوعا پسر قيصر پادشاه روم است كه بشر بن سليمان او را به دستور امام هادى (ع) از برده فروشى به نام عمر بن يزيد براى آن حضرت خريد؛ سپس امام او را به فرزندش بخشيد و بدين ترتيب افتخار مادرى حضرت مهدى (عج) را پيدا كرد.نرجس داراى القاب ديگرى از قبيل ريحانه، سوسن و صيقل نيز بود. «7»
سال و محل تولد
بنابر قول مشهور بين محدثان و مورخان، حضرت مهدى (عج) در شب نيمه شعبان سال 255 هجرى قمرى در سامرا به دنيا آمد و پدرش غير از او فرزند ديگرى نداشت. «8» محمد بن على مى‏گويد: از امام حسن عسكرى (ع) شنيدم كه فرمود:
ولىّ خدا و حجت او بر بندگانش و خليفه بعد از من، شب نيمه شعبان سال 255 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر، در حالى كه ختنه شده بود، متولد شد و نخستين كسى كه او را با آب كوثر و سلسبيل (از آبهاى بهشت) شستشو داد، رضوان، نگهبان بهشت، با جمعى از فرشتگان مقرب الهى بود …. «9»
خصوصيات حمل و ولادت‏
نرجس دوران باردارى خود را بدون اينكه آثارى از باردارى در وجود او ظاهر شود سپرى كرد؛ از اين رو كسى متوجه حاملگى او نشد، همان‏گونه كه مادر موسى (ع) نيز در دوران حاملگى چنين بود؛ زيرا فرعون شكم زنان حامله را مى‏شكافت و مى‏خواست پيامبرى كه سلطنت او را سرنگون خواهد كرد، متولد نشود. مادر حضرت مهدى (عج) از اين جهت همانند مادر موسى بود «10» تا اينكه دوران باردارى‏اش سپرى شد و آن حضرت به دنيا آمد.
حضرت مهدى (عج) در شرايطى پا به عرصه گيتى گذارد كه خبر ولادت و غيبتش توسط پيامبر (ص) و اهل بيت آن حضرت بارها به مردم داده شده و جامعه اسلامى بويژه شيعيان به او معتقد گشته بودند.
در همان عصرى كه امام هادى و امام حسن عسكرى (ع) از غيبت فرزندشان حضرت مهدى (عج) سخن مى‏گفتند، صاحبان كتب صحاح، بخارى، مسلم، ابوداوود، ترمذى و ابن ماجه مى‏زيستند و روايات نبوى مربوط به حضرت مهدى (عج) را در كتابهاى خود ثبت مى‏كردند. از اين رو، براى خليفه عباسى فرصت بسيار مغتنمى بود تا اگر بتواند به مولود امام حسن (ع) دسترسى پيدا كرده، او را از بين ببرد.
اين شرايط اقتضا مى‏كرد كه ولادت امام مهدى (عج) پوشيده بماند. از اين رو، امام حسن (ع) كودك خود را فقط به شيعيان خاصّش نشان داد تا آنان امام پس از او را بشناسند؛ زيرا هر چند كه او از طرفى بايد براى حفاظت از جان حضرت مهدى (عج) تلاش نمايد و تمام اصول پنهان‏كارى را مراعات كند، اما از طرف ديگر وظيفه دارد كه وجود آخرين حجت الهى را براى مردم و نسلهاى بعد بويژه شيعيانش ثابت كند. بدين جهت كودك خود را به شيعيان مورد اعتمادش نشان مى‏داد تا بدانند مهدى موعود (ع) پا به عرصه گيتى نهاده است و ديگر در انتظار تولدش نباشند و به آنان سفارش مى‏كرد كه اين قضيه را فاش نسازند.
