سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

حجت خداوند در استمرار تاريخ‏

هدايت عمومى‏
بر جهان هستى دو نوع هدايت الهى حاكم است: هدايت عام و هدايت خاص. تمام جهان هستى به نوعى برخوردار از هدايت عمومى است؛ مثلًا كره زمين همچون افلاك آسمانى در مدار مشخصى سير مى‏كنند، ساختار و بافت بدن آدمى با همه پيچيدگى‏هايش در نظامى ويژه حركت مى‏كند. مغز، قلب، اعصاب، اعضا و جوارح هر كدام به صورت منظم كار خود را انجام مى‏دهند. در قرآن مى‏خوانيم:
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى‏. 
 (موسى) گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است.
هدايت انسان با حجت باطنى و ظاهرى‏
انسان در ميان ديگر آفريدگان با دو ويژگى: «آزاد» و «مختار» باز شناخته مى‏شود تا خود راه سعادت يا شقاوت خويش را برگزيند. گرچه او فطرتاً كمال جو است و در پى يافتن كمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و … سير مى‏كند، ولى آوار شهوات و نفس‏اماره  و تلبيس ابليس ، دو مانع بزرگ در مسير كمال جويى و هدايت او قرار دارند. از اين رو، خداوند براى هدايت و در صراط مستقيم قرار گرفتن انسان، دو حجت و برهان براى او قرار داد: «حجت باطنى» و «حجت ظاهرى».
حجت باطنى، همان عقل است كه انسان در پرتو فروغ آن، راه درست را از نادرست تشخيص مى‏دهد؛ مثلًا انسان عدالت، امانت، راستى، پاكى و … را از ظلم، خيانت، دروغ، ناپاكى و … باز مى‏شناسد.
حجت ظاهرى، يعنى پيامبران و رهبرانى كه از جانب خداوند براى هدايت و راهنمايى بشر برگزيده شده‏اند.
امام موسى بن جعفر (ع) به هشام مى‏فرمايد:
انَّ لِلّه عَلى النّاسِ حُجّتين حُجّةً ظاهِرةً و حُجّةً باطِنةً فَامّا الظّاهرةُ فالرُّسلُ و الَانبياءُ و الائمةُ و امّا الباطِنةُ فالعُقولُ.
از جانب خداوند بر مردم دو حجت وجود دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهر عبارتند از: رسولان، پيامبران و امامان و حجت باطن عبارت است از عقول.
پرسش: آيا عقل و انديشه بشر او را از پيامبران و رهبران الهى بى نياز نمى‏كند؟
پاسخ: در مسير هدايت گرى عقل و دانش بشرى دو مانع وجود دارد:
1- محدوديت عقل و انديشه: هدايت عقل و علم بشر محدود است و دانش بشرى نسبت به مجهولاتش بسيار ناچيز. قرآن مى‏فرمايد: «وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» 
 يعنى «و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است.»
با توجه به ابعاد گوناگون زندگى بشر مسائل پيچيده‏اى كه در عرصه‏هاى مختلف براى‏او پيش مى‏آيد، عقل به تنهايى توانايى گره گشايى همه مشكلات را ندارد و در خيلى موارد به ويژه در مسائل ماوراء طبيعى قدرت تشخيص و هدايت آدمى را ندارد. از اين‏رو، بايد راهنمايى مافوق عقل باشد كه نسبت به مصالح آدمى اشراف داشته، او را در مسير ارزش‏ها و سعادت هدايت كند.
2- عقل در معرض تندبادهاى هوى و هوس، كه بخشى از وجود انسان است، قرار دارد و در بسيارى موارد مغلوب او مى‏شود. قرآن مى‏فرمايد:
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ.
آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده است؟
بنابراين، نياز انسان به حجت ظاهرى خدا (پيامبران و جانشينان آنان) همچنان باقى است. شايد به همين رو، نخستين انسان، خود پيامبر خدا بود.
پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:
خداوند آدم و حوا، را آفريد، و حضرت آدم را فرستاده خويش قرار داد و فرمان داد تا حواء از وى پيروى كند.
روايات فراوانى بر ضرورت وجود حجت‏هاى الهى از آغاز خلقت تا پايان دلالت دارد كه به چند روايت اشاره مى‏كنيم. امام صادق (ع) فرمود:
مازالَتِ الْارْضُ الّا ولِلَّهِ فِيهَاالْحُجَّةُ يُعَرِّفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ و يَدْعُوا النَّاسَ الى سَبِيلِ اللَّهِ.
پيوسته بر زمين حجت خداوند وجود دارد كه حلال و حرام خدا را بيان مى‏كند و مردم را به راه خدا فرا مى‏خواند.
و نيز آن حضرت فرمود:
لَوْ لَمْ يَبْقَ فِى الْارْضِ الَّا اثْنانِ لَكانَ احَدَهُمَا الحُجَّةُ
اگر در زمين بيش از دو نفر نمانند، يكى از آنان حجت خدا است.

