سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

هشدار رهبر فرزانه انقلاب‏

رهبر بيدار دل و عاشورايى انقلاب، امام خامنه‏اى در عاشوراى سال 1371 ش. هنگام ديدار با برادران و خواهران بسيجى، در سخنانى نغز و شور آفرين به تحليل نوين حماسه حسينى مى‏پردازد و بر جنبه عبرت‏آموزى حماسه عاشورا تأكيد مى‏كند و مى‏فرمايد:
اين حادثه عظيم از دو جهت قابل تأمل و تدبر است كه غالباً فقط يكى از اين دو جهت مورد توجه قرار مى‏گيرد و بنده مى‏خواهم امروز بيشتر جهت دوم را مورد توجه قرار بدهم.

 جهت اوّل، درس‏هاى عاشوراست. عاشورا پيام‏ها و درس‏هايى دارد.
عاشورا به ما درس مى‏دهد كه براى حفظ دين بايد فداكارى كرد، درس مى‏دهد كه در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت، درس مى‏دهد كه در ميدان نبرد حق و باطل همه افراداعم از كوچك و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان، شريف و وضيع و امام و رعيت با هم در يك صف قرار مى‏گيرند. درس مى‏دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى‏هاى ظاهرى، بسيار آسيب‏پذير است؛ همچنان كه جبهه بنى‏اميه به وسيله كاروان‏اسيران عاشورا در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد و بالاخره هم نهضت عاشورا به فناى جبهه سفيانى منتهى شد … اين‏ها درس‏هاى عاشوراست. البته همين درس‏ها كافى است كه يك ملّت را از ذلت به عزّت برساند، همين درس‏ها مى‏تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد و …

جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا، عبرت‏هاى عاشوراست. عاشورا غير از درس، يك صحنه عبرت است. انسان بايد در اين صحنه نگاه كند تا عبرت بگيرد. «عبرت بگيرد» يعنى چه؟ يعنى خود را با آن وضعيت مقايسه كند و بفهمد درچه حال و وضعى قرار دارد چه چيزى او را تهديد مى‏كند و چه چيزى براى او لازم است. اين را عبرت مى‏گويند؛ مثلًا هنگامى كه شما از جاده‏اى عبور مى‏كنيد و اتومبيلى را مى‏بينيد كه واژگون شده يا تصادف كرده و آسيب ديده و مچاله شده و سرنشينانش نابود شده‏اند، مى‏ايستيد و به آن صحنه نگاه مى‏كنيد. چرا؟ براى اين كه عبرت بگيريد. براى اين كه برشما معلوم بشود كه چه جور سرعت و حركت و چه جور رانندگى به اين وضعيت منتهى مى‏شود. اين هم نوع ديگرى از درس است. اما درس از راه عبرت‏گيرى. 
                        عبرت‏هاى عاشورا، ص: 45

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت

 

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت وباستارگان آسمان ، غرق در تمنا می شوم که ای معشوق من ، نیست بودم ، هستم کردی. خوار بودم ، عزیزم گرداندی.مرده بودم ، زندگی ام دادی.
حال ای همه امیدم ، تو را به دعای شکرریز میوه سوگند می دهم ، خشوعت را به دلم ،خضوعت را به بدنم واشک درتاریکی شبها رابه چشمانم هدیه کن.
ای محبوب من ، به کلام عطشناک باران و به بوی گل وگندم ونان ،به شیدایی لاله های رسالت ، به تقوای ریحانه نبوت  سوگندت می دهم ، محبت خودت را و محبت کسی که تو را دوست می دارد و محبت هر عملی که مرا به تونزدیک ترمی گرداند ، دردلم جای دهی.کمک کن در قلبم که  نهان خانه عشق توست ، جز تو را  راه ندهم.


خدایا تورا به گلچامه های تلاوت، به گل آیه های عبادت ، به گلشاخه های صداقت قسم ، یاریم ده همواره دوستت بدارم . پس آنگاه که مرا دوست شدی ، چشمم شوتا با آن ببینم ، زبانم شوتا باآن سخن بگویم.
خدایا گلها دست های خواهش زمین اند پس ، ای  کاش مانندآنهاصادق باشم تا قنوت گریه هایم  مرا
آرامش دل باشد . 

