سلام
ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد.
قدرشناسى از پدر و مادر
شنبه 89/10/18
«وَ وَصَّيْنَاالْانْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَفِصالُهُ فىعامَيْنِانِاشْكُرْلى وَ لِوالِدَيْكَ الَىَّ الْمَصيرُ وَ انْ جاهَداكَ عَلى انْ تُشْرِكَ بى ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِىالدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ انابَ الَىَّ ثُمَّ الَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَانَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (آيات 14- 15)
و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم- مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مىيابد- كه براى من و براى پدر و مادرت شكر به جاى آور؛ بازگشت (همه شما) به سوى من است!
و اگر آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مىدانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو در دنيا به طرز شايستهاى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمدهاند. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىكرديد، آگاه مىكنم.
قرآن كريم انسان را به قدردانى از پدر و مادر- با هر مرام و مسلكى كه دارند- سفارش مىكند و اين سفارش را با كلمه «وَصَّيْنا» كه بيانگر مهمبودن موضوع است آغاز مىكند.
در آياتديگر نيز انسان را بهقدردانى و تشكر از زحمات پدر و مادر فرامىخواند و آن را در رديف شكر خدا قرار مىدهد؛ زيرا همان طور كه خدا ولىّ نعمت حقيقى است، پدر و مادر نيز واسطه نعمتهاى زيادى براى انسان بوده و زحمتهاى زيادى براى وى كشيدهاند و تشكّر و قدردانى از هر ولىّ نعمتى، پسنديده و ناسپاسى، زشت است.
برترى حقوق مادر
در اين آيه بعد از سفارش احسان به پدر و مادر، بلافاصله نقش پرورشى و تربيتى مادر و زحماتى را كه وى متحمل شده، مطرح مىسازد و اين گونه بيان، شايد اشاره به برترى حقوق مادر و احترام وى باشد. امام زين العابدين (ع) فرمود:
حق مادر تو اين است كه بدانى؛ او تو را بگونهاى حمل كرده است كه هيچ كس، كسى را حمل نمىكند؛ از ثمره دلش تو را تغذيه كرده كه هيچ كس به ديگرى نمىدهد. او تو را با جميع جوارح خود حفظ كرد و باكى نداشت كه خود گرسنه باشد و تو را سير كند و خود تشنه باشد و به تو بنوشاند، خود در آفتاب بماند و تو را از آفتاب بپوشاند و به خاطر تو بىخوابى بكشد و از سرما و گرما تو را حفظ كند، تا تو براى او بمانى؛ پس تو نمىتوانى از عهده شكر او برآيى مگر به توفيق و كمك خداى تعالى.
حد و مرز اطاعت
چوم احسان به پدر و مادر واجب و آزردن آنان حرام است، اگر پدر و مادر دستوراتى مطابق حق بدهند و تقاضاهاى مشروعى بنمايند بر فرزند لازم است در حدّ توان، آنان را اطاعت و اجابت نمايد امّا اگر پدر و مادرى كافر و گمراه باشند وسعى و كوشش نمايند تا فرزندشان را نيز گمراه كنند در اينصورت وظيفه فرزند چيست؟
آيا اطاعت از آنها در اين صورت هم واجب است؟
آيا در اين صورت بايد آنها را طرد كرد و با آنان قطع رابطه نمود؟
و يا راه سوّمى وجود دارد؟
آيات فوق جواب مسأله بالاست و مىفرمايد در اينصورت نبايد از دستورات آنها پيروى كرد و خواسته نامشروع آنان را اجابت كرد؛ زيرا اطاعت پدر و مادر و ديگر اوليا تا زمانى واجب است كه معصيت خدا نباشد ولى در عين حال نبايد نسبت به آنان بىاحترامى هم كرد بلكه بايد در زندگى دنيا با آنان معاشرت و مصاحبت نيكو داشت.
معارف قرآن (ج5) كد 4/231، ص: 50
خانواده كانون آرامش
شنبه 89/10/18
«وَ مِنْ اياتِهِ انْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ ازْواجاً لِتَسْكُنُوا الَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً انَّ فى ذلِكَ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (آيه 21)
و از نشانههاى او اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا به واسطه آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد. بهراستى در آن براى مردمى كه مىانديشند، نشانه است.