صفحات: 1· 2

نهضت انتظار

شيعه پاكباخته و منتظر راستين در روزگار غيبت، درد دورى مولاى خويش را در جان خويش حس مى‏كند و زمزمه سر مى‏دهد:


          اى ظهور آخرين، آغاز شو             اى گل موعود نرگس، باز شو
             از شفق برگرد اى راز سترگ             باز گرد اى مثنوى ساز بزرگ


اين وَجهُ اللَّه الَّذى‏ يَتَوَجَّهُ الَيه الاولياءِ؛
كجا است مظهر خداوندى كه اولياى الهى به سوى او رو مى‏آورند؟
در روزگار خدا گريزيها و خداستيزيهاى مدرنيته و پست مدرنيسم و حاكميت مشركان و ستمگران، كه ظلم و ستمشان همه جهان را پر كرده، تنها چشم اميد به يگانه ذخيره الهى دوخته شده است تا با ظهورش ريشه ستم و ستمگران را سوزانده، جهان را پر از شادى و نور و قسط و عدل كند. منتظران دلباخته و دلسوختگان عاشق براى رسيدن به آن روز لحظه شمارى مى‏كنند و خود را با آراستگى به تقوا، بردبارى، عدالت گسترى، ظلم ستيزى، و پايدارى به ارزشهاى الهى آماده ظهورش مى‏نمايند تا با چشيدن شيرينى انتظار به دلدار برسند.

          ديدار يار غائب دانى چه ذوق دارد             ابرى كه در بيابان بر تشنه‏اى ببارد

راستى اين چه انتظارى است كه افضل اعمال امّت محمد مصطفى (ص) به شمارمى‏آيد و منتظرانش چون مجاهدان همراه رسول‏اللَّه‏اند؟
پاسخ را بايد در حقيقت انتظار جست؛ انتظارى كه با زبان و سخن نمى‏توان حق آن را ادا كرد؛ انتظارى كه گستره‏اى به عمق رسالت همه پيامبران و مجاهدت‏هاى همه اوصيا و اولياى الهى دارد و مى‏بايست مقاومت، آزادى، عدالت خواهى، شرافت، عزت، كرامت و خداپرستى را در ماهيت آن سراغ گرفت و به آن اميد بست. شيعه دلباخته و منتظر راستين مى‏كوشد خود را با فرهنگ چنين گلواژه‏اى آشنا سازد. در غير اين صورت او منتظر نيست.

