سلام
ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد.
کیفیت دعا
سه شنبه 90/04/28
«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً انَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْارْضِ بَعْدِاصْلاحِها وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً انَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الُمحْسِنينَ» (اعراف، آيه 55- 56)
پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد، بدرستى كه او متجاوزان را دوست نمىدارد، و در زمين فساد نكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است، و او را با بيم و اميد بخوانيد، همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
طريقه دعا
خداوند در اين دو آيه كيفيت و شرايط دعا را بيان نموده است. ابتدا دستور داده كه خدا را از روى تضرّع بخوانيد يعنى با كمال خشوع، خضوع و تواضع رو به سوى او آوريد.برخى تضرّع را به معناى «دعا آشكار» نيز گرفته اند.
ديگر اينكه خدا را در «پنهانى» بخوانيد، زيرا از «دريا» دورتر و به اخلاص نزديكتر است. همچنين درخلوت، حضور قلب و تمركز فكر بيشتر است.
در ذيل آيه 63 سوره انعام حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود: «خَيْرُ الدُّعاءِ الْخَفِىُّ» «1»بهترين دعا آن است كه پنهانى صورت گيرد.
درآيه 63 سوره انعام نيز اشاره به خواندن خدا از روى تضرع و زارى و به صورت پنهانى شده است. آنجا كه مىفرمايد: بگو (اى محمّد!) چه كسى شما را از تاريكيهاى صحرا و دريا مىرهاند؟ او را به زارى وپنهانى مىخوانيد و مىگوييد: اگر خدا ما را از اين شدايد برهاند، البته از شكر گزاران خواهيم بود. جمله «لَئِنْ انْجينا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» درآيه فوق، بيانگر اين است كه انسان در چنين حالتى كه خدا را براى رفع گرفتاريهاى خود مىخواند، اين قول را مىدهد كه اگر نجاتش داد، شكرگزار او خواهد بود و ديگر گرد ناسپاسى و كفران نعمت نخواهد گشت؛ هر چند انسان پس از آنكه نجات يافت، باز عهد خويش را به دست فراموشى مىسپارد و عهد شكنى مىكند. «1»
1- مجمع البیان ج3-4ص314
2- المیزان ج7ص134- دفتر انتشارات اسلامی
به سبک غرب به یکدیگر تحیت نگویید مانند قرآن ، سلام دهید
سه شنبه 90/04/28
«وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً» (نساء، 86)
چون به شما تحيّتى (سلامى و درودى و شادباشى) گفته شود، در پاسخ درودى بهتر از آن گوييد يا (حداقل) همان را باز گوييد كه خداوند بر هر چيز، حسابگر است.
به هر دعا، ثنا و تعارفى كه شخص، هنگام رو به رو شدن با ديگرى بر زبان مىآورد، تحيّت گفته مىشود. بدون ترديد منظور از تحيّت در آيه شريفه، هر نوع شادباش و تحيّت است كه سلام گفتن نمونهاى از آن است. «1»
از امام باقر و صادق عليهماالسلام روايت شده كه مراد از تحيّت در آيه شريفه، سلام و ساير كارهاى خير است. «2» و نقل شده كه كنيزى از كنيزان امام حسن، دستهاى گل خوشبو براى آن جناب آورد. حضرت در عوض به وى فرمود:«تو در راه خدا آزادى»
شخصى پرسيد:«آيا براى يك دسته گل كنيزى را آزاد مىكنى؟»
امام (ع) فرمود: «خداى تعالى ما را ادب آموخته و فرموده: «وَ إِذا حُيّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَمِنْها …» و تحيّت بهتر از يك دسته گل براى او، همين آزاد كردنش بود.» «3»
تحيّتِ اسلامى
امّتها و اقوام با همه اختلافى كه از جهت تمدن و توحش و تقدم و تأخر دارند، در اين جهت با هم اختلافى ندارند و هر يك براى خود، تحيّتى دارند كه هنگام برخورد با يكديگر آن درود و تحيّت را در بين خود رد و بدل مىكنند. حال يا آن تحيّت عبارت است از اشاره به سر و يا دست و يا برداشتن كلاه و يا چيز ديگر. در اسلام مقرر شده كه اين تحيّت، سلام دادن باشد. خداوند، در آيهاى خطاب به اسوه بشريت يعنى پيامبرش مىفرمايد: وقتى ايمان آورندگان به آيات ما، نزد تو آيند بگو: سلام عليكم. انعام /54 و در آيه ديگر مؤمنان را موظّف مىكند كه به هنگام ورود به خانه ديگرى، بر اهل خانه سلام كنند نور/27 و روايات فراوانى كه در مورد سلام كردن رسيده است. «4»
البته بطورى كه از تاريخ، اشعار و ساير آثار جاهليت بر مىآيد، تحيّتِ به سلام، در بين عرب جاهليت، معمول بوده است. چيزى كه، هست خداى سبحان در داستان حضرت ابراهيم (ع) سلام را مكرّر حكايت مىكند. براى مثال: مىفرمايد: ابراهيم به پدرش آذر گفت: «سَلامٌ عَلَيْكَ سَاسْتَغْفِرُ لَكَ» و از اين آيه و آيات ديگر استفاده مىشود كه اين هم يكى از سنتهاى ابراهيمى بوده كه در بين اعراب جاهلى رواج داشته است. «5»
در امّتهاى غيرتوحيدى، سلام و تحيّت معمولًا نوعى خضوع زيردست در مقابل بالادست محسوب مىشود و معمولًا تحيّتها درامّتها غيرتوحيدى از طرف مطيع و زيردست شروع مىشود. اسلام كه همّتش محو آثار طاغوتى و غيرخدايى است براى تحيّت، طريقهاى معتدل وضع كرده است. سلام دادن در اسلام، نوعى اعلام امنيت از تعدى و ظلم به طرف مقابل است، يعنى سلامكننده با سلامكردن، اعلام مىكند تو از ناحيه من در امانى.
از طرف ديگر، توصيه مىكند كسانى كه در ظاهر مافوق و بالادست مىباشند، به زيردستان سلام كنند. سلام نوعى تمرين تواضع است. براى نمونه، مىفرمايد:
«سواره بر پياده سلام كند. ايستاده بر نشسته سلام كند و از بين سوارهها آنكه مركب گرانقيمتترى دارد به بقيه سلام كند.» «6»
از طرف ديگر، به حفظ ارزشهاى واقعى، توجه دارد و به اين جهت، دستور داده به پدر، مادر، عالم، معلّم و افراد كهنسال سلام كنيد، و از سلام كردن به افرادى همچون يهود، نصارا، مجوس، بت پرستان، كسى كه بر سرسفره شراب نشسته، كسى كه مشغول بازى شطرنج و تخته نرد است، شاعرى كه به زنان پاكدامن نسبت ناروا مىزند، رباخوار و فاسقى كه فسق خود را علنى مىكند، نهى كرده است. «7»
سلام، تحيّت خدا، ملائكه و اهل بهشت
از آيات قرآن استفاده مىشود كه خداى تعالى سلام را تحيّت خودش قرار داده است. به عنوان مثال، در آيهاى مىفرمايد: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ» صافات /79
و در آيه ديگر مىفرمايد: «سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ» صافات / 109
و در آيهديگر مىفرمايد: «سَلامٌ عَلى مُوسى و هاروُنَ (ع)»صافات /120
و آيات مشابه ديگر كه خداوند بالفظ سلام بر پيامبران و برگزيدگان خويش درود مىفرستد.