مودّت، عامل پيوند
براى تشكيل خانواده اهدافى را مىتوان برشمرد. قرآن همه آنها را در جمله «لِتَسْكُنُوا» بيان كرده است و هدف اصلى ازدواج را بازيابى سكون و آرامش اعلام كرده، آن را از آيات و مواهب بزرگ الهى دانسته است؛ زيرا ازدواج از ديدگاه اسلام مبادله عواطف است كه بر مبناى مودّت دو جانبه انجام مىگيرد و قرآن از آن به «ميثاق غليظ» و پيمان استوار تعبير مىكند. زن و مرد، متمم و مكمل يكديگرند و اين امر در سايه «ميثاق الهى» و «حبل خداوندى» يعنى ازدواج امكانپذير است.
ارتباط انسان با پدر، مادر و برادرش ارتباط «نَسَبى» است و از جان آنها مايه مىگيرد و پيوند دو همسر، قراردادى و اعتبارى است؛ ولى با اين وصف، محبت ناشى از آن بر محبت فرزند نسبت به پدر و مادر پيشى مىگيرد و اين تنها به خاطر قراردادن «مودّت» و «رحمت» از جانب خداست.
نمونههاى گويايى در تاريخ زندگى مؤمنان وجود دارد كه اين حقيقت را روشن مىسازد، از جمله:پس از پايان جنگ احد پيامبر (ص) به دختر جحش فرمود: دايى تو «حمزه» شهيد شد. وى گفت: «انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ». باز فرمود: برادرت نيز شهيد شد. گفت: من اجر اين مصيبت را از خدا مىخواهم. اما همين كه خبر شهادت همسرش را به او داد، دست بر سر گذاشت، بلند گريست و فرياد كشيد. پيامبر (ص) فرمود:
«ما يَعْدِلُ الزَّوْجَ عِنْدَ الْمَرْأَةِ شَىْءٌ»
نزد زن هيچ چيز معادل شوهر قرار نمىگيرد.
پيوستگى خانواده با جامعه
يكى از روشنترين جلوههاى «مودت» و «رحمت»، جامعه كوچك خانواده است. زن و شوهر ملازم يكديگرند و زندگى مادى و معنوى فرزندان خود را تأمين مىكنند و در حفظ و حراست، تغذيه، تأمين لباس و مسكن و تعليم و تربيت آنها مىكوشند. اگر اين رحمت و مشاركت نبود، نسل بشر بهكلى قطع مىشد و هرگز نوع بشر دوام نمىيافت.
اين رابطه محبتآميز در چهارچوب خانواده خلاصه نمىشود، بلكه با توجه بهاينكه خانواده زيربنا و نقطه آغازين جامعه است و با توجه به واژه «بَيْنَكُمْ» كه احتمالًا اشاره به همه افراد بشر است، مىتوان گفت: ادامه حيات جامعههاى بزرگتر نيز بدون «مودّت» و «رحمت» ممكن نيست؛ زيرا اين دو «ملاط و چسب» مصالح ساختمانى جامعه انسانى است، چرا كه جامعه از فرد فرد انسانها تشكيل مىشود، همچون ساختمانى كه از قطعات سنگ و آجر تشكيل مىيابد. اگر اين افراد با هم، پيوستگى و ارتباط نزديك نداشته باشند، جامعهاى به وجود نخواهد آمد.
معارف قرآن (ج5) كد 4/231، ص: 42
پوشش زنان از منظر قران
شنبه 89/10/18
«يا ايُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِازْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهِنَّ ذلِكَ ادْنى انْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (آيه 59)
اى پيامبر! به زنانو دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه «جلبابهاى خود [روسريهاى بلند] را بر خويش فروافكنند اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند، بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
پوشش، وسيله امنيت
پوشش كامل نشانه حيا و ايمان يك زن است. قرآن نيز با همين انگيزه و هدف،پوشيدن «جلباب» را توصيه مىكند و آن را علامت پاكدامنى و عفت مىداند؛ زيرا پوشاندن تمام بدن به شناساندن چنين زنانى به عنوان اهل حجاب و عفت وصلاح و تقوا كمك مىكند، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگراذيت نمىشوند و اهل فسق و فجور مزاحم آنان نمىگردند.
زمان و موقعيّت اجتماعى نزول آيه نيز همين معنا را تأييد مىكند؛ زيرا در دوران جاهليت و ابتداى بعثت، كنيزان و زنان اهل كتاب بدون پوشاندن سر و گردن از منزل بيرون مىرفتند و برخى از افراد هرزه وبىبند و بار، مزاحم آنها مىشدند. اگر زنانى كه تازه مسلمان شده بودند، با همان رسم و بدون رعايت پوشش كامل رفت و آمد مىكردند، چه بسا از شرّ مزاحمان فاسد احساس امنيت نمىكردند. از اين رو، خداوند دستور مىدهد زنان مؤمن بطور كامل حجاب را رعايت كنند تا در جامعه به عنوان زن و مؤمن، پاكدامن شناخته شوند و همانند زنان بىعفاف اهل كتاب و كنيزان بىتعهّد، مورد آزار و نگاههاى خائنانه مردان بيگانه قرار نگيرند و بهانهاى به دست مزاحمان اهل فسق ندهند.
