موضوعات: "راه وصال" یا "خانواده" یا "اخلاق"

سلام

 

ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی و نزول قرآن گرامی باد. 

ماه مبارک رمضان

 

نمازگزار واقعی


الهی ! آنکه در نماز جواب سلام نمی شنود ، هنوز نمازگزار نشده . ما را با نماز گزاران بدار


الهی نامه حسن زاده املی

بهترین عمل

صلوات در خانه خدا

عبدالسلام بن نعیم می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : داخل خانه کعبه شدم و هیچ دعایی به خاطرم نیامد مگر صلوات بر رسول خدا . آن حضرت فرمود هیچ کسی از کعبه بیرون نیامده است که عملش از عمل تو بهتر باشد .( آداب الصلوات ص 144)

گفتار حکیمان


الهی ! آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است . « یا من یحیی الارض المیته » دل ِدایرم ده



الهی نامه حسن زاده املی

وظیفه مسئولان در قبال واجبی به نام «امر به معروف و نهی از منکر »

«امر به معروف و نهى از منكر» از اصولى‏ترين مسائلى است كه مسلمانان در همه صحنه‏هاى اجتماعى و سياسى، موظّف به رعايت آنند؛ مسؤولان و سياستمداران اسلامى اگر به چنين وظيفه‏اى اقدام نكنند در واقع، فلسفه حكومت را ناديده گرفته‏اند و مسؤوليت خويش را زير پا نهاده‏اند.
تناسب امر به معروف و نهى از منكر با سياست‏
در ديدگاه اسلام، ارتباط سياست با امر به معروف و نهى از منكر بديهى است و مى‏توان گفت، لازم و ملزوم يكديگرند و اين اصل ارزشمند اسلامى، بيش از آنكه يك وظيفه فردى به حساب آيد، يك اصل اجتماعى و سياسى است و هر مسلمانى كه در وادى سياست گام زند، يا در پُستى اجتماعى قرار گيرد، نخستين وظيفه او امر به معروف و نهى از منكر است. قرآن مجيد، اين وظيفه عمومى را چنين ترسيم مى‏كند:
«الَّذينَ انْ مَكَّنَّاهُمْ فِى‏الْارْضِ اقامُوالصَّلوةَ وَ اتَوُاالزَّكوةَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ‏الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُالْامُورِ» «حج/41»
كسانى كه اگر در زمين به آنان، قدرت دهيم، نماز را بر پاى دارند و زكات بپردازند و امر به معروف و نهى از منكر كنند و پايان كارها از آن خداست.
از سوى ديگر، بازدهى اجراى صحيح امر به معروف و نهى از منكر چيزى جز نتيجه سياست اسلامى يعنى تأمين مصالح امّت و دفع فساد از جامعه اسلامى نخواهد بود.
چنان كه امير مؤمنان صلوات‏الله عليه مى‏فرمايد:
«فَرَضَ‏اللَّهُ … الْامْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةًلِلْعَوامِّ وَالنَّهْىَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهاءِ» «نهج البلاغه حکمت 244»
خداوند امر به معروف را براى (تأمين) مصلحت عمومى و نهى از منكر را براى طرد نابخردان، واجب كرده است.
شيوه‏هاى اجرا
الف- شناخت‏
مسلمانان بطور عموم و مسؤولان و سردمداران جامعه بطور خصوص بايد از مسائل روز منطقه‏اى و جهانى آگاهى داشته باشند، در غير اين صورت نه تنها از عهده مسؤوليت خود برنمى‏آيند، بلكه از سامان دادن به زندگى عادى خود نيز ناتوان خواهند بود. امام صادق عليه‏السلام، دانايى را اساس انديشه و انديشيدن را مبناى اصلاح جامعه دانسته و مى‏فرمايد:
«لا يُصْلِحُ مَنْ لا يَعْقِلُ وَ لا يَعْقِلُ مَنْ لا يَعْلَمُ … وَالْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ‏اللَّوابِسُ» «تحف العقول ص 372 انتشارات کتابچی»
آن كه انديشه نمى‏كند، اصلاح نيز نمى‏تواند بكند و كسى كه نمى‏انديشد، دانش ندارد … و آن كه به زمان خويش آگاهى دارد، شبهات بر او حمله‏ور نمى‏شوند.
پس از آگاهيهاى عمومى، آگاهى خصوصى پيرامون امر به معروف و نهى از منكر نيز شرط ضرورى آن است به اين معنا كه آمر و ناهى بايد در حيطه كارى خويش، از مسائل اسلامى، بى‏بهره نباشد، همان‏گونه كه آن حضرت فرمود:
«صاحِبُ‏الْامْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتاجُ انْ يَكُونَ عالِماً بِالْحَلالِ وَالْحَرامِ» «مصباح الشریعه باب 624 ص 362»
متصدّى امر به معروف نيازمند آن است كه به حلال و حرام آگاه باشد.
زيرا اگر از حلال و حرام مواضع اعتقادى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و … آگاهى چندانى نداشته باشد، نمى‏تواند معروف را تثبيت و منكر را نابود سازد و چه بسا برعكس عمل كند؛ منكر را معروف و معروف را منكر جلوه دهد و به جاى امر به معروف و نهى از منكر، امر به منكر و نهى از معروف نمايد! بنابراين، ضرورت دارد كه دست اندركاران نظام اسلامى از «معروف» و «منكر» در حد اجمال اگر نگوييم بطور مفصّل آگاهى داشته باشند.
ب- برنامه‏ريزى و اقدام‏
مسؤولان نظام اسلامى بايد اصل امر به معروف و نهى از منكر را در برنامه‏هاى خرد و كلان خود بگنجانند و هرگز از آن غفلت نورزند، چرا كه در هر اداره، كارخانه و …
احتمال بروز تباهى و ركود فضايل مى‏رود وعوامل متعددى زمينه ايجاد منكر يا توقف معروف را به وجود مى‏آورند.
در قرآن مجيد مى‏خوانيم:
«وَالْمُؤمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ و يَنْهَوْنَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ‏الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ‏الْزَّكوةَ وَ يُطيعوُنَ‏اللّهَ وَ رَسُولَهُ …» «توبه /71»
مردان و زنان باايمان، برخى سرپرست و ولىّ برخى ديگرند؛ امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند و نماز را بر پاى مى‏دارند و زكات مى‏پردازند و از خدا و پيامبرش، فرمان مى‏برند.
در اين آيه شريف، پذيرش مسؤوليت به منزله «زمينه» و امر به معروف ونهى از منكر، اقامه نماز و اطاعت از خدا و پيامبر، «نتيجه» آن قرار گرفته و الهام دهنده اين پيام است كه مسلمانان- على‏رغم تفاوت در مليّت، جنسيت، رنگ و نژاد- از هويّت واحدى‏ برخوردارند و به همين دليل حق دارند سرپرستى و ولايت بر يكديگر را به عهده بگيرند. «المیزان ج9ص338» سپس همديگر را به راه خير و صلاح رهنمون سازند و از زشتى و شقاوت باز دارند. از اين رو سرلوحه كارهاى خويش را «امر به معروف و نهى از منكر»، «اقامه نماز» و «اطاعت از خدا و پيامبر» قرار مى‏دهند.
بازدهى متقابل‏
فريضه بزرگ امر به معروف و نهى از منكر، بسان درخت تناورى است كه هر چه بيشتر بدان رسيدگى كنند، تقويتش نمايند و آفات آن را بزدايند، شاخ و برگ بيشترى مى‏روياند و بار وبر بهترى مى‏دهد. آثار گرانقدر اين پديده الهى، فراوان و متنوّع است. در اينجا با تبرّك جستن به روايتى از امام باقر عليه‏السلام به پنج اثر ارزنده آن اشاره مى‏كنيم:
1- انجام واجبات‏
«انَّ الْامْرَ بِاْلمَعْروُفِ وَ النَّهْىَ عَنِ‏الْمُنْكَرِ سَبيلُ الْانْبِياءِ وَ مِنْهاج‏الصُّلَحاءِ فَريضَةٌعَظيمَةٌ بِهاتُقامُ‏الْفَرائِضُ …»
امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و روش صالحان است؛ واجب بزرگى است كه به وسيله آن واجبات (الهى) بر پا مى‏شود.
2- عدالت اجتماعى‏
«… مَعَ رَدِّالْمَظالِمِ وَ مُخالَفَةِالظَّالِمِ …»
(امر به معروف ونهى از منكر) با برگرداندن مظالم و ستيزه با ستمگر همراه است.
3- سازندگى
«بِها … تُعْمَرُ الْارْضُ»
به وسيله امر به معروف و نهى از منكر زمين (كشور) آباد مى‏شود.
4- استوارى نظام‏
«بِها … يَسْتَقيمُ‏الْامْرُ»
به وسيله امر به معروف ونهى از منكر، حكومت، استوار مى‏گردد.
5- امنيّت‏
«بِها … تَأْمَنُ‏الْمَذاهِبُ … وَ يُنْتَصَفُ مِنَ‏الْاعْداءِ» «وسائل الشیعه ج11ص395»
به وسيله آن، راهها امن مى‏گردد … و از دشمنان، انتقام گرفته مى‏شود.
مرکز تحقیقات اسلامی - علوم سیاسی - اخلاق سیاسی مجموعه زمزم

عقده محبت

كمبود محبت‏
از ديگر نيازهاى اساسى انسان نيازهاى عاطفى است. بسيارى از اختلالات و نارسايى‏هاى شخصيتى، خلقى و رفتارى در بى توجهى به اين نياز اساسى و كمبود آن ريشه دارد، كه به عنوان يكى از آسيب‏هاى جدى خانواده مورد توجه آسيب شناسان قرار گرفته است و ما به اختصار به بررسى آن مى‏پردازيم:
همه انسانها نيازمند محبت، عاطفه و توجه ديگرانند و همچنين نيازمندند كه براى پرورش كمالات انسانى در خود، به ديگران محبّت كنند و ديگران را از عاطفه و توجه خويش بهره‏مند سازند. البته در بعضى شرايط و نسبت به برخى افراد اين نياز به صورت شديدترى مطرح است و ارضاى آن در اين شرايط به اين افراد مستلزم توجه و تأكيد بيشترى است.
بيماران، ايتام، كهن سالان، كودكان، فقرا و ناتوانان و كسانى كه از مايه‏هاى عاطفى بيشترى برخوردارند، مثل هنرمندان و زنان و كسانى كه به علت سختى شرايطى كه در آن واقع شده‏اند عواطفشان جريحه‏دار شده، نياز به توجه عاطفى بيشترى دارند. اسلام نيز به عنوان دينى جامع به اين نياز اساسى توجه كافى مبذول داشته است و تربيت انسان‏هايى حساس نسبت به نيازهاى عاطفى ديگران را وجهه همّت خويش قرار داده و از طرق مختلف ايجاد نگرش صحيح به مسئله ترغيب آنان و نيز ارائه الگوهاى عملى كوشيده است براى برآوردن اين نياز اساسى بسترهاى مناسب را فراهم آورد. «1»
پيامبر اعظم (ص) درباره محبت به همسر و فرزندان مى‏فرمايد: «اين سخن مرد كه به همسرش بگويد: واقعاً تو را دوست دارم هرگز از دل زن بيرون نمى‏رود.» «2»
و نيز مى‏فرمايد:
كسى كه وارد بازار شود و هديه‏اى براى خانواده خود بخرد … بايد به دختران قبل از پسران هديه بدهد، زيرا كسى كه دخترش را شاد كند مانند اين است كه بنده‏اى از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده است. «3»
و امام صادق (ع) در اين باره مى‏فرمايد:
«همانا بهترين شما كسى است كه براى همسرش بهتر است.» «4» و يا «همسرانتان را دوست بداريد.» «5»
به هر حال در منابع اسلامى موارد بسيارى وجود دارد كه به طور مستقيم و غير مستقيم ما را نسبت به آسيب‏هاى عاطفى به ويژه در خانواده توجه داده است و رسيدگى و محبت به عموم افرادى كه نيازمند به محبت هستند، به ويژه اعضاى خانواده را توصيه كرده است.
عيادت بيماران، توجه به سالمندان، دستگيرى مستمندان، اكرام يتيمان و … از جمله مواردى هستند كه درباره آنها تأكيد بسيار شده است.

صفحات: 1· 2

انقطاع فرهنگی بین خاواده و نسل نو

تعارضات فرهنگى‏
عدم كارايى در انتقال فرهنگ از برخى نهادهاى فرهنگى، مى‏تواند منجر به انقطاع فرهنگى،شكاف نسل‏ها، بى‏توجهى و هتك حرمت به ارزشها شود و آنچه در اين ميان از همه نگران كننده‏تر است، امكان پديد آمدن و شكل‏گيرى تباين، تعارض و دوگانگى ميان فرهنگ رسمى و غير رسمى جامعه است.
بديهى است كه اگر به هر دليلى در روابط فرزندان و والدين شاهد اين تباين و دوگانگى باشيم، جلوه‏هاى رفتارى حاصل از اين دو گانگى فرهنگى كه خود را در قالب دورويى، نفاق، چاپلوسى، تملق، رفتارهاى دو گانه و … ظاهر خواهد ساخت، زمينه‏هاى تربيتى ناخوشايندى را فراهم مى‏سازد كه مؤثرترين و نافذترين ابزارها و شيوه‏هاى تربيتى نيز در مواجهه با آنها كارايى خود را از دست خواهد داد.
از سوى ديگر امروزه در بسيارى از نقاط جهان، جوانان عليه فرهنگ سنتى خود در حال شورش‏اند و با پوشيدن لباس‏هاى عجيب و غريب و پرداختن به موسيقى‏هاى خاص مشكلاتى را در خانواده‏ها به وجود مى‏آورند و به دنبال وقوع انقلاب ارتباطات و فناورى‏هاى جديد آنها به شدت تأثير پذيرفته، ارزشهاى جديدى را درك مى‏كنند. در عين حال ارزشهاى سنتى و هنجارهاى قديمى در صورتى كه نتواند با ابزارها و روشهاى جديد و عقلانى به نسل جديد انتقال پيدا كند، كارايى خود را از دست خواهد داد و تضاد و تعارض بين نسل‏ها و كشمكش‏هاى فرهنگى بين اعضاى خانواده‏ها رخ خواهد داد. و اين مسئله هنگامى كه افراد راههاى معقول را در پيش نگرفته و نتوانند احساسات خويش را كنترل نمايند، شديدتر خواهد شد و تعارضات، خشونت‏ها، شورشها و عصيانگرى هايى را در بر خواهد داشت.
بر همين اساس است كه آشنايى والدين با شيوه‏ها و تكنيك‏هاى جديد ارتباطى و تربيتى ضرورت مى‏يابد. زيرا كه با پيشرفت فن‏آورى و انفجار اطلاعات، شيوه‏هاى قديمى روز به روز كارايى خود را بيشتر از دست داده و منسوخ خواهند شد.
فاصله فرهنگى‏
مطالعات انجام شده نشان مى‏دهد كه نظام ارزش‏هاى والدين و فرزندان در حال تغيير است، و به زودى در نظام ارزشى والدين و فرزندان تفاوت‏هايى حاصل مى‏گردد.
امروزه تغيير در اين نظام ارزشى، شيوه‏هاى رفتارى و زمينه‏هاى فرهنگى ظهور فاصله فرهنگى بين نسل‏ها را بيش از زمان ديگرى در بسيارى از جوامع و خانواده‏ها امكان‏پذيرساخته است، عوامل مختلف مادى و پيشرفت‏هاى جديد صنعتى و فنّاورى‏هاى ارتباطى و رايانه‏اى بروز اين پديدار را شدت بخشيده است كه در ميان اعضاى خانواده نوجوانان و جوانان گروههاى سنى تا 24 ساله به عنوان قشرهاى اثرپذير بيش از سايرين در معرض اين تغييرات قرار دارند.  در صورت بى‏توجهى والدين و عدم برخورد مناسب اين تغييرات مى‏تواند به عنوان يك آسيب جدى خانواده را مورد تهديد قرار دهد.
در مطالعه‏اى كه درباره مقايسه نظام ارزش‏هاى پسران و پدران و عوامل مؤثر بر آن انجام شده است، فاصله ارزش‏هاى علمى پسران نسبت به پدران 1/ 2 درصد افزايش نشان مى‏دهد، فاصله ارزش‏هاى هنرى نزد پسران به ميزان 6/ 6 درصد نسبت به پدران افزايش نشان مى‏دهد. اين فاصله در مورد ارزشهاى مذهبى از اين مقدار بيشتر است؛ يعنى فاصله ارزشهاى مذهبى براى پدران به ميزان 45/ 5 درصد نسبت به پسران افزايش نشان مى‏دهد. بر اساس نتايج فوق مى‏توان ادعا كرد: اول اينكه در اغلب گرايش‏هاى ارزشى بين پدران و پسران فاصله ايجاد شده است. دوم: اين گرايش‏ها در زمينه ارزشهاى مذهبى و اجتماعى در نزد نسل موجود (پسران) كاهش و در زمينه ارزشهاى هنرى، سياسى، علمى و اقتصادى افزايش نشان مى‏دهد.  و معلوم مى‏شود آنچه در نظام ارزشى پسران به عنوان واقعيت غايى محسوب مى‏شود، ارزشهاى اقتصادى و علمى است، در حالى كه نزد پدران ارزشهاى اجتماعى و مذهبى واقعيت غايى دارند و اين فاصله فرهنگى مى‏تواند در خانواده يك آسيب جدى تلقى شود كه تلاش پدران و مادران را براى مبارزه با آن مى‏طلبد.
راههاى پيشگيرى و درمان آسيب‏هاى فرهنگى‏
- ارائه الگوهاى مناسب و مطابق با ارزشها و باورهاى دينى و اعتقادى در قالب قابل قبول به جوانان و نوجوانان؛
- ايجاد ارتباطات دوستانه و عميق و ابراز محبّت با همه اعضاى خانواده؛
- بازنگرى در شيوه‏هاى برخورد با مسائل جوانان و نوجوانان و درك مسائل و مشكلات آنان؛
- شناخت دقيق و عميق نسبت به ويژگى‏ها، نيازها و روحيات جوانان و نوجوانان؛
- ايجاد شرايط مطلوب براى درك متقابل والدين و نوجوانان و جوانان؛
- آشنايى والدين با تكنيك‏هاى جديد و كاربرد تكنولوژى روز مانند كامپيوتر، اينترنت و ….
1- علی رضا عصاره - آسیب های ناشی از تحولات خانواده ص668

دوستیهای نامتعارف

انسان موجودى اجتماعى و مدنى الطبع است و تأمين نيازهاى او در زندگى اجتماعى او امكان‏پذير است. همين امر نيز برقرارى دوستى‏ها، ارتباطات و مناسبات جمعى را ضرورت مى‏بخشد.
ضرب‏المثل معروفى است كه: «هزار دوست كم است، يك دشمن زياد» و امام على (ع) نداشتن دوست را باعث تنهايى و غربت، «1» وجود دوست را از نعمت‏هاى بزرگ الهى معرفى مى‏كند. «2» به همين دليل برقرارى ارتباطات مؤثر و دوستى‏هاى متعارف مى‏تواند عامل رشد و ترقى همه جانبه افراد محسوب گردد همانطور كه به همان اندازه در صورت خارج شدن از حدود متعارف موجب هلاكت و نابودى فرد و خانواده است. و به عنوان يكى از آسيب‏هاى اساسى خانواده تلقى مى‏گردد.
امروزه با توجه به شكل و ساختار زندگى خانواده، نظارت بر دوستى‏ها توسط اعضاى خانواده به شدت كاهش يافته است. فاصله گرفتن فرزندان از حيطه نظارت خانواده از يك سو، وجود مشكلات و مسائل جنسى، اجتماعى و اقتصادى براى اعضاى خانواده از سوى ديگر، افراد و اعضاى خانواده را به ويژه در شهرهاى بزرگ‏تر در معرض دوستى‏هاى غير متعارف و خارج از مدار منطق و سلامت اجتماعى قرار داده است. اين نوع دوستى‏ها به خصوص در بين دختران و پسران جوان فراوانى بيشترى نشان مى‏دهد. شواهد و قرائن نشان مى‏دهد، آسيب‏هايى كه امروزه از طريق دوستى‏هاى غير متعارف متوجه اعضاى خانواده‏ها مى‏گردد در دو جهت والدين و فرزندان قابل توجه است:
الف. والدين: برخى برخوردها و اختلافات خانوادگى در نتيجه رفيق بازى و رفت و آمدهاى نامتعارف زن و مرد است كه ممكن است از دو جهت آسيب‏هايى به خانواده وارد سازد:
اوّل اينكه موجب صرف بخش قابل توجهى از درآمد و اقتصاد خانواده براى خوشگذرانى با دوستان ناباب گشته و خانواده را دچار تنگنا و فقر و پريشانى نمايد.
دوم: صرف بخش زيادى از وقت مفيد زن يا مرد با دوستان و رفيق بازى‏ها و لهو و لعب و سبب رنجش خاطر خانواده گردد.
به هر حال رفيق بازى‏هاى خارج از حد متعارف از ناحيه هر كدام از زن و مرد كه باشد مى‏تواند باعث از بين رفتن حقوق ديگر اعضاى خانواده و در نتيجه اختلافات و درگيريهاى خانوادگى و تلخكامى زندگى گردد. «3»
ب. فرزندان: تحقيقات انجام شده نشان مى‏دهد، آسيب هايى كه امروزه از طريق دوستى‏هاى غير متعارف متوجه فرزندان، به ويژه نوجوانان و جوانان مى‏گردد. منجر به بزهكارى در زمينه‏هاى مختلف به خصوص فرار  از خانواده (كه بيشتر هم شامل دختران مى‏شود رو به فزونى است) مى‏گردد. و توجه جدى خانواده‏ها را براى مبارزه با اين آسيب فرهنگى مى‏طلبد.
پژوهشگران و محققين مهمترين عوامل گرايش فرزندان به دوستان ناباب و فرار از خانه را به شرح زير بيان كرده‏اند:
- فقدان عاطفه و محبت در كانون خانواده‏ها و ناهماهنگى والدين با يكديگر؛
- محبت كاذب و تأمين خواسته‏هاى جوانان توسط دوستان نامناسب؛
- عدم برقرارى ارتباط صحيح والدين با فرزندان؛
- فراهم نكردن زمينه تربيت صحيح و رها كردن فرزندان؛
- ناآگاهى، عقب ماندگى و ضعف شخصيتى فرزندان و والدين؛
- عدم شناخت روحيات فرزندان توسط والدين؛
- عدم نظارت كامل خانواده بر روابط اجتماعى دختران خود؛
- وجود فقر فرهنگى مانع شناخت رفتارهاى فرزندان؛
- از بين رفتن حرمت و قبح بسيارى از مسائل در برخى خانواده‏ها؛
- ضعف فرهنگى و انحطاط بنيان‏هاى خانوادگى و اجتماعى.
نتايج تحقيقات ديگرى كه در سال 1382 در بين برخى دانش‏آموزان انجام شده است، «4» نشان مى‏دهد سيگار، الكل و مواد مخدر به ترتيب بيشترين آمار مصرف را در بين دانش‏آموزان به خود اختصاص داده‏اند.
در اين زمينه 3/ 5 درصد دانش‏آموزان حداقل يك بار تجربه مصرف سيگار، 5/ 0 درصد تجربه مصرف حداقل يك بار مواد مخدر و 1/ 2 درصد تجربه مصرف حداقل يك بار الكل را داشته‏اند. به گفته مدير كل دفتر پيشگيرى از آسيب‏هاى اجتماعى آموزش و پرورش، 7/ 18 درصد دانش‏آموزان در معرض مصرف سيگار، 6/ 4 تا حدود زيادى در معرض مصرف سيگار، 3/ 13 درصد در معرض خطر مصرف مواد مخدر و 8/ 15 درصد در معرض مصرف الكل هستند.
بر اساس اين تحقيقات، خانواده، مدرسه، همسالان، محله و محيط زندگى، احساس خودباورى، اعتقادات مذهبى و دينى و پايبندى به آنها از عوامل مهم مصرف در بين دانش‏آموزان ذكر شده است كه در اين ميان تأثير دوستان و همسالان ناباب و خانواده و كنترل آن از اهميت بيشترى برخوردار بوده است.
قرآن و روايات ما نيز مملو از هشدار درباره برقرارى دوستى‏هاى نامتعارف شده است.
داستان فرزند حضرت نوح (ع) يكى از آن نمونه‏ها است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است، همچنين روايات متعددى در اين زمينه وارد شده است كه در اينجا از بيان آنها خوددارى مى‏نماييم.  به هر حال والدين وظيفه دارند علاوه بر توجه جدى به اين آسيب خانوادگى درباره خود، فرزندان را نيز به گونه‏اى تربيت كنند كه از گزينش دوستان ناباب خوددارى نمايند و آبرو، جان، مال و ايمان خانواده را در مقابله با اين آسيب جدى حفظ كنند.
1- نهج البلاغه /1115

2-غررالحکم /724

3-آسیب های خانواده و راه حل های آن - حیدر مظفری - مجموعه مقالات همایش ص 80

4- علی رضا عصاره - آسیب های ناشی از تحولات خانواده

تغییر در الگو پذیری اعضای خانواده


از شيوه‏هاى مؤثر يادگيرى، مشاهده الگوى رفتارى است. در اين حالت فرد با توجه به نمونه رفتارى مناسب و به ياد سپارى آن، در موقع مناسب آن را به اجرا در مى‏آورد.
اين نوع يادگيرى بخش عمده‏اى از آموزه‏هاى انسان را در بر مى‏گيرد. از عوامل مؤثر در اين يادگيرى آن است كه الگو، نزد ياد گيرنده از وجاهت و اعتبار، قوت، لياقت و صميميت برخوردار باشد. به علاوه، الگوهايى كه به موفقيت و كارآمدى مشهورند، بيشتر در معرض توجه‏اند.
اولياى دين مقدس اسلام نيز به اين دو اصل يعنى اهميّت پيروى از يك الگوى شخصيتى و رفتارى و اعتبار و وجاهت آن توجه دارند و بر همين اساس مردم را به پيروى از الگوهاى مناسب دعوت مى‏كنند.
حضرت ابراهيم (ع)، «1» پيامبر اسلام (ص) «2» و خانواده بزرگوار آن حضرت به عنوان بهترين اسوه و الگو، براى همانند سازى و داراى ويژگى‏هاى شخصيتى و رفتارى به دور از هرگونه ناهنجارى رفتارى و شخصيتى و اخلاقى هستند كه در قرآن معرفى شده‏اند.
حضرت على (ع) در اين باره مى‏فرمايد:
مردم! به اهل بيت پيامبرتان بنگريد. از آن سو كه گام بر مى‏دارند برويد، قدم جاى قدمشان بگذاريد. آنها هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمى‏برند و به پستى و هلاكت باز نمى‏گردانند. «3»
امروزه با توجه به تغيير در نظام ارزشى والدين در مقايسه با فرزندان و در نتيجه كاهش پايبندى اعضاى خانواده به نظام ارزشى مورد احترام- كه مى‏تواند علل و عوامل متعدد و مختلفى داشته باشد در الگوپذيرى نوجوانان و جوانان از نظام خانوادگى تغييرات محسوسى حاصل آمده است. اين امر آسيب هايى را متوجه خانواده‏ها مى‏نمايد، كه مهم‏ترين آنها تبعيت از رفتارها و منش‏هايى است كه گروه دوستان به دليل بهره‏گيرى از فرهنگ‏هاى وارداتى كسب و بدان عمل مى‏نمايند.
عدم پايبندى به ارزشهاى فرهنگى مورد احترام اعتقادى و ملّى، فرزندان را به گونه‏اى مرعوب ارزشهاى وارداتى مهاجم خواهد كرد كه آنها بدون هيچ گونه مقاومتى و گاهى با يك خود باختگى فرهنگى در مقابل چنين ارزشهايى كه در تعارض آشكار با فرهنگ دينى و ملى است تسليم مى‏شوند و اين امر به آسيب پذيرى‏هاى متفاوت آنان در ابعاد فرهنگى- اجتماعى و استحاله ارزشها و فرهنگ دينى منجر خواهد شد.
1- ممتحنه /4

2- احزاب /21

3- نهج البلاغه خطبه /97

راه کار

راه هاى پيشگيرى از آسيب‏هاى فرهنگى‏
- تعميق باورها و ارزش‏هاى دينى، اخلاقى و پايبندى به اجراى حدود و احكام الهى؛
- تقويت كنترل درونى و پرورش پاكدامنى و ايجاد مصونيت در برابر آسيب‏هاى فرهنگى از طريق ترويج و توسعه آموزش‏هاى دينى به صورت كاربردى؛
- اطلاع رسانى به موقع و همه جانبه نسبت به پيامدهاى منفى فردى، خانوادگى و اجتماعى آسيب‏هاى فرهنگى؛
- ايجاد ملكه تقوا و پرهيزگارى در خود به واسطه والدين به منظور ارائه الگوى عملى در خانواده.
- فراگيرى و كسب اطلاعات لازم از سوى والدين درباره آسيب‏هاى جديد فرهنگى خانواده‏ها و انتقال صحيح آنها به اعضاى خانواده؛
- توجه جدى والدين به آموزش فرزندان به ويژه تعليم قرآن، احكام دينى، ارزشهاى اسلامى و مهارت‏هاى زندگى.