امام خمينى(ره) از ديدگاه مقام معظم رهبرى

منظور از جامعيّت امام اين است كه آن حضرت در ابعاد روحى و معنوى، فكرى و عملى شخصيت كاملى بودند.
در ميان همه انسان‏ها و رهبران جهان به جز انبيا و اولياى معصومين- عليهم السّلام- تا به امروز، شخصى به جامعيت امام خمينى- ره- پيدا نشده است. جمع تمامى صفات خوب در ايشان، از آن بزرگوار، شخصيتى استثنايى و اسطوره‏اى ساخته بود. او علاوه بر داشتن همه صفات اخلاقى، نفوذ كلمه بسيارى داشت كه توانست از يك جمع پريشان و پراكنده، يك امت بسازد و بزرگ‏ترين انقلاب قرن را برپا كند.
همين جامعيت او بود كه ميليون‏ها نفر، مشتاقانه آمدنش را جشن گرفتند و هزاران نفر جان و مالشان را فداى راهش نمودند و همه سختى‏ها را به جان خريدند و سرانجام ميليون‏ها نفر در خرداد 68 در بزرگ‏ترين تشييع جنازه تاريخ بشريت، او را بدرقه كردند.
مقام معظم رهبرى به عنوان شاگرد و جانشين آن حضرت و كسى كه طى ده سال پس از انقلاب، بالاترين مسئوليت‏ها را در زمان ايشان به‏عهده داشت، تنها كسى است كه بيشترين مطلب را راجع به آن حضرت بيان كرده و تا حدى توانسته است قسمتى از ويژگى‏هاى آن راهنما را بيان كند. اينك به گوشه‏اى از پيام حضرت آيت اللَّه خامنه‏اى كه به مناسبت رحلت امام صادر شده است، مى‏پردازيم:
آن بزرگوار قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حكمت و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرن‏ها و قرن‏ها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت … او آن روح اللَّه بود كه با عصا و يد بيضاى موسوى و بيان و فرمان مصطفوى به نجات مظلومان كمر بست، تخت فرعون‏هاى زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت و به جهان اسلام حركت و به مبارزان و مجاهدان فى سبيل اللَّه شهامت و شهادت داد. او بت‏ها را شكست و باورهاى شرك آلود را زدود، او به همه انسان‏ها نيز فهماند كه انسان كامل شدن، على وار زيستن و تا نزديكى مرزهاى عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.                                    امام خمينى از جمله عالمان والامقامى بود كه قبل از آن كه رهبرى مردم را به دست بگيرد به خود سازى و تهذيب نفس پرداخت و توانست‏رذايل اخلاقى را از خود دور كند. پس از آن در صحنه تعليم و تربيت، شاگردانى پرورش داد، و مشكلات و علل سقوط و انحطاط جامعه اسلامى را شناخت. انسانيت و عزت مردم را بارور كرد و موفق شد دين را از داخل كتاب‏ها بيرون كشيده و به صحنه اجتماع بياورد.
شخصيت امام داراى ابعاد گوناگون بود، هرجا تكليف شرعى پيش مى‏آمد، بُعدى از ابعاد وجود او نمايان مى‏شد، در سال‏هاى قبل از انقلاب، مظهر نو آورى علمى در فقه و اصول، فلسفه و اخلاق بود، به همين جهت مردم بيشتر او را استادى بزرگ مى‏شناختند. حوادث سال‏هاى 41 و 42 كه دشمن سعى مى‏كرد اين كشور را از اسلام تهى كند، بُعد ديگر امام يعنى قدرت رهبرى، شجاعت و هوشيارى ايشان نسبت به حركات دشمن را مشخص ساخت. ايشان در تبعيد، پايه‏هاى انقلاب يعنى بحث‏هاى نظرى را بيان كرد و در مقابل همه نقشه‏ها و توطئه‏ها كه براى ساكت كردن او ريخته مى‏شد، از قبيل اخراج از عراق، شهادت فرزند برومندشان و نظاير آنها عكس العمل مناسب نشان داد و همه نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب كرد.
مقام معظم رهبرى عظمت كار امام را به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس مى‏داند و مى‏فرمايد:
به بركت اين مرد (امام) دنيا و ايران تكان خورد، هرچند ما نقش ملت را در انقلاب، نقش اول و درجه يك مى‏دانيم. اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد. چه كسى اين همه سرچشمه را در آنهابه جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم كس ديگرى بود؟ عظمت كار او به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مى‏گردد. امام يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مى‏كردند كه او آدم مؤمنى است.
اينك براى شرح جامعيّت امام قدس سره و بررسى ابعاد گوناگون شخصيت ايشان، بحث را در سه عنوان پى مى‏گيريم:
ابعاد روحى و معنوى‏
الف) پرستش خداوند
روح عبادت و بندگى، آن است كه انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در تمام افعال و كردار خويش، تابع دستور او باشد و در هر كارى فقط رضاى او را جستجو كند.
امام خمينى قدس سره عابدى فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاى غير خدايى آزاد كند. او براى خود، قلبى سليم و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن رفيق او بود. روزه‏هاى طاقت فرسا در گرماى نجف، روح او را صيقل مى‏داد، تا نماز را با نوافل نمى‏خواند، افطار نمى‏كرد و در يك كلام، تمام عمر خود را با عبادت گذراند. هر روز، به دفعات مكرر و در ساعات منظم قرآن مى‏خواند و اين عمل را در بستر بيمارى در آخرين روزهاى عمرشان نيز ادامه داد. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مى‏تپيد.نماز از نظر امام، اهميت ويژه‏اى داشت. جان او از نماز نيرو مى‏گرفت، رازهاى نهفته نماز را با ديد ملكوتى خويش مى‏ديد و آنها را در كتاب‏هاى «سرّالصلوة» و «آداب الصلوة» با نثرى بديع، به يادگار گذاشت.
مقام معظم رهبرى درباره ارتباط آن عبد صالح خداوند مى‏فرمايد:
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود.

