سلام
ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد.
حجت خداوند در استمرار تاريخ
یکشنبه 89/11/24
هدايت عمومى
بر جهان هستى دو نوع هدايت الهى حاكم است: هدايت عام و هدايت خاص. تمام جهان هستى به نوعى برخوردار از هدايت عمومى است؛ مثلًا كره زمين همچون افلاك آسمانى در مدار مشخصى سير مىكنند، ساختار و بافت بدن آدمى با همه پيچيدگىهايش در نظامى ويژه حركت مىكند. مغز، قلب، اعصاب، اعضا و جوارح هر كدام به صورت منظم كار خود را انجام مىدهند. در قرآن مىخوانيم:
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى.
(موسى) گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است.
هدايت انسان با حجت باطنى و ظاهرى
انسان در ميان ديگر آفريدگان با دو ويژگى: «آزاد» و «مختار» باز شناخته مىشود تا خود راه سعادت يا شقاوت خويش را برگزيند. گرچه او فطرتاً كمال جو است و در پى يافتن كمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و … سير مىكند، ولى آوار شهوات و نفساماره و تلبيس ابليس ، دو مانع بزرگ در مسير كمال جويى و هدايت او قرار دارند. از اين رو، خداوند براى هدايت و در صراط مستقيم قرار گرفتن انسان، دو حجت و برهان براى او قرار داد: «حجت باطنى» و «حجت ظاهرى».
حجت باطنى، همان عقل است كه انسان در پرتو فروغ آن، راه درست را از نادرست تشخيص مىدهد؛ مثلًا انسان عدالت، امانت، راستى، پاكى و … را از ظلم، خيانت، دروغ، ناپاكى و … باز مىشناسد.
حجت ظاهرى، يعنى پيامبران و رهبرانى كه از جانب خداوند براى هدايت و راهنمايى بشر برگزيده شدهاند.
امام موسى بن جعفر (ع) به هشام مىفرمايد:
انَّ لِلّه عَلى النّاسِ حُجّتين حُجّةً ظاهِرةً و حُجّةً باطِنةً فَامّا الظّاهرةُ فالرُّسلُ و الَانبياءُ و الائمةُ و امّا الباطِنةُ فالعُقولُ.
از جانب خداوند بر مردم دو حجت وجود دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهر عبارتند از: رسولان، پيامبران و امامان و حجت باطن عبارت است از عقول.
پرسش: آيا عقل و انديشه بشر او را از پيامبران و رهبران الهى بى نياز نمىكند؟
پاسخ: در مسير هدايت گرى عقل و دانش بشرى دو مانع وجود دارد:
1- محدوديت عقل و انديشه: هدايت عقل و علم بشر محدود است و دانش بشرى نسبت به مجهولاتش بسيار ناچيز. قرآن مىفرمايد: «وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»
يعنى «و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است.»
با توجه به ابعاد گوناگون زندگى بشر مسائل پيچيدهاى كه در عرصههاى مختلف براىاو پيش مىآيد، عقل به تنهايى توانايى گره گشايى همه مشكلات را ندارد و در خيلى موارد به ويژه در مسائل ماوراء طبيعى قدرت تشخيص و هدايت آدمى را ندارد. از اينرو، بايد راهنمايى مافوق عقل باشد كه نسبت به مصالح آدمى اشراف داشته، او را در مسير ارزشها و سعادت هدايت كند.
2- عقل در معرض تندبادهاى هوى و هوس، كه بخشى از وجود انسان است، قرار دارد و در بسيارى موارد مغلوب او مىشود. قرآن مىفرمايد:
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ.
آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده است؟
بنابراين، نياز انسان به حجت ظاهرى خدا (پيامبران و جانشينان آنان) همچنان باقى است. شايد به همين رو، نخستين انسان، خود پيامبر خدا بود.
پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد:
خداوند آدم و حوا، را آفريد، و حضرت آدم را فرستاده خويش قرار داد و فرمان داد تا حواء از وى پيروى كند.