آسیب هایی که خانواده را تهدید می کند

( قسمت اول ) مدگرايى و چشم و هم‏چشمى‏
تقليد فرهنگى خطر بسيار بزرگى است، اما اين حرف اشتباه نشود با اينكه بنده با مد و تنوع و تحول در روشهاى زندگى مخالفم، نه، مدگرايى و نوگرايى اگر افراطى و روى چشم و هم چشمى نباشد عيبى ندارد. لباس و رفتار و آرايش تغيير پيدا مى‏كند. مانعى هم ندارد، اما مواظب باشيد قبله نماى اين مدگرايى به سمت اروپا نباشد. اين بد است. مردم خودشان طراحى كنند و بسازند. (مقام معظم رهبرى)
امروزه در خانواده‏ها شاهد پديده‏اى به نام «مد» هستيم كه جوانان ما را با ظاهرى به جامعه مى‏كشاند كه هيچ سنخيتى با فرهنگ، آداب و رسوم و مسائل اعتقادى ما ندارد.
اين آسيب در خانواده‏ ها وقتى نگران كننده‏تر و مخرب‏تر مى‏شود كه برخى خانواده‏ها و والدين خود نيز در ترويج آن پيشتاز مى‏شوند و نوجوانان و جوانان خود را در گرايش هر چه به نام «مد» در جامعه نمود مى‏يابد تشويق مى‏كنند.
البته تنوع و تحول در ظاهر حق جوانان است امّا آنچه از بيانات مقام معظم رهبرى نيز استفاده مى‏شود اين است كه نبايد نياز به تحول و تنوع تبديل به مدگرايى افراطى و تقليد كوركورانه از مدل‏هاى كشورهاى غربى و اروپايى و ترويج فرهنگ مبتذل آنان گردد و در فرهنگ و ارزشهاى اسلامى و الهى رسوخ كرده و خانواده‏هاى ايرانى را دچار تزلزل و آسيب‏ نمايد

یک حس ماندگار

 

 

حتما ً شنیده اید یا براتون پیش آمده که از خودتون راضی باشید و یا به خودتون افتخار کنید . و می دونید که چه حس قشنگی است اما من می خواهم یک ادعای بزرگ کنم اون هم اینکه این حس برا من پایدار و ابدی خواهد ماند
می دونم الان از خودتون می پرسید مگه چه کار کرده که این همه از خودش راضیه
یک دختر دارم . از دو سال پیش منتظر و لحظه شمار روزی بودم که به سن تکلیف می رسه باورتون نمی شه حتی ساعتش را هم حساب کردم . دلم می خواهد اون قدر تلاش کنم که لوح سفید دل دخترم هیچ خط خوردگی نبینه .
بدون حاشیه بگم اول رمضان امسال به سن تکلیف می رسید . از دو ماه قبل در تدارک جشن تکلیفش بودم الان می گید این که چیزی نیست ، همه  مادرا برای دخترای نه سالشون جشن تکلیف می گیرن . ولی من می گم کار من مهمتره
آخه من تصمیم گرفتم جشن را توی خونه برگزار کنم و فامیل را دعوت کنم . نکته مهمش اینه که فامیلی را دعوت می کردم که اصلاً توی این حال و هواها نبودن .
خلاصه چون روز اول ماه بود همه را برای افطار وعده گرفتیم . از یکی دو هفته پیش هم با امام جمعه شهرمون قرار یک سخنرانی خوب را برای بچه ها و البته والدینشون گذاشته بودم . برای دخترای جمع سجاده و مهر و برای پسرا تسبیحای قشنگ و مهر هدیه خریده بودم .
روز اول فرا رسید چون ظهر دخترم به سن تکلیف می رسید طبیعتا روزه اون روز براش واجب نبود ، اما دخترم را برای ورود به راه انسان کامل شدن اماده کردم .
بعد از افطار مراسم را آغاز کردیم اول خودم صحبت کردم و از ضرورت این جشن گفتم و مقایسه این جشن با جشن تولد آخه من اهل جشن تولد گرفتن هم هستم ولی با تمام وجود اقرار کردم که این جشن مهمتره .
بعد حاج آقا صحبت کردن و بعد به اتفاق بچه ها نماز خوندن و …… اما جاتون خالی بود گه می دید بعضی از این فامیل که از روحانی و سخنرانی و… فراری بدند چه جوری محو صحبتها و مراسم و خلاصه کار ما شده بوند … توی همون جلسه چند تا از خانم ها گفتن فلانی درد سر ساختی ، بچه های ما هم میگن باید برای ما هم مثل ملیکا جشن تکلیف بگیرید ….
قسمت جالب داستان اینجاست
از روز بعد دخترم چند دفعه سی دی مراسم را تماشا می کرد و صحبتهای حاج آقا را گوش می کرد ، از رفتارش می فهمیدم که خیلی روش اثر گذاشته .
دختر من وزنش کمه 24 کیلو همه می گفتن نمی تونه روزه بگیره اون هم با وجود هوای داغ کرمان .
اما این جشن و دعاهای اون شب و خاطراتش و قطعا حضور خدا و عشق اهل بیت ودستگیری حضرت رقیه ( که شام اون شب نذر ایشون بود ) به دختر من چنان نیروی دادند  که تا الان همه روزه هایش را راحت گرفته .
اما دلیلی که باعث شد این مطلب را براتون بنویسم .
امروز داشتم مطالعه می کردم در مورد تربیت دینی فرزندان . دیدم در مورد برگزاری جشن تکلیف یک مطلب قشنگ نوشته بودند قبل از این که مطلب را بخونید ، بدونید اون حس افتخار و از خود راضی بودن بعد از خوندن این مطلب تقویت و یا بهتر بگم متولد شد .
«برگزارى مراسم جشن تكليف؛ علاوه بر بيدارشدن غرايز و نيازهاى روانى در نوجوان در دوران بلوغ، وجدان دينى و اخلاقى نيز در درون نوجوان بيدار و فعّال مى‏شود و او را به تفكر در باره معنويات و حقايق دينى وامى‏دارد.
بروز چنين واقعه ارزشمندى را بايد غنيمت شمرد و يك موهبت بزرگ در زندگى قلمداد كرد. از اين رو، شايسته است كه والدين با فرا رسيدن دوران بلوغ فرزندانشان از برگزارى جشن تكليف غفلت نكنند و براى اينكه فرزندشان قدم به سن تكليف گذاشته، جشن بگيرند و روز مكلّف شدن او را برايش قرين خاطرات شيرين سازند.
مرحوم سيد بن طاووس، آن فقيه و عارف كم نظير، روز تشرف به تكليف را عيد و بلكه از بزرگ‏ترين عيدها دانسته و به كسانى كه به آن بها و اهميت نمى‏دهند، هشدار داده، مى‏گويد:
چرا روز تشرّف به تكليف نزد آدمى زاده كه بنده‏اى ناتوان است، تا اين حدّ بى‏مقدار بوده كه روزش مجهول و نامش در ميان اهل تكليف، متروك است؟! من تاكنون ياد ندارم، كسى را يافته باشم كه براى اين روز مهم، آماده شده باشد و به اداى حق بزرگ آن همّت گمارد و آنچه از تعظيم براى خداوند جل جلاله واجب است، مراعات كند و يا براى از دست دادن چنين نعمتى تأسف خورد؛ گويى روزى نيست كه خداوند از آن سؤال كند؟!
من خود و فرزندان و خاصّان خود را توصيه مى‏كنم كه حق اين روز بزرگ را ادا كنند و با تعظيم و تقدير با آن برخورد نمايند. »

جشن تکلیف محمد محمدی ری شهری ص 18

فرهنگ الهی

 

فرهنگ الهى، انسان را آميزه‏اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى‏داند.
كه فرهنگ اسلامى تبلور تمام و كمال آن است، و هدفش دستيابى به كمالى است كه در تابش آفتاب «وحى» حاصل مى‏شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى به اصول ثابت اخلاقى مى‏داند.
قرآن مجيد در اين رابطه مى‏فرمايد:
«انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اتْقيكُمْ» حجرات 13
هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست.
اصولًا براى شناخت اصالت و ميزان برخوردارى يك فرهنگ از روح و حيات نياز به مطالعه و شناخت، عناصر برجسته، جهت و حركت، آهنگ رشد و انگيزه‏هاى حاكم بر آن فرهنگ مى‏باشد. تا مشخص شود كه آيا داراى شخصيت مستقلى مى‏باشد؟ و يا اينكه التقاطى بوده و دنباله‏رو فرهنگهاى ديگر است.
فرهنگ اسلامى بر خلاف فرهنگ مادى كه ساخته و پرداخته دست بشر است، به اين ويژگى منحصر به فرد، آراسته گشته و به حيات خود ادامه مى‏دهد.
متفكر بزرگ اسلامى، استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى‏فرمايد:
«فرهنگ اسلامى مانند يك سلول زنده رشدكرد و فرهنگهايى‏را از يونانى و هندى و ايرانى و غيره در خود جذب كرد و به‏صورت موجود جديد با چهره و سيماى مخصوص به‏خود ظهوركرد و به‏اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدّن، تمدن‏اسلامى در رديف بزرگترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى‏است.» آشنایی با علوم اسلامی مرتضی مطهری مقدمه کتاب

در حال حاضر وظیفه ما چیست ؟


وظايف منتظران در زمان غيبت‏

منتظران راستين آن حضرت علاوه بر انجام دستورات عمومى اسلام، بايد تكاليف خاصى را در مورد حضرت مهدى (عج) مراعات نمايند كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:
1- شناخت درست از امامت و صفات آن حضرت، زيرا اعتقاد به امامت ايشان از اركان اعتقادى دين اسلام است كه مرگ بدون آن از نوع مرگ ضلالت و جاهليت است.
2- دعا براى سلامتى آن حضرت بگونه‏اى كه ائمه (ع) تعليم داده‏اند.
3- صدقه دادن براى سلامتى ايشان، همان‏گونه كه وقتى يكى از عزيزان ما در سفر است، صدقه مى‏دهيم تا سالم برگردد. اين صدقه نوعى ابراز مودّت به آن حضرت است كه همه امت بدان مأمورند. شوری/23
4- اندوهناك بودن در فراق آن حضرت، از اين رو، سزاوار است دعاى ندبه در هر صبح جمعه خوانده شود، و آن دعا ناله عاشقى است كه در فراق آن حضرت اشك مى‏ريزد، همان‏گونه كه امام صادق (ع) در فراقش اشك ريخت.
سدير صيرفى مى‏گويد: من و مفضل و ابوبصير و أبان بر امام صادق (ع) وارد شديم،ديديم روى خاك نشسته و مانند زن جوانمرده گريه مى‏كند و حزن و اندوه از چهره‏اش نمايان است، در حالى كه مى‏فرمايد:
آقاى من غيبت تو خوابم را ربوده، بسترم را بر من تنگ كرده و آرامش قلبى‏ام را گرفته است.
اى آقاى من، غيبتت مصيبتم را ابدى كرده، پس احساس نمى‏كنم اشكى را كه از چشمم بيرون مى‏آيد و ناله‏اى كه از سينه‏ام برمى‏خيزد. از مصائب گذشته آرام مى‏گيرم، امّا حوادث آينده (در مورد غيبت تو) جاى آنها را مى‏گيرند.

سدير مى‏گويد: با ديدن اين منظره عقل از سر ما پريد و گمان كرديم، حادثه‏اى براى آن حضرت پيش آمده است. عرض كرديم: اى پسر بهترين آفريدگان، خداوند چشمانتان را نگرياند، چه حادثه‏اى پيش آمده كه اشك شما روان است؟ در اين هنگام آن حضرت نفس عميقى كشيد و فرمود:
«امروز صبح در كتاب جفر نگاه مى‏كردم، كتابى كه شامل بر حوادث گذشته و آينده تا روز قيامت است و خداوند آن را به محمد (ص) و امامان بعد از او اختصاص داده است. در آنجا به اخبار قائم (عج) برخوردم و در مورد غيبت و طول عمر او و آزمايش مؤمنان در فكر فرو رفتم كه چگونه طول غيبتش موجب شك و ترديد آنان و ارتداد عده زيادى مى‏شود، ازاين رو غم و اندوه بر من غلبه كرد و متأثر شدم …. «1»
5- انجام طواف و حج مستحبى به نيابت از ايشان.
موسى بن قاسم مى‏گويد: به امام جواد (ع) عرض كردم: مى‏خواهم به نيابت از طرف شما و پدرتان طواف كنم، امّا به من مى‏گويند نبايد به نيابت از طرف اوصيا طواف كرد. آن حضرت در پاسخ فرمود:نه اين چنين نيست، هر چه برايت امكان دارد طواف كن. «2»
6- توسل و استغاثه به آن حضرت، چرا كه او فريادرس بيچارگان و درماندگان است‏ و چه بسيار مشكلات و نيازهايى كه بر اثر استغاثه به آن حضرت رفع شده است.
7- هنگامى كه نام آن حضرت برده مى‏شود، همه براى تعظيم و تكريمش به پا خيزند، چنان كه روايت شده كه حضرت رضا (ع) در مجلسى در خراسان وقتى نام «قائم» (عج) برده شد، ايستاد و دست بر سرش نهاد و فرمود: «اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ»
8- آشنا كردن مردم با امامت آن حضرت و راهنمايى آنان به لزوم پيروى از ايشان كه نوعى «تواصى به حق» است.عصر/4
9- بزرگداشت و تجليل از مقام افرادى كه از نظر نَسَبى يا كارى، منسوب به آن حضرت هستند، از قبيل سادات، علما و صالحان.
10- براى ثبات عقيده و ايمان خود به خواندن دعاى زير مداومت نمايد.
زراره مى‏گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: فدايت شوم، اگر زمان غيبت را درك نمودم، چه كار كنم؟ آن حضرت فرمود:اى زراره، اگر آن زمان را درك كردى، اين دعا را بخوان:«اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ نَفْسَكَ فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ نَفْسَكَ لَمْ اعْرِفْ نَبِيَّكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ رَسُولَكَ فَانَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ رَسُولَكَ لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنى‏ حُجَّتَكَ فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى‏ حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى‏» «3»
خداوندا، خودت را به من بشناسان، زيرا اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. پروردگارا، فرستاده‏ات را به من بشناسان، چون اگر او را به من معرفى نكنى، حجت تو را نخواهم شناخت. بار الها، حجت (امام وقت) خود را به من معرفى كن، چرا كه اگر او را به من نشناسانى، در دينم گمراه خواهم شد.  امامت حضرت مهدى (عج) در اعتقاد ما، ص: 107
1- کمال الدین تمام النعمه ج1-ص 353-354

2- وسائل الشیعه ج8ص138و141

3- منتخب الاثر ص 501

مسافری در راه است ....

 

چگونگى انتظار همواره متناسب با هدفى است كه در انتظار وقوع آن هستيم:
- انتظار آمدن يك مسافر عادى از سفر
- انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز
- انتظار فرارسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و برداشت محصول.
- ارتشى كه هر لحظه در انتظار آمدن فرمانده و فرمان او براى جهاد آزادى‏بخش‏ به سر مى‏برند و ….
هر يك از اين انتظارها آميخته با نوعى آمادگى است. به عنوان مثال، انتظار آمدن يك مسافر عزيز از راه دور به اين است كه خود را براى استقبال از او آماده كنيم و براى پذيرايى از وى وسائل و امكانات لازم را تهيه كرده باشيم.
انتظار يك مصلح جهانى نيز به معنى آماده باش كامل فكرى و عملى براى پيشبرد اهداف اوست. به عبارت ديگر، در دوران انتظار يعنى پيش از ظهور، بايد آن‏گونه باشيم كه اگر امام ظهور نمود از ما انتظار مى‏رود كه آن گونه باشيم.

مشورت در خانواده

«مشورت» به عنوان يك اصل در خانواده‏ها لازم است كه حاكم باشد. اختلافات و ناسازگاريهايى كه در بعضى از خانواده‏ها پيش مى‏آيد اعم از مسائل معيشتى، رفت و آمدها، آداب و رسوم، مهمانى‏ها، مراسم جشن و …. بهترين راه اين است كه زن و مرد و يا ساير اعضاى خانواده با هم‏ مشورت و همفكرى صميمانه و همدلى داشته و خيرخواه يكديگر باشند، يكديگر را درك كنند و درباره دليل‏ها و نظرات همديگر بينديشند، هوس‏ها و خودخواهى‏ها را كنار بگذارند و به حكم عقل گردن نهند، چرا كه از طريق مشورت و شوراست كه فكر بكرى بين تفكرات جوانه مى‏زند.
مشورت در خانواده سبب مى‏شود كه منازعات به حداقل برسد و يا در مواردى از بين برود و آرامش به زندگى برگردد و اين امر مى‏تواند كمك خوبى براى تدبير معيشت باشد.
ممكن است مشورت نكردن با ديگران ندامت و پشيمانى را به دنبال داشته باشد ولى بسيارى از اوقات، تصميمى را كه بر اساس مشاوره باشد چنين پيامدى ندارد.
امتيازات مشورت با خانواده فراوان است كه در اين ميان نبايد حتى نقش بچه‏ها را ناديده و كوچك گرفت؛ چه بسا آنها ابعاد جديدى به اطلاعات و تصميم‏گيرى‏هاى شما خواهند افزود. «1»
فوايد مشورت‏
در فرهنگ دينى، نظر خواهى از ديگران، شراكت در عقول و آگاهى و بهره‏مندى از انديشه‏هاى مختلف تلقى شده است؛ چنان كه اميرمؤمنان على (ع) مى‏فرمايد:مَن شاوَرَ الرّجالَ شارَكَها فى‏ عُقولِها. «2»
هر كه با مردمان رايزنى و مشورت كند در عقل آنان شريك شود.از اين رو طرف‏هاى مشورت خودشان را در آن فكر و تصميمى كه گرفته شده، شريك مى‏دانند و احساس نمى‏كنند كه چيزى بر آنها تحميل شده باشد. و نيز بعد از مشورت در صورت پيروزى و موفقيت، شخص مشورت كننده كمتر مورد حسادت واقع مى‏گردد؛ زيرا ديگران پيروزى وى را از خودشان مى‏دانند و معمولًا انسان نسبت به كارى كه خودش انجام داده، حسد نمى‏ورزد، و نيز در صورت شكست، ملامت و شماتت و اعتراض بر او بسته است؛ زيرا كسى به نتيجه كار خودش اعتراض نمى‏كند. «3»
مشورت موجب شناخت از خطاها مى‏شود، آن گونه كه امام على (ع) مى‏فرمايد:مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الاراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطاء. «4»
هركه باآراء گوناگون روبروشود، نقاطاشتباه و خطاى‏هركار را خواهدشناخت.
بينش عقلانى اقتضا دارد كه انسان از ديگران نظر بخواهد. حضرت امير (ع) مى‏فرمايد: عاقل كسى است كه رأى خود را متهم كند (نادرست شمارد) و به هر چه نفسش در نظر او آراسته جلوه داد، اعتماد نكند. «5» و نيز در جاى ديگر فرمود:هرگاه انديشه‏ات چيزى را نپذيرفت، و بر عقلت گران آمد، انديشه خردمندان را درياب كه [بدين سان‏] آنچه برايت ناشناخته است و نامعقول مى‏نمايد، روشن مى‏شود و انكارت از بين مى‏رود. «6»
بر اثر مشورت، انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسايى راه را براى پيروزى او هموار مى‏كند.
فوايد مشورت در تدبير معيشت نيز فراوان است كه برخى از آنها عبارتند از:

جلوگيرى از دوباره كارى، خطاهاى فاحش، سرزنش افراد، ضررهاى قابل توجه، ممانعت از مقروض شدن‏هاى بى‏مورد و ناخواسته، كنترل برخى تصميمات بر اساس احساسات، پيشرفت امور معيشتى، بهره مندى از افكار و تجارب انسان‏هاى متفكر در امور معيشت، جلب رضايت و دلگرمى اعضاء، ممانعت از هزينه‏هاى سنگين در زندگى، افزايش بهره ورى از امكانات و منابع موجود و مانند آن.

1- مدیریت و رهبری درتشکلهای اسلامی هشام الطالب - -ترجمه سید علی محمد رفیعی  ص 314

2- عیون الحکم و المواعظ ص 440

3- تفسیر نمونه ج3ص144-145

4- خصائص الئمه - شریف رضی - تحقیق محمدهادی امینی - ص110

5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 20 ص 273

6-  مجموعه نرم افزار زمزم - میزان الحکمه ج5ص211

مشورت

يكى از راهبردهاى تدبير در يك مجموعه اعم از سازمان، اداره و خانواده، مشورت و رايزنى است. انسان هر قدر هم كه نبوغ داشته باشد، نمى‏تواند همه زواياى مسائل و مشكلات را ببيند. مديرى كه مشورت با ديگران را در رأس برنامه‏ها و اقدامات خويش قرار ندهد، نمى‏تواند مديرى موفق محسوب شود.
پيامبر اسلام (ص)، مصون ازخطا بود و با قطع نظر از وحى، از فكر نيرومندى برخوردار بود و نياز به مشورت نداشت، اما با پيروان خويش مشورت مى‏كرد تا هم روحيه اظهار نظر و جوشش فكر و انديشه در آنها بيدار شود هم آنان را متوجه اهميت مشورت نمايد، تا آن را جزء برنامه‏هاى اساسى زندگى شخصى و اجتماعى خود قرار دهند. از اين رو براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قايل بود تا آنجا كه گاهى براى احترام آنها، از رأى خود صرفنظر مى‏كرد، به عنوان نمونه در مورد جنگ با مشركان در احد و يا در مورد سرنوشت اسراى جنگ بدر با اصحاب مشورت نمود و سپس تصميم نهايى را گرفت. «1»
حد و مرز مشورت‏
آيه شريفه «شاوِرهُم فِى الامر» (آل عمران: 159) به پيامبر اسلام (ص) فرمان مشورت با پيروانش را مى‏دهد، در اين آيه كلمه «الامر» مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى‏شود، ولى مسلم است كه آن حضرت هرگز در قانون گذارى و احكام الهى با مردم مشورت نمى‏كرد، بلكه در آنها صرفاً تابع وحى بود، و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را جويا مى‏شد. از اين رو گاهى كه پيامبر پيشنهادى را مطرح مى‏كرد، مسلمانان نخست سؤال مى‏كردند كه آيا اين يك حكم و قانون الهى است كه قابل اظهار نظر نباشد و بايد تسليم بود و يا مربوط به‏ چگونگى تطبيق قوانين مى‏باشد كه در اين صورت اظهار نظر مى‏كردند. «2»
فرق شورا با مشورت‏
«شورا» عبارت است از فرايند مشورت متقابل ميان دانايان، اهل فن، متخصصان، صاحبان تجربه، انديشه و نظر درباره يك موضوع كه بهترين راه براى تحقق آن بحث و گفتگو ميان‏اين آگاهان است. «3» و از اصطكاك اين انديشه‏ها است كه برقى مى‏جهد و راه را روشن مى‏كند. «4»
گاه ميان «مشورت» با «شورا» اشتباه مى‏شود: در شورا، تصميم جمعى است و همگان در يك سطح تصميم‏گيرى قرار دارند و نظر اكثريت مورد عمل قرار مى‏گيرد، اما در مشورت، شخص به دلخواه خود فرد يا افرادى را به عنوان مشاور بر مى‏گزيند و در امورى كه تشخيص دهد با آنان مشورت مى‏كند و در نهايت، خود تصميم مى‏گيرد و آن گونه كه بخواهد تصميم را به اجرا مى‏گذارد. «5»

1- مدیریت و رهبری در تشکلهای اسلامی -هشام الطالب - ترجکه سید محمد رفیعی - ص116 - تفسیر نمونه ج 3ص144

2- تفسیر نمونه ج3ص143

3- مدیریت و رهبری در تشکلهای اسلامی ص 314

4- قرآن و جامعه -علی کمالی ص423

5- مدیریت و رهبری ص 115

کیفیت دعا

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً انَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْارْضِ بَعْدِاصْلاحِها وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً انَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الُمحْسِنينَ» (اعراف، آيه 55- 56)
پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد، بدرستى كه او متجاوزان را دوست نمى‏دارد، و در زمين فساد نكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است، و او را با بيم و اميد بخوانيد، همانا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
طريقه دعا
خداوند در اين دو آيه كيفيت و شرايط دعا را بيان نموده است. ابتدا دستور داده كه خدا را از روى تضرّع بخوانيد يعنى با كمال خشوع، خضوع و تواضع رو به ‏سوى او آوريد.برخى تضرّع را به معناى «دعا آشكار» نيز گرفته ‏اند.
ديگر اينكه خدا را در «پنهانى» بخوانيد، زيرا از «دريا» دورتر و به اخلاص نزديك‏تر است. همچنين درخلوت، حضور قلب و تمركز فكر بيشتر است.
در ذيل آيه 63 سوره انعام حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود: «خَيْرُ الدُّعاءِ الْخَفِىُّ» «1»بهترين دعا آن است كه پنهانى صورت گيرد.
درآيه 63 سوره انعام نيز اشاره به خواندن خدا از روى تضرع و زارى و به صورت‏ پنهانى شده است. آنجا كه مى‏فرمايد: بگو (اى محمّد!) چه كسى شما را از تاريكيهاى صحرا و دريا مى‏رهاند؟ او را به زارى وپنهانى مى‏خوانيد و مى‏گوييد: اگر خدا ما را از اين شدايد برهاند، البته از شكر گزاران خواهيم بود. جمله «لَئِنْ انْجينا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» درآيه فوق، بيانگر اين است كه انسان در چنين حالتى كه خدا را براى رفع گرفتاريهاى خود مى‏خواند، اين قول را مى‏دهد كه اگر نجاتش داد، شكرگزار او خواهد بود و ديگر گرد ناسپاسى و كفران نعمت نخواهد گشت؛ هر چند انسان پس از آنكه نجات يافت، باز عهد خويش را به دست فراموشى مى‏سپارد و عهد شكنى مى‏كند. «1»

1- مجمع البیان ج3-4ص314

2- المیزان ج7ص134- دفتر انتشارات اسلامی

سخنان حکیمانه حضرت علی علیه السلام

روزی خود به دنبال تو می دود ، آسوده باش .
تولد قاصد مرگ است .
نشانه عقل انسان ، گفتار اوست .
علامت گوهر انسان رفتار اوست .
در حفظ علوم بکوش ، نه در جمع کتاب

فصل دهم - باب اول پندهای حکیمانه - ص 47 -49 نصایح -آیت الله مشکینی

سخنان زهاد

توجه


سزاوار است برای کسی که سعادت می خواهد دفتری داشته باشد که صفات بنیان کن و خصال نجات بخش وگناهان وعبادات را یادداشت کند و هر روز خود را بر آنها عرضه نماید اما از صفات بنیان کن ده چیز کافی است که از اینها سالم ماند از بقیه نیز سالم می ماند :
بخل ، تکبر ، خودپسندی ، ریا ، حسد ، عصبانیت شدید ، حرص به خوراک ، حرص به جماع ، مال دوستی ، جاه پرستی
از صفات نجات بخش نیز ده تا کفایت می کند :
پشیمانی از گناه ، صبر بر بلا ، رضای به قضا ، شکر نعمت ، تعادل خوف و رجا ف پارسایی در دنیا ، اخلاص در عبادت ، خوشخویی با مردم ، محبت خدا ، خضوع در برابر او ،
این بیست صفت ، ده صفت پسندیده و ده خصلت ناپسند ریشه و اساس سایر صفات نیک و بد است
فصل هفتم -بابا دهم - نصایح آیت الله مشکینی

طلبه هاببینید آرزوی جبرئیل را

ای علی ! جبرئیل برای هفت عمل آرزو کرد که از بنی آدم باشد : نماز جماعت ، همنشینی علما ، اصلاح بین مردم ، نوازش یتیم ، عیادت مریض ، تشییع جنازه ، آب دادن به حاجیان ؛ پس تو در این کارها کوشا باش .

