سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

آینده جهان از دیدگاه ملل و ادیان

 

ديدگاههاى متفاوتى درباره آينده جهان وجود دارد؛ بعضى از دريچه يأس و نااميدى و با ملاحظه قدرتهاى اتمى كه در اختيار سران ظلم و بيداد قرار دارد، مى‏گويند كه جهان به‏سوى يك جنگ جهانى و فراگير پيش مى‏رود كه در آن، بشريت گور خود را كنده و تمدن كنونى را از بين خواهد برد. در ظاهر، قراين و شواهد، اين ديدگاه را تأييد مى‏كند؛ چرا كه عواطف انسانى بشدت كاهش يافته، فاصله طبقاتى بين غنى و فقير در حال گسترش است، مفاسد اخلاقى و جنايات در ميان جامعه‏ها رو به افزونى است، اختلافات و اصطكاك بين دولتها روز به روز عميقتر مى‏شود و درگيريهاى منطقه‏اى و مرزى ميان كشورها شتاب بيشترى به خود گرفته است.
از طرف ديگر، سازمان ملل كه يك نهاد بين‏المللى است و با هدف برقرارى صلح و امنيت در جهان به وجود آمده، نه تنها بى‏خاصيّت شده، بلكه تحت سلطه قدرتهاى بزرگ جهانى درآمده است و آنان براى رسيدن به اهداف و مقاصد شيطانى خود از اين سازمان استفاده مى‏كنند. مواد اعلاميه حقوق بشر و قطعنامه‏هاى سازمان ملل كه اغلب با اعمال فشار و دسيسه قدرتهاى بزرگ به تصويب مى‏رسد، هميشه اهرم فشارى در دست ابرقدرتهاست تا كشورهاى كوچك و ضعيف را براى پذيرفتن آنچه آنان مى‏خواهند، تحت فشار قرار دهند.
علاوه بر اين دو جهت، حس جاه‏طلبى و روحيه استكبارى و جنون قدرت در ميان سران كشورها، كافى است كه روزى آتش جنگ را روشن كند و تمدن كنونى را به ويرانه‏اى تبديل سازد. راسل مى‏گويد:اشخاصى هستند و از آن جمله انيشتاين كه به زعم آنها بسيار محتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين محدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود سازد. «1»
نتيجه اينكه براساس شواهد ظاهرى، آينده جهان تاريك و نگران كننده است.
بررسى و ملاحظه مسائل فوق كافى است كه انسان را نسبت به آينده بدبين و مأيوس سازد.
در مقابل، يك انديشه و اعتقاد تا اندازه‏اى عمومى و فراگير در ميان همه جوامع و ملل وجود داشته و دارد، مبنى بر اينكه روزى يك منجى آسمانى ظهور خواهد كرد و صلح و عدالت را براى بشر به ارمغان خواهد آورد و بشر در سايه حكومت وى با صلح و صفا و بدور از ناهنجاريهاى ذكر شده خواهد زيست و مدينه فاضله انسانى در آن‏روز تحقق خواهد يافت. البته در چند و چون اين اعتقاد و آن منجى بزرگ اختلاف است؛ اما مهم اين است كه اصل اين انديشه و اعتقاد، بين همه اقوام و ملل و اديان، مشترك است. ما در اينجا به نقل قسمتى از نظريه‏ها و انديشه‏ها مى‏پردازيم:
در كتب هنديان: در كتاب «ويد» كه در نزد هنديان‏از كتابهاى مقدس است، چنين مى‏خوانيم:
پس از خرابى دنيا پادشاهى در آخرالزمان پيدا مى‏شود كه پيشواى خلق باشد و نام او منصور باشد و تمام عالم را بگيرد و به دين خود درآورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد برآيد. «2»
در كتاب «باسك» كه آن هم از كتابهاى مقدس هنديان به شمار مى‏رود، آمده است:
دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پيشواى ملائكه و پريان و آدميان باشد و حق و راستى با او باشد و آنچه در دريا و زمينها و كوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمين آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر كسى به دنيا نيايد.
در كتاب «وشن جوك»، يكى ديگر از كتابهاى هنديان آمده است:
در اواخر، دنيا به كسى بگردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد و خلق را زنده كند. «3»
در آيين زرتشت: در آيين زرتشت نيز بشارت و وعده‏هاى صريحى در اين زمينه آمده است كه قسمتى از آنها را از كتاب «زند» نقل مى‏كنيم.
اى سپيتامان زرتشت، چون زمان سر رود، اين دشمنان مانند بن درختى كه يك شب سرد زمستانى كه برسد و به يك شب برگ بيفكند، تباه شوند.
هنگام گرگان به سر رسد و هنگام ميشان اندر آيد.
در جاماسب‏نامه كه شامل يك سلسله پرسشهايى است كه گشتاسب‏شاه از جاماسب مى‏كند و او پيشگوييهاى زرتشت را براى گشتاسب‏شاه نقل مى‏كند، اين چنين آمده است:
و هنگام گرگ بشود (سرآيد) و هنگام ميش اندر آيد و هوشيدر (نجات دهنده) زرتشتيان به نمودارى دين پديد آيد و انائيه (زيان) و دروشك (دروغ) سرآيد و رامش و شادى و خرمى باشد
در عهد عتيق و جديد: در عهد عتيق و جديد نيز پيشگوييهاى خوش‏بينانه‏اى درباره آينده جهان و ظهور يك منجى آسمانى به عمل آمده است كه مواردى از آنها نقل مى‏شود.
به سبب شريران، خويشتن را مشوش مساز و بر فتنه‏انگيزان حسد مبر؛ زيرا كه مثل علف بزودى بريده مى‏شوند و مثل علف سبز پژمرده خواهند شد … و اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد، هان بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود، در مكانش تأمّل خواهى كرد ونخواهد بود و اما حليمان وارث زمين خواهند شد … صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا به ابد سكونت خواهند نمود … و نجات صالحان از خداوند است و در وقت تنگى، او قلعه ايشان خواهد بود و خداوند ايشان را اعانت كرده نجات خواهد داد، ايشان را از شريران خلاص كرده، خواهد رهانيد زيرا بر او توكل دارند. «4»
اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش زيرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود … بلكه جميع امتها را نزد خود جمع مى‏كند و تمامى قومها را براى خويشتن فراهم مى‏آورد. «5»