حجاب كامل، وسيله امنيت و آسايش روانى زن است و گويا به زبان حال مىگويد:
«چنين زنى نبايد مورد مزاحمت قرار گيرد. اين زنى است كه سپر دفاع را بطور طبيعى به همراه دارد و بايد در امان باشد.» پوشش اسلامى، زن را در سنگرى غيرقابل نفوذ و دور از تيررس نگاه و هوس بيگانگان قرار مىدهد و از تشويق و اضطراب نگه مىدارد.
حضرت آية اللّه العظمى امام خامنهاى زيد عزه العالى در اين باره مىفرمايد:
پايبندى بانوان به حجاب، آنان را در رسيدن به مدارج عالى معنوى كمك مىكند و از سقوط بر پرتگاههايى كه در سر راه آنان قرار دارد مانع مىشود. هيچ بحثى درباره پوشش زن، نبايد متأثّر از هجوم تبليغاتى غرب باشد. البتّه حجاب زنان به چادر منحصر نمىشود اما چادر بهترين نوع حجاب و نشانه ملّى ماست و هيچ منافاتى با فعاليتهاى زنان مسلمان در مسائل اجتماعى و فرهنگى ندارد
وسيله و كيفيّت پوشش
در اين آيه «جلْباب» به فتح و كسر جيم، وسيله پوشش معرفى شده است و آن لباس بلند مثل چادر و يا روسرى بزرگ- چارقد- است كه بخشهاى عمده بدن، سر و گردن و سينه را مىپوشاند و بيشتر در بيرون از منزل مورد استفاده قرار مىگيرد. «يُدنين» از مادّه «دنوّ» به معناى نزديك ساختن است و مقصود از آن پوشيدن است.
اين تعبير كنايه از آن است كه زنان «جلباب» را طورى بر خود بگيرند يا طورى بر سر كنند كه موى سر، زيرگلو و سينههايشان را بپوشاند تا در انظار پيدا نباشد و افراد شهوتران، بيماردل و هرزه، آنان را به حيا و عفت بشناسند و جرأت تعرّض به آنان را به خود ندهند.
معارف قرآن (ج5) كد 4/231، ص: 72
گمراهكنندگان برونى
شنبه 89/10/18
گمراهكنندگان برونى
1- شيطان:
اوّلين دشمن قسم خورده انسان از ديدگاه قرآن، شيطان است. خداوند متعال در آيات فراوانى به معرفى شيطان، اهداف، راههاى نفوذ و دشمنى سرسختانهاش با انسان پرداخته و به انسانها هشدار داده كه در دام شيطان نيفتند. به عنوان مثال در آيهاى همه انسانها را مورد خطاب قرار داده، مىفرمايد:
«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِالسَّعِيرِ»
بدرستى كه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد، [او] فقط دار و دستهاش را مىخواند تا آنها از ياران آتش باشند.
در آيهاى نيز بيان مىدارد كه او به عزّت پروردگار سوگند ياد كرده كه بندگان خدا-مگر مخلصان را- گمراه خواهد كرد
شيطان همچنين از خداوند خواسته كه تا روز قيامت به او مهلت دهد تا همه فرزندان آدم، جز تعداد كمى را لجام زده و به دنبال خود بكشد
البته در مورد گمراهگرى شيطان بايد توجه داشت اذن الهى به شيطان كه به اغواى بشر بپردازد، به معناى مسلط كردن او بر انسانها نيست؛ بلكه اين خود انسانها هستند كه با اختيار خود به تبعيت از او مىپردازند، و ولايتش را بر خود مىپذيرند. قرآن مجيد در تبيين اين نكته كه شيطان بر چه كسانى تسلط مىيابد و از تسلط بر چه كسانى عاجز است، مىفرمايد:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»
به درستى كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مىكنند، تسلّطى ندارد. تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند و آنها كه نسبت به او [: خدا] شرك مىورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مىنهند.)
صفحات: 1· 2
هدايتگران و گمراهكنندگان
شنبه 89/10/18
آيات فراوانى از قرآن مجيد به توصيف هدايتگران به سوى حق پرداخته و آياتى نيز كسانى را كه به اغواى بشر مىپردازند معرفى نموده است. دراين فصل به بررسى اين دو گروه از ديدگاه آيات قرآن مجيد خواهيم پرداخت.