فصل دوم باب هفتم - نصایح -آیت الله مشکینی

مثلهای حکیمان

 

شب سپر فراریان است .

قلم هم زبانی دیگر است .

هرکه ادب نیاموخته نسب سودش ندهد .

هر که ساعتی ذلت آموختن نکشد ، یک عمر نادانی بچشد .

دعا کلید رحمت است

نصایح آیت الله مشکینی

آیا شفاعت موجب جسارت بنده نمی شود ؟

يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الَّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا (طه، آيه 109)
در آن روز شفاعت (هيچ كس) سود ندهد جز كسى كه خداى رحمان بدو اذن داده و از سخن او راضى است.
شفاعت يعنى واسطه شدن در رساندن خير يا دفع شر كه قرآن شريف آن را براى بعضى افراد در قيامت ثابت شمرده است. به اين معنا كه اگر شخص با ايمانى بخواهد به ثواب و كمالى برسد كه اسباب آن را تهيه نكرده است يا از عذاب ترك تكليفى كه از او سر زده، برهد، متوسّل به شفاعت مى‏شود. بدين ترتيب، شفيع به اذن خدا واسطه مى‏شود تا آن ثواب به او برسد يا آن كيفر از او دفع شود.
بى شك اگر شخص مزبور لياقتى براى رسيدن به آن كمال نداشته باشد، شفاعت شامل او نمى‏شود؛ مثل اينكه يك فرد عامى كه نه سواد دارد و نه استعداد، بخواهد با توسل به شفاعت، دانشمندى برجسته شود و يا يك بنده ياغى كه نمى‏خواهد از مولايش اطاعت كند، بخواهد با توسل به شفاعت، مورد عفو مولا قرار گيرد. در اين موارد شفاعت سود ندارد؛ زيرا شفاعت براى كامل كردن سبب ناقص است نه اينكه خودش سبب مستقل‏ باشد و فردى بدون هيچ گونه زمينه و شرايطى تنها به واسطه شفاعت نجات يابد. به عبارت ديگر، شفاعت براى كسى است كه ايمان به خدا دارد و بعضى كارهاى صالح را انجام داده است. اين ايمان و كارهاى صالح او، سبب ناقص است، او به شافعان متوسل مى‏شود تا شفاعت آنها را ضميمه ايمان ناقص خود كند و به درجات بالاتر نايل شود، ولى كسى كه ايمان و عمل صالحى ندارد، او چيزى ندارد تا شفاعت را ضميمه‏اش كند.
منطق شفاعت‏
شفيع براى شفاعت كردن به يكى از سه مورد زير متمسّك مى‏شود.
الف- تمسّك به صفتى از صفات خداوند كه اقتضا مى‏كند براساس آن، خدا از بنده نافرمانش بگذرد، مانند: بزرگوارى، كَرَم، سخاوت و شرافت مولا.
ب- تمسّك به صفتى از صفات بنده، كه اقتضا دارد مولا بر او رحمت و مهربانى كند، مثل ضعف، خوارى، كوچكى و بيچارگى بنده.
ج- تمسّك به صفتى از صفات خودش نزد مولا همچون محبت و علاقه‏اى كه مولا به او دارد و برترى مقامش در نزد مولا.
پس منظور شفيع اين نيست كه خدايا تو از مولا بودن خود يا بنده بودن بنده‏ات چشم بپوش يا حكم خود را باطل كن يا از قانون مجازات چشم بپوش، بلكه مى‏گويد: «خداوندا! تو با اين عظمت و رأفت و كرامت كه دارى، از مجازات اين بنده بگذر» يا مى‏گويد: «خدايا! اين بنده تو اين نافرمانى را از روى نادانى انجام داده است. او حقير است و مخالفت او از روى جرأت و جسارت نيست» و يا مى‏گويد: «خدايا! به خاطر مقام و منزلتم و لطف و محبّتى كه به من دارى، شفاعتم را در حق فلانى بپذير و او را عفو كن».
پاسخ به يك اشكال‏
ممكن است برخى بپرسند كه شفاعت، سبب جرأت بندگان بر نافرمانى خدا مى‏شود و اين با غرض دين خدا كه سوق دادن بندگان به سوى طاعت خداست سازگارى ندارد.
اين اشكال وارد نيست، چون در درجه اوّل، معلوم نيست چه گناهان و يا چه مجرمانى‏ مشمول شفاعت واقع مى‏شوند و «اصل شفاعت» تنها به عنوان يك اصل كلى و سربسته اثبات شده است. در درجه دوم، شفاعت مشروط به شرطى شده است از جمله اراده و خواست خدا كه ممكن است حاصل نشود. بنابراين، هيچ گناهكارى اطمينان ندارد كه شفاعت شامل حالش مى‏شود تا در نتيجه جرأت گناه پيدا كند. بلكه بر عكس، شفاعت به بنده گناهكار اميد بخشش مى‏دهد و او را از افتادن به دامن يأس و نوميدى از رحمت حق و در نتيجه انجام گناه بيشتر باز مى‏دارد. او وقتى گناهان خود را برمى‏شمارد خود را سزاوار عقوبت مى‏يابد، اين شفاعت است كه به عنوان يك روزنه اميد، راه بازگشت، را به او مى‏نماياند و او را اميدوار مى‏كند و به تجديد نظر، توبه و بازگشت رهنمون مى‏شود.
گفتنى است از مجموع آيات قرآن استفاده مى‏شود كه شفاعت شامل دينداران و مؤمنانى مى‏گردد كه به گناه آلوده شده‏اند ولى با ايمان از دنيا رفته‏اند.

المیزان ج1 ص237-264

شیوه صحیح تبلیغ از منظر قران

 

سخن نرم براى هدايت‏
فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى‏ (طه، 44)
با او به نرمى سخن گوييد، شايد پند گيرد يا بترسد.
اين آيه مى‏آموزد كه براى نفوذ در دل ديگران، از چه راهى بايد وارد شد و چگونه با افراد لجوج و لجام گسيخته‏اى چون فرعون، برخوردى جهتدار و ارشاد كننده داشت.
هر مكتبى بايد جنبه منطقى داشته باشد و همچنين كسى كه داعيه رهبرى آن را برعهده دارد بايد از سعه صدر، منطق قوى و دليل متين و روشن برخوردار باشد، چه در حدّ رسالت، چه در حدّ امامت يا فقاهت.
از اين رو، قرآن براى نفوذ در دل مردم (هر چند افراد گمراه و آلوده) نخستين دستورش برخورد ملايم و همراه با مهر و عواطف انسانى است و توسل به خشونت در مرحله‏اى است كه برخوردهاى دوستانه و منطقى، مؤثّر نباشد. «1»
خداوند راه تبليغ را به حضرت موسى مى‏آموزد و مى‏گويد با فرعون به نرمى و ملاطفت سخن بگو و گفتار ليّن را شعار خود قرار ده، زيرا چنين برخوردى نفس سركش آدمى را خاضع و دل عصيانگر را نرم مى‏كند و دست كم راه عذر را مى‏بندد و حجت را تمام مى‏كند.
ولى سخن درشت و برخورد خشونت‏آميز، دل او را جريحه‏دار مى‏سازد و احساساتش را برمى‏انگيزد. اين درسى است كه قرآن بر آن تأكيد بسيار دارد، از جمله در سوره «فصّلت» به طور مستقيم به پيامبر دستور مى‏دهد منطق دشمن را با راههاى خوب دفع كن، «2» نادانى مردم را با اخلاق نيكو و پسنديده جواب ده، بديهايشان را با خوبيهايت مقابله كن و تقصيرشان را با عفو، و خشونتشان را با صبر تحمّل كن، چرا كه اوّلين نتيجه اين نوع برخوردها اين است كه دشمنيها تبديل به محبّت مى‏شود و مردم به بدى اخلاق خود متوجه مى‏شوند و كارهاى زشت خود را ترك مى‏كنند و دوست صميمى تو مى‏گردند. «3»
شرايط مبلّغ‏
راهنما و مبلّغ دين بايد داراى شرايط زير باشد:
الف- دعوت او به سوى خدا و اطاعت و فرمانبردارى از او باشد و منافع شخصى و خواسته‏هاى نفسانى را در آن دخالت ندهد.
ب- علم را با عمل و تعليم را با تربيت درهم آميزد.
ج- در برابر حق، تسليم گردد و هر نوع آزار و اذيت را به جان بخرد و با طعنه و تمسخر مخالفان از هدفش دست برندارد.
د- تعليمات و موعظه‏هايش همراه با زبان نرم و بيان لطيف باشد. «4»
ويژگيهاى سخن نرم‏
براى آنكه بدانيم سخن نرم چيست به مصداق روشن آن كه گفتار حضرت موسى عليه‏السلام با فرعون است، توجّه كنيم تا ببينيم او چگونه برخورد كرد و براى‏دعوت‏فرعون چه شيوه‏اى را به كار برد. حضرت موسى با بيانى حاكى از لطف و نرمش به فرعون گفت:
هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى وَ أَهْدِيَكَ الى‏ رَبِّك فَتَخْشى‏ نازعات 18-19
آيا تو را رغبتى هست كه پاكيزه شوى و من تو را به پروردگارت راه بنمايم و تو پروا كنى.
اين جملات كه آهنگ محبّت و نوازش از كلمه كلمه آن به گوش مى‏رسد، مانند سخنان نرم و مهربانانه مادرى است كه بر بالين كودك بيمارش نشسته و او را از خواب بيدار مى‏كند و مى‏گويد: فرزندم آيا از بسترت برمى‏خيزى تا غذاى مطبوع و داروى شفابخشى كه برايت تهيه كرده‏ام تناول كنى و شفا يابى؟
پس برخى از خصوصيات سخن نرم را مى‏توان از اين كلام حضرت موسى به دست آورد:
الف- سؤالى بودن.
ب- سبب بيدارى فطرت شدن.
ج- به‏گونه‏اى باشد كه از رقيب اعتراف گيرد و اين حقيقتى است كه در روان‏شناسى قابل توجه است و به همين جهت، امامان معصوم اين شيوه را در مناظرات خود به كار مى‏بردند. «5»

1- نمونه ج13ص212

2- فصلت /34 با استفاده از تفسیر المیزان ج17ص594

3- تفسیر المراغی ج8 ص131

4- کاشف ج4ص564

5-فی الضلال قرآن ج5ص747- مجموعه زمزم

زیانکارانی که خود را نیکوکار می پندارند

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْاخْسَرينَ اعْمالًا الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (كهف، آيات 103- 104)
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند، آنان كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و (نابود) شده با اين حال گمان مى‏كنند، كار نيك انجام مى‏دهند!
زيانكارترين مردم‏
به‏طور معمول، زيان در كارهايى صورت مى‏گيرد كه به منظور استفاده و سود انجام مى‏شود و وقتى خسران تحقق مى‏يابد كه كاسب از سعى و كوشش خود به غرضى كه داشته نرسد بلكه نتيجه عملش سبب شود كه بطور مثال چيزى از سرمايه از بين برود. «1»
گاهى خسران و زيان به علت بى‏تجربگى و نداشتن مهارت كافى و يا حوادث غير منتظره حاصل مى‏شود كه بطور معمول اين نوع خسران و زيان با اندوختن تجارب و تلاش بيشتر قابل جبران است، ولى گاهى انسان سرمايه خود را در راهى به كار مى‏گيرد كه در واقع غير زيان حاصلى ندارد و فرد گمان مى‏كند كه سود كرده است و اين نوع خسارت و زيان نه تنها قابل جبران نيست بلكه هر روز دامنه آن زيادتر هم مى‏شود، از اين رو، خداوند متعال افرادى را كه در مسير باطل گام بر مى‏دارند و گمان مى‏كنند كه در مسير حق هستندو كارشان نيكوست، زيانكارترين مردم معرفى مى‏كند؛ زيرا اگر كسى مرتكب گناهى شود و نداند كه گناه مى‏كند و خيال كند كه كار نيكو انجام مى‏دهد، نه تنها درصدد جبران نخواهد بود بلكه با شدّت هر چه تمامتر به كار خود ادامه خواهد داد و تمام سرمايه‏هاى خود را در اين راه از دست مى‏دهد و مصداق زيانكارترين مردم مى‏شود. «2»
تفسير «اخْسَرينَ اعْمالًا» از ديدگاه روايات‏
در روايات اسلامى، تفسيرهاى گوناگونى براى «اخْسَرينَ اعْمالًا» شده است كه هر يك اشاره به مصداق روشنى از اين مفهوم وسيع دارد. از جمله در روايتى از حضرت على عليه‏السلام «اخْسَرينَ اعْمالًا» يهود و نصارا دانسته شده است كه در آغاز، بر حق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاردند، در حالى كه اين بدعتها، آنان را به انحراف كشانيد و گمان مى‏كردند، كار نيكى انجام مى‏دهند. «3» در حديثى ديگر ايشان پس از ذكر گفتار بالا خوارج نهروان را نيز جزء آنها دانسته‏ اند. «4» و در حديث ديگرى نيز منظور از آن را «رهبانها» و گروههاى بدعتگزار از مسلمانان دانسته‏ اند و در بعضى از روايات معصومين (ع) منظور از آن را منكران ولايت حضرت على (ع) تفسير كرده‏اند. «5»
ريشه اين زيانكارى‏
اينجا جاى اين سؤال هست كه چرا عدّه‏اى با اينكه در راه باطل گام برمى‏دارند، گمان مى‏كنند بر حق هستند و اعمالشان نيكوست؟
در جواب بايد گفت: تفكر نكردن در تميز حق از باطل، تعصب بيجا، غرور و تكبر، خودمحورى و دوست داشتن ذات از مهم‏ترين عوامل پيدايش اين پندارهاى غلط است.
گاه چاپلوسى ديگران و زمانى در گوشه انزوا نشستن و تنها به پيش قاضى رفتن، سبب پيدايش اين حالت مى‏شود كه تمام كارها و افكار انحرافى و زشت در نظر او زينت داده مى‏شود به‏طورى كه به جاى احساس شرمندگى و ننگ از اين زشتيها، احساس غرور مى‏كند، همان‏گونه كه قرآن مى‏فرمايد:
زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَراهُ حَسَناً «1»
اعمال زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو مى‏پندارد.
در بعضى ديگر از آيات قرآن عامل اين تزيين زشتيها، شيطان معرفى شده است و به طور مسلم ابزار شيطان در وجود انسان همان خُلق و خوهاى زشت و انحرافى است.
وَ اذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اعْمالَهُمْ «2»
شيطان اعمال مشركان را در نظرشان زينت داده است. «3»
1- المیزان ج13ص47

2- نمونه ج12ص559-564 اقتباس

3- نورالثقلین ج3ص312

4- همان

5- همان 311 - مجموعه زمزم

علت پذیرفته نشدن دعا

 

اشتباه انسان در مورد مصداق خير
وَ يَدْعُ الْانْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْانْسانُ عَجُولًا (اسراء، آيه 11)
و انسان (بر اثر شتابزدگى) شرّ را مى‏طلبد، همان گونه كه جوياى خير است و انسان همواره عجول است.
آيه مزبور، يكى از ويژگيهاى انسان يعنى شتابزدگى و عجول بودن را مورد توجه قرار داده است. انسان شتابزده، توفيق توجه كامل، انديشه كافى و مطالعه دقيق در امور و عواقب كارها را نمى‏يابد. از اين رو، در تشخيص حق از باطل و خير از شرّ، دچار اشتباه مى‏شود و به‏گونه‏اى در طلب يك امر شرّ يا باطل بر مى‏آيد كه گويى خيرى را مى‏طلبد و يا در جستجوى حقى است.
مفهوم دعا در آيه‏

دعا گرچه به معناى خواندن و حاجت خواستن است، ليكن در آيه بالا به معناى مطلق «طلب» آمده است كه مى‏تواند داراى دو معنى زير باشد:
الف- درخواست و طلب به زبان، از قبيل دعاهاى بندگان به هنگام طلب حاجت از خداوند.
ب- خواستن چيزى در عمل و تلاش براى رسيدن به آن. «1»
معناى اول، معنى متداول دعاست. بنابر آن، معناى آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر شتابزدگى و عدم تشخيص خير و شرّ خود، چيزى را با دعا از خداوند مى‏خواهد كه در واقع براى او شرّ است، اما او به اصرار تمام، چنان كه گويى خيرى را از خداوند مى‏طلبد، براى رسيدن به خواسته خود، به درگاه خداوند دعا مى‏كند. از اين رو، امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:
راه نجات و رستگارى، و هلاك و تباهى خود را بشناس تا خداوند را به خاطر طلب چيزى نخوانى كه چه بسا هلاك تو در آن باشد؛ در حالى كه تو مى‏پندارى نجات تو در آن است. خداى تعالى فرموده است: «وَ يَدْعُ الْأِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْأِنْسانُ عَجُولًا». «2»
بر اساس معناى دوم، يعنى طلب و خواستن عملى، مفهوم آيه چنين مى‏شود: انسان بر اثر عدم تشخيص حق از باطل و اشتباه در مصاديق خير و شرّ، به گمان اينكه هدفى كه دنبال مى‏كند امر خيرى است، مصرّانه در راه رسيدن به آن مى‏كوشد، در صورتى كه در واقع، اين امر براى او شرّ است. بديهى است كه در بسيارى از موارد مى‏توان با انديشه و تدبر كافى در عاقبت كارها و شناخت دقيق خير و شرّ و حق و باطل، از چنين اشتباه مهلكى در امان ماند.
حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِما انْ ادْرَكَهُ وَدَّ انَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ. «3»
بسا شتابنده براى چيزى كه اگر به آن دست يابد، دوست مى‏دارد كه (كاش) به آن دست نيافته بود.
علل پذيرفته نشدن دعا
خداوند از بندگان خويش خواسته است تا براى رفع نيازمنديهاى خود به درگاهش دعا كنند و وعده داده است كه دعاى آنان را به اجابت برساند. «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونى‏ اسْتَجِبْ لَكُمْ» غافر/60
اما دعاهاى بسيارى كه مستجاب نمى‏شود، علل گوناگونى دارد، مانند آنكه دعا خالصانه نيست؛ يعنى دعا كننده ضمن طلب حاجت از خداوند، دل به اسباب و وسايل عادى سپرده است.
در اين آيه، يكى ديگر از موانع اجابت دعا بدين شكل بيان شده كه چه بسا اجابت آن دعا به صلاح بنده نباشد و خداوند بر اين امر آگاه است، هر چند بنده از آن خبر ندارد.
بدين جهت، گاهى بنده دعا مى‏كند و بر دعاى خود اصرار مى‏ورزد، امّا در واقع، به خود نفرين مى‏كند و سپس، با توجه به مصلحت وى، دعايش مستجاب نمى‏شود. اين همان عدم تشخيص خير و شر است كه انسان شتابزده دچار آن مى‏شود و پس از عدم اجابت دعايش چه بسا نااميد مى‏شود، در صورتى كه نمى‏داند عدم اجابت دعا به سود او بوده است.

1-تفسیر نمونه ج 12ص39 - تفسیر المیزان ج13ص66

2- تفسیر نمونه ج12ص40به نقل از تفسیر نورالثقلین ج 3ص 141

3- نهج البلاغه فیض الالام خطبه 150

علت پیدایش شب

هر پدیده ای که در آن نظم و تدبیر و سنجش و اندازه گیری دقیق و حساب شده به کار رود،نمی تواند اثر یک تصادف کور باشد، بلکه حاکی از یک آفریننده حکیمی است که خالق همه هستی است.
یکی از این پدیده ها که نشانه ی عظمت و قدرت خداوند قادر و هستی بخش است و نقش مهمی در زندگی بشر، بلکه در همه مخلوقات عالم دارد و از پر فایده ترین و در عین حال محسوس ترین پدیده هاست شب است که همه افراد بشر آن را با چشم خود در طول زندگی هم می بینند و هم حس می کنند ولی با کم توجهی یا بی توجهی از کنار آن رد می شوند.
بنابراین لازم است بدانیم چه علت یا عللی سبب پیدایش این پدیده مهم شده است که در این فصل با دقت در آیات قرآن، به بررسی این علل خواهیم پرداخت:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرینش آسمان ها و زمین، آمد و شد شب و روز، و کشتی هایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمان معلقند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.
علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) در تفسیر المیزان ذیل تفسیر این آیه، علت پیدایش شب و روز را که همان علت اختلاف شب و روز است، اینگونه بیان می کند:
عامل اول: حرکت وضعی زمین به دور مرکز خود که در هر بیست و چهار ساعت یک بار این دور را می زند و از این دوران که همیشه یک طرف زمین یعنی کمی بیش از یک نیم کره آن رو به آفتاب می کند و آن طرف، از آفتاب نور می گیرد و حرارت را جذب می کند، روز پدید می آید و یک طرف دیگر زمین یعنی کمی کمتر از یک نیم کره آن که پشت به آفتاب واقع شده و در ظلمت سایه مخروطی شکل آفتاب قرار می گیرد، شب پدید می آید و این شب و روز به طور دائم دور زمین دور می زنند.
عامل دوم عبارت است از: میل سطح دائره استوایی و یا معدل از سطح مدار ارضی در حرکت انتقالی شش ماه به سوی شمال و شش ماه به سوی جنوب، (که برای بهتر فهمیدن این میل، باید به نقشه ای که از زمین و آفتاب و حرکت انتقالی زمین در مدار بیضی به دور آفتاب ترسیم می کنند، مراجعه نمود، که در آنجا خواهی دید محور زمین در حرکت انتقالیش، محوری ثابت نیست، از اول فروردین که محورش دو نقطه مغرب و مشرق اعتدالی است، تا مدت سه ماه، بیست و سه درجه به طرف قطب جنوب می آید و در سه ماه تابستان دوباره به جای اولش بر می گردد و به همین جهت اول فروردین و اول مهر شب و روز برابر است، و در سه ماه پاییز محور به مقدار بیست و سه درجه به طرف قطب شمال می رود و در سه ماه زمستان به جای اولش بر می گردد. )
و این زمین باعث می شود، آفتاب هم از نقطه معتدل، (اول فروردین و اول پاییز) نسبت به زمین میل پیدا کند و تابش آن به زمین انحراف بیشتری داشته باشد و در نتیجه فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز، زمستان) به وجود آید و در منطقه استوایی و دو قطب شمال و جنوب، شب و روز یکسان شود با این تفاوت که در دو قطب شش ماه شب و شش ماه روز باشد، یعنی سال یک شبانه روز باشد، در شش ماهی که قطب شمال روز است، قطب جنوب شب و در شش ماهی که قطب جنوب روز است قطب شمال شب باشد.
و اما در نقطه استوایی سال تقریباً مشتمل بر سیصد و پنجاه و شش شبانه روز مساوی باشد و در بقیه مناطق شبانه روز برحسب دوری و نزدیکی به خط استوا و به دو قطب هم از جهت عدد مختلف شود و هم از جهت بلندی و کوتاهی و مشروح این مسائل در علومی که مربوط به آن است بیان شده است.
یکی دیگر از علل پیدایش شب، تکامل یافتن امور سکنه زمین است که با دقت در آیه:
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن، کوه ها و رودها نهاد، و از هرگونه میوه ای در آن، جُفت جُفت قرار داد. روز را با شب می پوشاند. قطعاً در این [امور] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد.
به دست می آید:
خداوند برای تکامل امور سکنه زمین تدابیری در حرکت آن ها برای طلب رزق و در سکونشان جهت آسایش به کار برده و به همین منظور زمین را گسترده کرد که اگر گسترده نمی کرد انسان و حیوان نمی توانست در آن ادامه زندگی دهد و اگر هم یکسره گسترده می شد و در آن پستی و بلندی وجود نمی داشت باز هم صالح برای زندگی نبود چون آب هایی که در آن ذخیره می شد بر سطح آن جریان نمی یافت و زراعت و بستانی به وجود نمی آمد و لذا خدای تعالی کوه های بلند و پابرجا در آن میخکوب کرده و آنچه آب از آسمان فرو می فرستد در آن کوه ها ذخیره نموده و نهرهایی از اطراف آن ها جاری و چشمه هایی بر دامنه ها روان می سازد و کشتزارها و باغات را سیراب می کند و میوه های مختلف تلخ و شیرین و تابستانی و زمستانی و اهلی و جنگلی به بار می آورد.
«شب و روز را که دو عامل قوی در رشد میوه ها و حاصل ها است بر زمین مسلط می سازد.»
آری، زندگی انسان و همه موجودات زنده و به خصوص گیاهان و میوه ها بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست چرا که اگر پرده تاریک آرام بخش شب نباشد نور مداوم آفتاب، همه گیاهان را می سوزاند و اثری از میوه ها و به طور کلی از موجودات زنده بر صفحه زمین باقی نمی ماند.
پس گسترش زمین، راه را برای ایجاد کوه های ریشه دار، کوه ها راه را برای جاری شدن نهرها و جاری شدن نهرها راه را برای پیدایش میوه های نر و ماده و رنگ های مختلف آن هموار ساخته و با ایجاد شب و روز، اغراض مذکور به نحو کمال حاصل می گردد و در همه این ها تدبیری است متصل و متحد که از وجود مدبّری حکیم و واحد و بی شریک در ربوبیت کشف می کند و در همه این ها آیاتی است برای مردمی که تفکر کنند.

اهمیت شب در قرآن و روایات

شب آمد شب، رفیقِ دردمندان        شب آمد شب، حریف مستمندان
شب است اَنجُم فروزِ کاخ نُه طاق        شب است آتش زن دلهای مشتاق
شب است اخترشناسان را دل افروز    شب است آتش به جانان را جگرسوز
شب آمد منظر زیبای افکار        شب آمد صفحه پر نقش اسرار
شب از زلفِ نگاران راز گوید         حدیث عشق با دل باز گوید


1- شب در چهل و دو آیه از آیات قرآن بر روز مقدم شده است: «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى* وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى».
2- معراج اشرف کائنات، حضرت ختمی مرتبت هم، در شب بوده است: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ؛ پاک و منزه است خدایی که در شب [مبارکی] بنده ی خود [محمّد «صلّی الله علیه و آله»] را از مسجد الحرام به مسجد الأقصی سیر داد [مسجدی] که اطرافش را با برکت قرار داده بودیم.»
3- نزول تمامت قرآن بر بیت المعمور نیز در شب واقع گشته است «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ؛ ما قرآن را در شب مبارکی نازل کردیم.» «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛ ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.»
4- حضرت موسی(علیه السلام) به ضیافت و مهمانی در چهل شب از طرف خداوند دعوت می شود: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً؛ و ما با موسی  سی شب وعده قرار دادیم و در پایان، ده شبِ دیگر بر آن افزودیم تا آن که زمان وعده به چهل شب تکمیل شد.»
5- و نیز کلیم الله(علیه السلام)، در شب به امر خدای تعالی، بنی اسرائیل را از مصر خارج ساخت، و متعاقباً فرعون و قبطیان هم غرق شدند. «فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ* وَاتْرُكْ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ؛ [فرمود:] بندگانم را شبانه ببر، زیرا شما مورد تعقیب واقع خواهید شد و دریا را هنگامی که آرام است پشت سر بگذار، که آنان سپاهی غرق شدنی اند.»
6- رسول بزرگوار اسلام(صلّی الله علیه و آله) نیز، شب هنگام به عبادت خدا و تهجد دعوت  می شود «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛ و بعضی از شب را بیدار و متهجّد باش و نماز شب به جای آور، باشد که خدایت به تو مقام محمود عطا کند.»
و جالب توجه این است که راهیان طریق الله ناچار از درک شب و بهره گیری از روح قدسی آن هستند و امام یازدهم(علیه السلام) در سخن درخشان و پر فروغی می فرماید:
قال أبُو مُحَمَّدٍ العَسکَرِیّ(علیه السلام): «إنَّ الوُصُولَ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ إلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ»؛ امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: «به تحقیق رسیدن به [قرب] خداوند عزّوجل سفری است که جز با شب پیمایی به نتیجه نمی رسد».
قال رَسُولُ الله(صلّی الله علیه و آله): «ما زالَ جَبرَئیلُ یُوصینی بِقِیامِ اللَّیلِ حَتّی ظَنَنتُ أنَّ خِیارَ أمَّتِی لَن یناموا مِنَ اللَّیل إلّا قَلیلاً»؛ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) فرمودند: «جبرئیل(علیه السلام) همیشه مرا به عبادت در شب سفارش می کرد تا این که به این باور رسیدم که خوبان امّتم [مقدار کمی از شب را به خواب خواهند رفت و] هرگز نخواهند خوابید مگر کمی از شب را».