زيرا همچنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مى‏شود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد … و پسر انسان را ببينند كه برابرهاى آسمان، باقوت و جلال عظيم مى‏آيد و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزيدگان او را از بادهاى اربعه از كران تا به كران فلك فراهم خواهند آورد … امّا از آن روز و ساعت هيچ‏كس اطلاع ندارد حتى ملائكه آسمان جز پدر من و بس … لكن اين را بدانيد كه اگر صاحب خانه مى‏دانست در چه پاسى از شب دزد مى‏آيد، بيدار مى‏ماند و نمى‏گذاشت كه به خانه‏اش نقب زند لهذا شما نيز حاضر باشيد زيرا در ساعتى كه گمان نبريد پسر انسان مى‏آيد. «6»
كمرهاى خود را بسته چراغهاى خود را افروخته بداريد و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشد كه چه وقت از عروسى مراجعت كند تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بى‏درنگ براى او باز كنند … لكن اگر آن غلام در خاطر خود گويد آمدن آقايم به طول انجاميد و به زدن غلامان و كنيزان و به خوردن و نوشيدن و مى‏گسارى شروع كند، هر آينه مولاى آن غلام آيد در روزى كه منتظر او نباشد و در ساعتى كه او نداند. «7»
در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمين تنگى و حيرت از براى امتها روى خواهد نمود به سبب شوريدن دريا و امواجش و دلهاى مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر ربع مسكون ظاهر مى‏شود زيرا قوّات آسمان متزلزل خواهد شد و آن‏گاه پسر انسان را خواهند ديد كه برابرى سوار شده با قوت و جلال عظيم مى‏آيد و چون ابتداى اين چيزها بشود، راست شده سرهاى خود را بلند كنيد از آن جهت كه خلاصى شما نزديك است. «8»
همان‏گونه كه ملاحظه كرديد، در كتابهاى هنديان، زرتشت و عهدين، حكومت جهانى صالحان پيش‏بينى شده است و مى‏دانيم كه تا كنون چنين چيزى اتفاق نيفتاده و حكومت پيامبر اكرم (ص) نيز بر بخشى محدود از كره زمين تحقق پيدا كرد. بنابراين با توجه به پيشگويى اين كتابها بايد جهان در انتظار چنين روز فرخنده‏اى بنشيند.
ناگفته نماند، از آنجا كه بطور قطع دست تحريف در كتابهاى ذكر شده راه يافته است، نمى‏خواهيم از آنها براى اثبات مدعاى خود به عنوان دليل استفاده كنيم، بلكه هدف ما، در درجه اول آشنايى با ديدگاه ملل و اديان در مورد آينده جهان و بشريت و در مرحله دوم تأييد بر مطلب است و اينكه اگر شيعه با توجه به وعده‏ها و پيشگويى قرآن، در انتظار تحقق يك حكومت جهانى الهى به سر مى‏برد و معتقد است كه آينده جهان از آنِ صالحان و پرهيزكاران است و بينشهاى مادى و بدبينانه نسبت به آينده تاريخ را محكوم مى‏كند، در اين انديشه و اعتقاد تنها نيست و پيرو هيچ دين و مذهبى نمى‏تواند او را در اين انديشه تخطئه كند؛ بلكه از آنجا كه قرآن تنها كتاب آسمانى است كه مصون از هر تغيير و تحريفى است و اعتبارش صد در صد و قطعى است، ديگر كتابهاى آسمانى تحريف شده كه بنحوى مسأله ظهور و برقرارى عدالت در آينده تاريخ را مطرح كرده‏اند، در طرح اصلِ مسأله، دليلى بر اعتبار پيدا مى‏كنند.
اكنون به بررسى ديدگاه قرآن در مورد آينده جهان مى‏پردازيم.
ب- آينده جهان از ديدگاه قرآن‏
قرآن كريم در موارد مختلفى با تعبيرهاى متفاوت به اين مسأله پرداخته و با قاطعيت و
تأكيد اعلام كرده كه جهان آينده، جهان صالحان و پرهيزكاران خواهد بود و اراده خداوند بر پيروزى يكتاپرستان و بندگان شايسته اوست. به آيه «1» شريفه زير توجه كنيد:
«وَعَدَاللَّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى‏الْارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذىِ ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنى‏ لا يُشْرِكُونَ بى‏ شَيْئاً …» نور /55
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند، وعده مى‏دهد كه آنها را بطور قطع خليفه روى زمين خواهد كرد همان‏گونه كه به پيشينيان خلافت روى زمين بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده پا بر جا و ريشه‏دار خواهد ساخت و ترس آنها را به امنيت و آرامش تبديل خواهد كرد، بگونه‏اى كه تنها مرا بپرستند و چيزى را براى من شريك نگيرند.
در هر وعده سه ركن وجود دارد: وعده دهنده كه در اينجا خداوند است، وعده گيرنده كه مؤمنان صالحند و سوم موارد وعده كه در آيه فوق عبارتند از:
1- استخلاف و حكومت روى زمين به نمايندگى از خداوند.
2- تمكين دين كه نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنه زندگى است.
3- تبديل خوف به امنيت و برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و جايگزين شدن امنيت كامل و آرامش در همه زمين، آرامش و امنيت ريشه‏دار و دايمى نه ظاهرى و نسبى كه در جهان امروز شاهد آن هستيم چرا كه امنيت حاكم بر جهان امروز بر اثر تعادل قواى نظامى و سلاحهاى ويرانگر ميان قدرتهاى دنياست و هر روزى كه اين تعادل بر هم بخورد، پايه‏هاى اين امنيت كاذب و نسبى نيز فرو خواهد ريخت و در واقع مى‏توان گفت كه بر جهان تعادل وحشت حاكم است نه امنيت.
همچنين در آخر آيه، هدف نهايى از تحقق حكومت واحد الهى بر پهنه گيتى، چنين ذكر شده كه مردم تنها خدا را بپرستند و چيزى را شريك او قرار ندهند. و اين هدف، راه حكومت الهى را از راه حكومتهاى غير الهى جدا مى‏كند، چرا كه هدف نهايى در آنها، برخوردارى همه از رفاه برتر و بهره‏مندى بيشتر از لذايذ مادى است.
بايد توجه داشت كه وعده قرآن نسبت به تحقق حكومت صالحان در پهنه زمين، نوعى پيشگويى نسبت به فراهم شدن زمينه پذيرش دين حق در سطح وسيعى نيز هست.
و از نظر روايات اسلامى نيز افراد و گروههاى ممتازى با عنايتهاى خداوندى، موانع تشكيل حكومت واحد جهانى را از سر راه برداشته، زمينه را براى تحقق آن فراهم مى‏كنند. «9»
نتيجه اينكه از ديدگاه قرآن با وجود همه عوامل يأس‏آور ظاهرى، بايد نسبت به آينده خوشبين بود و در انتظار تحقق وعده الهى در مورد حكومت صالحان بر تمام گيتى نشست و عنصر بدبينى و يأس نسبت به آينده جهان را از خود طرد كرد.