هدايتگران
خداوند، هدايتگر اصلى عالم هستى
همانگونه كه خداوند متعال تنها افاضه كننده وجود به همه موجودات عالم هستى است و اگر در به وجود آمدن موجودات، معِدّاتى نيز وجود دارد همگى وسائط در فيض بوده و در عرض خالقيت خداوند متعال قرار نمىگيرند، در مسأله اعطاى كمالات به موجودات و همچنين نشان دادن راه كمال نيز عامل اصلى تنها خداست و ديگر هدايتگران نيز هدايتگران تبعى محسوب مىشوند. در آيهاى از قرآن كريم همه هدايت منحصر در هدايت خداوند گرديده و گوياى آن است كه هر چه به جز هدايت الهى، نام هدايت به خود گيرد جز ضلالت چيزى نخواهد بود.
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى»
بگو: هدايت، تنها هدايت الهى است.
آيهاى نيز كه به زبان حصر همه خيرات عالم را در انحصار خداوند متعال مىداند و مىفرمايد: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» ناظر به همين واقعيت نيز مىباشد، زيرا از جمله خيراتى كه به همه موجودات و از جمله انسان مىرسد مسأله هدايت شدن به سوى كمال مىباشد.
صفحات: 1· 2
روشهاى قرآن در هدايت انسان
چهارشنبه 89/10/15
قرآن مجيد براى هدايت انسانها نازل شده است تا با تربيتشان، آنان را از ظلمتها به سوى نور رهنمون شود. اين كتاب الهى براى تحقق اين هدف از روشهاى گوناگون چون نقل قصه، مثل، استدلال، موعظه و سخنان حكمتآميز، بشارت و انذار و … استفاه كرده است. در اين پست براى تبيين بيشتر به یکی از این روشها مىپردازيم.
قصه گويى
داستان سرايى از گذشتههاى دور در ميان انسانها رايج بوده و انسانها با علاقه تمام قصهها را شنيده و سينه به سينه و نسل به نسل به افراد پس از خود انتقال دادهاند. جاذبه قصه در بين شنوندگان موجب شده كه بازار قصه سرايان خيالى نيز رونق بگيرد و كتب فراوانى در اين زمينه بجاى بماند.
استقبال از قصه، اختصاص به گروه خاصى از انسانها ندارد و همه اقشار افراد جامعه از كوچك و بزرگ را به خود جذب مىنمايد. قصه علاوه بر پركردن اوقات فراغت و وسيله سرگرمى، فوايد مهمترى ديگر نيز دارد كه باختصار به آنها اشاره مىكنيم.
صفحات: 1· 2
نااميدان از رحمت حق:
چهارشنبه 89/10/15
در ميان آيات مربوط به داستان بشارت به حضرت ابراهيم (ع)، از زبان آن حضرت نقل شده كه يأس از رحمت حق مختص به گمراهان است:
«قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ الَّا الضَّالوُّنَ»
گفت: جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارشان مأيوس مىشود؟!
اگر در اين آيه، يكى از ويژگىهاى گمراهان، نااميدى از رحمت پروردگار ذكر شده به اين دليل است كه نااميدى، ريشه در اعتقادات ناصحيح دارد و گرنه اگر كسى خداوند را داراى قدرت بى پايان بداند كه مىتواند همه خواستههاى او را برآورده كند و در سختىها نجاتش دهد، هرگز به نااميدى دچار نخواهد شد.
گفتنى است كه گمراهان، اختصاصى به گروههاى فوق ندارد و هر كس به هر مقدار از راه حق فاصله گيرد و هدايتش را از غير طريق خداوند و وحى آسمانى بگيرد در ضلالت واقع شده، خواه گمراهىاش در مسائل اعتقادى باشد و يا در عمل به ضلالت گرفتار گردد.
مرتدين
چهارشنبه 89/10/15
دسته ديگر از گمراهان كسانىاند كه ابتدا راه حق را شناخته و بدان ايمان آوردهاند، اما سپس از آن برگشته و به باطل گرايش يافتهاند.
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُالضَّالُّونَ»
كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راه اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مىگيرد) قبول نمىشود؛ و آنها گمراهان (واقعى) اند (چرا كه هم راه خدا را گم كردهاند، و هم راه توبه را!)