صفحات: 1· 2

خير خواهى‏

«خيرخواهى» تقريباً مرادف واژه «نصيحت» در زبان عربى است و نصيحت يعنى؛ پيشنهاد كار يا گفتارى كه به صلاح شنونده باشد و شايد به همين دليل، پند و موعظه را هم نصيحت مى‏گويند. بنابراين «ناصح» كسى است كه نه تنها از شرارت، تبهكارى واخلال در كار ديگران خوددارى مى‏ورزد، بلكه با گفتار خود يا ارائه طرح و برنامه، درپى خيرآفرينى و اصلاح كار مردم است.
ارزش وضرورت‏
خيرخواهى در فرهنگ اسلام يك ارزش والا و پراهميت است و شارع مقدس بر تحكيم و فراگيرى آن در جامعه، تأكيد فراوان دارد؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود:
 «عَلَيْكُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فى‏ خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ افْضَلَ مِنْهُ»
بر شما باد كه به خاطر خدا خيرخواه مردم باشيد كه هرگز با عملى بهتر از آن به ملاقات خدا نخواهى رفت.
امير مؤمنان صلوات‏الله عليه، جامعه منهاى نصيحت را مالامال از شرّ و تباهى ارزيابى كرده، مى‏فرمايد:
 «لا خَيْرَ فى‏ قَوْمٍ لَيْسُوا بِناصِحينَ وَ لايُحِبُّونَ‏النَّاصِحينَ» در مردمى كه نه خيرخواه باشند و نه خيرخواهان را دوست بدارند، خيرى نيست.
حضرت باقر (ع) نيز دانشمندانى را كه اقدام به خيرخواهى نكنند، خائن دانسته، مى‏فرمايد:
 «الْعُلَماءُ فى‏ انْفُسِهِمْ خانَةٌ انْ كَتَمُواالنَّصيحَةَ»
دانشمندان، اگر خيرخواهى را ابراز نكنند، درنزد خود خائن هستند.
بنابراين، از نظر اسلام، هر كس هر دانش و تجربه‏اى كه كسب كرده، بايد در اختيار مردم گذارد و در حد توان به پيشرفت و بهروزى جامعه كمك كند. از آنجا كه ملّت، در يك تقسيم‏بندى كلّى به دو قشر، مسؤولان و مردم، تقسيم مى‏شود، وظيفه هر يك را به اختصار شرح مى‏دهيم.
الف- مسؤولان‏
قرآن و روايات گوياى آن است كه مسؤولان نظام اسلامى- از عاليترين مقام (رهبر) گرفته تا مديران عالى، ميانى، متوسط و حتى اعضاى عادّى خانواده دولت و هر مسؤول ديگرى- بايستى ناصح و خيرخواه مردم باشند و گرنه پستى را كه اشغال كرده‏اند، ناروا بوده و خود نيز خائن هستند، امام صادق عليه‏السلام از رسول خدا صلّى‏الله عليه و آله نقل مى‏كند كه فرمود:
 «مَنْ سَعى فى‏ حاجَةٍ لِاخيهِ فَلَمْ يَنْصَحْهُ فَقَدْ خانَ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
هر كس كار برادرش را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه او نباشد، به خدا و پيامبرش، خيانت كرده است.
از اين رو قرآن مجيد، وقتى داستان پيامبران بزرگى چون؛ نوح، هود، صالح و شعيب‏را بازگو مى‏كند، از ميان همه ويژگيهاى آنان، به خيرخواهى ايشان، اشاره مى‏كند، كه به رغم لجاجت و شرك مردم، بطور مستمر، آنان را به نيكيها دعوت مى‏كردند و برايشان خيرانديشانى امين بودند.
امام على عليه‏السلام نيز در وصف پيامبر خاتم (ص) مى‏فرمايد:
 «بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلَّالٌ فى‏ حَيْرَةٍ … فَبالَغَ (ص) فىِ‏النَّصيحَةِ وَ مَضى عَلَى‏الطَّريقَةِ»
خداوند، پيامبر (ص) را در حالى كه مردم در گمراهى و حيرت بودند، برانگيخت و آن حضرت در خيرخواهى، سنگ تمام گذاشت و بر راه (مستقيم) عبور كرد.
همين طور آن حضرت پس از شهادت محمدبن‏ابوبكر، طىّ نامه‏اى مالك اشتر را از «نصيبين» احضار مى‏كند تا به مصر گسيل دارد و ضمن آن مى‏نويسد:
 «اسْتَخْلِفْ عَلى عَمَلِكَ اهْلَ الثِّقَةِ وَالنَّصيحَةِ مِنْ اصْحابِكَ» يكى از ياران مورد اطمينان و خيرخواه خود را به جاى خويش بگمار.
رسول گرامى اسلام صلّى‏الله عليه و آله، حتى هنگام ارسال چند نامه‏رسان به دربار پادشاهان، به آنان فرمود:
 «انْصَحُوالِلَّهِ فى‏ عِبادِهِ فَأِنَّهُ مَنِ‏اسْتَرْعى شَيْئاً مِنْ امُورِالنَّاسِ ثُمَّ لَمْ يَنْصَحْهُمْ حَرَّمَ‏اللَّهُ عَلَيْهِ‏الْجَّنَةَ» به خاطر خدا، براى بندگانش خيرخواهى كنيد، زيرا هر كس بخشى از امور مردم را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه آنان نباشد، خداوند، بهشت را بر او حرام مى‏كند.
ب- مردم‏
ملّت نيز به صورت فردى و اجتماعى وظيفه دارد كه خيرخواه خود، دولت و كشورباشد و اين حقّى است كه اسلام برعهده او نهاده است؛ امير مؤمنان صلوات‏اللّه عليه فرمود:
 «ايُّهَاالنَّاسُ انَّ لى‏ عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ؛ فَامَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ … امَّا حَقّى‏ عَلَيْكُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فىِ‏المَشْهَدِ وَالْمَغيبِ …» مردم! من برعهده شما حقّى دارم و شما نيز برگردن من حقى داريد؛ اما حق شما بر من، خيرخواهى براى شماست … اما حق من بر شما، وفادارى به بيعت و خيرخواهى در حضور و غياب است.
لازمه خيرخواهى اين است كه مردم، همه كارهاى دولت و مسؤولان را زير نظرداشته باشند و با صفا و صميميت با آنان همكارى كنند؛ كارهاى خوبشان را سپاس گويند و ارج گذارند و اشتباهاتشان را با سخنى استوار گوشزد نمايند و از ارائه نظرات اصلاحى خويش دريغ نورزند. جامعه‏اى كه مردم و مسؤولان آن، نيك سيرت و خيرانديش باشند، راه‏سعادت را مى‏پويد و بهشت برين در انتظار اوست، چنان كه رسول خدا صلّى‏الله عليه وآله فرمود:
 «مَنْ يَضْمَنُ لى‏ خَمْساً اضْمَنُ لَهُ‏الْجَنَّةَ … النَّصيحَةُ لِلَّه عَزَّوَجَلَّ وَالنَّصيحَةُ لِرَسُولِهِ‏وَالنَّصيحَةُ لِكِتابِ‏اللَّهِ وَالنَّصيحَةُ لِدينِ اللَّهِ وَ النَّصيحَةُ لِجَماعَةِ الْمُسْلِمينَ» هر كس (انجام) پنج چيز را براى من تضمين كند، من بهشت را برايش تضمين مى‏كنم:
خيرخواهى براى خداى بزرگ، خيرخواهى براى پيامبرش، خيرخواهى براى كتاب خدا، خيرخواهى براى دين خدا و خيرخواهى براى همه مردم.