همچنين قرآن، بيانگر اين است كه سلام، تحيّت ملائكه نيز مىباشد. در آيهاى مىفرمايد:«الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ»نحل /32
فرشتگان به كسانى كه در حال قبض روحشان، پاك هستند مىگويند: سلام عليكم و در آيه ديگر مىفرمايد: «ملائكه از هر درى بر آنان (اهل بهشت) در مىآيند كه سلام بر شما باد.رعد/24
و مطابق آيات ديگر، تحيّت اهل بهشت نيز سلام مىباشد. در آيهاى مىفرمايد:تحيّت آنها در بهشت سلام است.
با توجه به اينكه سلام، تحيّت خدا، ملائكه، اهل بهشت و مسلمانان و نيز سنتى ابراهيمى است، چقدر زشت و ناپسند است كه زن و مرد مسلمان از اين تحيّت، روى برگردانند و به تحيّت اهل كفر و اروپاييان و غربيان روى آورند.«8»
1- قاموس قرآن ج2ص212
2- المیزان ج5ص49
3- همان ص53
4- میزان الحکمه ج 4 ص 534-531
5- المیزان ج 4 ص 48و 53 با تصرف
6- اصول کافی ج2ص646
7- المیزان ج5ص51
8- مجموعه زمزم
سخنان حکیمانه حضرت علی علیه السلام
دوشنبه 90/04/27
روزی خود به دنبال تو می دود ، آسوده باش .
تولد قاصد مرگ است .
نشانه عقل انسان ، گفتار اوست .
علامت گوهر انسان رفتار اوست .
در حفظ علوم بکوش ، نه در جمع کتاب
فصل دهم - باب اول پندهای حکیمانه - ص 47 -49 نصایح -آیت الله مشکینی
سخنان زهاد
دوشنبه 90/04/27
توجه
سزاوار است برای کسی که سعادت می خواهد دفتری داشته باشد که صفات بنیان کن و خصال نجات بخش وگناهان وعبادات را یادداشت کند و هر روز خود را بر آنها عرضه نماید اما از صفات بنیان کن ده چیز کافی است که از اینها سالم ماند از بقیه نیز سالم می ماند :
بخل ، تکبر ، خودپسندی ، ریا ، حسد ، عصبانیت شدید ، حرص به خوراک ، حرص به جماع ، مال دوستی ، جاه پرستی
از صفات نجات بخش نیز ده تا کفایت می کند :
پشیمانی از گناه ، صبر بر بلا ، رضای به قضا ، شکر نعمت ، تعادل خوف و رجا ف پارسایی در دنیا ، اخلاص در عبادت ، خوشخویی با مردم ، محبت خدا ، خضوع در برابر او ،
این بیست صفت ، ده صفت پسندیده و ده خصلت ناپسند ریشه و اساس سایر صفات نیک و بد است
فصل هفتم -بابا دهم - نصایح آیت الله مشکینی
طلبه هاببینید آرزوی جبرئیل را
دوشنبه 90/04/27
ای علی ! جبرئیل برای هفت عمل آرزو کرد که از بنی آدم باشد : نماز جماعت ، همنشینی علما ، اصلاح بین مردم ، نوازش یتیم ، عیادت مریض ، تشییع جنازه ، آب دادن به حاجیان ؛ پس تو در این کارها کوشا باش .
فصل دوم باب هفتم - نصایح -آیت الله مشکینی
مثلهای حکیمان
دوشنبه 90/04/27
شب سپر فراریان است .
قلم هم زبانی دیگر است .
هرکه ادب نیاموخته نسب سودش ندهد .
هر که ساعتی ذلت آموختن نکشد ، یک عمر نادانی بچشد .
دعا کلید رحمت است
نصایح آیت الله مشکینی
حضرت مهدی عج در منابع شیعی
دوشنبه 90/04/27
شكى نيست كه اعتقادات، اصلىترين نقش را در سرنوشت انسان بازى مىكند.نيكبختى يا بدبختى انسان در مرحله اول، در گرو انديشه و اعتقاد اوست؛ از اين رو بايد در مسائل اعتقادى به منابع مطمئن و دلايل استوار تكيه كرد.
براساس قرآن و سنت، اهل بيت پيامبر (ص) مرجع رسمى امّت بعد از پيامبر (ص) هستند و آنان به اعتراف دوست و دشمن، برترين افراد جامعه از نظر دانش، عبادت، زهد و تقوا بودند و هر كدام در عصر خود همچون ستارهاى فروزان در شب تاريك مىدرخشيدند. آنان هر چند از رهبرى سياسى جامعه كنار گذاشته شدند، اما همان عبادت، مناجات، سيره و روش زاهدانهشان، ياد و سيره پيامبر (ص) را در فرهنگ جامعه زنده نگه مىداشت و گفتار و كردارشان نقش مؤثر و عميقى در هدايت انديشه و افكار جامعه داشت؛ از اين رو انسان مىتواند با اطمينان و آرامش كامل، انديشه و اعتقادات خود را براساس گفتههاى آنان شكل دهد.
شيعه اين افتخار را دارد كه هميشه باورهاى دينى و فرهنگ خود را از اهل بيت (ع) اقتباس نموده و در پرتو نور هدايت آنان قدم برمىدارد.روايات اهل بيت (ع) در مورد امامت حضرت مهدى (عج) گوناگون و چند قسم است؛ بخشى بيانگر تأويل و تفسير آياتى است كه در مورد آن حضرت نازل شده و بخشى به نقل سخنان پيامبر (ص) در مورد حضرت مهدى (عج) مربوط مىشود؛ پارهاى ديگر سخنان خود آن بزرگواران در اين زمينه است؛ گرچه آنان تمام علم و دانش خود را از پيامبر (ص) به ارث بردهاند.
الف- روايات مربوط به تفسير و تأويل آيات
ابوبصير از امام صادق (ع) نقل مىكند كه در مورد آيه: «وَعَدَاللَّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْارْضِ» نور/55
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كردار شايسته دارند، وعده مىدهد كه بطور قطع آنان را وارث زمين سازد.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) و يارانش نازل شده است. «1»
از اين سخن استفاده مىشود كه حكمرانى حضرت مهدى (عج) و يارانش در روى زمين، از آن روست كه آنان مصداق كامل مؤمن صالحند و در واقع اين آيه پيروزى نوعى عقيده و رفتار را اعلام مىكند.