1- قیام و انقلاب مهدی عج -شهید مطهری ص58 انتشارات حکمت

2- ادیان و مهدویت - محمد بهشتی ص16 چاپ اول

3- ادیان و مهدویت ص18

4 عهد عتیق مزامیرداود ص 37

5- همان حیقوق نبی باب 3

6- عهد جدید انجیل متی باب 24

7- همان انجیل لوقا باب12

8- همان باب 21

9- قیام و  انقلاب مهدی ص- نرم افزار زمزم67

مهدویت در جدول عقاید اسلامی قرار دارد

انديشه مهدويت و ظهور، يكى از اصيل‏ترين انديشه‏هاى اسلامى است و بنيانگذار آن پيامبر اكرم (ص) است. آن حضرت، خود عقيده به ظهور حضرت مهدى (عج) را در جدول عقايد اسلامى قرار داد، به همين جهت، اين موضوع بطور يكسان در منابع شيعه و سنى منعكس گرديده، اهل بيت پيامبر (ع) نيز اين انديشه و اعتقاد را در جامعه اسلامى تبليغ كرده‏اند. مى‏توان ادعا كرد كه هيچ مسأله اسلامى همانند عقيده مهدويت و ظهور، از قطعيت و سابقه تاريخى برخوردار نيست.
حضرت مهدى (عج) به عنوان دوازدهمين جانشين پيامبر (ص) در روايات شيعه و سنى مطرح و معرفى شده است. اين معرفى چنان دقيق و مشخص است كه قابل انطباق بر فرد ديگرى جز شخص آن حضرت نيست كه از فرزندان فاطمه (س) و امام حسين (ع) و نام پدرش امام حسن عسكرى (ع) مى‏باشد.
او آخرين حجت الهى از سلسله انبيا و اوصياست كه با ظهورش جهان را پر از عدل و داد مى‏كند. او هم‏اكنون به عنوان يك امام زنده، ولى غايب، در روى زمين زندگى مى‏كند و در زمان پدرش و بعد از او در غيبت صغرى و كبرى مشاهده شده است.

آیا شفاعت موجب جسارت بنده نمی شود ؟

يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الَّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا (طه، آيه 109)
در آن روز شفاعت (هيچ كس) سود ندهد جز كسى كه خداى رحمان بدو اذن داده و از سخن او راضى است.
شفاعت يعنى واسطه شدن در رساندن خير يا دفع شر كه قرآن شريف آن را براى بعضى افراد در قيامت ثابت شمرده است. به اين معنا كه اگر شخص با ايمانى بخواهد به ثواب و كمالى برسد كه اسباب آن را تهيه نكرده است يا از عذاب ترك تكليفى كه از او سر زده، برهد، متوسّل به شفاعت مى‏شود. بدين ترتيب، شفيع به اذن خدا واسطه مى‏شود تا آن ثواب به او برسد يا آن كيفر از او دفع شود.
بى شك اگر شخص مزبور لياقتى براى رسيدن به آن كمال نداشته باشد، شفاعت شامل او نمى‏شود؛ مثل اينكه يك فرد عامى كه نه سواد دارد و نه استعداد، بخواهد با توسل به شفاعت، دانشمندى برجسته شود و يا يك بنده ياغى كه نمى‏خواهد از مولايش اطاعت كند، بخواهد با توسل به شفاعت، مورد عفو مولا قرار گيرد. در اين موارد شفاعت سود ندارد؛ زيرا شفاعت براى كامل كردن سبب ناقص است نه اينكه خودش سبب مستقل‏ باشد و فردى بدون هيچ گونه زمينه و شرايطى تنها به واسطه شفاعت نجات يابد. به عبارت ديگر، شفاعت براى كسى است كه ايمان به خدا دارد و بعضى كارهاى صالح را انجام داده است. اين ايمان و كارهاى صالح او، سبب ناقص است، او به شافعان متوسل مى‏شود تا شفاعت آنها را ضميمه ايمان ناقص خود كند و به درجات بالاتر نايل شود، ولى كسى كه ايمان و عمل صالحى ندارد، او چيزى ندارد تا شفاعت را ضميمه‏اش كند.
منطق شفاعت‏
شفيع براى شفاعت كردن به يكى از سه مورد زير متمسّك مى‏شود.
الف- تمسّك به صفتى از صفات خداوند كه اقتضا مى‏كند براساس آن، خدا از بنده نافرمانش بگذرد، مانند: بزرگوارى، كَرَم، سخاوت و شرافت مولا.
ب- تمسّك به صفتى از صفات بنده، كه اقتضا دارد مولا بر او رحمت و مهربانى كند، مثل ضعف، خوارى، كوچكى و بيچارگى بنده.
ج- تمسّك به صفتى از صفات خودش نزد مولا همچون محبت و علاقه‏اى كه مولا به او دارد و برترى مقامش در نزد مولا.
پس منظور شفيع اين نيست كه خدايا تو از مولا بودن خود يا بنده بودن بنده‏ات چشم بپوش يا حكم خود را باطل كن يا از قانون مجازات چشم بپوش، بلكه مى‏گويد: «خداوندا! تو با اين عظمت و رأفت و كرامت كه دارى، از مجازات اين بنده بگذر» يا مى‏گويد: «خدايا! اين بنده تو اين نافرمانى را از روى نادانى انجام داده است. او حقير است و مخالفت او از روى جرأت و جسارت نيست» و يا مى‏گويد: «خدايا! به خاطر مقام و منزلتم و لطف و محبّتى كه به من دارى، شفاعتم را در حق فلانى بپذير و او را عفو كن».
پاسخ به يك اشكال‏
ممكن است برخى بپرسند كه شفاعت، سبب جرأت بندگان بر نافرمانى خدا مى‏شود و اين با غرض دين خدا كه سوق دادن بندگان به سوى طاعت خداست سازگارى ندارد.
اين اشكال وارد نيست، چون در درجه اوّل، معلوم نيست چه گناهان و يا چه مجرمانى‏ مشمول شفاعت واقع مى‏شوند و «اصل شفاعت» تنها به عنوان يك اصل كلى و سربسته اثبات شده است. در درجه دوم، شفاعت مشروط به شرطى شده است از جمله اراده و خواست خدا كه ممكن است حاصل نشود. بنابراين، هيچ گناهكارى اطمينان ندارد كه شفاعت شامل حالش مى‏شود تا در نتيجه جرأت گناه پيدا كند. بلكه بر عكس، شفاعت به بنده گناهكار اميد بخشش مى‏دهد و او را از افتادن به دامن يأس و نوميدى از رحمت حق و در نتيجه انجام گناه بيشتر باز مى‏دارد. او وقتى گناهان خود را برمى‏شمارد خود را سزاوار عقوبت مى‏يابد، اين شفاعت است كه به عنوان يك روزنه اميد، راه بازگشت، را به او مى‏نماياند و او را اميدوار مى‏كند و به تجديد نظر، توبه و بازگشت رهنمون مى‏شود.
گفتنى است از مجموع آيات قرآن استفاده مى‏شود كه شفاعت شامل دينداران و مؤمنانى مى‏گردد كه به گناه آلوده شده‏اند ولى با ايمان از دنيا رفته‏اند.