 

 

 ای کاش مانندسبزه ها برای بارش رحمت ، نگاهم فقط به دستان تو باشد.
ای کاش مانند ماهی ها ، التماس باران کنم .
ای کاش مانند قطره ای در اقیانوس بودن تو،غرق شوم.
ای کاش مانند تن پوش بهار، من نیز پوشیده لطف سبزت باشم.
ای کاش با بال های پروانه ها با سجود شاپرکها همراه با
قاصدک ها ، غزل خوان بالی بگشایم و به سوی توبیایم.

نویسنده : منوره حیدری

 

در گذر زمان

نگاهی به مهمترین برنامه های اجرا شده در طول ترم گذشته ی مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها

به گواهی قرآن شهدا  زنده اند و «عند ربهم یرزقونند ». تورق تاریخ بدون یادآوری ایام دفاع مقدس خالی از لطف است .
خوشا به حال همه محصلان که هر سال تحصیلیشان را تقریباً همزمان با خاطرات مکتب ایثار و دفاع آغاز می کنند .    

 

  31   شهریور هر سال تکرار مکرر و شیرین نواختن زنگ عشق و دلدادگی به گوش می رسد و همه محصلان این سرزمین با دعای خیر شهدا و امام شهدا به سر کلاس درس حاضر می شوند .
سربازان امام زمان در مدرسه ما امسال با برپایی نمایشگاهی یاد و خاطره آن عزیزان را در دل و جانمان زنده تر کردند .
روزنگار تاریخ تشیع تمیثل بی بدیلی است از به رخ کشیدن الگوهای وارسته برای همه پندپذیران .
سالروز شهادت امام جعفر صادق –ع – رئیس فقه جعفری  (از وارسته ترین الگوهای زمان ) ، آتش غمی است بر جان بیجانمان و همه را در اندوه و حسر ت از دست دادن زمان ،    برای کشف این بزرگترین حقیقت تشیع فرو می برد .
اما این خاندان با کرامت دردانه ای در خاک سرزمین بلوریمان بر جای گذاشته اند و بر ایران زمین منت نهاده اند .
حضرت فاطمه معصومه –س-الگویی بی همتا و اسوه عفت پاکدامنی ، گوهر یقینی است برای قلع بی حیایی از قلب دختران و رسوخ عفاف در جانشان .
17 مهرماه در سالروز میلاد این بانوی با کرامت دلهایمان غرق در دعای بر ظهور مهدی –عج – کردیم و از ایشان خواستیم گوشه ای ازعفت و عفاف ایشان را بر روح و روان زنان و دخترانمان نثار کنند . بخشی از دخترانمان زهر آبه غفلت تهاجم فرهنگی را نوشیده اند و نزدیک است دام پاکشان ننگ بی عفتی را به دوش کشد . از یگانه در عفاف خواستیم تا زنجیرهای بی حجابی را با آزادی حجاب پاره کنیم . زنان و دختران و بلکه همه مردان بدانند حضور ایشان و برادر ارجمندشان در مشهد مقدس گواهی است بر این حقیقت که خداوند نهایت رحمت و لطفش را نصیب مردم این سرزمین نموده است .
بارگاه نورانی و معنوی امام رضا –ع- نورانیت قلبمان را افزون و زیارت قبر مطهرشان جلا دهنده آیینه زنگار گرفته وجودمان است .
27 مهرماه سالروز میلاد امام رضا –ع- را جشن گرفتیم و توفیق زیارت قبر مطهر  سیدالشهدا را به یمن دهه کرامت از بارگاه حضرت حق به عنوان عیدی طلب کردیم خرده گیران حرفشان این است که کجا می توان مانند این بزرگواران شد و راه آنان را پیمود . باید گفت که فقط با کمی یقین و معرفت و نوشیدن جرعه ای صداقت در انتخاب هدف ، می توان در ره آن  الگوی های  بی بدیل پا گذاشت .
شهید حسین فهمیده که 8 آبان سالروز عروجش به دیار جاودانان است از نمونه های بارزی است که ره صد ساله را یک شبه پیمود و حقیقتاً سیدالشهدا را اسوه ایثار یافت و او نیز جان خویش را در راه انقلاب و امام و میهن نثار کرد .
بنابراین سراسر زندگی و سیره عملی و قولی ائمه اطهار درس والای زندگی است برای همه پیروانشان .