همو از امام صادق (ع) نقل مىكند كه در مورد آيه:«… فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ ايْنما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً» بقره /148 در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر پيشى گيريد، هر كجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مىكند.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) و يارانش نازل گشته كه بدون وعده قبلى يكباره (پيرامون مهدى (عج)) جمع مىشوند. «2»
نيز همو مىگويد: از امام صادق (ع) در مورد اين گفته خداوند سؤال نمودم: «هُوَ الَّذى ارْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»صف /9
او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا او را بر همه آيينها چيره گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
آن حضرت پاسخ داد:سوگند به خدا، هنوز تأويل اين آيه فرود نيامده است. عرض كردم: فدايت شوم، پس كى فرود مىآيد؟ فرمود: هنگامى كه قائم (عج) به خواست خداوند قيام كند، وقتى كه او خروج كرد، هيچ كافر و مشركى نخواهد بود مگر اينكه خروج قائم (عج) برايش ناپسند خواهد بود …. «3»
نيز همو مىگويد: امام باقر (ع) در مورد اين آيه:«قُلْ أَرَايْتُمْ انْ اصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» ملک /30
(پيامبر) بگو: به من خبر دهيد كه اگر آبهاى شما در زمين فرو رود، چه كسى مىتواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) نازل شده و منظور اين است كه اگر امامتان غايب بود و شما ندانستيد او كجاست، چه كسى براى شما امام ظاهر و آشكار مىآورد كه از اخبار آسمان وزمين و از حلال و حرام خداوند خبر دهد؟ سپس فرمود: سوگند به خدا، هنوز تأويل اين آيه نيامده و بناچار بايد بيايد. «4»
مفاد دو آيه آخرين اين است كه علىرغم خواست مشركان و تبهكاران، امور جهان همچنان بر وفق اراده آنان پيش نخواهد رفت و روزى فرا مىرسد كه آيين محمدى (ص) در پهنه زمين گسترش مىيابد و جامعهاى كه قرنها تشنه عدالت و حقيقت بوده، با دسترسى به امام معصوم سيراب گشته و بشر در سايه تعليمات وى و عمل به گفتار او، به آرمان انسانيت و اهداف آفرينش خود نايل مىگردد.
همچنين امام باقر (ع) در مورد آيه: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ انَّ الْارْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ» انبیا/105
در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: بندگان شايستهام وارث (حكومت) زمين خواهند شد.
فرمود:آنان ياران مهدى (عج) در آخر زمان هستند. «5»
حضرت على (ع) درباره آيه شريفه:«وَ نُريدُ انْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِىالْارْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» قصص /5
ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
فرمود:آنان خاندان محمدند (ص) كه بعد از تحمل رنجها و سختيها، خداوند مهدىشان را برمىانگيزد. او آنان را سربلند و سرافراز مىنمايد و دشمنانشان را خوار و ذليل مىگرداند. «6»
از مجموع اين دو آيه شريفه استفاده مىشود منظور از مستضعفانى كه وارث زمين خواهند شد، بندگان صالح خدا هستند و گرنه هر مستضعفى شايسته وراثت نيست و چه بسا برخى از آنان به آتش قهر الهى در جهنم خواهند سوخت.سبا/31-33
صالح بن عقبه مىگويد: امام صادق (ع) در مورد آيه: «امَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْارْضِ» نمل /62
(آيا معبودهايى كه شريك خدا قرار مىدهيد بهترند) يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مىكند و گرفتارى را برطرف مىسازد و شما را خلفاى زمين قرار مىدهد.
فرمود:اين آيه در مورد قائم (عج) نازل شده است. سوگند به خدا، او مضطر است؛ آن هنگام كه در مقام ابراهيم (ع) دو ركعت نماز مىگزارد و خدا را مىخواند و او اجابتش مىكند و گرفتارىاش را برطرف كرده، او را خليفه و جانشين خود در زمين قرار مىدهد. «7»
آنچه ذكر شد، نمونههاى برگزيدهاى از روايات در مورد تفسير و تأويل آيات مربوط به حضرت مهدى (عج) است كه بيانگر قطعيت ظهور آن حضرت از ديدگاه قرآن است.
خلاصه آنكه انديشه مهدويت و ظهور، پايه و اساس قرآنى دارد؛ جز اينكه اين مسأله همانند بسيارى از مسائل مهم اسلام بطور صريح در قرآن بيان نشده است و تفسير آيات مربوط به آن، بر عهده پيامبر (ص) و اوصياى آن حضرت نهاده شده است.
ب- روايات اهل بيت (ع) از پيامبر (ص)
امام صادق (ع) از پدران گرامىاش از پيامبر (ص) چنين نقل مىكند:امامان بعد از من دوازده نفرند؛ اولين آنان على بن ابىطالب و آخرينشان قائم (عج) است.
آنان جانشينان و اوصيا و دوستان من و حجتهاى خداوند بر امّتم بعد از من هستند …. «8»
در نقل ديگرى ايشان از پدران بزرگوارش و از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:قائم (عج) از فرزندان من است، نامش نام من، كنيهاش كنيه من و در شمايل (اوصاف و منش) و روش، مانند من است، مردم را بر آيين و شريعتم استوار مىگرداند و آنان را به (عمل و رفتار بر طبق) كتاب خدا فرا مىخواند، هر كس از او پيروى كند، از من پيروى كرده و هر كس از او سرپيچى نمايد از من نافرمانى كرده است، آن كه در غيبتش او را انكار نمايد، همانا مرا انكار نموده است، هر كه او را تكذيب كند، مرا تكذيب كرده و آن كه او را تصديق نمايد، مرا تصديق نموده است. به خدا شكايت مىبرم از آنان كه گفتارم را درباره قائم (عج) تكذيب كرده و منكر مىشوند …. «9»
امام سجاد از پدران بزرگوارش از پيامبر (ص) اينگونه نقل كرده است:امامان بعد از من دوازده نفرند. اى على، تو اولين آنان هستى و آخرينشان قائم است؛ همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او فتح مىنمايد. «10»
امام باقر از امام حسين عليهماالسلام نقل مىكند كه فرمود:من و برادرم (امام حسن) نزد جدم رسول خدا رفتيم، او ما را در آغوش گرفت و بر دامنش نشاند و بوسيد؛ سپس فرمود: پدرم فداى دو امام شايسته و صالح باد. خداوند خواست شما از من و از پدر و مادرتان پيدا شويد و اى حسين، خدا خواسته از تو نُه امام و پيشوا بيافريند كه نهمين آنها قائم (عج) است …. «11»
امام رضا (ع) از رسول خدا (ص) چنين روايت مىكند:قيامت بر پا نمىشود تا اينكه قائم ما به اذن خدا قيام كند. هر كه از او پيروى كند، نجات مىيابد و هر كه فرمانش نبرد، زيان مىبيند. اى بندگان خدا، شما را به خدا (براى يارى) به سوى مهدى بشتابيد، گرچه روى برفها راه برويد. «12»
در روايتى ديگر از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:سوگند به آن كه مرا بحق برانگيخت تا بشارت دهنده باشم، همانا قائم از فرزندان من است، او طبق پيمانى كه از من دارد، در غيبت فرو مىرود تا اينكه بيشتر مردم گويند: خداوند به خاندان محمد (ص) نياز ندارد و گروهى در اصل ولادتش شك نمايند. هر كه زمان غيبتش را درك كرد، بر دينش استوار باشد، مبادا شيطان بر او چيره گشته (نسبت به امامت مهدى) در شكش اندازد و از شريعت و دين من خارجش كند …. «13»
نمونههاى ياد شده هر يك به شكلى بيانگر امامت مهدى (عج) است و نشان مىدهد كه پيامبر و اوصياى آن حضرت، اهتمام خاصى در مطرح نمودن حضرت مهدى (عج) داشتند. امامان (ع) علاوه بر سخنانى كه خود درباره امامت آن حضرت بيان كردهاند، عنايت خاصّى داشتند كه سخنان پيامبر (ص) را در مورد حضرت مهدى (عج) براى مردم بازگو كنند تا سخنان آن حضرت به فراموشى سپرده نشود و اگر امّت اسلامى بعد از پيامبر (ص) گرفتار تفرقه و انحراف شدند، با انتظار ظهور، بارقه اميد در دلهاى آنان زنده گردد و خود را براى ظهور و قيام حضرت مهدى (عج) آماده كنند.