شب خیز که عاشقان به شب راز کنند        گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بر بندند        الّا در دوست را که شب باز کنند


آری عاکفان کوی دوست، در نیمه های شب، بستر گرم و نرم را رها کرده، به گدایی سر به آستان حقّ می نهند، زیرا که شب با وحدت، نزدیک، و از کثرت، دور است. از آنجا که وصال همگان در شب می باشد، از این رو برای وصال عاشقان مجازی هم گفته اند: شب زفاف، کم از تخت پادشاهی نیست.

و حکیم «نظامی» این چنین از اهمیت شب می گوید:


یکی پرسید از آن مجنون غمناک        که ای خالص عیار و از هوس پاک
چرا شب ها تو را آه و فغان است؟        که شب آسایش پیر و جوان است
جوابش گفت آن مجنون بی دل        که ای از فیض شب گردیده غافل
به شب ها عاشقان را راز باشد        به شب کوی وفا، در باز باشد
به شب بردند عیسی را به افلاک        به چرخ چارمین از عالم خاک
به شب قرآن فرود آمد ز معبود        به شب حقّ جرم آدم را ببخشود
پیمبر را به شب معراج دادند        دلش نور و سرش را تاج دادند
مرا انسی از آن باشد به شب ها        که آمد لیلیم در شب به دنیا
به عشق او به شب ها می زنم گام        که شب لیل است و با لیلی است همنام


حال که با شمه ای از اهمیّت شب در آیینه ی قرآن و روایات آشنا شدیم این سؤال در ذهن خطور می کند که علت این برتری و اهمیّت در چیست؟
1- عمل در شب بدون ریا بوده، زمینه ای برای ریا وجود ندارد؛ چرا که عموم مردم در خواب هستند.


چه شب چشم بیگانه افتد به خواب        ز چشم الهی فرو ریزد آب


به عبارت دیگر: یکی از مهمترین مقدمات تقرّب به خدا، اخلاص می باشد و در شب زمینه ی تحقّق و افزایش آن بیشتر است.
2- در شب انوار قدسیه بهتر تجلّی می نماید.در شب بیگانه نیست تا سبب کدورت فضا و کاهش تجلّی انوار گردد. بیگانه همانند اجسام سیاه است که اگر در یک محیط قرار گیرند، موجب جذب نور شده، از روشنایی محیط می کاهد.
از طرف دیگر نور طبیعت و مظاهر آن در شب رخت بربسته، زمینه ی تجلّی ضد آن که مافوق طبیعت و معنویت است پیدا می گردد و انوار قدسیه و فیوضات اشراقیه تأثیرگذارتر خواهند شد. به عبارت دیگر: یکی از زمینه های عبادت و کسب فیض های رحمانی، «خلوت» و «نبودن بیگانه» است.
3- در شب، آسمان آراسته و لطافت ظاهر (هوا) و باطن (فیض الهی) مستولی می گردد، و دل متأثر از این آراستگی و لطافت گشته، آه جانسوزش به زاری گراید.


چه شب زهره در پرده ی نیلگون            زند نغمه ی عشق در ارغنون
چه شب مرغ حق از دل آرد خروش         چه شب ناله ی عشق آید به گوش
چه شب بزم گردون فروزان شود            در آن بزم دل شمع سوزان شود


به عبارت دیگر: یکی از عوامل مؤثر در تقرب، محرّک است. هر چیزی که زمینه ی شور و اشتیاق و وصل را تشدید و تحریک کند، عامل قرب خواهد بود.
4- زمینه های عروج و دریافت معنویات در شب بیشتر است؛ چرا که مشغله ها و اتصالات به غیر کاسته می شود. در روز مشغله های گوناگونی وجود دارد که شب خبری از آن ها نیست؛ چنانکه قرآن کریم فرمود: «إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا؛ برای تو در روز آمد و رفت های ممتد [مراجعات مردم و تلاش های خودت] هست.» و در نتیجه نمی توانی مرحله ی اوّل عبودیت (انقطاع از غیر خدا و اتصال به او) را کسب نمایی.
در حالی که شب چنین نیست و می توان انقطاع پیدا نمود؛ لذا برای شب فرمود: «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا؛ [در شب] نام پروردگارت را یاد کن و برای [اتصال به] او [خود را از هر چیزی منقطع نما].»
و خواجه عبدالله، در مرشد السالکین، درباره ی علت برتری شب از زبان شب چنین می گوید:
شب را با روز، مباحثه افتاد! روز سر کشید و گفت: من از تو برترم! بهر زیارت احبابم، و عمارت اسبابم، نفقه ی زن و فرزندم، صدقه ی خویش و پیوندم، هنگام زراعتم، بازار بضاعتم، سفره ی من نور است، و ظلمت از من دور، خوان من، آسیاب است، قرص گرم من، آفتاب. ای شب! تو رعیّتی، و من پادشاهم، تو ستاره ای، و من ماهم. ای شب! بلال حبشی کجا و سفیدرویان رومی کجا؟!
شب گفت: ای روز! بیش از این، دعوی کسی منما، تو را حریفان روز پرستیز، مرا سرمستان مکیده ی الستند، تو را غافلان دیر خبرند و مرا عاشقان اشک ریز؛ مشتری، تکمه ی کلاه من است، و مرّیخ، دربان من، ستاره ی زهره، با من است، و فلک، ایوان من. ای روز! اگر تو را اشعه ی آفتاب، لباس شوشتری است، مرا نیز در بناگوش، دُرّ شاهوار مشتری است. ای روز! اگر تو را به تفاخر بزرگواری میل است، مرا شهرت خطاب مستطاب «قم اللیل» است. اصل جمله ی سعادت ها و رواج جمله ی عبادت ها در شب خیزی و اشک ریزی است. شب خیزی کار مردان است، و اشک ریزی، شعار سالکان و خردمندان.


نه هر طالب تواند اشک ریزی             نه هر عاشق تواند صبح خیزی
تو را آن به که چون مستان سرمست        شبی از خود، به سوی حقّ گریزی


روز گفت: ای شب! مرا صورتی چون ماه است، و تو را دلی سیاه. شب گفت: ای روز! اگر من سیاهم، باکی نیست؛ جامه ی کعبه سیاه است؛ حجرالاسود سیاه است؛ مداد العلماء افضل من دماء شهداء – که زینت ادباست – سیاه است؛ اطلس که زینت خطباست، سیاه است؛ سنگ محک که عزّت صرّافان است سیاه است؛ نرگس چشم که غارتگر سرمستان است، سیاه است؛ هلیله که دوای دردمندان است، سیاه است؛ زلف و ابرو که دل می رباید، سیاه است؛
ای روز! به خود آی، و بیش از این خود مستای. وای بر کسی که روز، سرمست سرور است، و سحر در خواب غرور! نمی داند که فردا از اصحاب قبور است، و عمر را به غفلت می گذراند!

شب و راز و رمزش

شب زمانی از غروب آفتاب تا طلوع آن است و تاریکی شب جز سایه خود زمین چیز دیگری نیست هنگامی که نیمی از کره ی زمین ما، رو به روی خورشید قرار گرفت، نیم دیگر آن در تاریکی سایه ی خود فرو می رود و روشنایی از آن رخت بر می بندد. و این جز پرتوی از رحمت و لطف خداوند نسبت به بندگان نیست «وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ ….؛ و از رحمت خداوند این است که شب را برای شما قرار داده است». خستگی تلاش روزانه، فعالیت های گوناگون در تأمین زندگی و معاش، سعی و کوشش در فراهم آوردن امکانات مورد نیاز و تأثیر فرسایشی ناهمگونی های روابط اجتماعی در انسان، هنگامه ی آرامش و آسایشی را می طلبد که در نظام آفرینش این ارزش والا به شب اختصاص داده شده است «لِتَسکُنُوا فیه؛ تا در بستر شب به سکون و آرامش برسید». دل شب، کانون رمز و رازهای شگفت است، با وجود اینکه تاریک و سیاه و از حیث رنگ در میان سایر رنگ ها مقبولیت آن چنانی ندارد اما برای اهل دل روشن تر، بلکه روشنی بخش تر از روز است؛ و برای شب روانِ عارف و شب زنده دارانِ مشتاق جلوه خاصی داردکه تنها برای آن ها قابل درک است. بر اساس برداشتی که از بعض آیات و روایات استفاده می شود، شب نردبان رشد و ترقی برای خدامردان، رمز موفقیت ناکامان، مرهم دل مظلومان و افتخار ساکنان الی الله است و اگر اصحاب لیل و شب بیداران عارف، زبان به توصیف شب باز کنند و دریافت های خود را از این نشأت الهی بازگو نمایند، آن وقت ممکن است که پرده از بعضی راز و رمزهای شبانه برداشته شده، بیش از پیش عظمت و زیبایی آن آشکار گردد.

خلاصه پایان نامه یکی از طلاب

سلام برای خواهرانی که اهل تحقیق و پژوهشند خلاصه پایان نامه یکی از خواهرانمان را انتخاب کردم و امیدوارم مورد استفادتون واقع شود

فدک قریه ای یهودی نشین در سرزمین حجاز بود که مجموع عایدات آن بین 24تا 70 هزار دینار نقل شده است . در سال هفتم هجری بعد از ماجرای پیمان شکنی یهودیان خیبر و شکست آنها ، رعب و وحشت یهودیان فدک را فرا گرفت . بنابراین فدک را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مصالحه کردند و این ملک طبق آیه 5 و6 سوره حشر ملک خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد . پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بعد از نزول آیه ی » و آت ذالقربی حقه « فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشید . اما بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم خلافت علی علیه السلام و فدک فاطمه سلام الله علیها توسط ابوبکر غصب شدند و فاطمه سلام الله علیها برای اثبات حقانیت خود و سکان داری شوی خود بر حکومت پرچمی  بر افشاند که 1400 سال است بر قله اسلام حقانیت اهل بیت را فریاد می زند .
فدک را گرد زمان ، غفلت و ابرهای کینه مغرضان در سایه ابهام و فراموشی قرار داده است و در جامعه عموم مردم کمتر بر موضوع فدک احاطه دارند و غفلت اندکی از خواص در مورد بیان حقانیت فدک مرا     بر آن داشت تا با دلایل قاطع بر حقانیت » ام ابیها « صحه گذاشته و با ادله محکم خط بطلان بر استدلال های مغرضان بکشم .
اهداف مهمی که در این تحقیق مورد نظر است :
دادن شناخت و آگاهی کافی در مورد مساله فدک
رفع اتهام مال پرستی حضرت زهرا سلام الله علیها در قضیه ی فدک آشنایی با سابقه ی تاریخی فدک ، اقدامات غاصبین ، اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها و …
سوالاتی که در این تحقیق مطرح شده عبارتند از :
1- محدوده ی فدک کجاست ؟ 2- فدک بعد از شهادت فاطمه سلام الله علیها چه سرنوشتی پیدا کرد ؟ 3- استدلال غاصبین و اقدامات آنها بعد از فدک چه بود ؟ 4- اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابله با غصب چه بود ؟
این تحقیق شامل 5فصل می باشد :فصل اول : کلیات تحقیق  ، فصل دوم : مشخصات جغرافیایی و سابقه ی تاریخی فدک و سرگذشت فدک بعد از فاطمه سلام الله علیها ، فصل سوم : اقدامات غاصبین بعد از غصب فدک و عوامل غصب فدک فصل چهارم : اقدامات حضرت زهرا سلام الله علیها و امیر المومنین علیه السلام بعد از غصب فدک  ،
فصل پنجم : نتیجه گیری
اهم نتایج این تحقیق عبا رتند از :

1- منظور  پیامبر ص از بخشیدن فدک به فاطمه الزهرا س دو چیز بود
: الف – زمامداری مسلمانان بعد از وفات پیامبر ص باید به علی -ع-
انتقال می یافت و این مقام و منصب احتیاج به هزینه هنگفتی داشت . ب – حیثیت و شرافت دودمانی پیامبر ص بعد از وفات وی باید به صورت آبرومندی محفوظ بماند .
2- نا رضایتی حضرت زهرا س از غاصبان ابدی شد و به علی ع وصیت کرد که آنها در تشییع جنازه ی او شرکت نکنند.
3 – فاطمه س در مورد فدک از سه طریق استحاق خود را بیان کرد :
- فدک دردست او بود . - از طریق بخشش . - از طریق ارث از پیامبر .
سبب اصرار در طلب فدک مسأله مالی نبود بلکه اولاً : حکومت وقت غرضش از غصب فدک تضعیف جناح اهل بیت ع بود و می خواست با علی ع مبارزه ی اقتصادی نماید و فاطمه الزهرا س قصد داشتند تاجلوی این کار را بگیرد . ثانیاً : کوچک ترین یاری و اعانت به ظلم ، شرکت در ظلم  اوست و سکوت فاطمه س در مقابل غصب ، کمک کلان مالی به غاصبین بود .
ثالثاً : حضرت زهرا س به دنبال مطالبه فدک ، خلافت و حکومت را برای علی ع مطالبه می فرمود . رابعاً : حضرت زهرا س با چندین مرحله اتمام حجت به خوبی مشت بدعت گذاران را باز کردند . فدک محک الهی بود که با آن دوست و دشمن اهل بیت ع مشخص شد و هدف از انقلاب حضرت زهرا س پیروزی های معمولی نبود بلکه هدف این انقلاب مطالبه خلافت و حکومت برای علی ع بود .
برگرفته ار پایان نامه : بررسی مساله فدک از خانم حلیمه زمانی استاد راهنما حجة الاسلام نورا لهی

مهارتهایی که باید بیاموزیم

سلام از انجایی که بیشتر مخاطبان وبلاگمون طلبه اند ، دوست داریم که هر از چند گاهی بریم توی حال و هوای درس و تحقیق و ….برای همین تصمیم داریم که اگه نکته نابی دیدیم که به درد خودمون خورد ، به شما هم هدیه اش کنیم بین این سری از کارهامون مطالب متنوع و گوناگون داریم ….فعلاً برای تازه کارها

پژوهش يا تحقيق ، يك روند فعالانه ، هوشيارانه و سامانمند براي كشف و بازنگري پديده ها و رخدادها، رفتارها و فرضيه ها است. پژوهش همچنين براي بهره گيري از پديده هاي موجود براي دست يافتن به راهكارهاي عملي و فناوري به كار مي رود اصولاً پژوهش يك پديده فرآيندي است كه داراي مراحل مختلفي است و هر مرحله پژوهش به مرتبه هاي كوچك تر تقسيم يم شود و هر يك از اين مراتب نياز به مهارت ويژه اي دارد.
اساساً بايد دانست كه آموزش بر پژوهش مقدم است؛ تا كنجكاو نشويم ياد نمي گيريم و تا نياموزيم قادر به مقايسه نيستيم و تا آموخته ها را كنار هم نگذاريم، سوال و مسئله طرح نمي شود و تا مسئله نباشد ،‌مراحل بعدي تحقيق يعني جمع آوري اطلاعات وتجزيه وتحليل و دست يابي به نتايج صورت نمي پذيرد. از اين رو در مرحله گزاراز آموزش به پژوهش ، بايد با ظرافت هايي آشنا شد.
در پژوهش ابتدا بايد اطلاعات كافي را در موضوع خاصي به دست آوريم با مطالعه منظم و هدفمند به روي دسته اي از اطلاعات كافي درحوزه هاي مشخص و با نوآوري مي توان به پژوهش دست يافت البته بايد توجه داشته باشيم كه اين مطالعه با مطالعه هايي كه در فرآيند تحقيق قرار مي گيرد، متفاوت است در حقيقت با تحريك روح جستجوگر پژوهنده ، گل هاي فن آوري به بار مي نشيند و مي توانيم شاهد رشد و تعالي در ابعاد مختلف باشيم، براي دست يابي به اين هدف،‌مهم ترين نكات پژوهشي استخراج شده و تحفه پژوهشگران ارجمند گرديده است اميد است كه در ارائه رهنمودهاي پژوهشي براي همگان موثر افتاده و مورد استفاده قرار گيرد.

خواجه سلیمی

باورهاى دينى و دميدن روح تعهد در مؤمنان

از تأثيرهاى باورهاى دينى، دميدن روح مسئوليت و تعهد در جان‏هاى مومنان و پارسايان مى‏باشد. باورهاى دينى انسان‏هاى مومن را در برابر خويشتن، جامعه، دين و ارزش‏هاى دينى و از همه مهم‏تر خداوند متعال مسئول و متعهد مى‏سازد. بر اساس باورهاى دينىِ‏برگرفته از متون دينى ما، انسان در گرو اعمال خويش است. و سعادت و شقاوتش بسته به نوع و رفتار او و انگيزه‏اش از انجام آن مى‏باشد و هر عمل نيك و صالحى كه انجام دهد به سود او است. بر اساس آموزه‏هاى دينى، مومنان در برابر جامعه‏اى كه در آن زندگى مى‏كنند نيز مسئول مى‏باشند و نمى‏توانند نسبت به آنچه كه در جامعه مى‏گذرد بى‏تفاوت باشند. همچنين سرنوشت امت‏ها از نظر گاه قرآن كريم در گرو اعمال و رفتار آدميان است. اگر انسان‏ها تقوا پيشه كنند، بركات و نعمت‏هاى الهى بر آنان نازل مى‏گردد و اگر راه معصيت و ظلم در پيش گيرند نقمت و عذاب الهى بر سرشان فرود مى‏آيد:
إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد: 11) خدا سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (اعراف: 96)

و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى‏آورند و تقوا پيشه مى‏كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏گشوديم ولى تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ. (انعام: 6) آيا نديدند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم، اقوامى كه از شما نيرومندتر بودند و قدرت هايى به آنها داده بوديم كه به شما نداده بوديم: باران‏هاى پى در پى براى آنها فرستاديم و از زير (آباديهاى) آنها نهرها را جارى ساختيم (اما هنگامى كه سركش و طغيان كردند) آنان را به خاطر گناهانشان نابود كرديم.
باورهاى دينى از منظر مومنان جايگاه بس خطيرى دارند و همواره در حفظ آن‏ها مى‏كوشند.
اين انسان‏هاى پارسا و خردمند، پاسدارى از هر آنچه را مربوط به دين است و رنگ دين دارد وظيفه خود مى‏دانند. به همين دليل در برابر انديشه‏هاى باطل و كسانى كه به حريم اين ارزش‏هاى دينى، سرزمين و حكومت اسلامى تهاجم نمايند سرسختانه مى‏ايستند. آنان همچنين‏خود را در برابر رهبر و ولى امر مسلمانان مسئول و متعهد مى‏دانند و اطاعت از دستورات ولى را بر خود فرض مى‏شمارند، زيرا بر اين باورند كه سرپيچى از فرامين رهبرى جامعه موجب سستى، گسستگى و تفرقه و حتى باعث شكست و ناكامى است.
از آنجا كه سر چشمه باورهاى دينى ايمان به خداوند متعال است همه مسئوليت‏هاى فوق در حقيقت مسئوليت در برابر خداوند متعال است. انسان مومن از آن رو احساس مسئوليت مى‏كند كه خداوند او را در سرنوشت خود مسئول قرار داده است، از او خواسته تا در برابر سرنوشت انسان‏هاى ديگر و اصلاح و فساد آن‏ها نظاره‏گر نباشد، به ريسمان الهى چنگ زند و از تفرقه بپرهيزد. از دين، ارزش‏هاى دينى، كيان اسلامى و حكومت اسلامى جانبدارى نمايد.
بنابراين مومنان خود را در برابر آفريدگار و پروردگار خويش مسئول و پاسخگو مى‏بينند و بيش‏ترين تلاش را مى‏كنند تا از انجام اين مسئوليت‏ها سرافراز بيرون آيند و رضايت الهى و سعادت جاودان را به دست آورند.

مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی

راههاى تقويت باورهاى دينى (نقش خانواده )

 

يكى از عوامل موثر بر رفتار آدمى، خانواده مى‏باشد. محيط خانه اولين و با دوام‏ترين عاملى است كه در رشد شخصيت افراد تأثير مى‏گذارد. كودكان خصوصيات را از والدين خود به ارث مى‏برند و از اين راه پدر و مادر زمينه رشد و پيشرفت افراد را فراهم مى‏نمايند. نفوذ والدين در بچه‏ها تنها محدود به جنبه‏هاى ارثى نمى‏باشد بلكه در آشنايى كودك به زندگى جمعى و فرهنگ جامعه و ارزش‏هاى دينى، خانواده نقش موثرى را ايفا مى‏نمايد.
خانواده‏ها گلستان‏ها و روضه‏هاى رضوانى هستند كه زمينه پرورش گل‏هاى بهشتى و فرح‏آور را مهيا مى‏كنند. نقش باغبانى پدر و مادر در اين گلستان بى نظير است. مگر نه اين است كه براى پرورش گل به گلدان، خاك، آب و هواى مساعد نيازمند مى‏باشيم، در رشد فرزندان و پرورش آنها نيز اسباب و شرايطى لازم مى‏باشد. رفتار والدين با يك ديگر همان هواى گلستان خانواده محسوب مى‏شود. صميميت، يكرنگى، محبت، خوشرويى و هماهنگى زن و شوهر است كه هواى لطيف و مساعد را براى رشد و شكوفايى فرزند فراهم مى‏آورد و بر عكس ناهماهنگى، خود محورى، بى مهرى، لجبازى، ندانم كارى و خشونت مانند هواى آلوده شاخه گل‏ها را فسرده، پژمرده و تباه مى‏سازد.
آرى شرط بارورى، تنها كاشتن و چيدن نمى‏باشد. از كاشته شدن تا به ثمر رسيدن زحمت‏هاى لذت بخش وجود دارد صفاى باطن باغبان، خوش نيتى او، كاردانى و فراست او، عشق و محبت او به گل‏ها و لاجرم رسيدگى و مراقبت دائم از وظايف حتمى است.
آرى خانه محلى است كه فرزندان در آن امور مختلف را فرا مى‏گيرند. جايى است كه تجربيات فراوانى را در آن به دست مى‏آورند. فرزند از طريق اين نهاد كوچك با دنياى خارج ارتباط برقرار مى‏كند، طرز معاشرت با ديگران را فرا مى‏گيرد. در اين محيط است كه اخلاق، ايده آلها، ارزش‏ها، راه زندگى و … را مى‏آموزد. بكوشيم در اين نهاد مقدس زمينه‏هاى گرايش‏هاى فرزندانمان را به ارزش‏ها و باورهاى دينى بيشتر كنيم‏

مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی

راههاى تقويت باورهاى دينى

ويژگى شاخص و مهم انقلاب اسلامى كه باعث برترى آن از ديگر انقلاب‏ها شده همانا هويت دينى و رسالت فرهنگى آن است. اين انقلاب الهى، براى پيشبرد رسالت‏هاى خود با ارائه مدل عينى و عملى از يك نظام سياسى و اجتماعىِ مبتنى بر ارزش‏هاى الهى، از يك سو مدعيان دروغين انديشه و فرهنگ را به چالش فراخواند و از سوى ديگر چون بارقه‏اى اميد بخش در ظلمتكده بى‏هويتى و بى‏فرهنگى، شيفتگان و دلباختگان پارسايى و معنويت را نويد آزادى و رهايى داد. بدين ترتيب يك بار ديگر رويارويى هميشگى حق و باطل در نقطه‏اى از تاريخ و در منطقه‏اى بسيار مهم و ژئوپوليتيكى به اوج رسيد و در نبردى نابرابر، ايمان و باورهاى دينى، مخوف‏ترين تجهيزات نظامى و كشتار جمعى را به هيچ انگاشت تا جهانيان بزرگ‏ترين معجزه قرن را در انفجار نور با شگفتى و حيرت به نظاره بنشينند.
آرى انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد و استكبار جهانى براى نابودى آن از هيچ كوششى فروگذار نكرد. اما با سدى عظيم از حماسه و ايثار و فداكارى و از خودگذشتگى، عشق و ايمان و … روبرو شد. بدين گونه بود كه بيگانگان دريافتند رمز پيدايى و پايايى انقلاب، همان شاخص‏هاى روشن و بى‏بديل فرهنگى و دينى است كه آهنين و نفوذناپذير، تمامى توطئه‏ها و ترفندهاى ويرانگر و شيطانى آنهارا با شكست مواجه ساخته است. آنان در تحليل‏هاى خود بدين نتيجه رسيده‏اند كه تنها راه مبارزه با نظام اسلامى، همانا مبارزه فرهنگى و اتخاذ استراتژى فرهنگى است. اين استراتژى با ايجاد ترديدهاى فرهنگى مى‏كوشد باورهاى دينى را در معرض آماج حملات خود قرار دهد.                 در اين استراتژى هدف اصلى تهاجم، اسلام و باورهاى دينى، يا همان علت موجده انقلاب اسلامى است. اينان خوب مى‏دانند كه تنها فرهنگ و غناى فرهنگى اسلام ناب محمدى (ص) است كه مى‏تواند  مشركان و دشمنان بشريت را به وادى نااميدى بكشاند. از اين رو از طرق گوناگون به ترويج نظريه‏هاى باطلى همچون سكولاريسم، پلوراليسم و …. پرداخته، ختم نبوت را به ختم ديانت تعبير مى‏كنند تا بلكه اسلام را به مانند اديان ديگر با رسالتى محدود بنمايانند،  تنها راه مقابله با اين‏گونه شگردها ضمن آگاهى از آسيب‏هاى احتمالى، بازگشت به هويت دينى و تقويت باورهاى دينى است. بايد آحاد ملت ايران آگاهى‏هاى خود را عميق‏تر و گسترده‏تر نمايند.

مجموعه آثار پژوهشکده تحقیقات اسلامی

انتظار کشیدن از کی قرین انسان شد؟


پس از آنكه آدم ابوالبشر (ع) مسجود ملائك شد، در بهشت  ساكن گشت و خداوند به او اجازه داد تا از همه نعمتها و ميوه‏هاى بهشتى بهره بَرَد مگر درختى معيّن كه خوردن ميوه آن برايش روا نبود.
در ميان ملائكه عرشى كه مأمور سجده بر آدم شدند، شيطان نيز وجود داشت كه بر آدم (ع) سجده نكرد و از مقام قرب رانده شد. شيطان رانده شده كينه آدم و خاندان او را به دل گرفت. آنان را عامل طرد خويش مى‏پنداشت و شايسته سجده نمى‏دانست. از خداوند خواست تا او را مهلت دهد. او مى‏خواست بنى‏آدم را بفريبد و از اين گذر، ناشايستگى آنان را عيان كند. خداوند به شيطان مهلت داد و به آدم و همسرش نيز فرمود كه شيطان دشمن شماست. فتنه‏گرى شيطان قرين موفقيت شد و آدم و همسرش سوگندهاى او را باور كردند. شيطان را خيرخواه پنداشتند، فريفته شدند و از آن درخت خوردند و بدين سان، حكم اخراج آدم و حوا از بهشت صادر شد. آدم (ع) با تضرّع و زارى توبه كرد و خداوند سرانجام توبه‏اش را پذيرفت و فرمود:اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَامَّا يَأتِيَنَّكُمْ مِنّى‏ هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.
 (بقره: 38)
همگى از بهشت فرود آييد و اما از جانب من هدايت‏گرانى خواهد آمد پس هركس از هدايت من تبعيت كند نه ترسى بر او خواهد بود و نه غمگين خواهد گشت.
از اين جا بود كه نطفه انتظار بسته شد؛ انتظار بازگشت به بهشت با رهبرى هدايتگر آسمانى كه پيشواى انسان در مبارزه با شيطان باشد و راه بهشت را نمايان كند و دور افتادگان از بهشت عدن را به آن مكان امن بازگرداند.
پيامبرى حضرت آدم و برخى فرزندان صالح ايشان اجابت اين انتظار بود و مبارزه انسان با شيطان و قواى ابليس ادامه يافت. با گسترده شدن جامعه بشرى، مظاهر ديگر طاغوت و جنود ابليس در قامت زورمندان، زرداران و تزوير گران قد برافراشتند تا راه هدايت و وصول به بهشت را سد كنند و ادعاى شيطان در گمراه ساختن انسانها را محقق گردانند و اينجا بود كه نطفه انتظار دوم نيز بسته شد؛ انتظار حاكميت اللَّه و مغلوب شدن ابليس و مظاهر او و وجوه گوناگون طاغوت. پيامبران آسمانى زمينه سازان اين انتظار بودند كه پيروزى حق بر باطل و مغلوبيت طاغوتها و حاكميت صالحان را وعده دادند و اين گونه نطفه انتظار در همه اديان بسته شد و همه پيروان اديان منتظر روزى هستند كه طاغوتها مغلوب شوند و حاكميت صالحان و پيروان حق بر گيتى استقرار يابد و تحقق بخش اين آرمان، همان موعود پروردگار جهان براى رهايى انسان است.

قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان است.


              
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ
شما مردم به وسيله ما، از تاريكى‏هاى جهالت نجات يافته، هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد.
كر است گوشى كه بانگِ بلندِ پندها را نشنود، و آن كس كه فرياد بلند، او را كَر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او اثر خواهد كرد؟                  
قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان است.
من همواره منتظر سرانجام حيله‏گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه‏هاى فريب خوردگى را در شما مى‏نگريستم.
تظاهر به ديندارىِ شما، پرده‏اى ميان ما كشيد، ولى من با صفاى باطن، درون شما را مى‏خواندم.
من براى واداشتن شما به راه‏هاى حق، كه در ميان جادّه‏هاى گمراه كننده بود، به پا خاستم در حالى كه سرگردان بوديد و راهنمايى نداشتيد. تشنه كام هر چه زمين را مى‏كنديد قطره آبى نمى‏يافتيد.
امروز زبانِ بسته را به سخن مى‏آورم.
دُور باد رأىِ كسى كه با من مخالفت كند! از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شكّ و ترديد نكردم!
كناره‏گيرى من چونان حضرت موسى (ع) برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد.
امروز ما و شما بر سر دو راهى حقّ و باطل قرار داريم.
آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى‏ماند.

امير مؤمنان (ع) اين سخنان را در سال 36 هجرى، بعد از فتح بصره و در پايان جنگ جمل خطاب به پيمان شكنان و به ويژه طلحه و زبير ايراد فرمود. اين دو نفر ابتدا با امام بيعت كردند، امّا بعد از مدتى بيعت خود را شكسته آتش جنگ جمل را عليه امام برافروختند.
حضرت ابتدا منزلت اهل بيت پيامبر و نقش ايشان را در هدايت آنان از تاريكى به نور و از ناچيزى به اعتلا و بلندى باز مى‏گويد و سپس درباره پيمان‏شكنىِ عهد شكنان سخن مى‏راند. 1
1. شرح ابن ابى الحديد: 1/ 209، شرح جعفرى: 3/ 21

مولا جان دل پر از شکوایه درد است و وصل تو چقدر دست نیافتنی

مولا جان دل پر از شکوایه  درد است و وصل تو چقدر دست نیافتنی
جانم از تنهایی و روحم از بی صفایی افسرده
خداوندا ، چگونه شود که ما را جزو مضطرین خود به حساب آورده و جان از دست رفته مان را با ظهور یار به ما باز گردانی ؟

چگونه است که دعاهایمان به آسمان نمی رسد ؟ در نیمه راه کدام خود بینی و خود خواهی می ماند و کدام گناهمان اینقدر سنگین است که زنجیر می شود به ÷ای اینهمه « اللهم عجل لولیک الفرج »
ای کاش لحظه ای به خود می آمدیم
و برای همیشه ی زندگیمان جاده نور را انتخاب می کردیم تا زمین نورانی شود برای ظهور نورعلی نور

 

السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک "

           


عشق ورزیدن ،زمین خوردن و بر خاستن ،تحمل مشکلات، تلاش های بی وقفه و شبانه روزی، نالیدن و حرص خوردن، مضطرب وپریشان خاطر بودن را زندگی نامیده ایم ،اما آیا حقیقت زندگی همین است ؟
ما برای این که زندگی کنیم نیاز به آرامش و با هم بودن داریم و این آرامش و با هم بودن میسر نمی شود مگر این که ما در یک محیط آرام به نام خانواده باشیم
خانواده چیست ؟
در یک نگاه خانواده تشکیل شده از زن و مرد که مطابق آداب و رسوم  اجتماع خود با یکدیگر پیوند زنا شویی بسته اند وبعد، فرزند یا فرزندانی به جمع آن ها افزوده می شود.
علت ازدواج چیست؟.
1.گاهی پدر دختر را به خاطر سبک کردن هزینه زندگی به خانه شوهر می فرستد
2.برای استفاده از مزایای اقتصادی ،دختر خود را به مرد ثروت مند می دهد ،و گاهی اوقات مردان نیز دختری را به خاطر ثروت خود یا پدرش به همسری بر می گزیند .
3.به خاطر قدرت و موقعیت است ،خانواده های قدرتمند و داری موقعیت در ازدواج های خود به این مسئله توجه می کنند ؛تا از این راه بر موقعیت خود بیفزایند و نگذارند از طبقه محروم کسی به خوان انحصاری دسترسی پیدا کند .
4.زیبایی هم یکی از انگیزه ست .بسیارند کسانی که زیبایی اندام را محور واصل می شناسند و به هیچ یک از ارزش های انسانی  توجه کند
البته ،اسلام مخالف این نیست که زن و شوهر از مال ،مقام،قدرت و جمال یک دیگر بهرهمند شوند ،البته به طور قطع مخالف آن است  که اساس تشکیل خانواده ،این امور مادی و غیر قابل دوام باشد .
5.گاهی علت ازدواج را رفع نیاز جنسی دانست .
6.ممکن است داشتن فرزند اصل باشد.
عامل رفع نیاز جنسی و فرزند دار شدن ،از عوامل قدرت ،مال،مقام و زیبایی ،اهمیت بیشتری دارد و حتی اگر ازدواج با این دلایل محقق شود دوام بیشتری دارد تا پیوندی که به خاطر مال زیبایی و قدرت باشد.
علت اصلی تشکیل خانواده این است که ،انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به تعاون وهمیاری دارد این تعاون و همیاری در محیط خانواده به طور بسیار مطلوبی اجرا می شود؛اگر یکی بیمار شد ،دیگری او را پرستاری می کند اگر یکی از نظر مالی دچار مشکل شد ،دیگری او را یاری می کند و…در بسیار از خانواده ها ،مخصوصا در محیط اسلامی خودمان این برنامه به طور کامل جریان دارد .پدران،مادران و فرزندان،در باره یک دیگر فداکاری می کنند و همگی مانند یک روح در چند بدن
خانواده از دیدگاه اسلام
از دیدگاه قرآن،اصولا خلقت انسان ها جفت جفت است.این دوعنصر ،مکمل یک دیگرند .تنها رابطه فیزکی نیست که آنها را تکمیل میکند و تنها تولید فرزند نیست که آنان را دل خوش می کند وتنها امور مادی نیست که آن ها را جذب می کنند. نکته ای .در این جا نهفته است ،و آن نیاز روحی است این نیاز روحی از دیدگاه قرآن ،آرامش
مودت و دوستی است

1(.وَ خَلَقْنَاكمُ‏ْ أَزْوَاجًا)
و شما را جفت آفريديم

2.(وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً)
و از نشانه‏هاى او اينكه از خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.
3.(وَ اللَّهُ خَلَقَكمُ مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكمُ‏ْ أَزْوَاجًا )
و خدا شما را از خاكى آفريد، سپس از نطفه‏اى، آن گاه شما را جفت جفت گردانيد
4.فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  جَعَلَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا  يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ  لَيْسَ كَمِثْلِهِ شىَ‏ْءٌ
پديدآورنده آسمانها و زمين است. از خودتان براى شما جفتهايى قرار داد، و از دامها نر و ماده بدين وسيله شما را بسيار می گرداند.1
قرآن با این گونه تعبیرها ،در حقیقت به فلسفه اساسی تشکیل خانواده اشاره کرده است . اگر جفت گرایی در سرشت انسان عجین نشده بود و همسران ،وسیله سکون و آرامش یک دیگر نبودند و دوستی و رحمت میان آنها قرار داده نشده بود ،چه نیازی داشتند که با ازدواج تنهایی و استقلال خود را در جمع کوچک خانواده مضمحل کنند و همه لوازم و نتایج آن را تحمل کنند
با توجه به مطالب بیان شده می توان فهمید که اصل در خانواده ،این است که محیط پر از صفای ،تجلی گاه مودت و رحمت زن و مرد به یکدیگر و وسیله سکون و آرامش آنها باشد ،و به همین جهت است که اگر زن و مرد در انتخاب همسر،به این اصل اساسی  و مهم توجه نداشته باشد و حقیقتاً در صدد یافتن وسیله سکون و آرامش برنیایند و خانواده ای تشکیل ندهد که تجلی گاه مودت و رحمت باشد ،نا کام می مانند و روی خوش بختی و آرامش را نمی بیند                    

مزيت نگرش عقلانى‏

 «لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعايَنَةِ مَعَ الْابْصارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ اهْلَها وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.»
هرگز روش خردمدارى در كشف حقايق را نمى‏توان با ديدن چشم و شناخت حسى برابر دانست، چه بسا كه چشم‏ها به صاحب خود دروغ بگويند، اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نكند.                      
نكته‏ها و پيام‏ها
1- بينايى واقعى را كسى دارد كه دلش بيناست، چنان كه كورى واقعى از آن كوردلان است: (لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعايَنَةِ مَعَ الْأِبْصارِ …)
خداوند در اين باره مى‏فرمايد:
 «فَانَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى‏ فِى الصُّدُورِ.» 
 «پس همانا، چشم‏هاى ظاهرى نابينا نمى‏شود، بلكه دل‏هايى كه در سينه‏هاست كور مى‏شود.»
امام على عليه السلام در سخنى ديگر چنين مى‏فرمايد:
 «لَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ رُؤْيَةُ الْعُيُونِ وَ انَّمَا الرُّؤْيَةُ الْحَقِيقِيَّةُ مَعَ الْعُقُولِ»
ديدن حقيقى ديدن با چشم ظاهرى نيست، همانا ديدن حقيقى، ديدن با عقل‏هاست.
2- انسان ظاهر بين، عقلش در چشمش است؛ ولى انسان واقع‏بين، نگاهش در عقلش. از اين رو شخص ظاهر بين معمولًا فريب ظواهر دنيا و ظاهر كارها را مى‏خورد و به‏راحتى در دام شيطان قرار مى‏گيرد ولى شخص واقع‏بين بسيار به ندرت از طريق ظواهر دچار لغزش مى‏شود؛ (وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ).
3- انسان عاقل گر چه در كار با ديگران مشورت مى‏كند، ليكن در نهايت مشورت آخر رابا عقل خود مى‏نمايد، زيرا عقل تنها مشاورى است كه به صاحبش خيانت نمى‏كند (وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ).
4- بطلان منطق حس گرايان و درستى منطق عقل گرايان: چنان كه حكما گفته‏اند: «يقينيّات همان معقولات است نه محسوسات»؛ زيرا حكم حس در مظنّه غلط و اشتباه است و بسيار اتفاق مى‏افتد كه حس به ما دروغ مى‏گويد و خلاف واقع را به ما نشان مى‏دهد و ما را به اعتقادات ناصحيح وامى‏دارد، چنان كه بزرگ را كوچك و كوچك را بزرگ و متحرك را ساكن و ساكن را متحرك مى‏پنداريم. اما عقل در هر چه راه يابد و پيش او بديهى و آشكار گردد غلط و اشتباه در آن راه ندارد، بنابراين گفتار كسانى كه مى‏گويند دليلى بزرگ‏تر و بالاتر از حسّ و ديدن با چشم نيست، باطل و نادرست است: (فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ اهْلَها وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ …)  (9)
     يكصد درس زندگى از امام على(ع)، ص: 29

پاسخ به پرسش‏ها و شبهات .....

 احكام پزشكى‏
1- 1. احكام نگاه كردن‏
پزشك محرم نيست، لذا اگر پزشك به دليل نبودن پزشك هم جنس، لازم دانست به عضوى از بدن نامحرم نگاه كند، بايد به همان مقدار لازم اكتفا كند و يا اگر مى‏تواند بايد از روى لباس معاينه نمايد. همچنين در صورتى كه معالجه، بدون لمس ممكن باشد، نبايد بدن بيمار را لمس كند و در صورتى كه از روى لباس يا با دستكش امكان داشته باشد، لمس جايز نيست.
مراجعه زنان به پزشك مردِ متخصص بيمارى‏هاى زنان، اگر همراه با نظر و لمس حرام باشد، جايز نيست، مگر مراجعه به پزشك زن حاذق و متخصص، غير ممكن يا سخت باشد.  در مورد پزشك عمومى يا ديگر پزشكان متخصص مرد و نيز راديولوژيست‏ها، مسئولان آزمايشگاه‏ها، سونوگرافى، تزريقات پانسمان و مانند آن نيز همين حكم جارى است، يعنى مراجعه زن به آنان (مردان) جايز نيست، مگر ضرورت حكم كند و معناى ضرورت در شرط جواز لمس زن يا نظر به او توسط پزشك و- مانند آن- اين است كه تشخيص بيمارى و درمان آن متوقف بر لمس و نظر باشد حدود و ضرورت هم بستگى به مقدار نياز دارد. 
نگاه كردن پزشك به عورت بيمار همجنس خود در صورتى جايز است كه نگاه كردن با آينه ممكن نباشد و نگاه مستقيم و لمس ضرورت داشته باشد.
همچنين عمل جراحى زيبايى فى نفسه اشكال ندارد، اما در عمل مذكور، پزشك غير همجنس تنها درصورتى مى‏تواند به بدن بيمار خود نگاه كند و آن را لمس نمايد كه جراحى به منظور درمان سوختگى و امثال آن باشد و پزشك چاره‏اى جز آن نداشته باشد.
تحصيل علم پزشكى (و پرستارى و مانند آن ) از راه معايناتى كه به خودى خود حرام هستند مانند نگاه به نامحرم و لمس بدن غير همجنس، در مواردى كه يادگيرى اين علم و شناخت راههاى درمان بيمارى‏ها متوقف به آن باشد، اشكال ندارد. به شرط آن كه دانشجو اطمينان داشته باشد كه توانايى نجات انسانها در آينده متوقف به اطلاعاتى است كه از اين طريق به دست مى‏آيد. همچنين مطمئن باشد كه در آينده چنين بيماران نامحرمى به او مراجعه مى‏كنند و مسئوليت جان آنها را بر عهده خواهد داشت.
2- 1. فرزند دار شدن‏
امروزه از روش‏هاى جديدى براى لقاح نطفه مرد و زن، در داخل و خارج از رحم تحت نظر پزشك استفاده مى‏شود. طبيعى است كه اين كار نيز بايد در محدوده احكام خداوند باشد و گناهى در آن صورت نگيرد. مثلًا آنجا كه نياز به نظر و لمس باشد، در مرحله نخست پزشك مماثل و هم جنس باشد و در مرحله بعد، كار با آينه و دستكش بوده و در مرحله آخر به حداقل نظر مورد نياز اكتفا شود.
آموزش رانندگى: آموزش رانندگى [براى زن‏] با كمك و راهنمايى مرد اجنبى درصورتى كه با مواظبت بر حجاب و عفاف و اطمينان به عدم وقوع در مفاسد همراه باشد، اشكال ندارد، ولى در عين حال شايسته است كه يكى از محارم وى همراه او باشد. بلكه اولى اين است كه آموزش رانندگى به كمك مربى زن يا يكى از محارم صورت بگيرد.

صفحات: 1· 2

خود آگاهی و خدا آگاهی

خدا به انسان آنچنان نزدیک و با او یگانه است که آگاهی انسان به خدا عین آگاهی او به خودش است ، بلکه انسان فقط وقتی می تواند به خودش آگاه باشد که به خدا آگاه باشد و محال است کسی « خودآگاه » باشد ولی « خدا آگاه » نباشد .
قرآن می فرماید : « و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم نفسهم اولئک همالفاسقون » هر کس خدا را فراموش کند ، خودش را فراموش کرده است . انسان آن وقت خودش را باز می یابد که خدای خویش را باز یافته باشد .
اگر انسان خدایش را فراموش کرد . خودش را فراموش کرده است . قرآن می فرماید : انسان فقط آنگاه می تواند خود آگاه شود که خدا آگاه باشد و از عالی ترین و دقیق ترین مسائل انسانی و روانی قرآن است که واقعاً حیرت آور است . قرآن می گوید : انسان گاهی خودش را فراموش می کند و خودش را می بازد و به تعبیر خود قرآن ، بازنده بزرگ آن نیست که همه پولش را باخته است و حتی آن کسی نیست که آزادی خود را باخته است و نوکر دیگری شده و حتی آن کسی نیست که ناموسش را باخته ، بلکه بازنده بزرگ کسی است که خودش را باخته .
وقتی انسان خودش را ببازد ، همه چیز را باخته و اگر انسان خودش را بیابد ، همه چیز را یافته است .
انسان کامل ، شهید مرتضی مطهری

احكام روابط زن و مرد

 (ارتباطات تحصيلى ورزشى- شركت در مجامع‏بين‏المللى- دفاع)
4. ارتباطات تحصيلى‏
 «سرچشمه تمام خوبى‏ها، علم و دانش و ريشه تمام فسادها، جهل و بى سوادى است.»
حضرت على (ع) در اين سخن ارزنده، راه را براى دست يابى به خوبى‏ها و گريز از بديها و فسادها، نشان مى‏دهد و آن، فراگيرى علم و به چنگ آوردن چراغ- دانش است.
در كلامى ديگر، انسانى كه در پى تعليم و تعلم نباشد، از جرگه انسان‏ها خارج شده و در رديف خار و خاشاك در آمده است: «النّاس ثلاثه: عالمٌ و متعلم و غثاء» ؛ به ديگر سخن: اى انسان‏ها و اى مؤمنان و اى شيعيان مرد و زن، در همه مراحل زندگى و در همه آنات عمر خود يا مدرس باشيد و يا دانشجو: و جز اين نباشيد!
فراگيرى پاره‏اى از علوم، واجب است كه در مرحله نخست، همان واجبات دينى، اعم از اعتقادات (اصول دين) و احكام لازم و سنت نبوى است و بر هر مرد و زن تكليف شرعى است كه احكام و مسائل مورد نياز خود را فرا گيرد.  اما تحصيل ساير دانش‏ها براى زنان، با حفظ حدود اسلامى و اخلاقى، مايه كمال و شايستگى است و در صورتى كه ضرورت‏هاى اجتماعى فراگيرى آن را ايجاب نمايد، گاهى تا حد «وجوب كفايى»، پيش مى‏رود. اما در موضوع علم آموزى بانوان، دو نكته بايد مورد توجه قرار گيرد:اول‏ پوشيدگى از اجانب و خوددارى از اختلاط با آنان و ديگرى، همكارى همه مردم در ايجاد فرهنگ سالم و مكان‏هاى مناسب براى ادامه تحصيل خانمها.
هر چقدر محيط كارى مردان از زنان جدا باشد، به همان ميزان از زمينه‏هاى وقوع گناه و فساد نيز كاسته مى‏شود. شرع مقدس اسلام براى ارتباط زنان با مردان نامحرم قوانين سخت و دقيقى را مقرر فرموده به عنوان مثال نگاه طولانى مرد به زن را به ويژه اگر همراه با لذت باشد، ممنوع اعلام كرده و سخن گفتن را نيز تنها به مقدار ضرورت و بدون تغيير در صدا جايز مى‏شمارد.
در درس‏ها و مباحث قبل، برخى از احكام نگاه و احكام صحبت با نامحرمان و نيز حكم تماس بدنى با ديگران بيان گرديد و گفته شد كه هر گونه تماس بدنى با نامحرمان، و نيز همه نگاه‏ها و صحبت‏هاى همراه با لذت؛ «و نيز لبخند زدن به صورت نامحرم و هر كارى كه موجب تهييج او شود»  ممنوع مى‏باشد. حتى در مورد محارم نيز (به جز همسر) بايد نگاه‏ها، صحبت‏ها و تماس‏ها خالى از ريبه و شهوت و لذت باشد. خداوند متعال مى‏خواهد كه نياز جنسى انسان كه نيازى طبيعى است و براى ادامه حيات بشرى، ضرورى، و از جمله بزرگ‏ترين نعمت‏هاى الهى است كه به انسان عطا شده، تنها در چارچوب خانه و از طريق همسر قانونى و شرعى انسان بر آورده گردد و آن گاه كه مرد يا زن از خانه به اجتماع قدم مى‏گذارد، تنها در فكر خدمت به جامعه و تلاش در مسير برآوردن نيازهاى ديگر دنيايى و آخرتى خود و خانواده‏اش باشد.
در اينجا تنها چند نكته در موضوع ارتباط تحصيلى زن و مرد نامحرم بازگو مى‏شود:
- در مسير دانشگاه و مدرسه [و خيابان …] دختران نبايد عمداً به پسران نگاه كنند و بر عكس. اما نگاه كوتاهِ ناخودآگاه كه ادامه نيابد، اشكالى ندارد.
- نگاه كردن مردان به صورت و دست‏هاى استاد زن بدون قصد لذت بلا مانع است.
- نگاه كردن زنان به سرو گردن، دست‏ها و آن قسمت از بدن استاد مرد، كه مردهاغالباً نمى‏پوشانند، به قصد بهتر فهميدن درس اشكالى ندارد. بديهى است هرگاه اين نگاه‏ها با لذت همراه شود، بايد از ادامه آن جلوگيرى و خوددارى كرد.

دختران و پسران دانشجو، به حكمِ هم‏كلاسى بودن. گاه با يكديگر درباره موضوعات درسى و موضوعات و مرتبط با آن گفت و گو مى‏كنند. در اين ميان بعضى از اين صحبت‏ها، با خنده و شوخى [در حد معمول‏] همراه مى‏شود. اين كار اگر همراه با حجاب و بدون قصد ريبه و همراه با اطمينان به عدم وقوع مفاسد باشد اشكال ندارد و الا جايز نيست.  روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»؛ آدمى به نفس خويش بينا و آگاه است.  همچنين در صحبتهاى بين دختر و پسر، بايد به حد ضرورت اكتفا شود. ادامه تحصيل تا هر مقطعى، از نظر حضرت امام (ره) بلا مانع است، اما شرط آن، پوشيدگى از نامحرمان و خوددارى از اختلاط با آنها است، تا حدى كه اگر ادامه تحصيل مستلزم اختلاط با اجانب باشد و مفاسد دينى و اخلاقى در بر داشته باشد، بايد از ادامه تحصيل خوددارى كند.
نكته ديگر در موضوع تحصيل، آن است كه اگر دو دانشجوى پسر و دختر و يا يك دانشجوى پسر به همراه استاد زن يا بر عكس، در كلاس يا آزمايشگاه يا كارگاه آموزشى و امثال آن باشند و غير آن دو كسى نباشد و ديگرى هم نتواند بدان محل وارد شود، چنانچه بترسند كه به حرام بيفتند، بايد از آنجا بيرون روند و ماندن آنها در آن مكان حرام است.
برگزارى ارودهاى دانشجويى مختلط فى نفسه بلامانع است، اما در همين اردوها زمينه‏هاى ايجاد روابط- نگاه و گفت و گو- بيش از حد مجاز آن فراهم مى‏گردد، لذا هوشيارى و پارسايى بيش از پيش جوانان را مى‏طلبد.       
در اينجا دو مسئله شرعى ديگر بيان مى‏گردد:
اول آن كه اگر كسى به دليل نداشتن زن به حرام مى‏افتد، واجب است ازدواج كند.
ديگر آن كه اجراى صيغه موقت- يا دائم- بين دختر و پسر، در صورتى كه دختر باكره باشد (قبلا ازدواج نكرده باشد)، بدون اجازه پدر صحيح نيست.
5. ورزش بانوان‏

از موارد مهم حضور بانوان در اجتماع، ورزش است. ورزش براى همه انسانها، اعم از زن و مرد، كه خواستار سلامت جسم و روح خود هستند، لازم است. اما در نوع ورزش و كيفيت آن بايد دقت شود.
بعد از انقلاب، برخى از ورزشها كه هويت انسانى و الهى بشر را خدشه دار مى‏كرد همانند كشتى كج، كشتى مردان و زنان با يكديگر، شناى مختلط، ورزشهايى كه در آن مربيان مرد، عهده دار آموزش زنان بودند و امثال آن، حذف شدند. درباره ورزش زنان، نكته مهم و قابل ذكر آن است كه ورزش بايد با موازين دينى از جمله عفاف و حرمت زن منافات نداشته باشد و موارد و محدوده‏ها رعايت شود. حضور بانوان ايران در سالهاى اخير در صحنه‏هاى جهانى ورزش، نشان از اهميتى دارد كه نظام اسلامى براى ورزش بانوان قائل است.
ورزش در جايى كه نامحرم نباشد و تجهيزات صوتى و تصويرى كه گاه باعث هتك حرمت مى‏گردند، به گونه مميزى و نظارت شده وجود داشته باشد ، و ورزش مورد نظر با جنس زن و لطافت و ظرافت طبيعى او مخالفتى نداشته باشد، جايز است. اما ورزش‏هايى كه هويت انسانى زن را نابود مى‏كند و حدود الهى در آنها مورد هتك و تجاوز قرار مى‏گيرد و حجم بدن و زينت‏هاى ويژه زن را آشكار مى‏كند، هرگز مطلوب اسلام نيست و بدان اجازه نداده است. 
امام خمينى (ره) ورزش بانوان با لباس‏هاى گشاد و روسرى و شلوار در پيش مرد نامحرم را اجازه نداده مى‏فرمايند: «از اين كار احتراز شود.»