روايات فراوانى بر ضرورت وجود حجتهاى الهى از آغاز خلقت تا پايان دلالت دارد كه به چند روايت اشاره مىكنيم. امام صادق (ع) فرمود:
مازالَتِ الْارْضُ الّا ولِلَّهِ فِيهَاالْحُجَّةُ يُعَرِّفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ و يَدْعُوا النَّاسَ الى سَبِيلِ اللَّهِ.
پيوسته بر زمين حجت خداوند وجود دارد كه حلال و حرام خدا را بيان مىكند و مردم را به راه خدا فرا مىخواند.
و نيز آن حضرت فرمود:
لَوْ لَمْ يَبْقَ فِى الْارْضِ الَّا اثْنانِ لَكانَ احَدَهُمَا الحُجَّةُ
اگر در زمين بيش از دو نفر نمانند، يكى از آنان حجت خدا است.
صفحات: 1· 2
نهضت انتظار
یکشنبه 89/11/24
شيعه پاكباخته و منتظر راستين در روزگار غيبت، درد دورى مولاى خويش را در جان خويش حس مىكند و زمزمه سر مىدهد:
اى ظهور آخرين، آغاز شو اى گل موعود نرگس، باز شو
از شفق برگرد اى راز سترگ باز گرد اى مثنوى ساز بزرگ
اين وَجهُ اللَّه الَّذى يَتَوَجَّهُ الَيه الاولياءِ؛
كجا است مظهر خداوندى كه اولياى الهى به سوى او رو مىآورند؟
در روزگار خدا گريزيها و خداستيزيهاى مدرنيته و پست مدرنيسم و حاكميت مشركان و ستمگران، كه ظلم و ستمشان همه جهان را پر كرده، تنها چشم اميد به يگانه ذخيره الهى دوخته شده است تا با ظهورش ريشه ستم و ستمگران را سوزانده، جهان را پر از شادى و نور و قسط و عدل كند. منتظران دلباخته و دلسوختگان عاشق براى رسيدن به آن روز لحظه شمارى مىكنند و خود را با آراستگى به تقوا، بردبارى، عدالت گسترى، ظلم ستيزى، و پايدارى به ارزشهاى الهى آماده ظهورش مىنمايند تا با چشيدن شيرينى انتظار به دلدار برسند.
ديدار يار غائب دانى چه ذوق دارد ابرى كه در بيابان بر تشنهاى ببارد
راستى اين چه انتظارى است كه افضل اعمال امّت محمد مصطفى (ص) به شمارمىآيد و منتظرانش چون مجاهدان همراه رسولاللَّهاند؟
پاسخ را بايد در حقيقت انتظار جست؛ انتظارى كه با زبان و سخن نمىتوان حق آن را ادا كرد؛ انتظارى كه گسترهاى به عمق رسالت همه پيامبران و مجاهدتهاى همه اوصيا و اولياى الهى دارد و مىبايست مقاومت، آزادى، عدالت خواهى، شرافت، عزت، كرامت و خداپرستى را در ماهيت آن سراغ گرفت و به آن اميد بست. شيعه دلباخته و منتظر راستين مىكوشد خود را با فرهنگ چنين گلواژهاى آشنا سازد. در غير اين صورت او منتظر نيست.
امام خمينى(ره) از ديدگاه مقام معظم رهبرى
شنبه 89/11/23
منظور از جامعيّت امام اين است كه آن حضرت در ابعاد روحى و معنوى، فكرى و عملى شخصيت كاملى بودند.
در ميان همه انسانها و رهبران جهان به جز انبيا و اولياى معصومين- عليهم السّلام- تا به امروز، شخصى به جامعيت امام خمينى- ره- پيدا نشده است. جمع تمامى صفات خوب در ايشان، از آن بزرگوار، شخصيتى استثنايى و اسطورهاى ساخته بود. او علاوه بر داشتن همه صفات اخلاقى، نفوذ كلمه بسيارى داشت كه توانست از يك جمع پريشان و پراكنده، يك امت بسازد و بزرگترين انقلاب قرن را برپا كند.