17 آبان امسال مصادف با اول ذی الحجه بود . روزی که در آن تمام فضائل آسمان و زمین به عقد هم در آمدند و تمام خلقت چشم به راه ثمره این پیوند .
ذی الحجه ماه عشق و دلدادگی ماه طواف کعبه دل به دور کعبه حق و تک تک روزهایش شاهد است که قلبمان ذوب می شود از شوق وصال دوست و اشک چشممان می شود و می بارد .
19 آبان روز عرفه دعای بندگی ناب را زمزمه کردیم و از پنجره عرفه درس دلدادگی آموختیم و ندای یا رب یا رب زمزمه کردیم تا خدا نگاهی برنده و قلبی آکنده از محبت اولیا ء اش ، ایمانی استوار ، هدفی والا ، اندیشه ای فولادین عطایمان کند تا در 26 آبان که مصادف با 10 ذی الحجه است ، ما نیز نفس اماره و شیطان درون و برون و همه عشیره شیطان را به مسلخ گاه ببریم . و به یمن این سلاخی کلید آزادی روح را به یغما ببریم و رها و آزاد دل را به سوی آیینه تمام نمای خدایی شدن به پروازدر آوریم و خود جلاداده مان را به 18 ذی الحجه – عید غدیر- بفرستیم . و با علی –ع- بیعت نماییم و از گرمای دستش  کوله باری از معارف را هدیه بگیریم و اینها را سرلوحه راه رسیدن به هدف والایمان – قرب الی الله – قرار دهیم .
و در این سیر و سلوک گذرگاه دل را به شاه راه کربلا بکشانیم و در ماه محرم ایثار و صبر و هر چه که زیبایی است را خوراک ایاممان قرار دهیم و با حسین –ع- و یارانش همراه شویم .


یقیناً قلبی که سرشار از نور عشق در جوار آن والامقامان است ، همیشه با زینب -س- بجز زیبایی نمی بیند و تنها امیدش  رسیدن به انوار مقدس ونوشیدن شراب عشق است .  و با عباس و جرعه ای ایثار سیراب می شود و با رقیه سرّ عشق را سر بریده حسین –ع-می شنود .
و اینک ما از خدا بخواهیم که لحظه ای کور سوی نگاهمان را به اقیانوس وجودشان بیفکند و آتش جانمان را شعله ورتر نماید .    
نویسنده : زهرا خواجه سلیمی

 

با عرشیان


همی گویم و گفته ام بارها                          بود کیش من مهر دلدارها 
پرستش به مستی است در کیش مهر               برونند زین جرگه هشیارها

با توکل به خدا قصدمان بر این است که هر از چند گاهی گزیده ای از زندگی بزرگان را بر لوح دل بنگاریم و از مقابل چشمان شما نیز بگذرانیم . امیدوارم در این سیر و سلوک با نظراتتان یاریمان نمایید .


نسب علامه طباطبایی
علامه طباطبایی اصالتاً اهل تبریز بودند و در یک خانواده مجتهد ، متقی ، عالم و دیندار رشد کردند . تا چهارده نسل پشتشان همه عالم و عالم زاده بودند ، نسب ششم ایشان به آقا میرزا محمد علی قاضی ( رحمـه الله علیه ) می رسد و لقب » قاضی « هم از ایشان شروع        می شود ، زیرا در تبریز به امر قضاوت مشغول بوده اند لذا به ایشان علامه سید محمد حسین طباطبایی قاضی می گفتند .
دوران کودکی ونوجوانی 
علامه ( رحمه الله علیه ) در سال 1281 شمسی در یک خانواده مرفه متولد می شود ، در پنج سالگی مادرش را از دست می دهد و در ده سالگی پدرشان دار فانی را وداع می گویند . ایشان برادری به نام آقا سید محمد حسن طباطبایی معروف به آیت الله الهی ( رحمه الله علیه ) دارند که رابطه این دو برادر هم چون یک روح در دو جسم بوده است .

صفحات: 1· 2

اسلام هراسی ، ایران هراسی ، شیعه هراسی

سلام به همراهان گرامی

طبق قراری که داشتیم قسمت دیگری از مطلب را بری استفاده شما عزیزان ، در اختیارتون قرار می دهیم .