صفحات: 1· 2

احکام روابط زن و مرد

 (صحبت با نامحرم- تماس‏ها- احكام شغلى)
در جهان امروز، بسيارى از زنان به تحصيل روى آورده و كثيرى نيز در بيرون از خانه به كار مشغول شده‏اند و تقريباً همه خانم‏ها براى خريد، به همراه همسر و پدر و يا به تنهايى، به مغازه‏ها مى‏روند. اين امور و مانند آن، زمينه ارتباط با مردان نامحرم را فراهم آورده است. ارتباط با نگاه كردن شروع مى‏شود و سپس با صحبت كردن ادامه مى‏يابد و گاه به تماس‏هاى بدنى مى‏انجامد.
در این قسمت احكام صحبت با نا محرم و سپس تماس‏هاى بدنى بيان مى‏گردد. قبل از شروع احكام، ياد آور مى‏شويم كه دين مبين اسلام بر افزايش دانش و فهم و معرفت مسلمانان اعم از زن و مرد تأكيد كرده و از آنان مى‏خواهد كه با بصيرت به هستى بنگرند و عواقب زشت و پر از زيان انسان‏هاى كافر و مشرك و گناهكار گذشته را ببينند و خود طريق صحيح در پيش گيرند و عمر كوتاه را كه به سرعت سپرى مى‏شود، در انجام بهترين و شايسته‏ترين كارها به پايان رسانند.
بهترين كار در اين دنيا، عمل به تكليف در برابر خالق هستى بخش و سپس اندوختن زاد و توشه براى جهان آخرت است و بهترين توشه، تقوا است.
خداوند متعال در عين دستور به كسب معرفت و دانش و يادگيرى احكام الهى، از زنان و مردان مى‏خواهد تا حدود الهى را در ارتباطات خود با يكديگر مراعات كنند و به هيچ بهانه‏اى- مگر به اضطرار- آن قوانين محكم رانقض نكنند.
قوانين، با ورود زنان به جامعه فراهم مى‏گردد و هواى نفس و شيطان، با وسوسه‏هاى مكرر، ياد خدا را از ذهن انسان برده، آدمى به نافرمانى امر خدا اقدام مى‏كند. پس همان طور كه در روايات شريف آمده و در احكام دينى بيان گرديده، تا آنجا كه ممكن است بايد مردان از زنان جدا باشند و در محيطها و مكان هايى كه به ناچار دركنار يكديگر قرار مى‏گيرند، حدود الهى را رعايت كنند تا زمينه‏ى خير و بركت و پيشرفت مهيا گردد و جامعه، راه رشد و تعالى را در پيش گيرد. پيامبر اكرم (ص)، در پاسخ زنى كه از ايشان پرسيد: جهاد و نماز جمعه و جماعات، عيادت از مريض‏ها براى شما مردان است و ما چگونه مى‏توانيم در اين پاداش‏هاى عظيم شريك شويم، فرمودند: به همه زنان اعلام كن كه خوش رفتارى يكى از شما با شوهرش و جلب رضايت او، با همه آن فضايل و اعمال مردان، برابرى مى‏كند.
اين سخن پيامبر (ص) گوياى اين نكته مهم است كه زنان مى‏توانند بدون آنكه از خانه خارج شوند، رضايت الهى را كسب و بدين ترتيب دنيا و آخرت خود را آباد كنند. از جمله مهم‏ترين وظايف زنان در خانه، تربيت فرزند است: «.. شغل تربيت فرزند، كه اين از همه شغل‏ها بالاتر است. يك فرزند خوب شما اگر به جامعه تحويل بدهيد، براى شما بهتر است از همه عالم، اگر يك انسان شما تربيت كنيد، براى شما به قدرى شرافت دارد [كه‏] من نمى‏توانم بيان كنم.»  «اين مادر كه بچه در دامن او بزرگ مى‏شود، … شريف‏ترين شغل را دارد … اين [شغل‏] همان بود كه خداى تبارك و تعالى در طول تاريخ براى انبيا فرستاد.»
1. صحبت با نامحرم‏
صحبت كردن با نامحرم، به غير ضرورت مكروه است، خصوصاً اگر مخاطب جوان‏باشد.
بنابراين مرد مى‏تواند بدون قصد لذت و ريبه و آلوده نشدن به گناه، در مواقع لازم با زن نامحرم صحبت كند. بنابراين اگر مردى بداند كه با صحبت با نامحرم، به گناه مى‏افتد،نبايد با او صحبت كند، خواه نوع حرف زدنِ زن، مرد را به گناه بيندازد، خواه موضوع مورد بحث. عكس اين مطلب نيز صادق است، يعنى اگر مردى بداند كه زنى مى‏خواهد با او به قصد به گناه انداختن او صحبت كند، نبايد با او صحبت كند؛ چه گناه شهوانى باشد و چه غير آن، مانند غيبت، دروغ، تهمت و مانند آن. مرد نيز نبايد به گونه‏اى سخن بگويد كه نامحرم به حرام بيفتد.
مردانى كه علاقه دارند با زنان نامحرم هم صحبت شوند، در يك جا كار كنند، نزديك به هم بنشينند يا حتى حضور زن نامحرم موجب كار بيشتر آنان مى‏شود، علاقه‏مند هستند با نامحرمان شوخى و بذله گويى كنند و مانند آن بايد توجه داشته باشند كه شيطان در دل آنان رسوخ كرده است.
زنان نيز مى‏توانند بدون قصد لذت و بدون تغيير صدا و نازك و لطيف كردن آن، و نيز در صورتى كه ترس افتادن در گناه نباشد، با مردان صحبت كنند.  اما جايز نيست خانمى به قصد به حرام انداختن نامحرم با او صحبت كند. خواه مطالبى را بگويد كه او به گناه بيفتد يا به گونه‏اى بگويد كه نامحرم به گناه آلوده شود، مانند تعريف صحنه‏هاى محرك و يا بيان چيزهايى كه نامحرم با شنيدن آن تحريك مى‏شود.
نامه نگارى با نامحرم [گفت و گوى تلفنى، كامپيوترى (چَت كردن) و امثال آن‏] و طرح مسائل عشقى و شهوانى در آنها نيز چون غالباً مفسده دارد جايز نيست.

صفحات: 1· 2

نماز، زيباترين بزم حضور

احساس غربتى كه در دنياى خاكى به آدمى دست مى‏دهد و در زواياى قلبش شعله‏هاى عشق و دلبستگى كه به وجودى والا و متعالى زبانه مى‏كشد گوياى اين حقيقت است كه اين موجود ضعيف نياز به ارتباط با حىّ توانا و خالق حكيم دارد. انبياء الهى آمدند تا راه اين ارتباط را نشان دهند و انسان را قادر سازند تا از ظلمت، حيرت و سرگردانى رها شده، به وادى نور و سعادت رهنمون شود.
الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِن.
نماز نردبان عروج مؤمن است.
نماز زيباترين حالت پرستش است كه آدمى در چشمه جوشان آن خود را از همه آلودگيهاى ظاهرى و باطنى وغفلتها و اغواها شستشو داده، در حضورى‏ترين بزم گفتگوى با خداوند جان را صفا مى‏بخشد.
نماز پرستش فردى و اجتماعى است و در سازندگى فرد و اجتماع داراى آثار ارزشمندى مى‏باشد. روابط فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى بر محور نماز جلوه حق مى‏گيرد و موجب تكامل فرد و جامعه مى‏شود. حاكميّت فرهنگ نماز، عدالت، امنيّت و تربيت و آزادى و آزادگى را به دنبال دارد.
برخلاف پندارهاى واهى، صنعت و تكنولوژى جديد نيز محصول دينداران و معتقدان به خداست. به‏طورى كه در طول تاريخ امثال ابن سينا، ابوريحان و انيشتن و نيوتون از معتقدان به خدا و عبادت‏كنندگان بودند. پاسكال دانشمند بزرگ رياضى نيايشهاى زيبايى دارد و نيوتون يك ميليون و سيصد هزار كلمه در رابطه با دين سخن گفته است.
و از همه مهمتر، انجام نماز در سايه‏سار ولايت است.
زيرا نماز بى‏ولايت پذيرفته نمى‏شود. چنانكه امام جعفر صادق (ع) مى‏فرمايد: مَنْ لَمْ يَتَوَلّنا لَمْ يَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا. هر كس ولايت ما را نداشته با شد و رهبرى ما را نپذيرد خداوند هيچ كارى را از او بالا نمى‏برد و نمى‏پذيرد.
معارف نماز در حيات اجتماعى نقش مهمّى دارد.
انسان موحّد در نماز فقط خدا را ستايش مى‏كند و از او كمك مى‏خواهد در صراط او گام برمى‏دارد. و از همه ظلمتها و گمراهيها دورى مى‏كند. انسانى كه نماز را بپا دارد پذيرفتن مسئوليتهاى اجتماعى را وظيفه خود مى‏داند.
نماز در تاريخ:
عصر نماز به بلنداى حيات بشر است، نماز رشته‏ايست كه از حضرت آدم (ع) آغاز مى‏شود و در طول تاريخ و قرون ادامه يافته و در اسلام به عالى‏ترين نقطه مى‏رسد.
همه پيامبران الهى دعوت به نماز نمودند. نماز منشور همه سفيران حق است و نماز نخستين عبادتى است كه بر بندگان واجب شد.
1- حضرت ابراهيم (ع) براى خود و خانواده‏اش از خدا توفيق اقامه نماز مى‏خواهد و مى‏گويد:
رَبِّ اجْعَلنى‏ مُقيمَ الصَّلوةِ وَ مِن ذُرِّيَّتِى (ابراهيم/ 40)
پروردگار من! من و فرزندانم را بر پا كننده نماز قرار ده.
2- حضرت اسماعيل (ع) افراد خانواده‏اش را به نماز فرمان مى‏داد و نزد پروردگارش مورد خشنودى بود.
وَ كانَ يأمُرُ اهْلَهُ بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ كانَ عِندَ رَبّهِ مَرْضِيّاً (مريم/ 55)
و او همواره خانواده‏اش را به نماز و زكاة فرمان مى‏داد و خداوند از او خشنود بود.
3- خداوند خطاب به حضرت موسى (ع) فرمود:
اقِمِ الصَّلوةَ لِذِكرى‏ (طه/ 24)
نماز را براى ياد من بر پا دار.
4- حضرت لقمان به فرزندش فرمود:
يا بُنىَّ اقِمِ الصَّلوةَ وَأْمُرْ بِالْمَعروفِ وانْهَ عَنِ الْمُنْكَر (لقمان/ 17)
پسرم! نماز را بپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن.
5- حضرت زكريّا (ع) در حالى بشارت تولّد فرزندش حضرت يحيى (ع) را از خداوند دريافت مى‏كند كه در محراب عبادت به نماز ايستاده است.
قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبةً انَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ فَنادَتْهُ الْمَلئِكَةُ وَ هُوَ قآئِمٌ يُصَلِّى فى الِمحْرَابِ، أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحيى‏ (آل عمران/ 38- 39)
 (زكريا) عرض كرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه‏اى به من عطافرما، كه تو دعا را مى‏شنوى وهنگامى‏كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه خدا تو را به يحيى بشارت مى‏دهد.»
6- از زبان حضرت عيسى (ع) مى‏خوانيم:
وَ اوْصَانِى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً (مريم/ 31)
و خداوند، تا زمانى كه زنده‏ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.
7- پيامبر گرامى اسلام فرمود:
اوَّلُ ما فَرَضَ اللَّهُ العبادَ الصَّلوةَ وَ آخِرُ ما يَبْقى‏ عِنْدَ الْمَوْتِ الصَّلوةُ وَ اوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ العَبْدُ يومَ القيامةِ الصَّلوةُ فَمَنْ اجَابَ فَقَدْ سَهُلَ ما بَعْدَهُ و مَنْ لَمْ يُجِبْ فَقَدِ اشّتَدَّ ما بَعْدَهُ
نخستين پرستشى كه بر بندگان واجب شد نماز است.
آخرين عملى كه هنگام مردن (از انسان) مى‏ماند نماز است و اوّلين چيزى كه روز قيامت از آن بپرسند نماز است، پس هر كس به خوبى جواب گويد و پاسخش را بپذيرند در حسابرسى‏هاى پس از نمازش آسان گيرند و آن كه پاسخ نيكو ندهد در اعمال ديگرش به سختى حساب كشند.
                        ناز ونياز، ص: 14

تشكيل خانواده‏

ازدواج، براى زن يا مرد، به خودى خود از مستحبات بسيار مؤكد است،  ولى گاه واجب مى‏شود. كسى كه به واسطه نداشتن زن به حرام مى‏افتد، واجب است زن بگيرد.
خداوند متعال مى‏فرمايد:
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (نور: 32)
زنان و مردان مجرد، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد. اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز خواهد كرد و خدا گشايشگر داناست.
و نيز مى‏فرمايد:
وَ مِنْ ءَاياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِتَسْكُنُواْ إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذَ لِكَ لَأَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم: 21)
از نشانه‏هاى خداوند اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و در ميان شما الفت و مهربانى قرار داد؛ در اين، نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند.
پيغمبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:
ازدواج كنيد و مجردان را همسر دهيد. نشان بخت بلند مسلمان اين است كه زن بى شوهرى‏را شوهر دهد. هيچ چيز نزد خدا محبوب‏تر از خانه‏اى كه در اسلام به ازدواج آباد شود نيست.
همچنين مى‏فرمايد:
مردان مجرد را زن دهيد تا خدا اخلاقشان را نيك، ارزاقشان را وسيع و جوانمرديشان را فراوان كند.
زنى حضور امام صادق (ع) شرفياب شده، عرض كرد: خداى بر درستى و استوارى‏ات بيفزايد، من زنى هستم تارك دنيا آيا اين شيوه صحيح است؟ حضرت فرمود: «منظورت از ترك دنيا چيست؟» عرض كرد: شوهر اختيار نكرده‏ام. فرمود: «چرا؟» گفت: براى اجر و ثواب آن.
امام فرمود: «برگرد كه اگر تنها زيستن فضيلتى بود فاطمه بانوى اسلام از تو سزاوارتر بود. كسى را نرسد كه در فضايل بر زهرا پيشى گيرد.» 
   احكام خانواده، ص: 16

امام خمينى(ره) از ديدگاه مقام معظم رهبرى

منظور از جامعيّت امام اين است كه آن حضرت در ابعاد روحى و معنوى، فكرى و عملى شخصيت كاملى بودند.
در ميان همه انسان‏ها و رهبران جهان به جز انبيا و اولياى معصومين- عليهم السّلام- تا به امروز، شخصى به جامعيت امام خمينى- ره- پيدا نشده است. جمع تمامى صفات خوب در ايشان، از آن بزرگوار، شخصيتى استثنايى و اسطوره‏اى ساخته بود. او علاوه بر داشتن همه صفات اخلاقى، نفوذ كلمه بسيارى داشت كه توانست از يك جمع پريشان و پراكنده، يك امت بسازد و بزرگ‏ترين انقلاب قرن را برپا كند.
همين جامعيت او بود كه ميليون‏ها نفر، مشتاقانه آمدنش را جشن گرفتند و هزاران نفر جان و مالشان را فداى راهش نمودند و همه سختى‏ها را به جان خريدند و سرانجام ميليون‏ها نفر در خرداد 68 در بزرگ‏ترين تشييع جنازه تاريخ بشريت، او را بدرقه كردند.
مقام معظم رهبرى به عنوان شاگرد و جانشين آن حضرت و كسى كه طى ده سال پس از انقلاب، بالاترين مسئوليت‏ها را در زمان ايشان به‏عهده داشت، تنها كسى است كه بيشترين مطلب را راجع به آن حضرت بيان كرده و تا حدى توانسته است قسمتى از ويژگى‏هاى آن راهنما را بيان كند. اينك به گوشه‏اى از پيام حضرت آيت اللَّه خامنه‏اى كه به مناسبت رحلت امام صادر شده است، مى‏پردازيم:
آن بزرگوار قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقى را با حزم و حكمت و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبرى را با رقت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرن‏ها و قرن‏ها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت … او آن روح اللَّه بود كه با عصا و يد بيضاى موسوى و بيان و فرمان مصطفوى به نجات مظلومان كمر بست، تخت فرعون‏هاى زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت و به جهان اسلام حركت و به مبارزان و مجاهدان فى سبيل اللَّه شهامت و شهادت داد. او بت‏ها را شكست و باورهاى شرك آلود را زدود، او به همه انسان‏ها نيز فهماند كه انسان كامل شدن، على وار زيستن و تا نزديكى مرزهاى عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.                                    امام خمينى از جمله عالمان والامقامى بود كه قبل از آن كه رهبرى مردم را به دست بگيرد به خود سازى و تهذيب نفس پرداخت و توانست‏رذايل اخلاقى را از خود دور كند. پس از آن در صحنه تعليم و تربيت، شاگردانى پرورش داد، و مشكلات و علل سقوط و انحطاط جامعه اسلامى را شناخت. انسانيت و عزت مردم را بارور كرد و موفق شد دين را از داخل كتاب‏ها بيرون كشيده و به صحنه اجتماع بياورد.
شخصيت امام داراى ابعاد گوناگون بود، هرجا تكليف شرعى پيش مى‏آمد، بُعدى از ابعاد وجود او نمايان مى‏شد، در سال‏هاى قبل از انقلاب، مظهر نو آورى علمى در فقه و اصول، فلسفه و اخلاق بود، به همين جهت مردم بيشتر او را استادى بزرگ مى‏شناختند. حوادث سال‏هاى 41 و 42 كه دشمن سعى مى‏كرد اين كشور را از اسلام تهى كند، بُعد ديگر امام يعنى قدرت رهبرى، شجاعت و هوشيارى ايشان نسبت به حركات دشمن را مشخص ساخت. ايشان در تبعيد، پايه‏هاى انقلاب يعنى بحث‏هاى نظرى را بيان كرد و در مقابل همه نقشه‏ها و توطئه‏ها كه براى ساكت كردن او ريخته مى‏شد، از قبيل اخراج از عراق، شهادت فرزند برومندشان و نظاير آنها عكس العمل مناسب نشان داد و همه نقشه‏هاى دشمن را نقش بر آب كرد.
مقام معظم رهبرى عظمت كار امام را به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس مى‏داند و مى‏فرمايد:
به بركت اين مرد (امام) دنيا و ايران تكان خورد، هرچند ما نقش ملت را در انقلاب، نقش اول و درجه يك مى‏دانيم. اما چه كسى اين ملت را اين گونه هدايت كرد. چه كسى اين همه سرچشمه را در آنهابه جوشش در آورد و اين همه استعداد را زنده كرد؟ آيا غير از آن روح بزرگ و آن انسان عظيم كس ديگرى بود؟ عظمت كار او به ارتباطش با خدا و تهذيب نفس او بر مى‏گردد. امام يك انسان مهذب بود. دشمنان داخلى و خارجى او نيز اين ويژگى را قبول داشتند و اعتراف مى‏كردند كه او آدم مؤمنى است.
اينك براى شرح جامعيّت امام قدس سره و بررسى ابعاد گوناگون شخصيت ايشان، بحث را در سه عنوان پى مى‏گيريم:
ابعاد روحى و معنوى‏
الف) پرستش خداوند
روح عبادت و بندگى، آن است كه انسان به تمام معنا، بنده خدا شود و در تمام افعال و كردار خويش، تابع دستور او باشد و در هر كارى فقط رضاى او را جستجو كند.
امام خمينى قدس سره عابدى فرزانه بود كه توانست خود را از بندهاى غير خدايى آزاد كند. او براى خود، قلبى سليم و درونى نورانى ساخت و در خدا فانى شد. ذكر، زيارت و تلاوت قرآن رفيق او بود. روزه‏هاى طاقت فرسا در گرماى نجف، روح او را صيقل مى‏داد، تا نماز را با نوافل نمى‏خواند، افطار نمى‏كرد و در يك كلام، تمام عمر خود را با عبادت گذراند. هر روز، به دفعات مكرر و در ساعات منظم قرآن مى‏خواند و اين عمل را در بستر بيمارى در آخرين روزهاى عمرشان نيز ادامه داد. امام دائم الذكر بود و پيوسته قلبش به ياد خدا مى‏تپيد.نماز از نظر امام، اهميت ويژه‏اى داشت. جان او از نماز نيرو مى‏گرفت، رازهاى نهفته نماز را با ديد ملكوتى خويش مى‏ديد و آنها را در كتاب‏هاى «سرّالصلوة» و «آداب الصلوة» با نثرى بديع، به يادگار گذاشت.
مقام معظم رهبرى درباره ارتباط آن عبد صالح خداوند مى‏فرمايد:
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود.

صفحات: 1· 2

خير خواهى‏

«خيرخواهى» تقريباً مرادف واژه «نصيحت» در زبان عربى است و نصيحت يعنى؛ پيشنهاد كار يا گفتارى كه به صلاح شنونده باشد و شايد به همين دليل، پند و موعظه را هم نصيحت مى‏گويند. بنابراين «ناصح» كسى است كه نه تنها از شرارت، تبهكارى واخلال در كار ديگران خوددارى مى‏ورزد، بلكه با گفتار خود يا ارائه طرح و برنامه، درپى خيرآفرينى و اصلاح كار مردم است.
ارزش وضرورت‏
خيرخواهى در فرهنگ اسلام يك ارزش والا و پراهميت است و شارع مقدس بر تحكيم و فراگيرى آن در جامعه، تأكيد فراوان دارد؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود:
 «عَلَيْكُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فى‏ خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ افْضَلَ مِنْهُ»
بر شما باد كه به خاطر خدا خيرخواه مردم باشيد كه هرگز با عملى بهتر از آن به ملاقات خدا نخواهى رفت.
امير مؤمنان صلوات‏الله عليه، جامعه منهاى نصيحت را مالامال از شرّ و تباهى ارزيابى كرده، مى‏فرمايد:
 «لا خَيْرَ فى‏ قَوْمٍ لَيْسُوا بِناصِحينَ وَ لايُحِبُّونَ‏النَّاصِحينَ» در مردمى كه نه خيرخواه باشند و نه خيرخواهان را دوست بدارند، خيرى نيست.
حضرت باقر (ع) نيز دانشمندانى را كه اقدام به خيرخواهى نكنند، خائن دانسته، مى‏فرمايد:
 «الْعُلَماءُ فى‏ انْفُسِهِمْ خانَةٌ انْ كَتَمُواالنَّصيحَةَ»
دانشمندان، اگر خيرخواهى را ابراز نكنند، درنزد خود خائن هستند.
بنابراين، از نظر اسلام، هر كس هر دانش و تجربه‏اى كه كسب كرده، بايد در اختيار مردم گذارد و در حد توان به پيشرفت و بهروزى جامعه كمك كند. از آنجا كه ملّت، در يك تقسيم‏بندى كلّى به دو قشر، مسؤولان و مردم، تقسيم مى‏شود، وظيفه هر يك را به اختصار شرح مى‏دهيم.
الف- مسؤولان‏
قرآن و روايات گوياى آن است كه مسؤولان نظام اسلامى- از عاليترين مقام (رهبر) گرفته تا مديران عالى، ميانى، متوسط و حتى اعضاى عادّى خانواده دولت و هر مسؤول ديگرى- بايستى ناصح و خيرخواه مردم باشند و گرنه پستى را كه اشغال كرده‏اند، ناروا بوده و خود نيز خائن هستند، امام صادق عليه‏السلام از رسول خدا صلّى‏الله عليه و آله نقل مى‏كند كه فرمود:
 «مَنْ سَعى فى‏ حاجَةٍ لِاخيهِ فَلَمْ يَنْصَحْهُ فَقَدْ خانَ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
هر كس كار برادرش را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه او نباشد، به خدا و پيامبرش، خيانت كرده است.
از اين رو قرآن مجيد، وقتى داستان پيامبران بزرگى چون؛ نوح، هود، صالح و شعيب‏را بازگو مى‏كند، از ميان همه ويژگيهاى آنان، به خيرخواهى ايشان، اشاره مى‏كند، كه به رغم لجاجت و شرك مردم، بطور مستمر، آنان را به نيكيها دعوت مى‏كردند و برايشان خيرانديشانى امين بودند.
امام على عليه‏السلام نيز در وصف پيامبر خاتم (ص) مى‏فرمايد:
 «بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلَّالٌ فى‏ حَيْرَةٍ … فَبالَغَ (ص) فىِ‏النَّصيحَةِ وَ مَضى عَلَى‏الطَّريقَةِ»
خداوند، پيامبر (ص) را در حالى كه مردم در گمراهى و حيرت بودند، برانگيخت و آن حضرت در خيرخواهى، سنگ تمام گذاشت و بر راه (مستقيم) عبور كرد.
همين طور آن حضرت پس از شهادت محمدبن‏ابوبكر، طىّ نامه‏اى مالك اشتر را از «نصيبين» احضار مى‏كند تا به مصر گسيل دارد و ضمن آن مى‏نويسد:
 «اسْتَخْلِفْ عَلى عَمَلِكَ اهْلَ الثِّقَةِ وَالنَّصيحَةِ مِنْ اصْحابِكَ» يكى از ياران مورد اطمينان و خيرخواه خود را به جاى خويش بگمار.
رسول گرامى اسلام صلّى‏الله عليه و آله، حتى هنگام ارسال چند نامه‏رسان به دربار پادشاهان، به آنان فرمود:
 «انْصَحُوالِلَّهِ فى‏ عِبادِهِ فَأِنَّهُ مَنِ‏اسْتَرْعى شَيْئاً مِنْ امُورِالنَّاسِ ثُمَّ لَمْ يَنْصَحْهُمْ حَرَّمَ‏اللَّهُ عَلَيْهِ‏الْجَّنَةَ» به خاطر خدا، براى بندگانش خيرخواهى كنيد، زيرا هر كس بخشى از امور مردم را به عهده بگيرد، ولى خيرخواه آنان نباشد، خداوند، بهشت را بر او حرام مى‏كند.
ب- مردم‏
ملّت نيز به صورت فردى و اجتماعى وظيفه دارد كه خيرخواه خود، دولت و كشورباشد و اين حقّى است كه اسلام برعهده او نهاده است؛ امير مؤمنان صلوات‏اللّه عليه فرمود:
 «ايُّهَاالنَّاسُ انَّ لى‏ عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَىَّ حَقٌّ؛ فَامَّا حَقُّكُمْ عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُمْ وَ … امَّا حَقّى‏ عَلَيْكُمْ فَالْوَفاءُ بِالْبَيْعَةِ وَالنَّصيحَةُ فىِ‏المَشْهَدِ وَالْمَغيبِ …» مردم! من برعهده شما حقّى دارم و شما نيز برگردن من حقى داريد؛ اما حق شما بر من، خيرخواهى براى شماست … اما حق من بر شما، وفادارى به بيعت و خيرخواهى در حضور و غياب است.
لازمه خيرخواهى اين است كه مردم، همه كارهاى دولت و مسؤولان را زير نظرداشته باشند و با صفا و صميميت با آنان همكارى كنند؛ كارهاى خوبشان را سپاس گويند و ارج گذارند و اشتباهاتشان را با سخنى استوار گوشزد نمايند و از ارائه نظرات اصلاحى خويش دريغ نورزند. جامعه‏اى كه مردم و مسؤولان آن، نيك سيرت و خيرانديش باشند، راه‏سعادت را مى‏پويد و بهشت برين در انتظار اوست، چنان كه رسول خدا صلّى‏الله عليه وآله فرمود:
 «مَنْ يَضْمَنُ لى‏ خَمْساً اضْمَنُ لَهُ‏الْجَنَّةَ … النَّصيحَةُ لِلَّه عَزَّوَجَلَّ وَالنَّصيحَةُ لِرَسُولِهِ‏وَالنَّصيحَةُ لِكِتابِ‏اللَّهِ وَالنَّصيحَةُ لِدينِ اللَّهِ وَ النَّصيحَةُ لِجَماعَةِ الْمُسْلِمينَ» هر كس (انجام) پنج چيز را براى من تضمين كند، من بهشت را برايش تضمين مى‏كنم:
خيرخواهى براى خداى بزرگ، خيرخواهى براى پيامبرش، خيرخواهى براى كتاب خدا، خيرخواهى براى دين خدا و خيرخواهى براى همه مردم.

صفحات: 1· 2

شکستن حریم عفاف و پاکدامنى‏

بخش مهمى از نارضایتى‏ها، اختلافات و درگیرى‏هاى بین زن و شوهر به جهت عدم رعایت‏اصول اخلاقى و آموزه‏هاى آن است. گرفتار شدن هر یک از آنان به فساد اخلاقى، مانند تسلیم در برابر شهوات و شکستن حریم عفت و ناموس و تن دادن به آلودگى‏هاى جنسى یکى دیگر از آسیب‏هاى اخلاقى و عوامل سست شدن بنیان خانواده است. امیرالمؤمنین (ع) مى‏فرماید:
در آخرالزمان زنانى پیدا مى‏شوند که برهنگى و خودنمایى پیشه مى‏کنند، داخل فتنه‏ها مى‏شوند و به شهوات رو مى‏آورند و براى لذت‏ها شتابان و محرمات را حلال مى‏شمارند
در منابع اسلامى آسیب‏هاى بى حجابى، که از مصادیق شکستن عفت زنان است تبیین شده است و ما به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1. زنان بى‏تقوا و بى‏حجاب، بهترین دام براى شیطان‏اند.
2. زن بى‏حجاب و بدحجاب ننگ و آتش جهنم است.
وقتى زنى براى غیر شوهرش خودش را خوشبو کند، مایه آتش جهنم و باعث ننگ است.
3. زن بى‏حجاب دینش ضعیف است.
بر شما لازم است لباس‏هاى ضخیم بپوشید، براى اینکه هر کسى که لباسش نازک است، دین او مثل لباسش ضعیف است.
4. زن بدحجاب دچار آسیب‏ها و آفت‏هاى فراوانى مى‏شود.

کسى که به سرعت به دنبال شهوات برود، در واقع شتابان به سوى آفت مى‏رود.

شایان ذکر است موضوع بى‏عفتى منحصر در زنان نمى‏باشد و در مردان نیز این بحث قابل طرح و تبیین است که نظر به محدودیت حجم کتاب در اینجا به آن پرداخته نشده است.
راههاى پیشگیرى و درمان‏
به منظور پیشگیرى و درمان آسیب‏هاى اخلاقى به ویژه آسیب‏هاى مربوط به زبان موارد زیر پیشنهاد مى‏گردد:
1. پایبندى به مقررات اسلام و آراستگى به فضائل اخلاقى؛
2. ایجاد ارتباطات قوى با بستگان، خویشان و نزدیکان؛                      
3. اندیشه قبل از سخن گفتن و توجه به نتایج و بازتاب دنیوى و کیفر اخروى آنچه گفته مى‏شود؛
4. دورى از دوستان و محیط ناباب که یکى از ریشه‏هاى بدزبانى به شمار مى‏آید؛ «1»
5. تشکیل محکمه خانوادگى هنگام بروز اختلاف و ایجاد صلح میان زن و شوهر توسط خانواده؛

6. شناخت ریشه آسیب‏هاى اخلاقى و تلاش در جهت اصلاح آنها؛
7. گرامى داشتن و ارج نهادن به فرزندان  و صمیمى بودن با آنها .