همين جامعيت او بود كه ميليونها نفر، مشتاقانه آمدنش را جشن گرفتند و هزاران نفر جان و مالشان را فداى راهش نمودند و همه سختىها را به جان خريدند و سرانجام ميليونها نفر در خرداد 68 در بزرگترين تشييع جنازه تاريخ بشريت، او را بدرقه كردند.
مقام معظم رهبرى به عنوان شاگرد و جانشين آن حضرت و كسى كه طى ده سال پس از انقلاب، بالاترين مسئوليتها را در زمان ايشان بهعهده داشت، تنها كسى است كه بيشترين مطلب را راجع به آن حضرت بيان كرده و تا حدى توانسته است قسمتى از ويژگىهاى آن راهنما را بيان كند. اينك به گوشهاى از پيام حضرت آيت اللَّه خامنهاى كه به مناسبت رحلت امام صادر شده است، مىپردازيم:
آن بزرگوار قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حكمت و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت … او آن روح اللَّه بود كه با عصا و يد بيضاى موسوى و بيان و فرمان مصطفوى به نجات مظلومان كمر بست، تخت فرعونهاى زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت و به جهان اسلام حركت و به مبارزان و مجاهدان فى سبيل اللَّه شهامت و شهادت داد. او بتها را شكست و باورهاى شرك آلود را زدود، او به همه انسانها نيز فهماند كه انسان كامل شدن، على وار زيستن و تا نزديكى مرزهاى عصمت پيش رفتن، افسانه نيست. امام خمينى از جمله عالمان والامقامى بود كه قبل از آن كه رهبرى مردم را به دست بگيرد به خود سازى و تهذيب نفس پرداخت و توانسترذايل اخلاقى را از خود دور كند. پس از آن در صحنه تعليم و تربيت، شاگردانى پرورش داد، و مشكلات و علل سقوط و انحطاط جامعه اسلامى را شناخت. انسانيت و عزت مردم را بارور كرد و موفق شد دين را از داخل كتابها بيرون كشيده و به صحنه اجتماع بياورد.
شخصيت امام داراى ابعاد گوناگون بود، هرجا تكليف شرعى پيش مىآمد، بُعدى از ابعاد وجود او نمايان مىشد، در سالهاى قبل از انقلاب، مظهر نو آورى علمى در فقه و اصول، فلسفه و اخلاق بود، به همين جهت مردم بيشتر او را استادى بزرگ مىشناختند. حوادث سالهاى 41 و 42 كه دشمن سعى مىكرد اين كشور را از اسلام تهى كند، بُعد ديگر امام يعنى قدرت رهبرى، شجاعت و هوشيارى ايشان نسبت به حركات دشمن را مشخص ساخت. ايشان در تبعيد، پايههاى انقلاب يعنى بحثهاى نظرى را بيان كرد و در مقابل همه نقشهها و توطئهها كه براى ساكت كردن او ريخته مىشد، از قبيل اخراج از عراق، شهادت فرزند برومندشان و نظاير آنها عكس العمل مناسب نشان داد و همه نقشههاى دشمن را نقش بر آب كرد.
مقام معظم رهبرى عظمت كار امام را به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس مىداند و مىفرمايد:
به بركت اين مرد (امام) دنيا و ايران تكان خورد، هرچند ما نقش ملت را در انقلاب، نقش اول و درجه يك مىدانيم. اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد. چه كسى اين همه سرچشمه را در آنهابه جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم كس ديگرى بود؟ عظمت كار او به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مىگردد. امام يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مىكردند كه او آدم مؤمنى است.
اينك براى شرح جامعيّت امام قدس سره و بررسى ابعاد گوناگون شخصيت ايشان، بحث را در سه عنوان پى مىگيريم:
ابعاد روحى و معنوى
الف) پرستش خداوند
روح عبادت و بندگى، آن است كه انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در تمام افعال و كردار خويش، تابع دستور او باشد و در هر كارى فقط رضاى او را جستجو كند.