المیزان ج1 ص237-264

شیوه صحیح تبلیغ از منظر قران

 

سخن نرم براى هدايت‏
فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى‏ (طه، 44)
با او به نرمى سخن گوييد، شايد پند گيرد يا بترسد.
اين آيه مى‏آموزد كه براى نفوذ در دل ديگران، از چه راهى بايد وارد شد و چگونه با افراد لجوج و لجام گسيخته‏اى چون فرعون، برخوردى جهتدار و ارشاد كننده داشت.
هر مكتبى بايد جنبه منطقى داشته باشد و همچنين كسى كه داعيه رهبرى آن را برعهده دارد بايد از سعه صدر، منطق قوى و دليل متين و روشن برخوردار باشد، چه در حدّ رسالت، چه در حدّ امامت يا فقاهت.
از اين رو، قرآن براى نفوذ در دل مردم (هر چند افراد گمراه و آلوده) نخستين دستورش برخورد ملايم و همراه با مهر و عواطف انسانى است و توسل به خشونت در مرحله‏اى است كه برخوردهاى دوستانه و منطقى، مؤثّر نباشد. «1»
خداوند راه تبليغ را به حضرت موسى مى‏آموزد و مى‏گويد با فرعون به نرمى و ملاطفت سخن بگو و گفتار ليّن را شعار خود قرار ده، زيرا چنين برخوردى نفس سركش آدمى را خاضع و دل عصيانگر را نرم مى‏كند و دست كم راه عذر را مى‏بندد و حجت را تمام مى‏كند.
ولى سخن درشت و برخورد خشونت‏آميز، دل او را جريحه‏دار مى‏سازد و احساساتش را برمى‏انگيزد. اين درسى است كه قرآن بر آن تأكيد بسيار دارد، از جمله در سوره «فصّلت» به طور مستقيم به پيامبر دستور مى‏دهد منطق دشمن را با راههاى خوب دفع كن، «2» نادانى مردم را با اخلاق نيكو و پسنديده جواب ده، بديهايشان را با خوبيهايت مقابله كن و تقصيرشان را با عفو، و خشونتشان را با صبر تحمّل كن، چرا كه اوّلين نتيجه اين نوع برخوردها اين است كه دشمنيها تبديل به محبّت مى‏شود و مردم به بدى اخلاق خود متوجه مى‏شوند و كارهاى زشت خود را ترك مى‏كنند و دوست صميمى تو مى‏گردند. «3»
شرايط مبلّغ‏
راهنما و مبلّغ دين بايد داراى شرايط زير باشد:
الف- دعوت او به سوى خدا و اطاعت و فرمانبردارى از او باشد و منافع شخصى و خواسته‏هاى نفسانى را در آن دخالت ندهد.
ب- علم را با عمل و تعليم را با تربيت درهم آميزد.
ج- در برابر حق، تسليم گردد و هر نوع آزار و اذيت را به جان بخرد و با طعنه و تمسخر مخالفان از هدفش دست برندارد.
د- تعليمات و موعظه‏هايش همراه با زبان نرم و بيان لطيف باشد. «4»
ويژگيهاى سخن نرم‏
براى آنكه بدانيم سخن نرم چيست به مصداق روشن آن كه گفتار حضرت موسى عليه‏السلام با فرعون است، توجّه كنيم تا ببينيم او چگونه برخورد كرد و براى‏دعوت‏فرعون چه شيوه‏اى را به كار برد. حضرت موسى با بيانى حاكى از لطف و نرمش به فرعون گفت:
هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ الى‏ رَبِّك فَتَخْشى‏ نازعات 18-19
آيا تو را رغبتى هست كه پاكيزه شوى و من تو را به پروردگارت راه بنمايم و تو پروا كنى.
اين جملات كه آهنگ محبّت و نوازش از كلمه كلمه آن به گوش مى‏رسد، مانند سخنان نرم و مهربانانه مادرى است كه بر بالين كودك بيمارش نشسته و او را از خواب بيدار مى‏كند و مى‏گويد: فرزندم آيا از بسترت برمى‏خيزى تا غذاى مطبوع و داروى شفابخشى كه برايت تهيه كرده‏ام تناول كنى و شفا يابى؟
پس برخى از خصوصيات سخن نرم را مى‏توان از اين كلام حضرت موسى به دست آورد:
الف- سؤالى بودن.
ب- سبب بيدارى فطرت شدن.
ج- به‏گونه‏اى باشد كه از رقيب اعتراف گيرد و اين حقيقتى است كه در روان‏شناسى قابل توجه است و به همين جهت، امامان معصوم اين شيوه را در مناظرات خود به كار مى‏بردند. «5»