احمد بن حسن مى‏گويد: بعد از تولد خلف صالح (ع)، امام حسن عسكرى (ع) با خط خود نامه‏اى به جدم احمد بن اسحاق نوشته و در آن فرموده بود:
برايمان فرزندى متولد گرديده، اين مطلب نزد تو پوشيده بماند و آن را از مردم كتمان نما كه ما آن را جز براى خويشاوندان نزديك و دوستان خاص خود آشكار نمى‏كنيم. دوست داشتيم اين خبر را به تو دهيم تا خداوند تو را مسرور سازد، چنان كه ما را خوشحال كرده است. «11»
ولادت حضرت مهدى (عج) به حدى مخفى بود كه امام حسن (ع) از بين زنان، تنها به عمه‏اش حكيمه اطلاع داد كه به هنگام وضع حمل نرجس، نزد او باشد و او را يارى كند.
حضرت مهدى (عج) لحظاتى پس از تولد سر بر سجده عبوديت نهاد، و روى بازوى راستش نوشته شده بود:«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ انَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» اسرا/80
حق آمد و باطل نابود شد، بيقين باطل نابود شدنى است. «12»
آخرين حجت الهى‏
حضرت مهدى (عج) پس از رحلت پدر بزرگوارش در سن پنج سالگى به امامت برگزيده شد، آن سان كه حضرت عيسى در كودكى به پيامبرى برگزيده شد. ايشان آخرين حجت الهى از سلسله پيامبران و اوصيا در طول تاريخ است كه خداوند او را براى روز موعود ذخيره كرده است و همان‏گونه كه نبوّت به حضرت محمد (ص) ختم شد، وصايت و امامت نيز به حضرت مهدى (عج) ختم مى‏شود. روايات زيادى از طريق شيعه و سنى بيانگر اين است كه پيامبر داراى دوازده جانشين به عدد نقباى بنى‏اسرائيل است كه همه از قريش و از اهل بيت او هستند و آخرين آنان حضرت مهدى (عج) است «13». در اينجا به ذكر يك روايت بسنده مى‏كنيم.
ابن عباس از پيامبر (ص) اين گونه نقل مى‏كند:جانشينان و اوصياى من و حجتهاى خدا بر خلق بعد از من، دوازده نفرند اولين آنان برادرم و آخرينشان فرزندم است. گفته شد: اى رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب.
گفته شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى كه زمين را از عدل و داد پر مى‏كند، بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده است …. 141»
ابن ابى الحديد مى‏گويد:همه فرقه‏هاى مسلمانان اتفاق نظر دارند كه دنيا و تكليف جز با مهدى (عج) پايان نمى‏پذيرد. «15»
با توجه به ويژگيهايى كه براى مهدى موعود برشمرديم، پوچى و بطلان ادعاى مدعيان مهدويت در طول تاريخ آشكار خواهد شد و بايد مسلمانان در انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) با چنين ويژگيهايى باشند.