امام خمينى قدس سره عابدى فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاى غير خدايى آزاد كند. او براى خود، قلبى سليم و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن رفيق او بود. روزههاى طاقت فرسا در گرماى نجف، روح او را صيقل مىداد، تا نماز را با نوافل نمىخواند، افطار نمىكرد و در يك كلام، تمام عمر خود را با عبادت گذراند. هر روز، به دفعات مكرر و در ساعات منظم قرآن مىخواند و اين عمل را در بستر بيمارى در آخرين روزهاى عمرشان نيز ادامه داد. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مىتپيد.نماز از نظر امام، اهميت ويژهاى داشت. جان او از نماز نيرو مىگرفت، رازهاى نهفته نماز را با ديد ملكوتى خويش مىديد و آنها را در كتابهاى «سرّالصلوة» و «آداب الصلوة» با نثرى بديع، به يادگار گذاشت.
مقام معظم رهبرى درباره ارتباط آن عبد صالح خداوند مىفرمايد:
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود.
صفحات: 1· 2
خير خواهى
سه شنبه 89/11/12
«خيرخواهى» تقريباً مرادف واژه «نصيحت» در زبان عربى است و نصيحت يعنى؛ پيشنهاد كار يا گفتارى كه به صلاح شنونده باشد و شايد به همين دليل، پند و موعظه را هم نصيحت مىگويند. بنابراين «ناصح» كسى است كه نه تنها از شرارت، تبهكارى واخلال در كار ديگران خوددارى مىورزد، بلكه با گفتار خود يا ارائه طرح و برنامه، درپى خيرآفرينى و اصلاح كار مردم است.
ارزش وضرورت
خيرخواهى در فرهنگ اسلام يك ارزش والا و پراهميت است و شارع مقدس بر تحكيم و فراگيرى آن در جامعه، تأكيد فراوان دارد؛ امام صادق عليهالسلام فرمود:
«عَلَيْكُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فى خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ افْضَلَ مِنْهُ»
بر شما باد كه به خاطر خدا خيرخواه مردم باشيد كه هرگز با عملى بهتر از آن به ملاقات خدا نخواهى رفت.
امير مؤمنان صلواتالله عليه، جامعه منهاى نصيحت را مالامال از شرّ و تباهى ارزيابى كرده، مىفرمايد:
«لا خَيْرَ فى قَوْمٍ لَيْسُوا بِناصِحينَ وَ لايُحِبُّونَالنَّاصِحينَ» در مردمى كه نه خيرخواه باشند و نه خيرخواهان را دوست بدارند، خيرى نيست.
حضرت باقر (ع) نيز دانشمندانى را كه اقدام به خيرخواهى نكنند، خائن دانسته، مىفرمايد:
«الْعُلَماءُ فى انْفُسِهِمْ خانَةٌ انْ كَتَمُواالنَّصيحَةَ»
دانشمندان، اگر خيرخواهى را ابراز نكنند، درنزد خود خائن هستند.
بنابراين، از نظر اسلام، هر كس هر دانش و تجربهاى كه كسب كرده، بايد در اختيار مردم گذارد و در حد توان به پيشرفت و بهروزى جامعه كمك كند. از آنجا كه ملّت، در يك تقسيمبندى كلّى به دو قشر، مسؤولان و مردم، تقسيم مىشود، وظيفه هر يك را به اختصار شرح مىدهيم.
الف- مسؤولان
قرآن و روايات گوياى آن است كه مسؤولان نظام اسلامى- از عاليترين مقام (رهبر) گرفته تا مديران عالى، ميانى، متوسط و حتى اعضاى عادّى خانواده دولت و هر مسؤول ديگرى- بايستى ناصح و خيرخواه مردم باشند و گرنه پستى را كه اشغال كردهاند، ناروا بوده و خود نيز خائن هستند، امام صادق عليهالسلام از رسول خدا صلّىالله عليه و آله نقل مىكند كه فرمود:
«مَنْ سَعى فى حاجَةٍ لِاخيهِ فَلَمْ يَنْصَحْهُ فَقَدْ خانَاللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
هر كس كار برادرش را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه او نباشد، به خدا و پيامبرش، خيانت كرده است.