1- نمونه ج13ص212

2- فصلت /34 با استفاده از تفسیر المیزان ج17ص594

3- تفسیر المراغی ج8 ص131

4- کاشف ج4ص564

5-فی الضلال قرآن ج5ص747- مجموعه زمزم

زیانکارانی که خود را نیکوکار می پندارند

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْاخْسَرينَ اعْمالًا الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (كهف، آيات 103- 104)
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند، آنان كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و (نابود) شده با اين حال گمان مى‏كنند، كار نيك انجام مى‏دهند!
زيانكارترين مردم‏
به‏طور معمول، زيان در كارهايى صورت مى‏گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى‏شود و وقتى خسران تحقق مى‏يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته نرسد بلكه نتيجه عملش سبب شود كه بطور مثال چيزى از سرمايه از بين برود. «1»
گاهى خسران و زيان به علت بى‏تجربگى و نداشتن مهارت كافى و يا حوادث غير منتظره حاصل مى‏شود كه بطور معمول اين نوع خسران و زيان با اندوختن تجارب و تلاش بيشتر قابل جبران است، ولى گاهى انسان سرمايه خود را در راهى به كار مى‏گيرد كه در واقع غير زيان حاصلى ندارد و فرد گمان مى‏كند كه سود كرده است و اين نوع خسارت و زيان نه تنها قابل جبران نيست بلكه هر روز دامنه آن زيادتر هم مى‏شود، از اين رو، خداوند متعال افرادى را كه در مسير باطل گام بر مى‏دارند و گمان مى‏كنند كه در مسير حق هستندو كارشان نيكوست، زيانكارترين مردم معرفى مى‏كند؛ زيرا اگر كسى مرتكب گناهى شود و نداند كه گناه مى‏كند و خيال كند كه كار نيكو انجام مى‏دهد، نه تنها درصدد جبران نخواهد بود بلكه با شدّت هر چه تمامتر به كار خود ادامه خواهد داد و تمام سرمايه‏هاى خود را در اين راه از دست مى‏دهد و مصداق زيانكارترين مردم مى‏شود. «2»
تفسير «اخْسَرينَ اعْمالًا» از ديدگاه روايات‏
در روايات اسلامى، تفسيرهاى گوناگونى براى «اخْسَرينَ اعْمالًا» شده است كه هر يك اشاره به مصداق روشنى از اين مفهوم وسيع دارد. از جمله در روايتى از حضرت على عليه‏السلام «اخْسَرينَ اعْمالًا» يهود و نصارا دانسته شده است كه در آغاز، بر حق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاردند، در حالى كه اين بدعتها، آنان را به انحراف كشانيد و گمان مى‏كردند، كار نيكى انجام مى‏دهند. «3» در حديثى ديگر ايشان پس از ذكر گفتار بالا خوارج نهروان را نيز جزء آنها دانسته‏ اند. «4» و در حديث ديگرى نيز منظور از آن را «رهبانها» و گروههاى بدعتگزار از مسلمانان دانسته‏ اند و در بعضى از روايات معصومين (ع) منظور از آن را منكران ولايت حضرت على (ع) تفسير كرده‏اند. «5»
ريشه اين زيانكارى‏
اينجا جاى اين سؤال هست كه چرا عدّه‏اى با اينكه در راه باطل گام برمى‏دارند، گمان مى‏كنند بر حق هستند و اعمالشان نيكوست؟
در جواب بايد گفت: تفكر نكردن در تميز حق از باطل، تعصب بيجا، غرور و تكبر، خودمحورى و دوست داشتن ذات از مهم‏ترين عوامل پيدايش اين پندارهاى غلط است.
گاه چاپلوسى ديگران و زمانى در گوشه انزوا نشستن و تنها به پيش قاضى رفتن، سبب پيدايش اين حالت مى‏شود كه تمام كارها و افكار انحرافى و زشت در نظر او زينت داده مى‏شود به‏طورى كه به جاى احساس شرمندگى و ننگ از اين زشتيها، احساس غرور مى‏كند، همان‏گونه كه قرآن مى‏فرمايد:
زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَراهُ حَسَناً «1»
اعمال زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو مى‏پندارد.
در بعضى ديگر از آيات قرآن عامل اين تزيين زشتيها، شيطان معرفى شده است و به طور مسلم ابزار شيطان در وجود انسان همان خُلق و خوهاى زشت و انحرافى است.
وَ اذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اعْمالَهُمْ «2»
شيطان اعمال مشركان را در نظرشان زينت داده است. «3»
1- المیزان ج13ص47

2- نمونه ج12ص559-564 اقتباس

3- نورالثقلین ج3ص312

4- همان

5- همان 311 - مجموعه زمزم

علت پذیرفته نشدن دعا

 

اشتباه انسان در مورد مصداق خير
وَ يَدْعُ الْانْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْانْسانُ عَجُولًا (اسراء، آيه 11)
و انسان (بر اثر شتابزدگى) شرّ را مى‏طلبد، همان گونه كه جوياى خير است و انسان همواره عجول است.
آيه مزبور، يكى از ويژگيهاى انسان يعنى شتابزدگى و عجول بودن را مورد توجه قرار داده است. انسان شتابزده، توفيق توجه كامل، انديشه كافى و مطالعه دقيق در امور و عواقب كارها را نمى‏يابد. از اين رو، در تشخيص حق از باطل و خير از شرّ، دچار اشتباه مى‏شود و به‏گونه‏اى در طلب يك امر شرّ يا باطل بر مى‏آيد كه گويى خيرى را مى‏طلبد و يا در جستجوى حقى است.
مفهوم دعا در آيه‏