-موج دوم : با پیدایش »انقلاب اسلامی ایران « ، معادلات خاور میانه و جهان به هم خورد اسرائیل و آمریکا که زمانی در همین ایران پایگاه های متعددی داشتند و شاه ایران به عنوان بهترین حامی آنها محسوب می شد ، با نظام جدیدی مواجه شدند که ادبیاتش کاملا با ادبیات نظام شاهنشاهی تفاوت داشت . آنان الگوی» امام خمینی ره «و »ولایت فقیه «را الگوی موفقی دانسته و می دانند که اگر مهار نشود تمام جهان را در می نوردد . حقیقتا خوب فهمیده بودند زیرا این انقلاب از نوع انقلاب های حداکثری [ در مقابل انقلاب های کودتایی و سوروسی ] بوده و با دمیدن » روح بیداری«  و » مقاومت «در میان ملت ها با استفاده از موتور محرکه « اسلام » ، این رژیم های مستکبر را با خطر جدی مواجه ساخت . لذا « موشه دایان » وزیر امور خارجه و وزیر دفاع اسبق اسرائیل گفت : »انقلاب اسلامی زلزله ای است که اسرائیل را نابود خواهد ساخت . »

- موج سوم : بعد از فتوای تاریخی امام خمینی ره مبنی بر ارتداد »سلمان رشدی « نویسنده »کتاب آیات  شیطانی « بود . بعد از این فتوا بود که موج گسترده ای در رسانه های غربی به راه افتاد که این اسلام سیاسی و انقلابی که حرف های زیادی برای گفتن دارد باید جدی گرفته شود .
  - موج چهارم : بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، در سال 1920 م بود که آمریکا رقیب قدرتمند خود را از میدان بیرون کرده بود و برای اینکه بتواند به روحیه جنگ طلبانه و استکباری ادامه دهند به فکر افتادند تا یک دشمن فرضی و جدیدی برای فروش هر بیشتر سلاح و رونق کارخانه های اسلحه سازی شان تصور کنند لذا »اسلام «را به عنوان دشمن جدی در برابر تمدن غرب مطرح کردند وامروزه در رسانه های غربی و صهیو نیستی به این موضوع به صورت گسترده پرداخته می شود.
  - موج پنجم : بعد از حوادث 11 سپتامبر بود . در این خصوص علاوه بر اعلام آغاز »جنگ های صلیبی«  توسط »جورج بوش« و تبلیغات گسترده مبنی بر انفجار برج های دو قلو توسط مسلمانان ، کتابی توسط یکی از صهیونیست های مسیحی با عنوان »بیش ازاین نباید سکوت کرد« به رشته ی تحریر درآمد که نویسنده در آن کتاب آورده بود :  » خداوند به آمریکا مأموریت داده است تا اسلام را شکست دهد . «
  - موج ششم : توهین به پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم  ) با چاپ کاریکاتورهای موهن که خیزش مسلمانان در سراسر جهان را به دنبال داشت .
نویسنده : جناب سرهنگ زنگی آبادی

حقوق بشر

سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی دوم برای بدست آوردن صلح جهانی با اراده و خواست مردم در اروپا قد علم کرد . هدف از ایجاد این سازمان جهانی رفع اختلافات بین ملت ها ، بدون استفاده از راه های خشونت بار می باشد . 
بدین صورت که ملت ها بپذیرند که در عین تفاوت داشتن با یکدیگر در آرامش زندگی کنند .
بیانیه حقوق بشر در سال 1789 میلادی در انقلاب فرانسه آغاز به کار کرد . در پی آن کشورهایی هم چون هلند ، اسپانیا، سوئد ، نروژ ، دانمارک ، و آلمان به جرگه ی کشورهای دارای این قانون مکتوب پیوستند ، تا این که مجمع عمومی سازمان ملل پس از تلاش های فراوان در دهم دسامبر 1948 میلادی ( 1327 ه ق ) قطعنامه ای به عنوان اعلامیه حقوق بشر تهیه و تصویب کرد .
حقوق دانان به تعریف واحدی از حقوق بشر دست نیافتند که ما در این مبحث به پاره ای از توضیحات آن می پردازیم .
این حق ذاتی آدمی زاد است و در سراسر زندگی همراه اوست ، جنبه ی جهانی دارد و مخاطب آن تمام دنیای بشر است ، بدون در نظر گرفتن رنگ ، نژاد ، تبار و بدون در نظر گرفتن مرز های جغرافیایی و نیز به معنای حق شناسایی هر فرد به عنوان یک انسان در برابر قانون و داشتن حق حیات برای او و در آخر حق برخورداری از آزادی و امنیت و حفظ صلح و امنیت جهانی ………..
آن چه تمدن امروز بشری در مهم ترین اعلامیه ها و بیانیه های حقوق بشری خود بیان می کند و برای اروپاییان تازگی داشت ، صد ها سال قبل این اعلامیه توسط اسلام صادر شده بود ، اسلام آزادی انسان ها را تنها در نفی بردگی ظاهری ندانسته است بلکه بیشترین تلاش را برای رهایی روح و عقل و اندیشه های انسان کرده است