از اين رو قرآن مجيد، وقتى داستان پيامبران بزرگى چون؛ نوح، هود، صالح و شعيبرا بازگو مىكند، از ميان همه ويژگيهاى آنان، به خيرخواهى ايشان، اشاره مىكند، كه به رغم لجاجت و شرك مردم، بطور مستمر، آنان را به نيكيها دعوت مىكردند و برايشان خيرانديشانى امين بودند.
امام على عليهالسلام نيز در وصف پيامبر خاتم (ص) مىفرمايد:
«بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلَّالٌ فى حَيْرَةٍ … فَبالَغَ (ص) فىِالنَّصيحَةِ وَ مَضى عَلَىالطَّريقَةِ»
خداوند، پيامبر (ص) را در حالى كه مردم در گمراهى و حيرت بودند، برانگيخت و آن حضرت در خيرخواهى، سنگ تمام گذاشت و بر راه (مستقيم) عبور كرد.
همين طور آن حضرت پس از شهادت محمدبنابوبكر، طىّ نامهاى مالك اشتر را از «نصيبين» احضار مىكند تا به مصر گسيل دارد و ضمن آن مىنويسد:
«اسْتَخْلِفْ عَلى عَمَلِكَ اهْلَ الثِّقَةِ وَالنَّصيحَةِ مِنْ اصْحابِكَ» يكى از ياران مورد اطمينان و خيرخواه خود را به جاى خويش بگمار.
رسول گرامى اسلام صلّىالله عليه و آله، حتى هنگام ارسال چند نامهرسان به دربار پادشاهان، به آنان فرمود:
«انْصَحُوالِلَّهِ فى عِبادِهِ فَأِنَّهُ مَنِاسْتَرْعى شَيْئاً مِنْ امُورِالنَّاسِ ثُمَّ لَمْ يَنْصَحْهُمْ حَرَّمَاللَّهُ عَلَيْهِالْجَّنَةَ» به خاطر خدا، براى بندگانش خيرخواهى كنيد، زيرا هر كس بخشى از امور مردم را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه آنان نباشد، خداوند، بهشت را بر او حرام مىكند.
ب- مردم
ملّت نيز به صورت فردى و اجتماعى وظيفه دارد كه خيرخواه خود، دولت و كشورباشد و اين حقّى است كه اسلام برعهده او نهاده است؛ امير مؤمنان صلواتاللّه عليه فرمود:
«ايُّهَاالنَّاسُ انَّ لى عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ؛ فَامَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ … امَّا حَقّى عَلَيْكُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فىِالمَشْهَدِ وَالْمَغيبِ …» مردم! من برعهده شما حقّى دارم و شما نيز برگردن من حقى داريد؛ اما حق شما بر من، خيرخواهى براى شماست … اما حق من بر شما، وفادارى به بيعت و خيرخواهى در حضور و غياب است.
لازمه خيرخواهى اين است كه مردم، همه كارهاى دولت و مسؤولان را زير نظرداشته باشند و با صفا و صميميت با آنان همكارى كنند؛ كارهاى خوبشان را سپاس گويند و ارج گذارند و اشتباهاتشان را با سخنى استوار گوشزد نمايند و از ارائه نظرات اصلاحى خويش دريغ نورزند. جامعهاى كه مردم و مسؤولان آن، نيك سيرت و خيرانديش باشند، راهسعادت را مىپويد و بهشت برين در انتظار اوست، چنان كه رسول خدا صلّىالله عليه وآله فرمود:
«مَنْ يَضْمَنُ لى خَمْساً اضْمَنُ لَهُالْجَنَّةَ … النَّصيحَةُ لِلَّه عَزَّوَجَلَّ وَالنَّصيحَةُ لِرَسُولِهِوَالنَّصيحَةُ لِكِتابِاللَّهِ وَالنَّصيحَةُ لِدينِ اللَّهِ وَ النَّصيحَةُ لِجَماعَةِ الْمُسْلِمينَ» هر كس (انجام) پنج چيز را براى من تضمين كند، من بهشت را برايش تضمين مىكنم:
خيرخواهى براى خداى بزرگ، خيرخواهى براى پيامبرش، خيرخواهى براى كتاب خدا، خيرخواهى براى دين خدا و خيرخواهى براى همه مردم.