دعا گرچه به معناى خواندن و حاجت خواستن است، ليكن در آيه بالا به معناى مطلق «طلب» آمده است كه مى‏تواند داراى دو معنى زير باشد:
الف- درخواست و طلب به زبان، از قبيل دعاهاى بندگان به هنگام طلب حاجت از خداوند.
ب- خواستن چيزى در عمل و تلاش براى رسيدن به آن. «1»
معناى اول، معنى متداول دعاست. بنابر آن، معناى آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر شتابزدگى و عدم تشخيص خير و شرّ خود، چيزى را با دعا از خداوند مى‏خواهد كه در واقع براى او شرّ است، اما او به اصرار تمام، چنان كه گويى خيرى را از خداوند مى‏طلبد، براى رسيدن به خواسته خود، به درگاه خداوند دعا مى‏كند. از اين رو، امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:
راه نجات و رستگارى، و هلاك و تباهى خود را بشناس تا خداوند را به خاطر طلب چيزى نخوانى كه چه بسا هلاك تو در آن باشد؛ در حالى كه تو مى‏پندارى نجات تو در آن است. خداى تعالى فرموده است: «وَ يَدْعُ الْأِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْأِنْسانُ عَجُولًا». «2»
بر اساس معناى دوم، يعنى طلب و خواستن عملى، مفهوم آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر عدم تشخيص حق از باطل و اشتباه در مصاديق خير و شرّ، به گمان اينكه هدفى كه دنبال مى‏كند امر خيرى است، مصرّانه در راه رسيدن به آن مى‏كوشد، در صورتى كه در واقع، اين امر براى او شرّ است. بديهى است كه در بسيارى از موارد مى‏توان با انديشه و تدبر كافى در عاقبت كارها و شناخت دقيق خير و شرّ و حق و باطل، از چنين اشتباه مهلكى در امان ماند.
حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِما انْ ادْرَكَهُ وَدَّ انَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ. «3»
بسا شتابنده براى چيزى كه اگر به آن دست يابد، دوست مى‏دارد كه (كاش) به آن دست نيافته بود.
علل پذيرفته نشدن دعا
خداوند از بندگان خويش خواسته است تا براى رفع نيازمنديهاى خود به درگاهش دعا كنند و وعده داده است كه دعاى آنان را به اجابت برساند. «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونى‏ اسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60
اما دعاهاى بسيارى كه مستجاب نمى‏شود، علل گوناگونى دارد، مانند آنكه دعا خالصانه نيست؛ يعنى دعا كننده ضمن طلب حاجت از خداوند، دل به اسباب و وسايل عادى سپرده است.
در اين آيه، يكى ديگر از موانع اجابت دعا بدين شكل بيان شده كه چه بسا اجابت آن دعا به صلاح بنده نباشد و خداوند بر اين امر آگاه است، هر چند بنده از آن خبر ندارد.
بدين جهت، گاهى بنده دعا مى‏كند و بر دعاى خود اصرار مى‏ورزد، امّا در واقع، به خود نفرين مى‏كند و سپس، با توجه به مصلحت وى، دعايش مستجاب نمى‏شود. اين همان عدم تشخيص خير و شر است كه انسان شتابزده دچار آن مى‏شود و پس از عدم اجابت دعايش چه بسا نااميد مى‏شود، در صورتى كه نمى‏داند عدم اجابت دعا به سود او بوده است.

1-تفسیر نمونه ج 12ص39 - تفسیر المیزان ج13ص66

2- تفسیر نمونه ج12ص40به نقل از تفسیر نورالثقلین ج 3ص 141

3- نهج البلاغه فیض الالام خطبه 150

انتظار فرج

ظهور حتمى مهدى (عج)
يَلى‏رجُلٌ مِن أهلِ‏بيتى يُواطِىُ اسمُه اسمِى، لَو لَم يَبْقَ مِن الدُّنيا الّا يَومٌ لَطوَّلَ اللَّهُ ذلكَ اليومَ حتّى يَلىَ. (1/ 338؛ كنزالعمال: 3866)
مردى از خاندان من حكومت خواهد كرد كه نامش با نام من يكى است. اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را دراز گرداند تا او حكومت را به دست گيرد.
كميابى دينداران در زمان غيبت‏
والّذى بَعثَنى بالحقِّ بشيراً، انّ الثّابِتِينَ على القَولِ بهِ فى زمانِ غَيبتِه لَأعزُّ مِنَ الكِبريتِ الأحْمَرِ.
(1/ 340؛ كمال الدين: 1/ 288)                  
سوگند به آن كه بحقّ مرا بشارت دهنده فرستاد، آنان كه در زمان غيبتش بر عقيده خود نسبت به امامت او پايدارى مى‏ورزند، كمياب‏تر از گوگرد سرخ‏اند.
فضيلت انتظار
أفضلُ أعمالِ امّتى انتظارُ الفَرَجِ مِن اللَّهِ عزّوجل. (1/ 344؛ بحار: 52/ 122)
برترين كارهاى امّت من، انتظار فرج و گشايش خداوند است.

برداشت غلط از انتظار فرج

 