1- منتخب الاثر ص 182 به نقل از تذکره الخواص ابن جوزی

2- همان ص159

3- اصول کافی ج 1ص333

4- همان

5-بهارالانوارج51ص30

6- اصول کافی ج1ص536

7- کمال الدین و تمام النعمه ج1-2 ص 432

8- ارشاد شیخ مفید ص346

9-منتخب الاثر ص320

10-تاریخ غیبت صغری سید محمد صدرج1ص262

11-کمال الدین تمام النعمه ج 1-2ص 434

12- منتهی الامال شیخ عباس قمی ج 1-2 باب 14 ص 422

13- منتخب الاثر ص 46-140

14- بهارالانوار ج 51ص 71

15-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2ص515 - مجموعه نرم افزار زمزم

حضرت مهدی عج در روایات


حضرت مهدى (عج) در روايات اهل سنت‏
محدثان بزرگ اهل سنت در كتابهاى خود بطور فراوان روايات مربوط به حضرت مهدى (عج) را از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده‏اند؛ بعضى از اين روايات در مورد نسب آن حضرت و بعضى در مورد شيوه حكومتدارى و عدالت‏گسترى اوست و بعضى ديگر در مورد علايم و حوادث قبل از ظهور و غير اينها از مسايل مربوط به آن حضرت است. در اينجا به ذكر چند نمونه از آن روايات مى‏پردازيم.
ض ابو سعيد خدرى مى‏گويد: پيامبر (ص) فرمود: «مهدى از من است. او داراى پيشانى باز، روشن و بينى كشيده‏اى است، زمين را پر از عدل و داد مى‏كند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است، هفت سال فرمانروايى مى‏كند. «1»
ض همو نقل مى‏كند كه پيامبر فرمود:شما را به «مهدى» (عج) مژده دهم. او در حال اختلاف مردم و (وقوع) زلزله‏ها، در ميان امّتم برانگيخته مى‏شود، زمين را از عدل و داد پر مى‏كند آن‏گونه كه از ظلم و جور پر شده است.
ساكنان آسمان و زمين از او خشنود مى‏شوند، ثروت را بطور صحيح تقسيم مى‏كند. مردى گفت: منظور چيست؟ حضرت فرمود: (يعنى) بطور مساوى ميان مردم تقسيم مى‏كند …. «2»
ض نيز همو مى‏گويد: ترسيديم بعد از پيامبر (ص) گرفتارى و مشكلاتى داشته باشيم، از اين رو از پيامبر (ص) سؤال كرديم. او فرمود:در ميان امّتم «مهدى» خواهد بود كه خروج مى‏كند و پنج يا هفت يا نه سال (ترديد از راوى است) زندگى مى‏كند … سپس فرمود: مرد نيازمند نزد مهدى مى‏آيد و مى‏گويد: اى مهدى، با عطايت بى‏نيازم كن. پس مهدى آن قدر مال و ثروت در دامنش مى‏ريزد كه بتواند با خودش ببرد.»«3»
ض محمد بن حنفيه از پيامبر (ص) چنين نقل مى‏كند:مهدى از ما اهل بيت است، خداوند كار او را در يك شب اصلاح مى‏كند. «4»
ض عبدالله زبيدى مى‏گويد پيامبر (ص) فرمود:مردمى از مشرق زمين خروج مى‏كنند و زمينه را براى (حكومت) مهدى (عج) آماده مى‏نمايند. «5»
ض ابى سلمه، چوپان شتران پيامبر مى‏گويد: از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمود:شبى كه خداوند مرا در آسمانها سير داد، به من فرمود: … اى محمد، من تو و على، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان او را، از نور خود آفريدم … سپس فرمود: به طرف راست عرش توجه كن كه من متوجه آن ناحيه شدم، ناگهان ديدم على، فاطمه، حسن، حسين و فرزندان او تا مهدى را كه در ميان انبوهى از نور ايستاده و نماز مى‏گزارند و مهدى در وسط آنها بود، انگار ستاره درخشانى است. خداوند فرمود: اى محمد، آنان حجتهاى منند و از ميان عترتت، مهدى انتقام گيرنده است. سوگند به عزت و جلالم، او حجت اوليايم و انتقام گيرنده از دشمنانم است. «6»
حضرت مهدى (عج) در روايات شيعه‏
محدثان و راويان شيعى نيز، روايات مربوط به حضرت مهدى (عج) را از اهل بيت پيامبر (ص) نقل كرده‏اند. بخشى از اين روايات مستند به پيامبر اكرم (ص) و بخشى ديگر سخنان خود آن بزرگواران است كه به موجب حديث ثقلين و منزلت و احاديث فراوان ديگر، مرجع رسمى‏امت بعداز پيامبر (ص) هستند. اينك به ذكر چند نمونه‏از آن روايات مى‏پردازيم.
ض جابر از امام باقر (ع) اين گونه نقل مى‏كند:
عمر از اميرالمؤمنين (ع) در مورد مهدى و نام او سؤال كرد. امام (ع) در پاسخ فرمود: امّااسمش را نمى‏گويم، زيرا حبيب و دوستم (محمد (ص)) با من پيمان بسته كه اسمش را نياورم تا وقتى كه خداوند او را برانگيزد و آن (احتمالًا زمان برانگيخته شدنش) از چيزهايى است كه خداوند علم آن را نزد پيامبرش به وديعه سپرده است. «7»