صفحات: 1· 2
طرح وحدت اسلامى
دوشنبه 89/11/11
شالوده مكاتب اجتماعى بر اساس وحدت پىريزى مىشود و بدون آن هيچ ايده و انديشهاى در جامعه گسترش نمىيابد و اين خود، بهترين دليل براى طرح مسأله وحدت از سوى شارع مقدس اسلام است. كه آن را به اختصار، در دو حوزه، ارجگذارى و آسيب شناسى توضيح مىدهيم.
الف- ارجگذارى
در اين حوزه، راهها، انگيزهها، محورها و نتايج ارزنده وحدت با روشهاى گوناگون مورد ارزيابى و تأكيد قرار گرفته كه مىتوان همه را در دو فرآيند خلاصه كرد:
1- ارائه جهان بينى توحيدى:
قرآن مجيد جهان بينى اسلامى را در يك جمله بيان كرده است:
«انَّالِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ»
همه ما از آن خداييم و به سوى او نيز باز مىگرديم.
اين آيه شريف، مبدأ، راه و مقصد پيروان اسلام را ترسيم كرده و آنان را برگرد محور «الله» فرا خوانده است و بر اساس اين جهان بينى:
1/ 1- معبود و خالق يكى است:
«انَّ هذِهِ امَّتُكُمْ امَّةً واحِدَةً وَ انَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»
اين امّت شما يك امّت بيش نيست و من هم پروردگار شمايم پس، تنها مرا بپرستيد.
2/ 1- پيامبر يكى است:
«وَ ما ارْسَلْناكَ الَّاكافَّةًلِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً
تو را مژده دهنده و بيمدهنده براى همه مردم فرستاديم.
3/ 1- قانون اساسى آن قرآن و مفسران واقعى آن عترت پيامبرند: در اين زمينه رسول خدا (ص) فرمود:
«انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا كِتابَاللَّهِ وَ عِتْرَتى …»
من دو چيز گرانسنگ در ميان شما مىگذارم كه اگر به آن دو تمسك جوييد هرگز گمراه نمىشويد: 1- كتاب خدا، 2- خاندانم.
4/ 1- جهتگيرى عبادى- سياسى مسلمانان، تنها به سوى كعبه است:
«وَحيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»
هر جا كه هستيد، روى خويش را به سوى كعبه بگردانيد.
و … با چنين جهانبينى، پيرو اسلام نمىتواند «وحدت گرا» نباشد. به همين دليل قرآن مجيد پيامبر اكرم (ص) را از صف تفرقهافكنان جدا مىداند و مىفرمايد:
«انَالَّذينَ فَرَّقوُا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فى شَىْءٍ»
كسانى كه آيين خود را پاره پاره كردند و دسته دسته شدند، توهيچ رابطهاى با آنان ندارى.و در آيهاى ديگر بر پيشانى تفرقه افكنان، مُهر شرك مىكوبد و مىفرمايد:
«… وَ لا تَكُونُوا مِنَالْمُشْرِكينَ* مِنَالَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً …»
صفحات: 1· 2
حفظ وحدت از مبانی اخلاق سیاسی
دوشنبه 89/11/11
هر كس با الفباى سياست آشنا باشد، بخوبى مىداندكه اتحاد و يكپارچگى تارو پود يك جامعه قوى و موفق را تشكيل مىدهد و پيروزيهاى شگفتانگيز در صحنههاى مختلف نظامى، صنعتى، علمى، اقتصادى و … مرهون همبستگى و همدلى انسانهاست و سرافرازى هر جامعهاى در سايه آن به دست آمده است.