آسیب شناسى خانواده، ص: 39

آداب معاشرت

قطع رحم و ترک رسیدگى و ارتباط با خویشان و بستگان که در اسلام به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است از آسیب‏هاى جدى خانواده به شمار مى‏رود و علاوه بر آثار سوء مترتب آن، کسى که مرتکب این عمل شود از فواید و برکات صله رحم که در منابع اسلامى به آن وعده داده شده است محروم مى‏ماند. از جمله فوائدى که به واسطه قطع رحم فرد از آن محروم مى‏گردد؛ عبارت است از: طول عمر، فراوانى روزى، حسن خلق، پاکى اعمال و دفع بلا، آسانى حساب و آبادى شهرها؛ آثار سوء آن نیز عبارتند از: لعن و نفرین خدا، فساد در زمین، تسریع نابودى، نزدیک شدن مرگ‏ها، خالى شدن شهرها از ساکنین آن و ….

سوء معاشرت‏
ازدواج در حقیقت یک پیمان و پیوند حقوقى و اخلاقى است که طرفین مى‏خواهند در غم و شادى، سلامت و بیمارى شریک و در همه مراحل زندگى غمخوار و پشتیبان هم باشند.
تعامل در زندگى مشترک و جهت دهى اختلاف نظرها و سلیقه‏هاى دو طرفه لازمه زندگى خانوادگى است و این هنگامى به وجود مى‏آید که روابط دو سویه زن و شوهر و آنها با فرزندان بر پایه‏هاى عاطفه، تعقّل و اخلاق استوار باشد.
برخورد نیکو و آرامش بخشیدن به خانواده از مهم‏ترین وظایف مرد در قبال همسرش است. ورود مرد به خانه باید سبب گرمى و امنیت براى همسر باشد. اسلام بر این اصل تأکید فراوانى دارد. بر خلاف آن سوء معاشرت و بدزبانى و عدم برقرارى ارتباط صحیح و سالم با اعضاى خانواده به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى به شمار مى‏آید.
از آسیب‏هاى ارتباطى مطرح در این زمینه مى‏توان از تحقیر، تمسخر، ملامت و سرزنش و ناسزاگویى نام برد که به آنها اشاره مى‏شود.
1. تحقیر
در آیین مقدس اسلام، همه افراد بشر به طور عام و مسلمانان به طور خاص، اعم از زن و مرد،فقیر و غنى، ضعیف و قوى، کوچک و بزرگ، عزیز و محترم‏اند و بر اساس احادیث وارد شده، تحقیر هیچ یک از آنها جایز نیست.

تحقیر به عنوان یکى از آسیب‏هاى اخلاقى و تربیتى خانواده در نظام تعلیم و تربیت اسلامى، امرى درونى و نفسانى است که مى‏تواند در قالب‏هاى گوناگونى ظاهر شود:
عیب‏جویى، دشنام، تهمت، ضرب و شتم و … که به اختصار به آنها مى‏پردازیم:

صفحات: 1· 2

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت

 

خدایاتورامی ستایم وهرشب درسجاده عشق،باقطره قطره،مرواریداشک می خوانمت وباستارگان آسمان ، غرق در تمنا می شوم که ای معشوق من ، نیست بودم ، هستم کردی. خوار بودم ، عزیزم گرداندی.مرده بودم ، زندگی ام دادی.
حال ای همه امیدم ، تو را به دعای شکرریز میوه سوگند می دهم ، خشوعت را به دلم ،خضوعت را به بدنم واشک درتاریکی شبها رابه چشمانم هدیه کن.
ای محبوب من ، به کلام عطشناک باران و به بوی گل وگندم ونان ،به شیدایی لاله های رسالت ، به تقوای ریحانه نبوت  سوگندت می دهم ، محبت خودت را و محبت کسی که تو را دوست می دارد و محبت هر عملی که مرا به تونزدیک ترمی گرداند ، دردلم جای دهی.کمک کن در قلبم که  نهان خانه عشق توست ، جز تو را  راه ندهم.


خدایا تورا به گلچامه های تلاوت، به گل آیه های عبادت ، به گلشاخه های صداقت قسم ، یاریم ده همواره دوستت بدارم . پس آنگاه که مرا دوست شدی ، چشمم شوتا با آن ببینم ، زبانم شوتا باآن سخن بگویم.
خدایا گلها دست های خواهش زمین اند پس ، ای  کاش مانندآنهاصادق باشم تا قنوت گریه هایم  مرا
آرامش دل باشد . 

 

 

 ای کاش مانندسبزه ها برای بارش رحمت ، نگاهم فقط به دستان تو باشد.
ای کاش مانند ماهی ها ، التماس باران کنم .
ای کاش مانند قطره ای در اقیانوس بودن تو،غرق شوم.
ای کاش مانند تن پوش بهار، من نیز پوشیده لطف سبزت باشم.
ای کاش با بال های پروانه ها با سجود شاپرکها همراه با
قاصدک ها ، غزل خوان بالی بگشایم و به سوی توبیایم.

نویسنده : منوره حیدری

 

با عرشیان


همی گویم و گفته ام بارها                          بود کیش من مهر دلدارها 
پرستش به مستی است در کیش مهر               برونند زین جرگه هشیارها

با توکل به خدا قصدمان بر این است که هر از چند گاهی گزیده ای از زندگی بزرگان را بر لوح دل بنگاریم و از مقابل چشمان شما نیز بگذرانیم . امیدوارم در این سیر و سلوک با نظراتتان یاریمان نمایید .


نسب علامه طباطبایی
علامه طباطبایی اصالتاً اهل تبریز بودند و در یک خانواده مجتهد ، متقی ، عالم و دیندار رشد کردند . تا چهارده نسل پشتشان همه عالم و عالم زاده بودند ، نسب ششم ایشان به آقا میرزا محمد علی قاضی ( رحمـه الله علیه ) می رسد و لقب » قاضی « هم از ایشان شروع        می شود ، زیرا در تبریز به امر قضاوت مشغول بوده اند لذا به ایشان علامه سید محمد حسین طباطبایی قاضی می گفتند .
دوران کودکی ونوجوانی 
علامه ( رحمه الله علیه ) در سال 1281 شمسی در یک خانواده مرفه متولد می شود ، در پنج سالگی مادرش را از دست می دهد و در ده سالگی پدرشان دار فانی را وداع می گویند . ایشان برادری به نام آقا سید محمد حسن طباطبایی معروف به آیت الله الهی ( رحمه الله علیه ) دارند که رابطه این دو برادر هم چون یک روح در دو جسم بوده است .

صفحات: 1· 2

شاعران در چشم‏انداز قرآن‏


 «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ الَمْ تَرَ انَّهُمْ فى‏ كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ وَ انَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ الَّا الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدَ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (شعرا، آيات 224- 227)
شعرا كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى‏كنند. آيا نمى‏بينى كه شاعران در هر وادى سرگشته‏اند و چيزهايى مى‏گويند كه خود عمل نمى‏كنند؟ مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند و خدا را فراوان ياد نمودند و چون مورد ستم واقع شدند، به دفاع از خويشتن برخاستند و آنها كه ستم كردند بزودى خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز مى‏گردند.
مشركان مكه، با توجه به تأثير عميق قرآن و آهنگ خاصّ و موزون برخى از آيات، آن را شعر و پيامبر اسلام را شاعرى زبردست تلقى مى‏كردند. آيه مزبور با معرفى شاعران گمراه، بطور كنايه، نسبت شاعرى را از پيامبر اكرم (ص) نفى مى‏كند. استدلالهاى آيات مزبور را در اين زمينه چنين مى‏توان بيان كرد:
الف- بيشتر افراد كوته‏فكر كه به تصورهاى موهومى دل خوش كرده‏اند، از شاعران‏غيرمتعهد پيروى مى‏كنند، ولى افرادى كه از پيامبر (ص) پيروى مى‏كنند، به منظور رشد يافتن و رسيدن به واقع و درك حقيقت است.

 


ب- شاعران بيشتر بر اساس تخيّل شعر مى‏سرايند. و هيچ قيد و بندى ندارند و حدّ و مرزى نمى‏شناسند، ولى‏پيامبر اسلام سنجيده و حكيمانه و بر اساس وحى سخن مى‏گويد!
 «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ انْ هُوَ الَّا وَحْىٌ يُوحى‏»
ج- كردار شاعران با گفتارشان تطبيق نمى‏كند، چيزهايى مى‏گويند كه با عملشان هماهنگ نيست، ولى پيامبر اسلام (ص) هر چه مى‏گويد در عمل بدان پايبند است.
با اين سه دليل، ثابت مى‏شود كه پيامبر (ص) شاعر نيست. اكنون بايد ديد نظر قرآن در خصوص شعر و شاعران چيست؟
شعر و شاعران از ديدگاه قرآن‏
قرآن با شعر و شاعران مخالف نيست و شعر را از آن جهت كه شعر است، نكوهش نمى‏كند و شاعران را به جرم شاعر بودن، به باد انتقاد نمى‏گيرد؛ بلكه ارزيابى قرآن در اين مورد بر اساس هدفها و جهتگيريهاست قرآن شعرى را نكوهش مى‏كند كه بى‏معنا باشد و با شاعرانى مخالف است كه از حق رو برگردانده و راه فساد در پيش گيرند. اما شاعرانى كه در جهت احياى آرمانهاى مكتبى، حرّيت، عدالت و مبارزه باستمگرى شعر مى‏سرايند، در رديف مجاهدان راه خدا قرار مى‏گيرند، به همين جهت، قرآن اين دسته را از دسته اول جدا كرده و چهار صفت برايشان مى‏شمارد: ايمان، عمل صالح، ذكر پيوسته خدا و برائت از ظالمان.
علّامه امينى مى‏گويد:
 «در اين آيات، نكوهش درباره شاعران متعهد نرسيده است و تنها مراد اين آيات اين است كه شاعران باطل‏سرا را مذمت كند. چه آنكه شعر با امواج نامرئى كه به وجود مى‏آورد، در روح شنونده اثر مى‏گذارد. قرآن مى‏خواهد جلوى اين اثرهاى نامطلوب را بگيرد.»
  معارف قرآن (ج‏4) كد 4/220، ص: 152

پابرهنگان‏

 «قالُوا انُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْارْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمى‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ انْ حِسابُهُمْ الَّا عَلى‏ رَبّى‏ لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ» (شعرا، آيات 111- 114)
گفتند: آيا ما به تو ايمان آوريم، در حالى كه افراد فرومايه و كم ارزش از توپيروى كرده‏اند.
(نوح) گفت: من چه مى‏دانم (و چه كار دارم) كه آنان (در گذشته) چه كارى مى‏كرده‏اند. حساب آنان تنها با پروردگار من است اگر شما مى‏فهميد! و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
يكى از معيارهاى ارزيابى يك مصلح يا يك مكتب، بررسى شخصيت طرفداران آن است. اگر اين طرفداران و پيروان، انسانهايى باتقوا، بصير، حق‏شناس، صالح، خادم و برخوردار از مكارم اخلاق باشند، معلوم مى‏شود كه آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير است و برعكس اگر افرادى بدسابقه، فاسد، شرور، ظالم، جاهل و نادان باشند، معلوم مى‏شود آن مصلح و آن مكتب بر مبناى حق و خير نيست. بزرگان قوم نوح كه خود مترف و فاسد بودند به ارزيابى اطرافيان نوح پرداختند، ولى مبناى ارزش آنان غلط بود.
آنان پول، ثروت، مقام و موقعيت اجتماعى و ظاهرى را ارزش مى‏دانستند و افرادى را كه به شغلهاى‏پايين اشتغال داشتند جزو افراد شريف و خوب نمى‏شمردند، بلكه آنان را، اراذل، پست و بى‏هويت مى‏دانستند.

 

در جامعه‏هاى فاسد همچون زمان نوح همه اقدامات و فريادهاى حق‏طلبانه محرومان نيز جرم و جنايت محسوب مى‏شود و زندانها و محاكم قضايى پر از افرادى است كه به جرم حق‏خواهى و قيام عليه ظلم و ستم محكوم شده و يا متّهمند.
پاسخ حضرت نوح به مترفين و مرفّهين بى‏درد اين است كه وظيفه من دعوت انسانها به سوى انسانيت و فضيلت است؛ بر فرض كه اين پيروان در گذشته آدمهاى خوبى نبوده‏اند، ولى حالا ايمان آورده و در مسير كمال واقع شده‏اند و من به گذشته آنها نه علم دارم و نه كار دارم، چه اينكه خداوند هم خود به گذشته آنان آگاه است و هم خود به حساب آنان مى‏رسد. من به عنوان يك مصلح بايد حال و آينده را اصلاح كنم. اينان به من ايمان آورده‏اند، من حق ندارم مؤمنان را طرد كنم، بلكه بايد آنان را بپذيرم و در پيمودن مدارج كمال يار آنان باشم.
پيامبران و پابرهنگان‏
در طول تاريخ، پيامبران با دو طبقه عمده برخورد داشته‏اند، اول كاخ‏نشينان وقدرتمندان كه بيشتر جبهه مخالف را تشكيل داده‏اند و عده قليلى از آنان به پيامبران ايمان آورده‏اند، آن عده قليل نيز يا ثروتمندان و قدرتمندانى بوده‏اند كه در همان حال اخلاق كوخ‏نشينى داشته‏اند و يا در آنان انقلاب فكرى حاصل شده است.
دوم كوخ‏نشينان و پابرهنگان؛ اغلب طرفداران پيامبران از اين طبقه بوده‏اند و پيامبران نيز نجات آنان از يوغ ظلم و ستم كاخ‏نشينان را در صدر برنامه‏هاى خويش قرار داده‏اند. در بررسى نهضتهاى حق‏طلبانه و الهى، هميشه گروه اول در مقابل پيامبران و گروه دوم را همراه پيامبران و مصلحان مى‏بينيم و از اينجاست كه مى‏توان فهميد اگر نهضتى ادعاى حق‏طلبى داشته باشد، ولى پيروانش از طبقه كاخ‏نشين باشند، بايد در صداقت آن شك كرد و هرگاه پابرهنگان مؤمن و كوخ‏نشينان مجاهد از سوى سران نهضتى طرد شدند و مورد بى‏مهرى قرار گرفتند، بايد باور داشت كه نهضت و انقلاب، استحاله شده و حق از آن رخت بر بسته و باطل جايگزين آن شده است، گرچه داعيه حق‏طلبى و فرياد حق‏خواهى‏شان بلند باشد.

حقيقت قلب سليم‏

در قرآن، براى قلب، اوصاف مختلفى شمرده شده است، از جمله:
الف- قسى و سخت‏
 «وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
اگر تو تندخو و سنگدل بودى، از اطرافت پراكنده مى‏شدند.
 «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ»
سپس دلهاى شما سخت شد.
ب- بيمار
 «فى‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»
در دلهاى آنان بيمارى است، خداوند نيز بر بيمارى‏شان افزود.                    
ج- گناهكار
 «وَ مَنْ يَكْتُمْها فَانَّهُ اثِمٌ قَلْبُهُ»
هر كس گواهى را كتمان كند، بيقين دلش گناهكار است.
د- منحرف‏
 «انْ تَتُوبا الَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما»»
اگر شما به سوى خدا توبه آريد، به نفع شماست، چون دلهايتان منحرف شده است.
ه- مردّد
 «وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى‏ رَيْبِهِمْ يَتَرَدُّونَ»
و دلهايشان در شك و ترديد افتاد، در نتيجه آنها در شك خود سرگردانند.
و- متعصب‏
 «اذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا فى‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ»
زمانى كه كافران در دلهاى خود تعصب قرار دادند.
ز- سالم‏
با توجه به آيات مزبور، روشن مى‏شود كه قلب سليم، قلبى است كه از آفات ياد شده همانند غفلت، تكبر، سركشى، و … در امان باشد. چنين قلبى مى‏تواند حرم امن الهى بوده، در قيامت به حال انسان مفيد باشد.

 

رفيق ناباب‏

 «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلًا يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنى‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلًا لَقَدْ أضَلَّنى‏ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنى‏ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْانْسانِ خَذُولًا» (فرقان، آيات 27- 29)
و روزى كه ستمگر دو دست خود را به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: اى كاش به همراه پيامبر، راهى بر مى‏گزيدم. اى واى بر من! كاش فلان شخص را دوست خود نمى‏گرفتم. او مرا پس از آنكه قرآن به سراغم آمد، گمراه ساخت و شيطان، خوار كننده انسان است.
انسان به اقتضاى فطرت و نيازهاى اجتماعى خود، نيازمند دوست است، ولى آنچه كه در اين ميان مهمّ است، چگونگى دوست است. اسلام همان اندازه كه به همنشينى با افراد و دوستان خوب توصيه كرده، به همان اندازه نيز همنشينى با دوستان بد و افراد بى‏بند و بار را منع كرده است.


انتخاب دوست، ملاك شخصيت‏
دوست هر كس نمودار و معيار سنجش شخصيت اوست، چنان كه حضرت سليمان عليه السلام فرموده است:
 «لا تَحْكُمُوا عَلى‏ رَجُلٍ بِشَىْ‏ءٍ حَتَّى تَنْظُرُوا إِلى‏ مَنْ يُصاحِبُ، فَإِنَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْكالِهِ وَ أقْرانِهِ …»
به زيان كسى قضاوت نكنيد مگر آنكه به دوستانش نظر بيفكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و ياران خود شناخته مى‏شود.
دليل اين امر روشن است و آن اينكه افراد بر اثر همنشينى زياد با يكديگر، اخلاق، افكار و خصوصيات همديگر را كسب كرده، يكى مى‏شوند؛ مانند دو برادرى كه ديدن يكى باعث يادآورى ديگرى مى‏شود. ارسطو در اين‏باره مى‏گويد:
 «دوستى، جاى گرفتن دو روح در يك جسم است، در حدى كه اگر دو كس با هم دوست شدند، تشخيص يكى از ديگرى خالى از اشكال نباشد.»
ديگرى مى‏گويد:
 «در دوستى، روحها چنان به يكديگر در مى‏آميزند كه هرگونه جدائى از ميان مى‏رود.»

صفحات: 1· 2

روزى نيكو

 

«وَالَّذينَ هاجَرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا اوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ اَ وَ خَفُ الرَّازِقغَ لَيُدْخِلَشُ‏مْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَ انَّ اللَّهَ لَعَلرٌ حَلرٌ» (حج، آيات 58- 59)
و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس كشته شدند يا مردند، خداوند به آنها روزى نيكو مى‏دهد كه او بهترين روزى‏دهندگان است، خداوند آنها را در محلى وارد مى‏كند كه از آن خشنود خواهند شد و خداوند دانش فراوان و شكيبايى بسيار دارد.
هجرت يا مهاجرت به معنى ترك كردن و جدا شدن از غير مى‏باشد و در عرف به‏«رفتن» و «كوچ كردن» از محلى به محل ديگر گفته مى‏شود، ليكن در اصطلاح قرآنى به معنى رفتن از ديار كفر به ديار ايمان است.
هجرت به شكلهاى مختلفى صورت مى‏گيرد، از جمله:
الف- هجرت آفاقى: انسانى كه براى اصلاح جامعه به مبارزه بر مى‏خيزد، گاه به علت كمبود نيرو و توانايى لازم، عدم رشد فكرى مردم براى درك ضرورت اصلاح و قوى بودن دشمن، در مبارزه خود ناكام مى‏ماند. در اين هنگام، تاكتيك مبارزه اقتضا مى‏كند كه به منظور حفظ نهضت، تأمين امكانات و نيروهاى لازم و فراهم شدن زمينه‏هاى مساعد فرهنگى، از محيط اجتماعى خود به مكان مناسب ديگرى هجرت كند، اگر چه اين كوچ، با سختيها و مشكلات فراوانى از قبيل گرسنگى، آوارگى، فقر، بيمارى و گاهى مرگ، همراه باشد. از اين رو، خداوند فرموده است: كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، و سپس (در اين راه) كشته شده، يا با مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به آنان روزى پسنديده عطا خواهد كرد.

صفحات: 1· 2

نقش اسلام در پيشرفت علم و تمدن‏

اسلام همانند اديان ديگر الهى به فراگيرى علم و دانش دستور داده و تشويق كرده است.
علاوه بر آن، دعوت اكيد قرآن به مطالعه و تعقّل در جهان خلقت، طبيعت، تاريخ و آفرينش پيچيده انسان، اثر بسيار زيادى در پيشرفت دانش نظرى و تجربى بشر داشته است.
جداى از اينها در قرآن و روايات امامان معصوم (ع) موارد بسيارى وجود دارد كه حاوى اصول و ضوابط بنيادين براى هدايت و شكل‏گيرى علوم تجربى و نظرى است؛آياتى كه بيانگر حقايق تجربى، طبيعى و تاريخى است و به بيان تاريخ تكوين و پيدايش زمين، آسمان، ستارگان، انسان و موجودات پرداخته يا ضمن نقل حوادث گذشتگان به بيان احكام و سنن غيرقابل تغيير حاكم بر زندگى فردى و اجتماعى انسان مى‏پردازد.
اين آيات و روايات، ناظر به اجتهاد در تمام رشته‏هاى علمى است و خود، به منزله اصولى است كه بايد مبناى تحقيقات دانشمندان و فقيهان قرار گيرد و فروعات را از آنها استنباط كنند. در اين راستا به روايت معروف زير توجه كنيد:
 «عَلَيْنا الْقاءُ الْاصوُلِ الَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّفَرُّعِ»
وظيفه ما آن است كه اصول (علوم) را به شما ياد دهيم و وظيفه شما استنباط فروعات است.
اين روايت، ناظر به القاى اصول در همه علوم از جانب خدا، پيامبر و امامان و استنباط فروع توسط مجتهدان هر علمى است و اختصاص به فقه ندارد؛ اگر كسى اهل تحقيق باشد، درمى‏يابد كه اصول و كلمات جامع قرآن و حديث درباره جهان و انسان، كمتر از روايات فقهى نيست و در حقيقت اگر دانشمندان علوم و فنون اسلامى فهم كليدى خود را با اصول ارزشى و دانشى دين هماهنگ كنند، مفسران تجربى قرآن كريم هستند.
در سده‏هاى قبل، عالمان مسلمان با رجوع به آيات و روايات وارده در علوم مختلف و تعقل و تفكر و تحقيق، فروعات بسيارى را كشف كردند، ولى متأسفانه در سده‏هاى اخير در اين زمينه عقب مانده‏ايم و اين وظيفه عالمان مسلمان است كه در زمينه‏هاى مختلف به قرآن و سنت رجوع كنند و آيات و روايات وارده در رشته‏هاى مختلف علمى را به دست آورده، به منزله اصول علمى قرار دهند و پيرامون آنها به تحقيق و تفريع بپردازند.
دستورالعملى به صنعتگران‏
در سوره سبأ نيز نعمت زره‏سازى در مورد حضرت داوود (ع) ذكر شده است:
 «آهن را برايش نرم كرديم، كه زره‏هاى بلند بساز و در بافتن زره‏ها، اندازه را نگهدار و كارهاى‏شايسته انجام دهيد كه من به كارهايتان بينايم.

صفحات: 1· 2

سكوت، به هنگام تلاوت قرآن‏

«وَاذا قُرِى‏ءَ الْقُرْآنُ فَاسْمَعُوا لَهُ وَانْصِتُوالَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (اعراف، آيه 203)

 


هنگامى كه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، تا مشمول رحمت خدا قرار گيريد.
 «انصتوا» از ماده «انصات» به معناى سكوتِ همراه با گوش دادن است. اين آيه شريف مسلمانان را امر مى‏كند كه به هنگام تلاوت قرآن سكوت كنند و به كلام الهى گوش جان بسپارند بدان اميد كه پيام حق در گوش جانشان نشيند و مورد رحمت و هدايت الهى قرار گيرند. بر مسلمانان لازم است كه به اين دستور عمل كنند و هرگاه قرآن خوانده مى‏شود، سكوت كنند و گوش فرا دهند و در مضامين آيات بينديشند. متاسفانه در جامعه اسلامى ما، اين دستور قرآن به خوبى مورد عمل قرار نمى‏گيرد و در مجالس ومحافل هنگام تلاوت قرآن، افراد ادب استماع را رعايت نمى‏كنند و سكوت نمى‏نمايند در حالى كه كلام الهى واجب الاحترام است.
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
هر كس به سوى خدا شوق دارد، كلام خدا را گوش دهد.

در حديث ديگرى فرمود:
هركس به آيه‏اى از كتاب خدا گوش دهد، دو حسنه براى او نوشته مى‏شود و هركس آيه‏اى ازكتاب خدا تلاوت كند، در قيامت به صورت نورى براى او خواهد بودتنها موردى كه اين حكم، شكل وجوب به خود مى‏گيرد، درنماز جماعت است كه مأموم هنگام شنيدن قرائت مام جماعت بايد سكوت كند، و جمعى از فقها اين آيه رادليل بر سقوط قرائت حمد و سوره از مأموم دانسته‏اند.
از جمله رواياتى كه بر اين حكم، دلالت دارد حديثى از امام باقر (ع) است كه فرمود:


 «وَاذا قُرِءَ الْقُرْآنُ فِى الْغَريضَةِ خَلْفَ الْامامِ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَانْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»


هنگامى كه قرآن درنماز فريضه و پشت سرامام خوانده مى‏شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد، شايد رستگار شويد. 

  تعاليم قرآن (ج‏5) كد 4/114، ص: 125

دوست نزديك‏تر از من به من است!

 

 «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ.»

ما آدمى را آفريديم و از وسوسه‏هاى نفس او آگاه و از رگ قلبش به او نزديكتريم.
قرآن رابطه خدا با انسان را رابطه «قيّومى» و «احاطه‏اى» مى‏داند. در اين آيه نوع ديگرى از رابطه را بيان مى‏كند و آن، رابطه «قُربى و معيّتى» است؛ بدين معنا كه خداوند پيوسته با همه موجودات همراه است و در هيچ زمان و مكانى از آنها جدا نيست.

 «وَ هُوَ مَعَكُمْ ايْنما كُنْتُمْ»

و او با شماست هر جا كه باشيد.
البته مقصود از نزديك بودن و معيّت، مانند نزديكى دو جسم با يكديگر نيست كه از مقوله هم‏فضايى، هم زمانى و مثل آن باشد. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:


 «مَعَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ لا بِمُقارَنَةٍ وَ غَيْرَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ لا بِمُزايَلَةٍ»

او با همه چيز است بدون پيوستگى و غير از همه چيز است بدون گسيختگى.
تشبيه و تمثيل‏
نزديكى خدا به انسان از شدّت وابستگى ما به او سرچشمه مى‏گيرد. اين وابستگىِ‏شديد و رابطه تنگاتنگ در قالب وابستگيهايى نظير: دريا و قطره‏هايش، گل و برگهايش، جسم و سايه‏اش، دريا و امواجش، گل و عطرافشانى‏اش بيان شده، » ولى هيچ يك از آنها نمى‏تواند به درستى بيانگر نوع ارتباط خدا با جهان و انسان باشد و خود قرآن كه نزديك بودن خدا به انسان را نزديكى از شاهرگ و شريان قلب به انسان نزديكتر مى‏خواند براى تقريب ذهن است و گرنه قرب خدا از آن بالاتر و برتر است. علّامه طباطبائى (ره) در اين باره مى‏نويسد:
جمله «نَحْنُ اقْرَبُ الَيْه مِنْ حَبْلِ الْوَريد» مى‏خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه كس فهم ادا كند وگرنه مسأله نزديكى خدا به انسان مهمتر از آن و خداى سبحان بزرگتر از آن است؛ چرا كه خداوند كسى است كه نفس آدمى را آفريد و آثارى براى آن قرار داده است.
او بين انسان و نفسش و بين او و افعالش واسطه، و حتى از خود انسان به وى نزديكتر است و چون اين مطلب، مهم و تصوّرش براى مردم دشوار است آن را در حدّاقلّ عبارت ممكن بيان كرده و فرموده: «ما از رگ وريد او به او نزديك‏تريم» و يا در جاى ديگر قريب به اين معنا را آورده و فرموده:

 

«انَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» 


 خدا بين انسان و قلبش واسطه و حائل مى‏شود.

   معارف قرآن (ج‏6) كد 4/233، ص: 49

قرآن برنامه کاملی برای آیین همزیستی ارائه داده است .