با تأكيداتى كه در پايان آيه، يعنى «اوُلئِكَ هُمُ الضَّالوُّنَ» وجود دارد مىفهماند كه اين گروه در ضلالت سختى فرو رفتهاند و به همين جهت موفق به توبه حقيقى نمىشوند و اگر توبه ظاهرى كنند از آنان پذيرفته نمىشود؛ و يا بنابراحتمال ديگر، اگر به هنگام مرگ و با مشاهده عذاب، توبه كنند، ديگر مورد قبول واقع نخواهد شد، زيرا توبه از كسانى پذيرفته مىشود كه به هنگام اختيار و نرسيدن مرگ به آن اقدام كنند.
هدايت در قرآن، ص: 114
پيروى كنندگان از خواسته هاى مشركان:
چهارشنبه 89/10/15
خداوند متعال در آيات فراوانى از قرآن مجيد، پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان را از پيروى از خواستههاى مشركان و كافران نهى نموده است. «1» به عنوان مثال به پيامبراكرم (ص) مىفرمايد:
«وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»
و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.
«قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لَاأَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ
بگو: «من از پرستش كسانى كه غير از خدا مىخوانيد، نهى شدهام!» بگو: «من از هوا و هوسهاى شما، پيروى نمىكنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شدهام و از هدايت يافتگان نخواهم بود!»
دليل اين نهى نيز روشن است؛ زيرا مشركان و گمراهان نه خود حق را درك كرده و نه توان رهبرى ديگران به سوى حق را دارند. آنان خود در ضلالت اعمال و اخلاق و عقايد خود سرگردان و متحيرند، و هر كس را كه از آنان پيروى كند به همان وادى بى انتها و بدون راه نجات خواهند برد. قرآن شريف در تعبير زيباى خود، به اين حقيقت اشاره نموده كه اگر حق بخواهد از هواهاى چنين گروهى تبعيت كند نتيجهاش فساد و تباهى عالم وهمه انسانهاست:
«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ»
و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى كند، آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند تباه مىشوند.
به همين جهت در چندين آيه به پيامبرش اعلام مىكند كه اگر از خواستههاى مشركان پيروى كنداز دايره ولايت الهى بيرون رفته و ديگر از سوى خداوند حمايت نمىشود و در گروه ظالمين قرار خواهد گرفت. از سوى ديگر به عموم مسلمانان نيز تذكر مىدهد كه تمايلى به آنها نشان ندهيد، زيرا تمايل به اهل ضلالت، چيزى جز آتش فتنه و عذاب در دنيا و آخرت را به همراه نخواهدداشت:
«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَموُا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»
و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مىشود آتش شما را فرا گيرد
منافقان
چهارشنبه 89/10/15
منافقان كسانى هستند كه در ظاهر به اسلام و ايمان تظاهر نموده ولى در باطنشان خبرى از ايمان نيست. آياتى از سوره بقره به معرفى آنان پرداخته و تصريح مىكند كه چنين گمراهانى هرگز تجارتشان سودمند نخواهد بود؛ زيرا اينان خود ضلالت و گمراهى را بر هدايت ترجيح دادهاند:
«أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»
آنان كسانى هستند كه گمراهى را به جاى هدايت خريدهاند (برگزيدهاند) و تجارت آنها سودى نداده و هدايت نيافتهاند.
اين منافقان، چنان در گمراهى فرو رفتهاند كه به تعبير قرآن مجيد، كر و گنگ و كورند؛ نه توان شنيدن حقايق را دارند و نه سخنى از حق بر زبان مىرانند و نه مىتوانند حق را ببينند و درك كنند. در ادامه آيات دو مثل براى بيان گمراهى و راه به جايى نبردن اين گروه مىزند، در يكى، اينان را به شخصى تشبيه كرده كه آتشى روشن كرده تا اطراف خود را ببيند و راه خود را پيدا كند اما طوفانى سخت آن را خاموش نموده و توان تشخيص را ازاو مىگيرد. در مثال دوم، آنان را به كسانى تشبيه كرده كه مىخواهند راه خود را در بيابانى كه در آن گم شدهاند به وسيله نورى كه از رعد و برق آسمان حاصل مىشود پيدا كنند، امّا اينان جز چند گام برداشتن فرصت ديگرى نيافته و به خاموشى و سردرگمى پيشين دچار مىشوند. دليل گمراهى و تحيّرشان اين است كه نخواستهاند با دين خدا با صداقت برخورد نمايند، بلكه خواستهاند تا از در حيله وارد شده و خداى سبحان و مؤمنان را بفريبند، غافل از اينكه جز گمراهى خويش سودى نمىبرند.
هدايت در قرآن، ص: 112