نویسنده سمیه یزدانپناه

صفحات: 1· 2

 

حوزه علمیه حضرت زینب سلام الله علیها کرمان ، برای سال تحصیلی 90-91 در مقطع  سطح 2 (کارشناسی)از بین واجدین شرایط داوطلب می پذیرد .

زمان ثبت نام :2 بهمن الی 15 بهمن

آدرس : انتهای خیابان شهید رجایی بعد از پل جنب شهرک رضوان تلفن : 2727951-52

داوطلبین می توانند برای ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمایند .

www.whc.ir

گاه گاهی دلم می خواهد بدانی که حال من چگونه است .

اما بدان که من همیشه منتظر ظهورت می مانم .

 آقا جان اغلب دلم برایت تنگ می شود هر لحظه یک بار تنفست می کنم و دوست دارم لااقل نامت را بر زبان ناچیزم جاری سازم .

خودت قضاوت کن چطور می توانم بی قراری نکنم ؛ از وقتی که روح و جان گرفته ام ندای یا ابن الحسن را از زبان خاص و عام شنیده ام و حالا منتظرو بی قرار دیدارم و خوشحال از این انتظار.


ای وحی محض ، الهام ناتمام ، ای خود حقیقت ، ای سؤال همه جوابها و ای جواب همه سؤالها .

 


راستی دیروز باران هم بارید و من به یاد درس لطیف هفت سالگی پشت پنجره ماندم تا او بیاید .

 

آن وقت می گفتند او در باران می آید و من از آن وقت تا وقتی که خواهی آمد انتظارت را می کشم . بی آنکه بدانم گمشده ام کیست ، و دیروزهر چه نگاه به پنجره دوختم نیامدی . من از اعمال خود بسیار آگاهم ! چگونه ظهور تحقق یابد در حالیکه شانه های ما برای پذیرش مسئولیت های حکومتش آماده نیست و درونمان هنوز پاک نشده و پالایش نیافته است ؟!


آقا دلم را به واسطه حضور شما نذر ظهورت کردم اما گاهی تنهایی سبب می شود که در دامنه های زندگی اتراق کنی و بار تحملت را بر شانه های کوه بگذاری تا خستگی ات کمی در برود هر چند می دانم اگر از صمیم قلب غم نبودنت را بخورم کوه هم تحمل این بار سنگین را ندارد .

 

راستی چه حکمتی است که من بیشتر غروبها دلم برایت تنگ می شود 


راستی چه حکمتی است که من بیشتر غروبها دلم برایت تنگ می شود نه فکر کنی خورشیدی نه عزیز فاطمه خورشید شبها می رود و گلها را سرگردان رها می کند . اما تو همیشه حضور داری و آن کسی که نیست منم .

اولین بار که از غیبتت شکوه کردم ، هنوز این معما را نمی دانستم اما آن وقت که با لحن فردایی ات مانع چکیدن اولین تگرگ اشکم شدی فهمیدم رفتن نوعی ماندن است و خدا خواست که تو بروی که بمانی و ماندی و آنقدر ماندی که من حتی با اسم تو ، نام تو و زمزمه های تو جان گرفتم و آنقدر از آن سوی اقیانوس  جدائی ها برایم خواندی که من باور کردم اگر تو نباشی دنیا نیست و من آنوقت بود که بی تو و با تو برای تو نوشتم .