از سوى ديگر، نقطه آغازين مرگ تمدّنها و فروپاشى قدرتها، شكستها و عقب ماندگيها و … تفرقه و اختلاف بوده است؛ امام على عليه السلام در خطبه قاصعه، ضمن تحليل حيات و مرگ قدرتهاى پيشين، دو نكته اساسى را به عنوان نتيجه بحث مطرح مىكند:
1- برخى از گذشتگان به سبب وحدت و يكدلى به عزّت، شوكت، عافيت، آسايش، نعمت فراوان، كرامت و شرافت، دست يافتند و چشم طمع دشمن را كور و دست تجاوز وى را از مملكت خود كوتاه كردند.
2- برخى هم بر اثر كينه توزى، تشتّت، پشت كردن به يكديگر و يارى نرساندن به هم، ستون فقراتشان شكست و از پاى درآمدند.
بنيانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمينى قدس سرّه نيز بطور مكرّر از نقش اساسى وحدت، در پيروزى و پويايى انقلاب سخن مىگفت و آن را رمز پيروزى مىدانست:
… اين معنا را بايد نصبالعين خودتان قرار بدهيد كه ما تا با هم هستيم، مسلمين تا «يد واحده» هستند و همين مسلمين كم جمعيت و پشتوانه بزرگ الهى، اينها اگر با هم باشند، اين ملت اگر با هم شد، هيچ قدرتى نمىتواند او را بشكند … اگر يك روزى خداى نخواسته اين رمز پيروزى را از شما گرفتند، ديگر براى شما چيزى باقى نخواهد ماند.
پس بايد گفت: نه تنها «وحدت» يك ارزش اخلاقى سياسى، بلكه يك اصل مهّم و استراتژيك است كه با بودنش همه چيز هست و عدمش، نابودى همه چيز را در پى دارد.
شکستن حریم عفاف و پاکدامنى
جمعه 89/11/08
بخش مهمى از نارضایتىها، اختلافات و درگیرىهاى بین زن و شوهر به جهت عدم رعایتاصول اخلاقى و آموزههاى آن است. گرفتار شدن هر یک از آنان به فساد اخلاقى، مانند تسلیم در برابر شهوات و شکستن حریم عفت و ناموس و تن دادن به آلودگىهاى جنسى یکى دیگر از آسیبهاى اخلاقى و عوامل سست شدن بنیان خانواده است. امیرالمؤمنین (ع) مىفرماید:
در آخرالزمان زنانى پیدا مىشوند که برهنگى و خودنمایى پیشه مىکنند، داخل فتنهها مىشوند و به شهوات رو مىآورند و براى لذتها شتابان و محرمات را حلال مىشمارند
در منابع اسلامى آسیبهاى بى حجابى، که از مصادیق شکستن عفت زنان است تبیین شده است و ما به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1. زنان بىتقوا و بىحجاب، بهترین دام براى شیطاناند.
2. زن بىحجاب و بدحجاب ننگ و آتش جهنم است.
وقتى زنى براى غیر شوهرش خودش را خوشبو کند، مایه آتش جهنم و باعث ننگ است.
3. زن بىحجاب دینش ضعیف است.
بر شما لازم است لباسهاى ضخیم بپوشید، براى اینکه هر کسى که لباسش نازک است، دین او مثل لباسش ضعیف است.
4. زن بدحجاب دچار آسیبها و آفتهاى فراوانى مىشود.
کسى که به سرعت به دنبال شهوات برود، در واقع شتابان به سوى آفت مىرود.
شایان ذکر است موضوع بىعفتى منحصر در زنان نمىباشد و در مردان نیز این بحث قابل طرح و تبیین است که نظر به محدودیت حجم کتاب در اینجا به آن پرداخته نشده است.