صفحات: 1· 2

طرح وحدت اسلامى‏

شالوده مكاتب اجتماعى بر اساس وحدت پى‏ريزى مى‏شود و بدون آن هيچ ايده و انديشه‏اى در جامعه گسترش نمى‏يابد و اين خود، بهترين دليل براى طرح مسأله وحدت از سوى شارع مقدس اسلام است. كه آن را به اختصار، در دو حوزه، ارجگذارى و آسيب شناسى توضيح مى‏دهيم.
الف- ارجگذارى‏
در اين حوزه، راهها، انگيزه‏ها، محورها و نتايج ارزنده وحدت با روشهاى گوناگون مورد ارزيابى و تأكيد قرار گرفته كه مى‏توان همه را در دو فرآيند خلاصه كرد:
1- ارائه جهان بينى توحيدى:
قرآن مجيد جهان بينى اسلامى را در يك جمله بيان كرده است:
 «انَّالِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ»
همه ما از آن خداييم و به سوى او نيز باز مى‏گرديم.
اين آيه شريف، مبدأ، راه و مقصد پيروان اسلام را ترسيم كرده و آنان را برگرد محور «الله» فرا خوانده است و بر اساس اين جهان بينى:
1/ 1- معبود و خالق يكى است:
  «انَّ هذِهِ امَّتُكُمْ امَّةً واحِدَةً وَ انَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»

اين امّت شما يك امّت بيش نيست و من هم پروردگار شمايم پس، تنها مرا بپرستيد.
2/ 1- پيامبر يكى است:
 «وَ ما ارْسَلْناكَ الَّاكافَّةًلِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً

تو را مژده دهنده و بيم‏دهنده براى همه مردم فرستاديم.
3/ 1- قانون اساسى آن قرآن و مفسران واقعى آن عترت پيامبرند: در اين زمينه رسول خدا (ص) فرمود:
 «انّى‏ تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا كِتابَ‏اللَّهِ وَ عِتْرَتى‏ …»
من دو چيز گرانسنگ در ميان شما مى‏گذارم كه اگر به آن دو تمسك جوييد هرگز گمراه نمى‏شويد: 1- كتاب خدا، 2- خاندانم.
4/ 1- جهتگيرى عبادى- سياسى مسلمانان، تنها به سوى كعبه است:
 «وَحيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»

هر جا كه هستيد، روى خويش را به سوى كعبه بگردانيد.
و … با چنين جهان‏بينى، پيرو اسلام نمى‏تواند «وحدت گرا» نباشد. به همين دليل قرآن مجيد پيامبر اكرم (ص) را از صف تفرقه‏افكنان جدا مى‏داند و مى‏فرمايد:
 «انَ‏الَّذينَ فَرَّقوُا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فى‏ شَىْ‏ءٍ»

كسانى كه آيين خود را پاره پاره كردند و دسته دسته شدند، توهيچ رابطه‏اى با آنان ندارى.و در آيه‏اى ديگر بر پيشانى تفرقه افكنان، مُهر شرك مى‏كوبد و مى‏فرمايد:
 «… وَ لا تَكُونُوا مِنَ‏الْمُشْرِكينَ* مِنَ‏الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً …»