سخنان اهل بيت (ع) در تفسير آيات و نقل گفتار پيامبر (ص) در مورد امامت حضرت مهدى (عج) دليل روشن و استوارى است كه حجت را بر شخص حقجو و بىطرف تمام مىكند؛ از اين رو بايد مورد پذيرش امت اسلامى قرار گيرد و تشكيك در اين مورد، موجب خروج از صراط مستقيم مىگردد. ما در زندگى روزمره خود به گفتار اشخاصى ترتيب اثر داده و اعتماد مىكنيم كه شايد تنها راستگو باشند، در حالى كه ممكن است از عدالت لازم نيز برخوردار نباشند؛ حال چگونه ممكن است، گفتار كسانى كه از مقام عصمت برخوردارند و خداوند جهان آفرين در قرآن به طهارت و پاكى آنها تصريح كرده، «14» دليل بر اثبات واقعيت نباشد!! تو خود با سرشت پاك خداوندى و وجدان بيدارت داورى كن!
1- غیبت نعمانی ص160
2- همان
3-بهار الانوار ج51ص60
4- بهار الانوار ج 51 ص 52
5-مجمع البیان طبرسی ج-8-7ص156
6- بهار الانوار ج51ص54
7- همان ص48
8- کمال الدین تمام النعمه صج1-2ص 259
9- منتخب الاثر ص183
10 کمال الدین تمام النعمه ص 282ج 1-2
11-منتخب الاثر ص93
12- بهار الانوار ج51ص65
13- هممان ص68
14- احزاب /33 - مجموعه زمزم
سابقه تاريخى اعتقاد به آن حضرت
دوشنبه 90/04/27
بررسى سابقه تاريخى عقيده به مهدويت، چنان نتيجه روشنى در اثبات امامت حضرت مهدى (عج) دارد كه اگر از پيامبر (ص) و اهل بيتش هيچ گونه حديث و روايتى هم در مورد حضرت مهدى (عج) به ما نمىرسيد، كافى بود كه ما امامت حضرتش را بپذيريم و بدان معتقد گرديم؛ زيرا مىبينيم در ميان امتى كه افكار و اعتقاداتش را از پيامبر (ص) و قرآن كريم اقتباس كرده، كمتر موضوعى است كه به اندازه عقيده به مهدى موعود (ع) از قطعيت و سابقه ديرينه برخوردار باشد و از آنجا كه معتقد كردن مردم و جامعه نسبت به موضوعى، تنها با چند مورد بيان و گفتار انجام نمىگيرد بلكه بايد در مناسبتهاى مختلف بطور مكرر به مردم گوشزد شود تا به صورت يك عقيده ريشهدار در دلها جاى گيرد، روشن مىشود كه معمار انديشه مهدويت و ظهور حضرت مهدى (عج)شخص پيامبر اكرم (ص) بوده و ايشان حضرت مهدى (عج) را به عنوان امام و آخرين جانشين خود به مردم معرفى كرده و انتظار فرجش را توصيه كرده است.
اكنون شواهد تاريخى پيدايش عقيده به مهدى (عج) را بررسى مىكنيم.
وليد بن محمد موقرى مىگويد: با زهرى بودم كه سر و صدايى به گوشمان رسيد، از پنجره به بيرون نگاه كردم، ديدم مردم اطراف سر بريده زيد بن على بن الحسين (ع) اجتماع كردهاند، به زهرى گفتم: سر زيد بن على را آوردهاند، او با شنيدن اين سخن نشست و گفت:چه صدمه هايى كه بر اثر عجله كردن بر اين خاندان وارد شده است، چرا آنان زود قيام مىكنند، روزى خواهد رسيد كه يك قيام موفق و پيروز توسط «مهدى» آنها انجام پذيرد. «1»
البته اعتراض زهرى بر زيد كه عليه ستمگريهاى حاكمان زمان خودش به پا خاسته بود، وارد نيست، ولى مهم اشاره او به قيام حضرت مهدى (عج) است كه بيانگر قطعيت امامت آن حضرت و قيامش در افكار و عقيده مردم آن دوره است.
استفاده از عنوان «مهدى»
از قرن اول هجرى افراد و گروههايى پيدا شدند كه لقب «مهدى» را در كاربرد اعتقادى آن، به عنوان يگانه منجى كه بايد انتظار ظهورش را داشت، در مورد رهبران سياسى خود به كار مىبردند و از اين عنوان براى رسيدن به مقاصد سياسى خود سوءاستفاده مىكردند. به نمونههاى زير توجه كنيد:
ض فرقهاى معروف به كيسانيه معتقد شدند كه بعد از شهادت امام حسين (ع)، امامت به برادرش محمد بن حنفيه منتقل گرديد. آنان او را مهدى موعود مىدانستند و مىگفتند:او نمرده و در كوه «رَضْوى»- بين مكه و مدينه- اقامت دارد و بزودى برمىگردد و فرمانرواى زمين مىشود. «2»
ض عباسيان و حتى بعضى از علويان براى رسيدن به مقاصد سياسى خود در برابر امويها، در صدد بهرهبردارى از اعتقاد جامعه نسبت به مهدويت برآمدند؛ آنان در اوج مبارزه با امويان با محمد بن عبدالله محض، معروف به نفس زكيه به عنوان اينكه او «مهدى امّت» است، بيعت كردند.
عمير بن فضل مىگويد: روزى منصور عباسى را به حال انتظار جلو منزل نفس زكيه ديدم. محمّد از خانه خارج شد و خواست بر اسبش سوار شود، منصور با احترام تمام او را بر اسب سوار كرد و ايشان رفت. پرسيدم او كيست كه اين همه احترامش كردى؟
منصور گفت: مگر نمىشناسى، او محمد بن عبدالله بن حسن، مهدى ما اهل بيت است. مقاتل الطالبین 161-162
عبدالله بن حسن علوى در جمع بنى هاشم سخنرانى كرد و ضمن دعوت آنان به قيام عليه امويها گفت: بياييد با پسرم محمد بيعت كنيم، شما مىدانيد كه او «مهدى» است.