ای دلیل ندبه های صبح آدینه و ای معنای عهدهای بین الطلوعین ، این بار بیا ولی نه از آن آمدن هایی که رفتن دارد ، این بار به زبان عامیانه ظهور کن ، به زبان عامیانه ظهور کن ، به زبان کسانی که تنها می شنوند و آمدن معشوقه ی خود را زیر لب با صاحب آسمانها در میان می گذارند ؛ بیا ! یک بار هم به خاطر کسی که یک عمر نگاهش خیس و قلبش اندوهگین است بیا

 

نویسنده : حمیده مهدی زاده

شاعران در چشم‏انداز قرآن‏


 «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ الَمْ تَرَ انَّهُمْ فى‏ كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ وَ انَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ الَّا الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدَ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (شعرا، آيات 224- 227)
شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى‏كنند. آيا نمى‏بينى كه شاعران در هر وادى سرگشته‏اند و چيزهايى مى‏گويند كه خود عمل نمى‏كنند؟ مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و خدا را فراوان ياد نمودند و چون مورد ستم واقع شدند، به دفاع از خويشتن برخاستند و آنها كه ستم كردند بزودى خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز مى‏گردند.
مشركان مكه، با توجه به تأثير عميق قرآن و آهنگ خاصّ و موزون برخى از آيات، آن را شعر و پيامبر اسلام را شاعرى زبردست تلقى مى‏كردند. آيه مزبور با معرفى شاعران گمراه، بطور كنايه، نسبت شاعرى را از پيامبر اكرم (ص) نفى مى‏كند. استدلالهاى آيات مزبور را در اين زمينه چنين مى‏توان بيان كرد:
الف- بيشتر افراد كوته‏فكر كه به تصورهاى موهومى دل خوش كرده‏اند، از شاعران‏غيرمتعهد پيروى مى‏كنند، ولى افرادى كه از پيامبر (ص) پيروى مى‏كنند، به منظور رشد يافتن و رسيدن به واقع و درك حقيقت است.

 


ب- شاعران بيشتر بر اساس تخيّل شعر مى‏سرايند. و هيچ قيد و بندى ندارند و حدّ و مرزى نمى‏شناسند، ولى‏پيامبر اسلام سنجيده و حكيمانه و بر اساس وحى سخن مى‏گويد!
 «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ انْ هُوَ الَّا وَحْىٌ يُوحى‏»
ج- كردار شاعران با گفتارشان تطبيق نمى‏كند، چيزهايى مى‏گويند كه با عملشان هماهنگ نيست، ولى پيامبر اسلام (ص) هر چه مى‏گويد در عمل بدان پايبند است.
با اين سه دليل، ثابت مى‏شود كه پيامبر (ص) شاعر نيست. اكنون بايد ديد نظر قرآن در خصوص شعر و شاعران چيست؟
شعر و شاعران از ديدگاه قرآن‏
قرآن با شعر و شاعران مخالف نيست و شعر را از آن جهت كه شعر است، نكوهش نمى‏كند و شاعران را به جرم شاعر بودن، به باد انتقاد نمى‏گيرد؛ بلكه ارزيابى قرآن در اين مورد بر اساس هدفها و جهتگيريهاست قرآن شعرى را نكوهش مى‏كند كه بى‏معنا باشد و با شاعرانى مخالف است كه از حق رو برگردانده و راه فساد در پيش گيرند. اما شاعرانى كه در جهت احياى آرمانهاى مكتبى، حرّيت، عدالت و مبارزه باستمگرى شعر مى‏سرايند، در رديف مجاهدان راه خدا قرار مى‏گيرند، به همين جهت، قرآن اين دسته را از دسته اول جدا كرده و چهار صفت برايشان مى‏شمارد: ايمان، عمل صالح، ذكر پيوسته خدا و برائت از ظالمان.
علّامه امينى مى‏گويد:
 «در اين آيات، نكوهش درباره شاعران متعهد نرسيده است و تنها مراد اين آيات اين است كه شاعران باطل‏سرا را مذمت كند. چه آنكه شعر با امواج نامرئى كه به وجود مى‏آورد، در روح شنونده اثر مى‏گذارد. قرآن مى‏خواهد جلوى اين اثرهاى نامطلوب را بگيرد.»
  معارف قرآن (ج‏4) كد 4/220، ص: 152