برداشت غلط از «انتظار فرج» يكى از عوامل سستى و ركود در انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر تلقى مى شود. رهبر فقيد انقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى قدس سره در بيانات خود برداشتهاى ناروا از «انتظارفرج» را اينگونه توضيح داده اند:
الف- بعضى‏ها انتظار فرج را به اين مى دانند كه در مسجد، حسينيه و منزل بنشينندو دعا كنند و فرج امام زمان «سلام الله عليه» را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحى هستند، بلكه بعضى از آنها را كه من سابقاً مى شناختم بسيار مرد صالحى بود يك اسبى هم خريده بود، يك شمشيرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب «سلام الله عليه» بود، اينها به تكاليف شرعى خودشان هم عمل مى كردند و نهى از منكر هم مى كردند و امربه معروف هم مى كردند، لكن غير از اين كارى ازشان نمى آمدو فكر اين مهم كه يك كارى بكنند نبودند.
ب- يك دسته‏اى مى گفتند كه عالم بايد پر معصيت بشود تا حضرت بيايد، ما بايد نهى از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هركارى مى خواهند بكنند، گناه زياد بشود تا فرج نزديك بشود.
ج- يك دسته اى مى گفتند بايد دامن زد به گناهها، دعوت كرد مردم را به گناهها تا دنيا پر از ظلم و جور بشود و حضرت «سلام الله عليه» تشريف بياورند، در بين اين دسته منحرف‏هايى هم بودند كه براى مقاصدى به اين دامن مى زدند، اشخاص ساده لوح هم بودند.»  صحیفه نور ج 20 ص 196
آيا با چنين توهماتى مى‏توان از يك اصل ضرورى دين يعنى «امر به معروف و نهى از منكر» دست برداشت؟ آيا كسى از دانشمندان اسلامى و فقهاى شيعه، تكليف امر به معروف و نهى از منكر را در عصر غيبت حضرت ولى عصر (عج) ساقط دانسته است؟ و اگر به فرض، روايتى هم در اين باره داشته باشيم مى تواند قابل اعتماد باشد؟ به تعبير حضرت امام رضوان الله عليه:
«ما اگر فرض مى‏كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه رابه ديوار مى‏زديم براى اينكه خلاف آيات قرآن است، اگر روايتى بيايد وبگويد كه نهى‏ازمنكر نبايدكرد، اين را بايد به ديوار زد، اينگونه روايت قابل عمل نيست.» صحیفه نور ج20ص 198
در آثار متفكر بزرگ استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز به «رابطه انتظار فرج و امر به معروف» توجه شده است:
انتظار فرج دوگونه است: انتظارى كه سازنده است، تحرك بخش است، تعهدآور است وانتظارى كه ويرانگر است، بازدارنده است، فلج كننده است ونوعى «اباحيگرى» محسوب مى‏شود.
انتظار ويرانگر اين است كه قيام مهدى موعود ماهيت انفجارى دارد، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها و تبعيضها و اختناقها و حق كشيها ناشى مى‏شود، بنابراين هر اصلاحى محكوم است، زيرا تا در صحنه اجتماع نقطه روشنى هست، دست غيب ظاهر نمى‏شود، و بر عكس، هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر حق كشى به حكم اينكه مقدمه اصلاح كلى است و انفجار را قريب الوقوع مى‏كند، رواست، پس كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است. اين گروه طبعاً به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منكر با نوعى بغض و عداوت مى‏نگرند، زيرا آنان را از تأخير اندازان ظهور و قيام مهدى موعود (عج) مى‏شمارند.
ولى آيات قرآن كريم در جهت عكس برداشت بالاست. از اين آيات استفاده مى‏شودكه ظهور مهدى موعود (عج) حلقه‏اى است از حلقه‏هاى مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزى اهل حق منتهى مى‏شود، سهيم بودن يك فرد در اين سعادت بسته به اين است كه آن فرد در عمل جزو گروه و اهل حق باشد.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ امَنوُا مِنْكُمْ وَ عَمِلُو الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امْناً يَعْبُدُونَنى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئاً نور/55
خداوند به مؤمنان و شايسته‏كاران وعده داده است كه آنان را جانشينان زمين قرار دهد، دينى كه براى آنها پسنديده است را مستقر سازد، دوران خوف آنان را تبديل به دوران امنيت كند (دشمنان آنان را نابود سازد). بدون ترس و واهمه خداى خويش را بپرستند و اطاعت غير خدا را گردن ننهند، و چيزى در عبادت يا طاعت، شريك حق نسازند.

قیام و انقلاب مهدی عج ص 61 -68 تلخیص - نرم افزار جامع زمزم

رستگاری در گرو امر به معروف و نهی از منکر است

رستگارى در گرو امر به معروف و نهى از منكر است‏ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ امَّةٌ يَدْعُونَ الَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُروُنَ بِالْمَعْروُفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحوُنَ «1» بايد از شما گروهى باشند كه دعوت به نيكى و امر به خوبى و نهى از بدى كنند و آنان همان رستگارانند. با دقت در اين آيه و آيه شريفه‏اى كه «حزب اللّه» را رستگار معرفى نموده است: (الَا انَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) «2» به اين نتيجه مى‏رسيم كه «امر به معروف و نهى از منكر» از ويژگيهاى بر جسته «حزب الله» است و آنان كه به انجام اين وظيفه اقدام مى‏كنند، از اعضاى «حزب الله» شمرده مى‏شوند و هيچ كس بدون قيام به امر به معروف و نهى از منكر نمى‏تواند خود را در زمره «حزب الله» بداند.

اما اينكه امر به معروف و نهى از منكر چگونه مى‏تواند در فلاح و رستگارى يك جامعه اثر داشته باشد، نيازمند توضيح است: «از تجربيات قطعى بشر اين است كه اندوخته‏هاى فكرى انسان» با گذشت زمان به‏ دست فراموشى سپرده مى‏شود مگر آنكه پيوسته ياد آورى شود و در مرحله عمل تكرار گردد، و از همين جاست كه پيوند «علم و عمل» مشخص مى‏شود علم، انسان را به عمل راهنمايى مى‏كند و عمل شايسته، بر آگاهى و بينش انسان مى‏افزايد. از اين رو، در يك جامعه سالم، همه بايد براى پاسدارى از فرهنگ و معرفت خويش بكوشند، ونگهبانى از حريم مكتب به آن است كه متخلفين از راه نيكى را، از سقوط به ورطه هلاكت باز دارند و با «امر به معروف و نهى ازمنكر» زمينه ساز «رفتار شايسته» و در نتيجه «تقويت كننده افكار صحيح» باشند. پس بى اعتنايى به اين وظيفه، پايه رفتار را سست و انديشه‏هاى والا را در معرض فراموشى قرار مى‏دهد.»«3»