عدهاى از حاضران گفتند: ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) در اين مجلس حضور ندارد، بهتر است او نيز بيايد. بعد از حضور امام صادق (ع) در مجلس، عبدالله بن حسن خطاب به ايشان گفت: شما مىدانيد كه بنىاميه با ما چگونه رفتار كردند، نظر ما اين است كه با اين جوان (اشاره به پسرش محمد) به عنوان مهدى بيعت كنيم. حضرت پاسخ داد:اين كار را نكنيد، هنوز زمان قيام بحق فرا نرسيده است و اگر منظور تو اين است كه پسرت، مهدى است، بدان كه در اشتباهى و او مهدى نيست …. «2»
ض نيرنگ منصور عباسى در بهرهبردارى از اعتقاد جامعه به مهدويت و ظهور ادامه يافت تا اينكه نام فرزندش را مهدى گذاشت تا به مردم بگويد فرزند من همان مهديى است كه در انتظارش هستيد.
يكى از غلامان منصور مىگويد: روزى منصور مرا خواست و گفت: پاى منبر محمدبن عبدالله بن حسن بنشين ببين چه مىگويد: او مىگويد: از محمد شنيدم كه مىگفت:مردم شما شكى نداريد كه من مهدى هستم. من اين سخن را براى منصور نقل كردم، او گفت: دشمن خدا دروغ مىگويد، بلكه مهدى، پسر من است. «3»
ض بعد از شهادت امام صادق (ع) گروهى به نام ناووسيه، واژه «مهدى» را در مورد آن حضرت به كار بردند و معتقد شدند كه او نمرده و ظهور خواهد كرد و او همان «مهدى موعود» است. آنان براى اثبات عقيده خود اين سخن را به دروغ به امام صادق نسبت مىدادند كه فرمود: اگر كسى به شما گفت من خودم امام صادق (ع) را غسل دادم و كفن نمودم، سخنش را نپذيريد زيرا كه صاحب شمشير من هستم. «4»
ض فرقهاى نيز معتقد شدند امام موسى كاظم (ع) نمرده و نخواهد مرد تا زمانى كه مالك شرق و غرب زمين شود و او همان «مهدى» است كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد.
اينان گمان داشتند كه امام هفتم (ع) از زندان خارج شده و كسى او را نديده و غايب شده است. «5»
حكايت پرسشها
بخشى از پرسشها در مورد امام قائم از امامان عليهمالسلام، بيانگر اين مطلب است كه مهدويت و ظهور و قيام حضرت مهدى (عج)، در فرهنگ مردم نفوذ داشته و از حتميت برخوردار بوده است. در اين زمينه به دو روايت اشاره مىكنيم:
1- بنا بر نقل امام باقر (ع) خليفه دوم عمر از حضرت على (ع) در مورد نام حضرت مهدى (عج) سؤال كرد.
حضرت فرمود:اسمش را نمىگويم، زيرا حبيبم رسول خدا (ص) با من پيمان بسته كه اسمش را نياورم تا خدا او را برانگيزد ….
اين سؤال بيانگر آن است كه خليفه دوم با موضوع مهدويت آشنا بوده و سؤالش براى كسب اطلاعات بيشتر بوده است.
2- أبى حمزه مىگويد: نزد امام صادق (ع) رفتم و عرض كردم:
- آيا صاحب اين امر تو هستى؟
- نه.
- آيا فرزند شماست؟
- نه.
- آيا او نوه شماست؟
- نه.
- آيا او فرزند نوه شماست؟
- نه.
- پس صاحب اين امر كيست؟
- آن كه بعد از گذشت زمانى از دسترسى نيافتن مردم به امام ظاهر و آشكار، ظهور مىنمايد و زمين را از عدل و داد پر مىكند، آن سان كه از ظلم و جور پر شده است؛ همانگونه كه رسول خدا (ص) بعد از گذشت زمانى از بعثت پيامبران، برانگيخته شد. «6»
انديشه مهدويت و ظهور در آينه ادبيات و شعر
قطعيت امامت حضرت مهدى (عج) و قيام او در افكار و انديشه جامعه اسلامى از صدر اسلام تاكنون، موجب شده كه اين مسأله وارد جهان ادبيات و شعر شود و شاعران در اين زمينه سرودههايى داشته باشند. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مىشود:
1- دعبل خزاعى اشعارى درباره مصيبتهاى اهل بيت سرود و آنها را در حضور امام رضا (ع) خواند. او در ضمن اشعارش به امامت حضرت مهدى (عج) و قيام او اشاره كرد:
خُرُوجُ امامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَكاتِ
يُمَيِّزُ فينا كُلَّ حَقٍّ وَ باطِلٍ وَ يَجْزى عَلَى النَّعْماءِ وَالنَّقَماتِ
اميد بيرونآمدن امامى را دارم كه البته خروج خواهد كرد.- و به نام خدا و بركاتش قيام خواهد نمود.
او در ميان ما حق و باطل را از همديگر جدا مىنمايد.- و مردم را بر نعمتها و كيفرها پاداش مىدهد.
(نيكوكاران را تشويق و مجرمان را كيفر مىدهد)
دعبل مىگويد: چون اين دو بيت را خواندم، حضرت رضا (ع) بسيار گريست. بعد فرمود: اى خزاعى، روح القدس اين دو بيت را بر زبانت جارى كرد؛ مىدانى آن امام قائم كيست؟ عرض كردم: اى مولاى من، نه. فقط شنيدهام كه امامى از ميان شما اهل بيت خروج خواهد كرد كه زمين را از آلودگى فساد پاك كرده، از عدالت پر خواهد ساخت.
حضرت فرمود:اى دعبل، او «حجت قائم» فرزند حسن است كه در غيبتش مورد انتظار مردم است …. «7»
2- حافظ، شاعر فارسى زبان در اشعارش به حضرت مهدى (عج) و ظهورش اشاره كرده است:
كجاست صوفى دجّال فعل ملحد شكل بگو بسوز كه «مهدىّ» دين پناه رسيد «8»
و در مورد ديگر اين چنين سروده است:
مژده اى دل كه مسيحا نفسى مىآيد كه ز انفاس خوشش بوى كسى مىآيد
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش زدهام فالى و فريادرسى مىآيد
ز آتش وادى ايمن نه منم خرّم و بس موسى اين جا به اميد قبسى مىآيد
هيچ كس نيست كه در كوى تواش كارى نيست هر كس آن جا به طريق هوسى مىآيد
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست اين قدر هست كه بانگ جرسى مىآيد
جرعهيى ده كه به ميخانه ارباب كرم هر حريفى ز پى ملتمسى مىآيد
خبر بلبل اين باغ مپرسيد كه من نالهيى مىشنوم كز قفسى مىآيد «9»
تأمل در نمونه هاى ياد شده، اين نتيجه را اثبات مىكند كهامامت حضرت مهدى (عج) در كنار توحيد و نبوت و همانند آنها، از سابقه و قطعيت برخوردار بوده و به همان خاطر به صورت يك عقيده عام و فراگير درآمده است، بگونهاى كه شيعه و اهل سنت هر دو درباره آن سخن گفته، از آن دفاع نمودهاند و اين خود گوياى آن است كه امامت حضرت مهدى (عج)، توسط پيامبر اكرم (ص) در متن دين اسلام و در جدول عقايد و معارف اسلامى قرار گرفته است، بلكه به خاطر تأكيدهاى فراوان حضرتش در مقايسه با ديگر مسايل اعتقادى اسلام، بعد از توحيد و نبوت از جايگاه ويژهاى برخوردار است.