صفحات: 1· 2

حفظ وحدت‏ از مبانی اخلاق سیاسی

 هر كس با الفباى سياست آشنا باشد، بخوبى مى‏داندكه اتحاد و يكپارچگى تارو پود يك جامعه قوى و موفق را تشكيل مى‏دهد و پيروزيهاى شگفت‏انگيز در صحنه‏هاى مختلف نظامى، صنعتى، علمى، اقتصادى و … مرهون همبستگى و همدلى انسانهاست و سرافرازى هر جامعه‏اى در سايه آن به دست آمده است.
از سوى ديگر، نقطه آغازين مرگ تمدّنها و فروپاشى قدرتها، شكستها و عقب ماندگيها و … تفرقه و اختلاف بوده است؛ امام على عليه السلام در خطبه قاصعه، ضمن تحليل حيات و مرگ قدرتهاى پيشين، دو نكته اساسى را به عنوان نتيجه بحث مطرح مى‏كند:
1- برخى از گذشتگان به سبب وحدت و يكدلى به عزّت، شوكت، عافيت، آسايش، نعمت فراوان، كرامت و شرافت، دست يافتند و چشم طمع دشمن را كور و دست تجاوز وى را از مملكت خود كوتاه كردند.
2- برخى هم بر اثر كينه توزى، تشتّت، پشت كردن به يكديگر و يارى نرساندن به هم، ستون فقراتشان شكست و از پاى درآمدند.
بنيانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمينى قدس سرّه نيز بطور مكرّر از نقش اساسى وحدت، در پيروزى و پويايى انقلاب سخن مى‏گفت و آن را رمز پيروزى مى‏دانست:
… اين معنا را بايد نصب‏العين خودتان قرار بدهيد كه ما تا با هم هستيم، مسلمين تا «يد واحده» هستند و همين مسلمين كم جمعيت و پشتوانه بزرگ الهى، اينها اگر با هم باشند، اين ملت اگر با هم شد، هيچ قدرتى نمى‏تواند او را بشكند … اگر يك روزى خداى نخواسته اين رمز پيروزى را از شما گرفتند، ديگر براى شما چيزى باقى نخواهد ماند.

پس بايد گفت: نه تنها «وحدت» يك ارزش اخلاقى سياسى، بلكه يك اصل مهّم و استراتژيك است كه با بودنش همه چيز هست و عدمش، نابودى همه چيز را در پى دارد.


شکستن حریم عفاف و پاکدامنى‏

بخش مهمى از نارضایتى‏ها، اختلافات و درگیرى‏هاى بین زن و شوهر به جهت عدم رعایت‏اصول اخلاقى و آموزه‏هاى آن است. گرفتار شدن هر یک از آنان به فساد اخلاقى، مانند تسلیم در برابر شهوات و شکستن حریم عفت و ناموس و تن دادن به آلودگى‏هاى جنسى یکى دیگر از آسیب‏هاى اخلاقى و عوامل سست شدن بنیان خانواده است. امیرالمؤمنین (ع) مى‏فرماید:
در آخرالزمان زنانى پیدا مى‏شوند که برهنگى و خودنمایى پیشه مى‏کنند، داخل فتنه‏ها مى‏شوند و به شهوات رو مى‏آورند و براى لذت‏ها شتابان و محرمات را حلال مى‏شمارند
در منابع اسلامى آسیب‏هاى بى حجابى، که از مصادیق شکستن عفت زنان است تبیین شده است و ما به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1. زنان بى‏تقوا و بى‏حجاب، بهترین دام براى شیطان‏اند.
2. زن بى‏حجاب و بدحجاب ننگ و آتش جهنم است.
وقتى زنى براى غیر شوهرش خودش را خوشبو کند، مایه آتش جهنم و باعث ننگ است.
3. زن بى‏حجاب دینش ضعیف است.
بر شما لازم است لباس‏هاى ضخیم بپوشید، براى اینکه هر کسى که لباسش نازک است، دین او مثل لباسش ضعیف است.
4. زن بدحجاب دچار آسیب‏ها و آفت‏هاى فراوانى مى‏شود.

کسى که به سرعت به دنبال شهوات برود، در واقع شتابان به سوى آفت مى‏رود.