1 -آل عمران /104

2 - مجادله /22

3- المیزان ج 3 ص 372

علت پیدایش شب

هر پدیده ای که در آن نظم و تدبیر و سنجش و اندازه گیری دقیق و حساب شده به کار رود،نمی تواند اثر یک تصادف کور باشد، بلکه حاکی از یک آفریننده حکیمی است که خالق همه هستی است.
یکی از این پدیده ها که نشانه ی عظمت و قدرت خداوند قادر و هستی بخش است و نقش مهمی در زندگی بشر، بلکه در همه مخلوقات عالم دارد و از پر فایده ترین و در عین حال محسوس ترین پدیده هاست شب است که همه افراد بشر آن را با چشم خود در طول زندگی هم می بینند و هم حس می کنند ولی با کم توجهی یا بی توجهی از کنار آن رد می شوند.
بنابراین لازم است بدانیم چه علت یا عللی سبب پیدایش این پدیده مهم شده است که در این فصل با دقت در آیات قرآن، به بررسی این علل خواهیم پرداخت:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرینش آسمان ها و زمین، آمد و شد شب و روز، و کشتی هایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمان معلقند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.
علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) در تفسیر المیزان ذیل تفسیر این آیه، علت پیدایش شب و روز را که همان علت اختلاف شب و روز است، اینگونه بیان می کند:
عامل اول: حرکت وضعی زمین به دور مرکز خود که در هر بیست و چهار ساعت یک بار این دور را می زند و از این دوران که همیشه یک طرف زمین یعنی کمی بیش از یک نیم کره آن رو به آفتاب می کند و آن طرف، از آفتاب نور می گیرد و حرارت را جذب می کند، روز پدید می آید و یک طرف دیگر زمین یعنی کمی کمتر از یک نیم کره آن که پشت به آفتاب واقع شده و در ظلمت سایه مخروطی شکل آفتاب قرار می گیرد، شب پدید می آید و این شب و روز به طور دائم دور زمین دور می زنند.
عامل دوم عبارت است از: میل سطح دائره استوایی و یا معدل از سطح مدار ارضی در حرکت انتقالی شش ماه به سوی شمال و شش ماه به سوی جنوب، (که برای بهتر فهمیدن این میل، باید به نقشه ای که از زمین و آفتاب و حرکت انتقالی زمین در مدار بیضی به دور آفتاب ترسیم می کنند، مراجعه نمود، که در آنجا خواهی دید محور زمین در حرکت انتقالیش، محوری ثابت نیست، از اول فروردین که محورش دو نقطه مغرب و مشرق اعتدالی است، تا مدت سه ماه، بیست و سه درجه به طرف قطب جنوب می آید و در سه ماه تابستان دوباره به جای اولش بر می گردد و به همین جهت اول فروردین و اول مهر شب و روز برابر است، و در سه ماه پاییز محور به مقدار بیست و سه درجه به طرف قطب شمال می رود و در سه ماه زمستان به جای اولش بر می گردد. )
و این زمین باعث می شود، آفتاب هم از نقطه معتدل، (اول فروردین و اول پاییز) نسبت به زمین میل پیدا کند و تابش آن به زمین انحراف بیشتری داشته باشد و در نتیجه فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز، زمستان) به وجود آید و در منطقه استوایی و دو قطب شمال و جنوب، شب و روز یکسان شود با این تفاوت که در دو قطب شش ماه شب و شش ماه روز باشد، یعنی سال یک شبانه روز باشد، در شش ماهی که قطب شمال روز است، قطب جنوب شب و در شش ماهی که قطب جنوب روز است قطب شمال شب باشد.
و اما در نقطه استوایی سال تقریباً مشتمل بر سیصد و پنجاه و شش شبانه روز مساوی باشد و در بقیه مناطق شبانه روز برحسب دوری و نزدیکی به خط استوا و به دو قطب هم از جهت عدد مختلف شود و هم از جهت بلندی و کوتاهی و مشروح این مسائل در علومی که مربوط به آن است بیان شده است.
یکی دیگر از علل پیدایش شب، تکامل یافتن امور سکنه زمین است که با دقت در آیه:
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن، کوه ها و رودها نهاد، و از هرگونه میوه ای در آن، جُفت جُفت قرار داد. روز را با شب می پوشاند. قطعاً در این [امور] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد.
به دست می آید:
خداوند برای تکامل امور سکنه زمین تدابیری در حرکت آن ها برای طلب رزق و در سکونشان جهت آسایش به کار برده و به همین منظور زمین را گسترده کرد که اگر گسترده نمی کرد انسان و حیوان نمی توانست در آن ادامه زندگی دهد و اگر هم یکسره گسترده می شد و در آن پستی و بلندی وجود نمی داشت باز هم صالح برای زندگی نبود چون آب هایی که در آن ذخیره می شد بر سطح آن جریان نمی یافت و زراعت و بستانی به وجود نمی آمد و لذا خدای تعالی کوه های بلند و پابرجا در آن میخکوب کرده و آنچه آب از آسمان فرو می فرستد در آن کوه ها ذخیره نموده و نهرهایی از اطراف آن ها جاری و چشمه هایی بر دامنه ها روان می سازد و کشتزارها و باغات را سیراب می کند و میوه های مختلف تلخ و شیرین و تابستانی و زمستانی و اهلی و جنگلی به بار می آورد.
«شب و روز را که دو عامل قوی در رشد میوه ها و حاصل ها است بر زمین مسلط می سازد.»
آری، زندگی انسان و همه موجودات زنده و به خصوص گیاهان و میوه ها بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست چرا که اگر پرده تاریک آرام بخش شب نباشد نور مداوم آفتاب، همه گیاهان را می سوزاند و اثری از میوه ها و به طور کلی از موجودات زنده بر صفحه زمین باقی نمی ماند.
پس گسترش زمین، راه را برای ایجاد کوه های ریشه دار، کوه ها راه را برای جاری شدن نهرها و جاری شدن نهرها راه را برای پیدایش میوه های نر و ماده و رنگ های مختلف آن هموار ساخته و با ایجاد شب و روز، اغراض مذکور به نحو کمال حاصل می گردد و در همه این ها تدبیری است متصل و متحد که از وجود مدبّری حکیم و واحد و بی شریک در ربوبیت کشف می کند و در همه این ها آیاتی است برای مردمی که تفکر کنند.