1- مقاتل الطالبین ابی الفرج اصفهانی ص 97-98
2- کمال الدین تمام النعمه ج1-2 ص 32
3- مقاتل الطالبین ص162
4- کلیات فی العلم الرجال ص 398 - جعفر سبحانی
5- فرق الشیعه ص90
6- اصول کافی ج 1ص341
7- کمال الدین تمام النعه ص 372
8- دیوان حافظ
9- همان- نرم افزار زمزم
ویژگیهای حضرت مهدی عج
دوشنبه 90/04/27
نام حضرت مهدى (عج)
نام ايشان به اتفاق شيعه و سنى «م ح م د» است. روايات زيادى بر اين مطلب تصريح دارد كه براى نمونه به دو حديث از طريق- شيعه و سنى- اشاره مىكنيم.
1- عبدالله بن عمر مىگويد پيامبر (ص) فرمود:در آخر زمان مردى از فرزندان من خروج مىكند كه همنام من و هم كنيه من است، زمين را از عدل و داد پر مىكند، آنگونه كه از ظلم و جور پر شده است و او همان مهدى است. «1»
2- امام سجاد (ع) از پيامبر اكرم (ص) چنين نقل مىكند:اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مىكند تا اينكه مردى از عترت من بيايد كه همنام من است، زمين را از عدل و داد پر مىكند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است. «2»
ممنوعيت بردن نام آن حضرت
اهل بيت پيامبر (ع) از بردن نام حضرت مهدى (عج) در زمان غيبت منع كرده وتوصيه نمودهاند كه او را با القاب و اسامى ديگرش ياد كنند. اين دستور بطور قطع داراى حكمت و مصالحى است، هر چند ما از آن بىاطلاعيم.
ريان بن صلت مىگويد: از امام رضا (ع) (در حالى كه از قائم (عج) سؤال مىشد) شنيدم كه فرمود: «لا يُرى جِسْمُهُ وَ لا يُسَمَّى اسْمُهُ» «3»
جسمش ديده نمىشود و اسمش (همان نام مخصوص) برده نمىشود.
داوود بن قاسم مىگويد: از امام علىالنقى (ع) شنيدم كه مىفرمود:بعد از من جانشين، حسن است، ولى چگونه خواهيد بود با جانشين بعد از جانشين؟ گفتم:خدا مرا فدايت كند چرا؟ فرمود: شما شخص او را نخواهيد ديد و بر شما روا نيست كه او را به اسمش يادآورى كنيد. عرض كردم: پس چگونه او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد «الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ع)» حجت از آل محمد «4».
كنيه و القاب
كنيه آن حضرت «ابوالقاسم» و القاب ايشان، بنابر آنچه در روايات بيان شده، عبارتند از: «مهدى»، «قائم»، «منتظر»، «حجت» «5».
البته القاب و اوصاف زيادى در روايات و دعاها همانند دعاى ندبه براى حضرت مهدى (عج) بيان شده است و آنچه ذكر شد، القاب مشهور بود.
بايد توجه داشت كه كاربرد اين القاب در مورد آن منجى آسمانى به لحاظ ويژگيهايى است كه در ايشان وجود دارد. براى نمونه به روايت زير در مورد لقب «قائم» توجه كنيد.
ابى خديجه مىگويد: از امام صادق (ع) در مورد قائم سؤال شده فرمود:«كُلُّنا قائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتّى يَجىءَ صاحِبُ السَّيْفِ فَاذا جاءَ صاحِبُ السَّيْفِ جاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذى كانَ» «6»
همه ما يكى بعد از ديگرى به امر خدا بهپا مىخيزيم تا اينكه صاحب شمشير بيايد، وقتى كه او آمد، روش ديگرى خواهد داشت.
از آنجا كه ائمه (ع) همه نور واحد هستند، هر كدام واجد تمام صفات كمال بودهاند ولى در هر كدام از آنان به اقتضاى شرايط، يك صفت ظهور بيشترى داشته و لقبى مناسب آن در ايشان شهرت بيشترى يافته است. از جمله امام زمان (ع) كه مانند ديگر امامان براى تحقق امر حق و حكومت جهانى اسلام قيام مىكند ولى فقط ايشان موفق به محقق ساختن اين اراده خدا مىشود و شايد از اين رو لقب «قائم» در مورد آن حضرت كاربرد بيشترى داشته باشد.
پدر و اجداد
روايات زيادى بيانگر آن است كه حضرت مهدى (عج) از اولاد پيامبر (ص) و على (ع) و فاطمه (س) و از تبار امام حسين (ع) و نيز بقيه امامان (ع) است؛ از اين رو سلسله نسب آن حضرت به ترتيب زير است:
«حجة بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن علىبنالحسين بن على بن ابى طالب عليهمالسلام»
مادر
نام مادر حضرت مهدى (عج) نرجس، دختر يشوعا پسر قيصر پادشاه روم است كه بشر بن سليمان او را به دستور امام هادى (ع) از برده فروشى به نام عمر بن يزيد براى آن حضرت خريد؛ سپس امام او را به فرزندش بخشيد و بدين ترتيب افتخار مادرى حضرت مهدى (عج) را پيدا كرد.نرجس داراى القاب ديگرى از قبيل ريحانه، سوسن و صيقل نيز بود. «7»
سال و محل تولد
بنابر قول مشهور بين محدثان و مورخان، حضرت مهدى (عج) در شب نيمه شعبان سال 255 هجرى قمرى در سامرا به دنيا آمد و پدرش غير از او فرزند ديگرى نداشت. «8» محمد بن على مىگويد: از امام حسن عسكرى (ع) شنيدم كه فرمود:
ولىّ خدا و حجت او بر بندگانش و خليفه بعد از من، شب نيمه شعبان سال 255 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر، در حالى كه ختنه شده بود، متولد شد و نخستين كسى كه او را با آب كوثر و سلسبيل (از آبهاى بهشت) شستشو داد، رضوان، نگهبان بهشت، با جمعى از فرشتگان مقرب الهى بود …. «9»
خصوصيات حمل و ولادت
نرجس دوران باردارى خود را بدون اينكه آثارى از باردارى در وجود او ظاهر شود سپرى كرد؛ از اين رو كسى متوجه حاملگى او نشد، همانگونه كه مادر موسى (ع) نيز در دوران حاملگى چنين بود؛ زيرا فرعون شكم زنان حامله را مىشكافت و مىخواست پيامبرى كه سلطنت او را سرنگون خواهد كرد، متولد نشود. مادر حضرت مهدى (عج) از اين جهت همانند مادر موسى بود «10» تا اينكه دوران باردارىاش سپرى شد و آن حضرت به دنيا آمد.
حضرت مهدى (عج) در شرايطى پا به عرصه گيتى گذارد كه خبر ولادت و غيبتش توسط پيامبر (ص) و اهل بيت آن حضرت بارها به مردم داده شده و جامعه اسلامى بويژه شيعيان به او معتقد گشته بودند.
در همان عصرى كه امام هادى و امام حسن عسكرى (ع) از غيبت فرزندشان حضرت مهدى (عج) سخن مىگفتند، صاحبان كتب صحاح، بخارى، مسلم، ابوداوود، ترمذى و ابن ماجه مىزيستند و روايات نبوى مربوط به حضرت مهدى (عج) را در كتابهاى خود ثبت مىكردند. از اين رو، براى خليفه عباسى فرصت بسيار مغتنمى بود تا اگر بتواند به مولود امام حسن (ع) دسترسى پيدا كرده، او را از بين ببرد.