پابرهنگان‏

 «قالُوا انُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْارْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمى‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ انْ حِسابُهُمْ الَّا عَلى‏ رَبّى‏ لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ» (شعرا، آيات 111- 114)
گفتند: آيا ما به تو ايمان آوريم، در حالى كه افراد فرومايه و كم ارزش از توپيروى كرده‏اند.
(نوح) گفت: من چه مى‏دانم (و چه كار دارم) كه آنان (در گذشته) چه كارى مى‏كرده‏اند. حساب آنان تنها با پروردگار من است اگر شما مى‏فهميد! و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
يكى از معيارهاى ارزيابى يك مصلح يا يك مكتب، بررسى شخصيت طرفداران آن است. اگر اين طرفداران و پيروان، انسانهايى باتقوا، بصير، حق‏شناس، صالح، خادم و برخوردار از مكارم اخلاق باشند، معلوم مى‏شود كه آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير است و برعكس اگر افرادى بدسابقه، فاسد، شرور، ظالم، جاهل و نادان باشند، معلوم مى‏شود آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير نيست. بزرگان قوم نوح كه خود مترف و فاسد بودند به ارزيابى اطرافيان نوح پرداختند، ولى مبناى ارزش آنان غلط بود.
آنان پول، ثروت، مقام و موقعيت اجتماعى و ظاهرى را ارزش مى‏دانستند و افرادى را كه به شغلهاى‏پايين اشتغال داشتند جزو افراد شريف و خوب نمى‏شمردند، بلكه آنان را، اراذل، پست و بى‏هويت مى‏دانستند.

 

در جامعه‏هاى فاسد همچون زمان نوح همه اقدامات و فريادهاى حق‏طلبانه محرومان نيز جرم و جنايت محسوب مى‏شود و زندانها و محاكم قضايى پر از افرادى است كه به جرم حق‏خواهى و قيام عليه ظلم و ستم محكوم شده و يا متّهمند.
پاسخ حضرت نوح به مترفين و مرفّهين بى‏درد اين است كه وظيفه من دعوت انسانها به سوى انسانيت و فضيلت است؛ بر فرض كه اين پيروان در گذشته آدمهاى خوبى نبوده‏اند، ولى حالا ايمان آورده و در مسير كمال واقع شده‏اند و من به گذشته آنها نه علم دارم و نه كار دارم، چه اينكه خداوند هم خود به گذشته آنان آگاه است و هم خود به حساب آنان مى‏رسد. من به عنوان يك مصلح بايد حال و آينده را اصلاح كنم. اينان به من ايمان آورده‏اند، من حق ندارم مؤمنان را طرد كنم، بلكه بايد آنان را بپذيرم و در پيمودن مدارج كمال يار آنان باشم.
پيامبران و پابرهنگان‏
در طول تاريخ، پيامبران با دو طبقه عمده برخورد داشته‏اند، اول كاخ‏نشينان وقدرتمندان كه بيشتر جبهه مخالف را تشكيل داده‏اند و عده قليلى از آنان به پيامبران ايمان آورده‏اند، آن عده قليل نيز يا ثروتمندان و قدرتمندانى بوده‏اند كه در همان حال اخلاق كوخ‏نشينى داشته‏اند و يا در آنان انقلاب فكرى حاصل شده است.
دوم كوخ‏نشينان و پابرهنگان؛ اغلب طرفداران پيامبران از اين طبقه بوده‏اند و پيامبران نيز نجات آنان از يوغ ظلم و ستم كاخ‏نشينان را در صدر برنامه‏هاى خويش قرار داده‏اند. در بررسى نهضتهاى حق‏طلبانه و الهى، هميشه گروه اول در مقابل پيامبران و گروه دوم را همراه پيامبران و مصلحان مى‏بينيم و از اينجاست كه مى‏توان فهميد اگر نهضتى ادعاى حق‏طلبى داشته باشد، ولى پيروانش از طبقه كاخ‏نشين باشند، بايد در صداقت آن شك كرد و هرگاه پابرهنگان مؤمن و كوخ‏نشينان مجاهد از سوى سران نهضتى طرد شدند و مورد بى‏مهرى قرار گرفتند، بايد باور داشت كه نهضت و انقلاب، استحاله شده و حق از آن رخت بر بسته و باطل جايگزين آن شده است، گرچه داعيه حق‏طلبى و فرياد حق‏خواهى‏شان بلند باشد.