شایان ذکر است موضوع بى‏عفتى منحصر در زنان نمى‏باشد و در مردان نیز این بحث قابل طرح و تبیین است که نظر به محدودیت حجم کتاب در اینجا به آن پرداخته نشده است.
راههاى پیشگیرى و درمان‏
به منظور پیشگیرى و درمان آسیب‏هاى اخلاقى به ویژه آسیب‏هاى مربوط به زبان موارد زیر پیشنهاد مى‏گردد:
1. پایبندى به مقررات اسلام و آراستگى به فضائل اخلاقى؛
2. ایجاد ارتباطات قوى با بستگان، خویشان و نزدیکان؛                      
3. اندیشه قبل از سخن گفتن و توجه به نتایج و بازتاب دنیوى و کیفر اخروى آنچه گفته مى‏شود؛
4. دورى از دوستان و محیط ناباب که یکى از ریشه‏هاى بدزبانى به شمار مى‏آید؛ «1»
5. تشکیل محکمه خانوادگى هنگام بروز اختلاف و ایجاد صلح میان زن و شوهر توسط خانواده؛

6. شناخت ریشه آسیب‏هاى اخلاقى و تلاش در جهت اصلاح آنها؛
7. گرامى داشتن و ارج نهادن به فرزندان  و صمیمى بودن با آنها .

آسیب شناسى خانواده، ص: 39

آداب معاشرت

قطع رحم و ترک رسیدگى و ارتباط با خویشان و بستگان که در اسلام به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است از آسیب‏هاى جدى خانواده به شمار مى‏رود و علاوه بر آثار سوء مترتب آن، کسى که مرتکب این عمل شود از فواید و برکات صله رحم که در منابع اسلامى به آن وعده داده شده است محروم مى‏ماند. از جمله فوائدى که به واسطه قطع رحم فرد از آن محروم مى‏گردد؛ عبارت است از: طول عمر، فراوانى روزى، حسن خلق، پاکى اعمال و دفع بلا، آسانى حساب و آبادى شهرها؛ آثار سوء آن نیز عبارتند از: لعن و نفرین خدا، فساد در زمین، تسریع نابودى، نزدیک شدن مرگ‏ها، خالى شدن شهرها از ساکنین آن و ….

سوء معاشرت‏
ازدواج در حقیقت یک پیمان و پیوند حقوقى و اخلاقى است که طرفین مى‏خواهند در غم و شادى، سلامت و بیمارى شریک و در همه مراحل زندگى غمخوار و پشتیبان هم باشند.
تعامل در زندگى مشترک و جهت دهى اختلاف نظرها و سلیقه‏هاى دو طرفه لازمه زندگى خانوادگى است و این هنگامى به وجود مى‏آید که روابط دو سویه زن و شوهر و آنها با فرزندان بر پایه‏هاى عاطفه، تعقّل و اخلاق استوار باشد.
برخورد نیکو و آرامش بخشیدن به خانواده از مهم‏ترین وظایف مرد در قبال همسرش است. ورود مرد به خانه باید سبب گرمى و امنیت براى همسر باشد. اسلام بر این اصل تأکید فراوانى دارد. بر خلاف آن سوء معاشرت و بدزبانى و عدم برقرارى ارتباط صحیح و سالم با اعضاى خانواده به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى به شمار مى‏آید.
از آسیب‏هاى ارتباطى مطرح در این زمینه مى‏توان از تحقیر، تمسخر، ملامت و سرزنش و ناسزاگویى نام برد که به آنها اشاره مى‏شود.
1. تحقیر
در آیین مقدس اسلام، همه افراد بشر به طور عام و مسلمانان به طور خاص، اعم از زن و مرد،فقیر و غنى، ضعیف و قوى، کوچک و بزرگ، عزیز و محترم‏اند و بر اساس احادیث وارد شده، تحقیر هیچ یک از آنها جایز نیست.

تحقیر به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى و تربیتى خانواده در نظام تعلیم و تربیت اسلامى، امرى درونى و نفسانى است که مى‏تواند در قالب‏هاى گوناگونى ظاهر شود:
عیب‏جویى، دشنام، تهمت، ضرب و شتم و … که به اختصار به آنها مى‏پردازیم:

صفحات: 1· 2