اين شرايط اقتضا مىكرد كه ولادت امام مهدى (عج) پوشيده بماند. از اين رو، امام حسن (ع) كودك خود را فقط به شيعيان خاصّش نشان داد تا آنان امام پس از او را بشناسند؛ زيرا هر چند كه او از طرفى بايد براى حفاظت از جان حضرت مهدى (عج) تلاش نمايد و تمام اصول پنهانكارى را مراعات كند، اما از طرف ديگر وظيفه دارد كه وجود آخرين حجت الهى را براى مردم و نسلهاى بعد بويژه شيعيانش ثابت كند. بدين جهت كودك خود را به شيعيان مورد اعتمادش نشان مىداد تا بدانند مهدى موعود (ع) پا به عرصه گيتى نهاده است و ديگر در انتظار تولدش نباشند و به آنان سفارش مىكرد كه اين قضيه را فاش نسازند.
احمد بن حسن مىگويد: بعد از تولد خلف صالح (ع)، امام حسن عسكرى (ع) با خط خود نامهاى به جدم احمد بن اسحاق نوشته و در آن فرموده بود:
برايمان فرزندى متولد گرديده، اين مطلب نزد تو پوشيده بماند و آن را از مردم كتمان نما كه ما آن را جز براى خويشاوندان نزديك و دوستان خاص خود آشكار نمىكنيم. دوست داشتيم اين خبر را به تو دهيم تا خداوند تو را مسرور سازد، چنان كه ما را خوشحال كرده است. «11»
ولادت حضرت مهدى (عج) به حدى مخفى بود كه امام حسن (ع) از بين زنان، تنها به عمهاش حكيمه اطلاع داد كه به هنگام وضع حمل نرجس، نزد او باشد و او را يارى كند.
حضرت مهدى (عج) لحظاتى پس از تولد سر بر سجده عبوديت نهاد، و روى بازوى راستش نوشته شده بود:«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ انَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» اسرا/80
حق آمد و باطل نابود شد، بيقين باطل نابود شدنى است. «12»
آخرين حجت الهى
حضرت مهدى (عج) پس از رحلت پدر بزرگوارش در سن پنج سالگى به امامت برگزيده شد، آن سان كه حضرت عيسى در كودكى به پيامبرى برگزيده شد. ايشان آخرين حجت الهى از سلسله پيامبران و اوصيا در طول تاريخ است كه خداوند او را براى روز موعود ذخيره كرده است و همانگونه كه نبوّت به حضرت محمد (ص) ختم شد، وصايت و امامت نيز به حضرت مهدى (عج) ختم مىشود. روايات زيادى از طريق شيعه و سنى بيانگر اين است كه پيامبر داراى دوازده جانشين به عدد نقباى بنىاسرائيل است كه همه از قريش و از اهل بيت او هستند و آخرين آنان حضرت مهدى (عج) است «13». در اينجا به ذكر يك روايت بسنده مىكنيم.
ابن عباس از پيامبر (ص) اين گونه نقل مىكند:جانشينان و اوصياى من و حجتهاى خدا بر خلق بعد از من، دوازده نفرند اولين آنان برادرم و آخرينشان فرزندم است. گفته شد: اى رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب.
گفته شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى كه زمين را از عدل و داد پر مىكند، بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده است …. 141»
ابن ابى الحديد مىگويد:همه فرقههاى مسلمانان اتفاق نظر دارند كه دنيا و تكليف جز با مهدى (عج) پايان نمىپذيرد. «15»
با توجه به ويژگيهايى كه براى مهدى موعود برشمرديم، پوچى و بطلان ادعاى مدعيان مهدويت در طول تاريخ آشكار خواهد شد و بايد مسلمانان در انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) با چنين ويژگيهايى باشند.
1- منتخب الاثر ص 182 به نقل از تذکره الخواص ابن جوزی
2- همان ص159
3- اصول کافی ج 1ص333
4- همان
5-بهارالانوارج51ص30
6- اصول کافی ج1ص536
7- کمال الدین و تمام النعمه ج1-2 ص 432
8- ارشاد شیخ مفید ص346
9-منتخب الاثر ص320
10-تاریخ غیبت صغری سید محمد صدرج1ص262
11-کمال الدین تمام النعمه ج 1-2ص 434
12- منتهی الامال شیخ عباس قمی ج 1-2 باب 14 ص 422
13- منتخب الاثر ص 46-140
14- بهارالانوار ج 51ص 71
15-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2ص515 - مجموعه نرم افزار زمزم
حضرت مهدی عج در روایات
شنبه 90/04/25
حضرت مهدى (عج) در روايات اهل سنت
محدثان بزرگ اهل سنت در كتابهاى خود بطور فراوان روايات مربوط به حضرت مهدى (عج) را از پيامبر اكرم (ص) نقل كردهاند؛ بعضى از اين روايات در مورد نسب آن حضرت و بعضى در مورد شيوه حكومتدارى و عدالتگسترى اوست و بعضى ديگر در مورد علايم و حوادث قبل از ظهور و غير اينها از مسايل مربوط به آن حضرت است. در اينجا به ذكر چند نمونه از آن روايات مىپردازيم.
ض ابو سعيد خدرى مىگويد: پيامبر (ص) فرمود: «مهدى از من است. او داراى پيشانى باز، روشن و بينى كشيدهاى است، زمين را پر از عدل و داد مىكند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است، هفت سال فرمانروايى مىكند. «1»
ض همو نقل مىكند كه پيامبر فرمود:شما را به «مهدى» (عج) مژده دهم. او در حال اختلاف مردم و (وقوع) زلزلهها، در ميان امّتم برانگيخته مىشود، زمين را از عدل و داد پر مىكند آنگونه كه از ظلم و جور پر شده است.