ض ابوبصير از امام صادق (ع) و آن حضرت از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:مهدى از فرزندان من است، نامش نام من و كنيه‏اش كنيه من است، از نظر اخلاق و خلقت شبيه‏ترين مردم به من است، براى او غيبت و سرگردانى‏اىخواهد بود تا اينكه مردم در آيين‏شان دچار گمراهى شوند. در آن زمان مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مى‏نمايد و زمين را از عدل و داد پر مى‏كند آن طور كه از ظلم و ستم پر شده است. «8»
ض اصبغ بن نباته مى‏گويد: روزى نزد امير مؤمنان على (ع) آمدم، ديدم در حال فكركردن است و بر روى زمين خط مى‏كشد. گفتم: اى امير مؤمنان، آيا (تفكر و اندوهت) به خاطر رغبت و اشتياق به زمين است (كه مالك آن شوى و فرمانت نافذ باشد؟) او فرمود:نه، سوگند به خدا، هرگز حتى براى يك لحظه به زمين و دنيا رغبت و ميلى نداشتم؛ ليكن به مولودى مى‏انديشيدم كه بعد از من و يازدهمين از فرزندان من است؛ همان مهدى كه زمين را از عدل و داد پر مى‏كند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است. «9»
ض صفوان از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:سوگند به خدا، مهدى شما از شما غايب مى‏گردد تا حدى كه فرد نادان مى‏گويد: خداوند احتياجى به آل‏محمد (ص) ندارد. سپس مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مى‏آورد و زمين را از عدل و داد پر مى‏كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. «10»
ض عبدالعظيم حسنى مى‏گويد: بر آقايم امام جواد (ع) وارد شدم و مى‏خواستم از «قائم» سؤال كنم كه آيا او همان مهدى است يا غير اوست. حضرت قبل از سؤال من، سخن آغاز كرد و فرمود:«اى ابوالقاسم! قائم ما همان مهدى است كه لازم است در غيبت او انتظارش را بكشند و در هنگام ظهورش اطاعتش كنند و او سومين از فرزندان من است.
به كار بردن لقب «قائم» و «مهدى» توسط امام جواد (ع) در مورد امام دوازدهم نشان مى‏دهد كه اين كاربرد، هيچ‏گاه در ميان مردم بويژه شيعيان، موجب ايجاد حيرت نمى‏شد؛ زيرا همه مى‏دانستند كه اين دو واژه به شخص واحدى برمى‏گردد و قائم، همان مهدى است كه بايد رسالت و نقش خود را به عنوان دادگستر جهان در آينده ايفا كند و تعليم حضرت جواد (ع) به عبدالعظيم نيز، همين گونه بود.
در پايان اين بحث براى تأييد و تثبيت بيشتر ادعاى فراگير بودن اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (عج) در ميان همه مسلمانان حتّى وهابيان كه با شيعه سر ستيز دارند، به نامه تعدادى از علماى حجاز در پاسخ به سؤال فردى كنيايى در ارتباط با حضرت مهدى (عج) اشاره مى‏كنيم.
او مهدى موعودى است كه خروجش در آخر زمان مورد انتظار است و خروج او از نشانه‏هاى قيامت كبرى است. او از مغرب زمين آشكار مى‏گردد و در حجاز در مكه مشرفه بين ركن و مقام، بين در كعبه و حجرالاسود با او بيعت مى‏شود. او به هنگام گسترش فساد و انتشار كفر و ظلم و ستم ظاهر شده و زمين را از عدل و داد پر مى‏كند. آن‏گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. او بر تمام جهان حكومت مى‏كند … او آخرينِ خلفاى راشدين دوازده‏گانه‏اى است كه پيامبر (ص) در كتب صحاح  از آنان خبر داده است و احاديث مهدى از طريق بسيارى از صحابه از پيامبر (ص) نقل شده است … محدثان و حافظان حديث، تصريح كرده‏اند كه احاديث وارد در مورد مهدى بطور قطع، صحيح و متواتر است. بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدى واجب و اين جزو عقايد اهل سنت و جماعت محسوب مى‏شود و جز افراد نادان و بى‏خبر يا بدعتگزار، آن را انكار نمى‏كنند.
مدير اداره مجمع فقهى اسلامى- محمد منتصر كنانى
نتيجه اينكه تأمل در روايات نبوى (ص) و اهل بيت او كه بخشى از آنها به عنوان نمونه در اين درس- از منابع شيعه و سنى- ذكر گرديد، اين مدّعا را اثبات مى‏كند كه زمامدارى آينده حكومت واحد جهانى، منحصر در شخصيتى به نام «مهدى» (عج) است و عقيده به ايشان، يك عقيده مشترك اسلامى ميان همه فرقه‏ها و مذاهب اسلامى است.
1- سنن ابی داود ج4ص107

2- سنن احمد حنبل ج 3 ص 37

3- سنن ترمذی ج 3ص343

4- سنن ابن ماجه ج2ص1367

5- همان 1368

6- المهدی الموعود المنتظرابراهیم بن محمد شافعی  ص91-92

7- بهار الانوار ج31ص54

8 بهار الانوار ج 51ص 72

9- الغیبه محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی ص141-42

10 بهار الانوار ج 51ص145

امامت مهدی از اعتقاد ما ص 25 مجموعه زمزم