راههاى پیشگیرى و درمان
به منظور پیشگیرى و درمان آسیبهاى اخلاقى به ویژه آسیبهاى مربوط به زبان موارد زیر پیشنهاد مىگردد:
1. پایبندى به مقررات اسلام و آراستگى به فضائل اخلاقى؛
2. ایجاد ارتباطات قوى با بستگان، خویشان و نزدیکان؛
3. اندیشه قبل از سخن گفتن و توجه به نتایج و بازتاب دنیوى و کیفر اخروى آنچه گفته مىشود؛
4. دورى از دوستان و محیط ناباب که یکى از ریشههاى بدزبانى به شمار مىآید؛ «1»
5. تشکیل محکمه خانوادگى هنگام بروز اختلاف و ایجاد صلح میان زن و شوهر توسط خانواده؛
6. شناخت ریشه آسیبهاى اخلاقى و تلاش در جهت اصلاح آنها؛
7. گرامى داشتن و ارج نهادن به فرزندان و صمیمى بودن با آنها .
آسیب شناسى خانواده، ص: 39
آداب معاشرت
جمعه 89/11/08
قطع رحم و ترک رسیدگى و ارتباط با خویشان و بستگان که در اسلام به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است از آسیبهاى جدى خانواده به شمار مىرود و علاوه بر آثار سوء مترتب آن، کسى که مرتکب این عمل شود از فواید و برکات صله رحم که در منابع اسلامى به آن وعده داده شده است محروم مىماند. از جمله فوائدى که به واسطه قطع رحم فرد از آن محروم مىگردد؛ عبارت است از: طول عمر، فراوانى روزى، حسن خلق، پاکى اعمال و دفع بلا، آسانى حساب و آبادى شهرها؛ آثار سوء آن نیز عبارتند از: لعن و نفرین خدا، فساد در زمین، تسریع نابودى، نزدیک شدن مرگها، خالى شدن شهرها از ساکنین آن و ….
سوء معاشرت
ازدواج در حقیقت یک پیمان و پیوند حقوقى و اخلاقى است که طرفین مىخواهند در غم و شادى، سلامت و بیمارى شریک و در همه مراحل زندگى غمخوار و پشتیبان هم باشند.
تعامل در زندگى مشترک و جهت دهى اختلاف نظرها و سلیقههاى دو طرفه لازمه زندگى خانوادگى است و این هنگامى به وجود مىآید که روابط دو سویه زن و شوهر و آنها با فرزندان بر پایههاى عاطفه، تعقّل و اخلاق استوار باشد.
برخورد نیکو و آرامش بخشیدن به خانواده از مهمترین وظایف مرد در قبال همسرش است. ورود مرد به خانه باید سبب گرمى و امنیت براى همسر باشد. اسلام بر این اصل تأکید فراوانى دارد. بر خلاف آن سوء معاشرت و بدزبانى و عدم برقرارى ارتباط صحیح و سالم با اعضاى خانواده به عنوان یکى از آسیبهاى اخلاقى به شمار مىآید.
از آسیبهاى ارتباطى مطرح در این زمینه مىتوان از تحقیر، تمسخر، ملامت و سرزنش و ناسزاگویى نام برد که به آنها اشاره مىشود.
1. تحقیر
در آیین مقدس اسلام، همه افراد بشر به طور عام و مسلمانان به طور خاص، اعم از زن و مرد،فقیر و غنى، ضعیف و قوى، کوچک و بزرگ، عزیز و محترماند و بر اساس احادیث وارد شده، تحقیر هیچ یک از آنها جایز نیست.
تحقیر به عنوان یکى از آسیبهاى اخلاقى و تربیتى خانواده در نظام تعلیم و تربیت اسلامى، امرى درونى و نفسانى است که مىتواند در قالبهاى گوناگونى ظاهر شود:
عیبجویى، دشنام، تهمت، ضرب و شتم و … که به اختصار به آنها مىپردازیم:
صفحات: 1· 2