ساكنان آسمان و زمين از او خشنود مىشوند، ثروت را بطور صحيح تقسيم مىكند. مردى گفت: منظور چيست؟ حضرت فرمود: (يعنى) بطور مساوى ميان مردم تقسيم مىكند …. «2»
ض نيز همو مىگويد: ترسيديم بعد از پيامبر (ص) گرفتارى و مشكلاتى داشته باشيم، از اين رو از پيامبر (ص) سؤال كرديم. او فرمود:در ميان امّتم «مهدى» خواهد بود كه خروج مىكند و پنج يا هفت يا نه سال (ترديد از راوى است) زندگى مىكند … سپس فرمود: مرد نيازمند نزد مهدى مىآيد و مىگويد: اى مهدى، با عطايت بىنيازم كن. پس مهدى آن قدر مال و ثروت در دامنش مىريزد كه بتواند با خودش ببرد.»«3»
ض محمد بن حنفيه از پيامبر (ص) چنين نقل مىكند:مهدى از ما اهل بيت است، خداوند كار او را در يك شب اصلاح مىكند. «4»
ض عبدالله زبيدى مىگويد پيامبر (ص) فرمود:مردمى از مشرق زمين خروج مىكنند و زمينه را براى (حكومت) مهدى (عج) آماده مىنمايند. «5»
ض ابى سلمه، چوپان شتران پيامبر مىگويد: از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمود:شبى كه خداوند مرا در آسمانها سير داد، به من فرمود: … اى محمد، من تو و على، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان او را، از نور خود آفريدم … سپس فرمود: به طرف راست عرش توجه كن كه من متوجه آن ناحيه شدم، ناگهان ديدم على، فاطمه، حسن، حسين و فرزندان او تا مهدى را كه در ميان انبوهى از نور ايستاده و نماز مىگزارند و مهدى در وسط آنها بود، انگار ستاره درخشانى است. خداوند فرمود: اى محمد، آنان حجتهاى منند و از ميان عترتت، مهدى انتقام گيرنده است. سوگند به عزت و جلالم، او حجت اوليايم و انتقام گيرنده از دشمنانم است. «6»
حضرت مهدى (عج) در روايات شيعه
محدثان و راويان شيعى نيز، روايات مربوط به حضرت مهدى (عج) را از اهل بيت پيامبر (ص) نقل كردهاند. بخشى از اين روايات مستند به پيامبر اكرم (ص) و بخشى ديگر سخنان خود آن بزرگواران است كه به موجب حديث ثقلين و منزلت و احاديث فراوان ديگر، مرجع رسمىامت بعداز پيامبر (ص) هستند. اينك به ذكر چند نمونهاز آن روايات مىپردازيم.
ض جابر از امام باقر (ع) اين گونه نقل مىكند:
عمر از اميرالمؤمنين (ع) در مورد مهدى و نام او سؤال كرد. امام (ع) در پاسخ فرمود: امّااسمش را نمىگويم، زيرا حبيب و دوستم (محمد (ص)) با من پيمان بسته كه اسمش را نياورم تا وقتى كه خداوند او را برانگيزد و آن (احتمالًا زمان برانگيخته شدنش) از چيزهايى است كه خداوند علم آن را نزد پيامبرش به وديعه سپرده است. «7»
ض ابوبصير از امام صادق (ع) و آن حضرت از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:مهدى از فرزندان من است، نامش نام من و كنيهاش كنيه من است، از نظر اخلاق و خلقت شبيهترين مردم به من است، براى او غيبت و سرگردانىاىخواهد بود تا اينكه مردم در آيينشان دچار گمراهى شوند. در آن زمان مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مىنمايد و زمين را از عدل و داد پر مىكند آن طور كه از ظلم و ستم پر شده است. «8»
ض اصبغ بن نباته مىگويد: روزى نزد امير مؤمنان على (ع) آمدم، ديدم در حال فكركردن است و بر روى زمين خط مىكشد. گفتم: اى امير مؤمنان، آيا (تفكر و اندوهت) به خاطر رغبت و اشتياق به زمين است (كه مالك آن شوى و فرمانت نافذ باشد؟) او فرمود:نه، سوگند به خدا، هرگز حتى براى يك لحظه به زمين و دنيا رغبت و ميلى نداشتم؛ ليكن به مولودى مىانديشيدم كه بعد از من و يازدهمين از فرزندان من است؛ همان مهدى كه زمين را از عدل و داد پر مىكند آن سان كه از ظلم و ستم پر شده است. «9»
ض صفوان از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود:سوگند به خدا، مهدى شما از شما غايب مىگردد تا حدى كه فرد نادان مىگويد: خداوند احتياجى به آلمحمد (ص) ندارد. سپس مهدى مانند ستاره فروزان به مردم رو مىآورد و زمين را از عدل و داد پر مىكند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. «10»
ض عبدالعظيم حسنى مىگويد: بر آقايم امام جواد (ع) وارد شدم و مىخواستم از «قائم» سؤال كنم كه آيا او همان مهدى است يا غير اوست. حضرت قبل از سؤال من، سخن آغاز كرد و فرمود:«اى ابوالقاسم! قائم ما همان مهدى است كه لازم است در غيبت او انتظارش را بكشند و در هنگام ظهورش اطاعتش كنند و او سومين از فرزندان من است.
به كار بردن لقب «قائم» و «مهدى» توسط امام جواد (ع) در مورد امام دوازدهم نشان مىدهد كه اين كاربرد، هيچگاه در ميان مردم بويژه شيعيان، موجب ايجاد حيرت نمىشد؛ زيرا همه مىدانستند كه اين دو واژه به شخص واحدى برمىگردد و قائم، همان مهدى است كه بايد رسالت و نقش خود را به عنوان دادگستر جهان در آينده ايفا كند و تعليم حضرت جواد (ع) به عبدالعظيم نيز، همين گونه بود.
در پايان اين بحث براى تأييد و تثبيت بيشتر ادعاى فراگير بودن اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (عج) در ميان همه مسلمانان حتّى وهابيان كه با شيعه سر ستيز دارند، به نامه تعدادى از علماى حجاز در پاسخ به سؤال فردى كنيايى در ارتباط با حضرت مهدى (عج) اشاره مىكنيم.
او مهدى موعودى است كه خروجش در آخر زمان مورد انتظار است و خروج او از نشانههاى قيامت كبرى است. او از مغرب زمين آشكار مىگردد و در حجاز در مكه مشرفه بين ركن و مقام، بين در كعبه و حجرالاسود با او بيعت مىشود. او به هنگام گسترش فساد و انتشار كفر و ظلم و ستم ظاهر شده و زمين را از عدل و داد پر مىكند. آنگونه كه از ظلم و ستم پر شده است. او بر تمام جهان حكومت مىكند … او آخرينِ خلفاى راشدين دوازدهگانهاى است كه پيامبر (ص) در كتب صحاح از آنان خبر داده است و احاديث مهدى از طريق بسيارى از صحابه از پيامبر (ص) نقل شده است … محدثان و حافظان حديث، تصريح كردهاند كه احاديث وارد در مورد مهدى بطور قطع، صحيح و متواتر است. بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدى واجب و اين جزو عقايد اهل سنت و جماعت محسوب مىشود و جز افراد نادان و بىخبر يا بدعتگزار، آن را انكار نمىكنند.
مدير اداره مجمع فقهى اسلامى- محمد منتصر كنانى
نتيجه اينكه تأمل در روايات نبوى (ص) و اهل بيت او كه بخشى از آنها به عنوان نمونه در اين درس- از منابع شيعه و سنى- ذكر گرديد، اين مدّعا را اثبات مىكند كه زمامدارى آينده حكومت واحد جهانى، منحصر در شخصيتى به نام «مهدى» (عج) است و عقيده به ايشان، يك عقيده مشترك اسلامى ميان همه فرقهها و مذاهب اسلامى است.
1- سنن ابی داود ج4ص107
2- سنن احمد حنبل ج 3 ص 37
3- سنن ترمذی ج 3ص343
4- سنن ابن ماجه ج2ص1367
5- همان 1368
6- المهدی الموعود المنتظرابراهیم بن محمد شافعی ص91-92
7- بهار الانوار ج31ص54
8 بهار الانوار ج 51ص 72
9- الغیبه محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی ص141-42
10 بهار الانوار ج 51ص145
امامت مهدی از اعتقاد ما ص 25 مجموعه زمزم