 

«لا يَنْهكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلوُكُمْ فِى الدِّينِ وَ لَمْ‏يُخْرِجوُكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ انْ تَبَرُّؤهُمْ وَ تُقْسِطوُا الَيْهِمْ انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ انَّما يَنْهكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلوُكُمْ فِى الدّينِ وَ اخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَروُا عَلى‏ اخْراجِكُمْ انْ تَوَلُّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِموُنَ»

خدا شما را از نيكى و عدالت نسبت به آنان كه با شما به خاطر دين نجنگيده‏اند و از سرزمينتان اخراجتان نكرده‏اند، بازنمى‏دارد، همانا خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مى‏كنند، دوست دارد. خدا تنها شما را از دوستى ورزيدن با كسانى نهى كرده كه بر سر دين با شماجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون كردند و از اخراجتان پشتيبانى كردند؛ و آنان كه چنين كسانى را دوست بدارند، ستمكارند.
اين آيات، توضيحى است پيرامون آيه اوّل همين سوره كه مؤمنان را از اينكه با دشمنان خدا يعنى كافران رابطه دوستى داشته باشند، نهى كرده است. در اين آيه كافران را به دو دسته غيرمحارب و محارب تقسيم مى‏كند؛ گروه اوّل كافرانى هستند كه با مؤمنان جنگ نكرده و در اخراج آنها از مكه شركت نداشته‏اند، به همين دليل خداوند نيكى كردن به آنها را اجازه داده و نسبت به آنها رعايت قسط و عدل را مجاز دانسته است. امّا گروه دوم كه از درِ جنگ با مسلمانان در آمده و آنان را از مكّه اخراج كرده‏اند، نه تنها شايستگى بر خوردارى از روابط حسنه را ندارند بلكه سزاوار تنبيه نيز هستند:


 «الا تُقاتِلوُنَ قَوماً نَكَثوُا ايْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِاخْراجِ الرَّسوُلِ وَ هُمْ بَدَءُوكُم اوَّلَ مَرَّةٍ اتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ احَقُّ انْ تَخْشَوْهُ انْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»


آيا با قومى كه پيمانهاى خويش را شكستند و بر اخراج پيامبر همت گماشتند نمى‏جنگيد؟ در حالى كه براى نخستين بار آنان متعرّض شما شدند، آيا از آنها بيم داريد؟ و حال آنكه خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد.
اين آيات در حقيقت سياست خارجى مسلمانان را بيان مى‏كند و اختصاص به عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ندارد، بلكه در هر عصرى مسلمانان مى‏توانند روابط حسنه با كافرانى كه قصد جنگ با آنها را ندارند، داشته باشند ولى بايد با كافران حربى، ماجراجو و توطئه‏گر قطع رابطه كنند.
جلوگيرى از تسلط بيگانگان‏گفتنى است كه مسلمانان در برخورد با گروه اول بايد هشيار باشند كه داشتن روابط حسنه تا وقتى جايز است كه سبب تسلط كافران بر جامعه اسلامى نگردد، خواه تسلط فرهنگى و خواه سياسى و يا نظامى، زيرا قرآن كريم مى‏فرمايد:


                 
 «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلًا»

خداوند هرگز راهى براى [برترى و سلطه‏] كافران بر مؤمنان قرار نداده است.
با توجه به آيه فوق، امام خمينى (ره) چنين فتوا مى‏دهد: «اگر در روابط اقتصادى و غيرآن بر قلمرو اسلام و كشورهاى اسلامى، ترسيده شود كه بيگانگان تسلط سياسى يا غيرآن بر مسلمانان پيدا كنند كه اين تسلط موجب استعمار مسلمانان يا كشورهاى اسلامى شود هر چند از نظر فرهنگى باشد، بر همه مسلمانان واجب است از داشتن چنين روابطى دورى كنند و اين گونه روابط، حرام است.»

معارف قرآن (ج‏6) كد 4/233، ص: 97 

اى كه دستت مى‏رسد كارى بكن‏

 «وَانْفِقوُا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ انْ يَأْتِىَ احَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقوُلَ رَبِّ لَوْلا اخَّرْتَنى‏ الى‏ اجَلٍ قَريبٍ فَاصَّدَّقَ وَ اكُنْ مِنَ الصَّالِحينَ».

از آنچه روزيتان داده‏ايم، در راه خدا انفاق كنيد؛ پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد وبگويد: اى پروردگار من، چه مى‏شد اگر مرگ مرا اندكى به تأخير مى‏انداختى تا صدقه دهم و از شايستگان باشم.
انفاق از جمله مسائلى است كه اسلام بدان اهميّت بسيار داده و در آيات فراوانى به آن اشاره شده است. مفهوم انفاق در اسلام گسترده است و علاوه بر انفاقهاى واجب مانند زكات، خمس و نفقه، انفاقهاى مستحب مانند بخشش، وقف و صدقه را نيز در بر مى‏گيرد؛ چنانچه در روايات به آن اشاره شده و آن را شامل هر كار نيكى كه شخص انجام دهد يا آنچه انسان مؤمن براى برطرف كردن احتياج زندگى خود و خانواده‏اش خرج كند يا به وسيله آن آبروى خود را حفظ كند، دانسته است.

هشدار
خداى متعال در آيه مورد بحث انسان را به اين نكته توجه مى‏دهد كه تا فرصت از دست نرفته و قادر بر انجام امور خير به ويژه انفاق است، اقدام كند و از صفت مذموم بخل بپرهيزد تا به رستگارى برسد و گرنه با فرا رسيدن مرگ كه هرگز به تأخير هم نخواهد افتاد، حسرت خوردن سودى ندارد.
در توضيح مطلب فوق گفتنى است كه خداوند تصّرفات مشروع انسان در اموالش را نافذ شمرده و حتى براى برخى از اين تصرفات همچون انفاق در راه خدا اجر فراوان در نظر گرفته است. اما انسان بايد توجه داشته باشد اجازه تصرف در همه اموالش تنها تا زمان حياتش براى او ميّسر است و اگر در زمان حياتش بخواهد براى پس از آن وصيت كند اين وصيّت نيز تا ثلث اموالش نافذ است؛ و اگر شخصى نه در حال حيات از اين اموال براى تقرب به خدا استفاده كرد و نه براى بعد از خودش وصيّتى نمود، پس از مرگش تمام اموال او به ديگران منتقل شده و نفوذى را كه در اموالش داشت از دستش مى‏رود و همين مسأله سبب حسرت او خواهد شد؛ زيرا او مى‏توانست تمام سرمايه خود را در راههاى صحيح خرج كند و در حقيقت، همه را توشه سفر آخرت خود گرداند، ولى غفلت، جهالت و دنيا طلبى به او چنين امكانى نداد. آيه بالا انسان را به همين مطلب‏توجه مى‏دهد و مى‏گويد: اى بشر تا قدرت دارى و تصّرفت نافذ است، از آنچه روزى‏ات كرديم توشه برگير كه فرصت از دست مى‏رود و با رسيدن مرگ، دستت از دنيا قطع شده و اموال تو ملك ديگران مى‏شود و فقط تبعات و عذاب آن براى تو مى‏ماند.
در جاى ديگر مى‏فرمايد:


 «الَّذينَ يَكْنِزوُنَ‏الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لايُنفَقوُنَها فى‏ سَبيلِ‏اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٌ اليمٍ يَومَ يَحْمى‏ عَلَيْها فى‏ نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِانْفُسِكُمْ فَذُوقوُا ما كُنْتُمْ تَكْنِزوُنَ»

و كسانى كه طلا و نقره را ذخيره مى‏كنند و در راه خدا انفاق نمى‏كنند، آنها را به عذاب دردناك بشارت ده؛ روزى كه (آن طلا و نقره‏ها) در آتش دوزخ گداخته شود و پيشانى و پشت و پهلوى آنان را به آن داغ كنند (و فرشتگان عذاب به آنان گويند) اين است آنچه براى خود ذخيره كرده‏ايد، اكنون بچشيد عذاب سيم و زرى را كه اندوخته‏ايد.

 

 

الگوها از منظر قرآن در تربیت خانواگی

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ كَفَروُا امْرَأَتَ نوُحٍ وَ امْرَأَتَ لوُطٍ … وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ آمَنوُا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ … وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ …»

خدا براى كافران، زن نوح و زن لوط را مثال زد كه هر دو همسران دو تن از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت ورزيدند. و آنها نتوانستند از همسران خود دفع عذاب كنند و گفته شد، با ديگران به آتش درآييد؛ و خدا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، زن فرعون را مثل مى‏زند و آنگاه كه گفت: پروردگارا، براى من در بهشت نزد خود خانه‏اى بنا كن و مرا از فرعون و كردارش نجات بخش و مرا از مردم ستمكار برهان. و مريم دختر عمران را كه دامان خويش را از آلودگى نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم و او كلمات پروردگار خود و كتابهايش را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود.
قرآن كريم پس از بيان ماجراى دو همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم  و توصيه مؤمنان به مراقبت از خود و خانواده و پس از دستور به شدّت عمل با كافران و منافقان كه از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بروز مشاجره در ميان همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوشحال بودند، به منظور هشدار به دو همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جريان دو تن از همسران پيامبران پيشين يعنى زن نوح عليه السلام و زن لوط عليه السلام را به عنوان الگوى كافران مطرح مى‏كند و مى‏فرمايد: آن دو به خاطر خيانت به همسرانشان جهنمى شده و نسبت آنها با پيامبران نتوانست نجاتشان بخشد و به آنان گفته شد، همراه ديگر جهنميان بدون هيچ امتياز و تفاوتى وارد جهنم شويد.


اين خود درسى است براى همگان كه تنها، صفاتِ انسانى و ايمان و عمل ملاك است و نسبت داشتن با بزرگان و موقعيت اجتماعى و اصل و نسب در صورت سرپيچى از دستور الهى و انجام گناهان، نمى‏تواند كارساز باشد.
منظور از خيانت همسران نوح و لوط، انحراف از جاده عفّت نيست، زيرا هرگز همسرهيچ پيامبرى آلوده به بى‏عفتى نشده است، چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است:
 «ما بَغَتِ امْرَاةُ نَبىٍّ قَطُّ»
همسر هيچ پيامبرى هرگز آلوده به منافى عفت نشده.
بلكه منظور اين است كه ايمان واقعى به شوهرانشان نياورده و اسرار خانه را فاش مى‏كردند و گاهى بر ضد همسران خود با كافران و مشركان همدست مى‏شدند، تناسب اين داستان با داستان افشاى اسرار خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ايجاب مى‏كند كه منظور از خيانت همين باشد.
قرآن مجيد با طرح دو شخصيتِ منفى- همسران حضرت لوط و حضرت نوح عليه السلام- در صدد هشدار به پيروان خويش است كه با عبرت گرفتن از آن دو، از جادّه صواب و سداد، خارج نگردند. از سوى ديگر دو شخصيت مثبت- آسيه و مريم- را به عنوان الگو و سرمشق معرفى مى‏كند: آسيه، همسر فرعون، با روحيه شهادت طلبى، گام در ميدان مبارزه نهاد و مركزيت كفر و شرك را مورد تهديد جدّى قرار داد و اين درس را به انسانها آموخت كه هم مى‏شود به زندگى فرعونى با همه زرق و برقش پشت و پا زد و هم مى‏توان يك تنه به جنگ فرعون رفت و از اعتقادات حق دفاع نمود.
نكته بسيار ظريف كه از نقل دعاى آسيه در اين آيات برداشت مى‏شود، معرفت و محبت او به خداوند متعال است؛ زيرا او در دعاى والاى خود از خدا مى‏خواهد كه سراى بهشتى‏اش را نزد خود بنا كند.
حضرت مريم صديّقه نيز در ميدان آزمايش الهى و تسليم و رضا به قضاى او و همچنين در عفت و پاكدامنى اسوه مؤمنان معرفى شد. او حامل يكى از بزرگ ترين نشانه‏هاى الهى، يعنى حضرت عيسى عليه السلام شد و در سنگين‏ترين شرايط، با يقين به امداد الهى، به مصاف جنگ تبليغاتى دشمن رفت و در تير رس تهمت و افترا به حفاظت از يگانه فرزندش- كه امانت الهى بود- پرداخت.                      

 معارف قرآن (ج‏6) كد 4/233، ص: 105

مسئوليت خطير در برابر خانواده‏

«يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنوُا قُوا انْفُسَكُمْ وَ اهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لايَعْصُونَ اللَّهَ ما امْرَهُمْ وَ يَفْعَلوُنَ ما يُؤْمَروُنَ».
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خود و خانواده‏تان را از آتشى كه هيزم آن مردم و سنگ است نگه داريد. فرشتگانى درشت گفتار و سختگير بر آن آتش گماشته‏اند. هر چه خدا فرمان دهد، نافرمانى نمى‏كنند و به آنچه دستور يافته‏اند، عمل مى‏كنند.
شروع اصلاح از كجا؟
مهم ترين كار و بزرگ ترين مسئوليت انسان، اصلاح نفس و خودسازى است. تا انسان خود را تربيت نكرده باشد، نمى‏تواند ديگران را تربيت كند. سيره تربيتى اسلام نيز چنين است كه «مصلحان» بايد خود را ساخته باشند و به همين دليل آيه مورد بحث نخست‏«خودسازى» و سپس «اهل سازى» را مطرح كرده است.
دقتّت در روش تبليغى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز ما را به اين حقيقت رهنمون مى‏كند كه بايد ابتدا اصلاح را از خود شروع كرد و سپس به اصلاح خانواده و پس از آن اقوام و عشيره و آنگاه جامعه همّت گمارد. نگه داشتن خانواده از آتش دوزخ به اين است كه آنها را به همه خوبيها آشنا كند و فرمان دهد از همه بديها دورى كنند؛ و به تعبير امام صادق عليه السلام «آنها را امر (به معروف) و نهى (از منكر) نمايد.»
مقابله با تهاجم فرهنگى‏
تهاجم فرهنگى عليه باورهاى اسلامى مطلبى است انكار ناپذير كه همواره وجود داشته و با روندى رو به افزايش، بنيانهاى اصيل اسلامى را مورد هجوم قرار داده است.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى همواره سعى بر اين بوده كه در مقابل اين شبيخون، مقابله صورت گيرد. به نظر مى‏رسد كه يكى از بهترين راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى استكبار، توجيه خانواده‏ها و به ويژه پدران است كه مراقب خود و خانواده‏ها باشند و در تربيت صحيح اعضاى خانواده بكوشند؛ زيرا مراقبت بايد از درون خانه باشد و نمى‏توان براى هر فردى از افراد جامعه، مراقبى گماشت. بنابراين، اگر خانواده كه مهم ترين ركن اجتماع است، اصلاح شود تمام جامعه اصلاح خواهد شد و به عكس، اگر خانواده‏ها صالح نباشند، جامعه صالح نيز نخواهيم داشت.
اسلام، مسئوليت اين اصلاح را بر عهده سرپرست خانواده نهاده تا با شناخت واقعى از روحيات و افكار خانواده خويش از يك سو و دلسوزى و صداقت و اعتمادى كه نسبت به آنان دارد از سوى ديگر، بر اين مهم همّت گمارد و آگاهى‏هاى لازم را در محيط گرم و اطمينان بخش خانواده به اعضاى آن بدهد و آنان را پس از تربيت اسلامى و ورزيدگى فرهنگى به جامعه بفرستد؛ در اين صورت اگر كاستيها و برخوردهاى فرهنگى در جامعه وجود داشته باشد، به افراد تربيت شده و با فرهنگ، آسيبى نخواهد رسيد. 

 

قدرشناسى از پدر و مادر

«وَ وَصَّيْنَاالْانْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَفِصالُهُ فى‏عامَيْنِ‏انِ‏اشْكُرْلى‏ وَ لِوالِدَيْكَ الَىَّ الْمَصيرُ وَ انْ جاهَداكَ عَلى انْ تُشْرِكَ بى‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِى‏الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ انابَ الَىَّ ثُمَّ الَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَانَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (آيات 14- 15)
و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم- مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد- كه براى من و براى پدر و مادرت شكر به جاى آور؛ بازگشت (همه شما) به سوى من است!
و اگر آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى‏دانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده‏اند. سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى‏كرديد، آگاه مى‏كنم.
قرآن كريم انسان را به قدردانى از پدر و مادر- با هر مرام و مسلكى كه دارند- سفارش مى‏كند و اين سفارش را با كلمه «وَصَّيْنا» كه بيانگر مهم‏بودن موضوع است آغاز مى‏كند.
در آيات‏ديگر نيز انسان را به‏قدردانى و تشكر از زحمات پدر و مادر فرامى‏خواند و آن را در رديف شكر خدا قرار مى‏دهد؛  زيرا همان طور كه خدا ولىّ نعمت حقيقى است، پدر و مادر نيز واسطه نعمتهاى زيادى براى انسان بوده و زحمتهاى زيادى براى وى كشيده‏اند و تشكّر و قدردانى از هر ولىّ نعمتى، پسنديده و ناسپاسى، زشت است.


برترى حقوق مادر
در اين آيه بعد از سفارش احسان به پدر و مادر، بلافاصله نقش پرورشى و تربيتى مادر و زحماتى را كه وى متحمل شده، مطرح مى‏سازد و اين گونه بيان، شايد اشاره به برترى حقوق مادر و احترام وى باشد. امام زين العابدين (ع) فرمود:
حق مادر تو اين است كه بدانى؛ او تو را بگونه‏اى حمل كرده است كه هيچ كس، كسى را حمل نمى‏كند؛ از ثمره دلش تو را تغذيه كرده كه هيچ كس به ديگرى نمى‏دهد. او تو را با جميع جوارح خود حفظ كرد و باكى نداشت كه خود گرسنه باشد و تو را سير كند و خود تشنه باشد و به‏ تو بنوشاند، خود در آفتاب بماند و تو را از آفتاب بپوشاند و به خاطر تو بى‏خوابى بكشد و از سرما و گرما تو را حفظ كند، تا تو براى او بمانى؛ پس تو نمى‏توانى از عهده شكر او برآيى مگر به توفيق و كمك خداى تعالى.
حد و مرز اطاعت‏
چوم احسان به پدر و مادر واجب و آزردن آنان حرام است، اگر پدر و مادر دستوراتى مطابق حق بدهند و تقاضاهاى مشروعى بنمايند بر فرزند لازم است در حدّ توان، آنان را اطاعت و اجابت نمايد امّا اگر پدر و مادرى كافر و گمراه باشند وسعى و كوشش نمايند تا فرزندشان را نيز گمراه كنند در اين‏صورت وظيفه فرزند چيست؟
آيا اطاعت از آنها در اين صورت هم واجب است؟
آيا در اين صورت بايد آنها را طرد كرد و با آنان قطع رابطه نمود؟
و يا راه سوّمى وجود دارد؟
آيات فوق جواب مسأله بالاست و مى‏فرمايد در اين‏صورت نبايد از دستورات آنها پيروى كرد و خواسته نامشروع آنان را اجابت كرد؛ زيرا اطاعت پدر و مادر و ديگر اوليا تا زمانى واجب است كه معصيت خدا نباشد  ولى در عين حال نبايد نسبت به آنان بى‏احترامى هم كرد بلكه بايد در زندگى دنيا با آنان معاشرت و مصاحبت نيكو داشت. 
    معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 50

 

خانواده كانون آرامش‏

«وَ مِنْ اياتِهِ انْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ ازْواجاً لِتَسْكُنُوا الَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً انَّ فى‏ ذلِكَ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (آيه 21)

و از نشانه‏هاى او اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا به واسطه آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد. به‏راستى در آن براى مردمى كه مى‏انديشند، نشانه است.


مودّت، عامل پيوند
براى تشكيل خانواده اهدافى را مى‏توان برشمرد. قرآن همه آنها را در جمله «لِتَسْكُنُوا» بيان كرده است و هدف اصلى ازدواج را بازيابى سكون و آرامش اعلام كرده، آن را از آيات و مواهب بزرگ الهى دانسته است؛ زيرا ازدواج از ديدگاه اسلام مبادله عواطف است كه بر مبناى مودّت دو جانبه انجام مى‏گيرد و قرآن از آن به «ميثاق غليظ» و پيمان استوار تعبير مى‏كند. زن و مرد، متمم و مكمل يكديگرند و اين امر در سايه «ميثاق الهى» و «حبل خداوندى» يعنى ازدواج امكان‏پذير است.

ارتباط انسان با پدر، مادر و برادرش ارتباط «نَسَبى» است و از جان آنها مايه مى‏گيرد و پيوند دو همسر، قراردادى و اعتبارى است؛ ولى با اين وصف، محبت ناشى از آن بر محبت فرزند نسبت به پدر و مادر پيشى مى‏گيرد و اين تنها به خاطر قراردادن «مودّت» و «رحمت» از جانب خداست.
نمونه‏هاى گويايى در تاريخ زندگى مؤمنان وجود دارد كه اين حقيقت را روشن مى‏سازد، از جمله:پس از پايان جنگ احد پيامبر (ص) به دختر جحش فرمود: دايى تو «حمزه» شهيد شد. وى گفت: «انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ». باز فرمود: برادرت نيز شهيد شد. گفت: من اجر اين مصيبت را از خدا مى‏خواهم. اما همين كه خبر شهادت همسرش را به او داد، دست بر سر گذاشت، بلند گريست و فرياد كشيد. پيامبر (ص) فرمود:


 «ما يَعْدِلُ الزَّوْجَ عِنْدَ الْمَرْأَةِ شَىْ‏ءٌ»


نزد زن هيچ چيز معادل شوهر قرار نمى‏گيرد.

پيوستگى خانواده با جامعه‏
يكى از روشن‏ترين جلوه‏هاى «مودت» و «رحمت»، جامعه كوچك خانواده است. زن و شوهر ملازم يكديگرند و زندگى مادى و معنوى فرزندان خود را تأمين مى‏كنند و در حفظ و حراست، تغذيه، تأمين لباس و مسكن و تعليم و تربيت آنها مى‏كوشند. اگر اين رحمت و مشاركت نبود، نسل بشر به‏كلى قطع مى‏شد و هرگز نوع بشر دوام نمى‏يافت.

اين رابطه محبت‏آميز در چهارچوب خانواده خلاصه نمى‏شود، بلكه با توجه به‏اينكه خانواده زيربنا و نقطه آغازين جامعه است و با توجه به واژه «بَيْنَكُمْ» كه احتمالًا اشاره به همه افراد بشر است، مى‏توان گفت: ادامه حيات جامعه‏هاى بزرگتر نيز بدون «مودّت» و «رحمت» ممكن نيست؛ زيرا اين دو «ملاط و چسب» مصالح ساختمانى جامعه انسانى است، چرا كه جامعه از فرد فرد انسانها تشكيل مى‏شود، همچون ساختمانى كه از قطعات سنگ و آجر تشكيل مى‏يابد. اگر اين افراد با هم، پيوستگى و ارتباط نزديك نداشته باشند، جامعه‏اى به وجود نخواهد آمد.

معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 42

 

 

پوشش زنان‏ از منظر قران

 

«يا ايُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِازْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهِنَّ ذلِكَ ادْنى‏ انْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (آيه 59)


اى پيامبر! به زنان‏و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه «جلبابهاى خود [روسريهاى بلند] را بر خويش فروافكنند اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند، بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
پوشش، وسيله امنيت‏
پوشش كامل نشانه حيا و ايمان يك زن است. قرآن نيز با همين انگيزه و هدف،پوشيدن «جلباب» را توصيه مى‏كند و آن را علامت پاكدامنى و عفت مى‏داند؛ زيرا پوشاندن تمام بدن به شناساندن چنين زنانى به عنوان اهل حجاب و عفت وصلاح و تقوا كمك مى‏كند، در نتيجه وقتى به اين عنوان شناخته شدند، ديگراذيت نمى‏شوند و اهل فسق و فجور مزاحم آنان نمى‏گردند.
زمان و موقعيّت اجتماعى نزول آيه نيز همين معنا را تأييد مى‏كند؛ زيرا در دوران جاهليت و ابتداى بعثت، كنيزان و زنان اهل كتاب بدون پوشاندن سر و گردن از منزل بيرون مى‏رفتند و برخى از افراد هرزه وبى‏بند و بار، مزاحم آنها مى‏شدند. اگر زنانى كه تازه مسلمان شده بودند، با همان رسم و بدون رعايت پوشش كامل رفت و آمد مى‏كردند، چه بسا از شرّ مزاحمان فاسد احساس امنيت نمى‏كردند. از اين رو، خداوند دستور مى‏دهد زنان مؤمن بطور كامل حجاب را رعايت كنند تا در جامعه به عنوان زن و مؤمن، پاكدامن شناخته شوند و همانند زنان بى‏عفاف اهل كتاب و كنيزان بى‏تعهّد، مورد آزار و نگاههاى خائنانه مردان بيگانه قرار نگيرند و بهانه‏اى به دست مزاحمان اهل فسق ندهند.
حجاب كامل، وسيله امنيت و آسايش روانى زن است و گويا به زبان حال مى‏گويد:
 «چنين زنى نبايد مورد مزاحمت قرار گيرد. اين زنى است كه سپر دفاع را بطور طبيعى به همراه دارد و بايد در امان باشد.» پوشش اسلامى، زن را در سنگرى غيرقابل نفوذ و دور از تيررس نگاه و هوس بيگانگان قرار مى‏دهد و از تشويق و اضطراب نگه مى‏دارد.


حضرت آية اللّه العظمى امام خامنه‏اى زيد عزه العالى در اين باره مى‏فرمايد:
پايبندى بانوان به حجاب، آنان را در رسيدن به مدارج عالى معنوى كمك مى‏كند و از سقوط بر پرتگاههايى كه در سر راه آنان قرار دارد مانع مى‏شود. هيچ بحثى درباره پوشش زن، نبايد متأثّر از هجوم تبليغاتى غرب باشد. البتّه حجاب زنان به چادر منحصر نمى‏شود اما چادر بهترين نوع حجاب و نشانه ملّى ماست و هيچ منافاتى با فعاليتهاى زنان مسلمان در مسائل اجتماعى و فرهنگى ندارد


وسيله و كيفيّت پوشش‏
در اين آيه «جلْباب» به فتح و كسر جيم، وسيله پوشش معرفى شده است و آن لباس بلند مثل چادر و يا روسرى بزرگ- چارقد- است كه بخشهاى عمده بدن، سر و گردن و سينه را مى‏پوشاند و بيشتر در بيرون از منزل مورد استفاده قرار مى‏گيرد. «يُدنين» از مادّه «دنوّ» به معناى نزديك ساختن است و مقصود از آن پوشيدن است.
اين تعبير كنايه از آن است كه زنان «جلباب» را طورى بر خود بگيرند يا طورى بر سر كنند كه موى سر، زيرگلو و سينه‏هايشان را بپوشاند تا در انظار پيدا نباشد و افراد شهوتران، بيماردل و هرزه، آنان را به حيا و عفت بشناسند و جرأت تعرّض به آنان را به خود ندهند. 
                 معارف قرآن (ج‏5) كد 4/231، ص: 72


 

گمراه‏كنندگان برونى‏

گمراه‏كنندگان برونى‏
1- شيطان:
اوّلين دشمن قسم خورده انسان از ديدگاه قرآن، شيطان است. خداوند متعال در آيات فراوانى به معرفى شيطان، اهداف، راههاى نفوذ و دشمنى سرسختانه‏اش با انسان پرداخته و به انسان‏ها هشدار داده كه در دام شيطان نيفتند. به عنوان مثال در آيه‏اى همه انسانها را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرمايد:
 «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ‏السَّعِيرِ»
بدرستى كه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد، [او] فقط دار و دسته‏اش را مى‏خواند تا آنها از ياران آتش باشند.
در آيه‏اى نيز بيان مى‏دارد كه او به عزّت پروردگار سوگند ياد كرده كه بندگان خدا-مگر مخلصان را- گمراه خواهد كرد
شيطان همچنين از خداوند خواسته كه تا روز قيامت به او مهلت دهد تا همه فرزندان آدم، جز تعداد كمى را لجام زده و به دنبال خود بكشد
البته در مورد گمراهگرى شيطان بايد توجه داشت اذن الهى به شيطان كه به اغواى بشر بپردازد، به معناى مسلط كردن او بر انسان‏ها نيست؛ بلكه اين خود انسان‏ها هستند كه با اختيار خود به تبعيت از او مى‏پردازند، و ولايتش را بر خود مى‏پذيرند. قرآن مجيد در تبيين اين نكته كه شيطان بر چه كسانى تسلط مى‏يابد و از تسلط بر چه كسانى عاجز است، مى‏فرمايد:
 «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»
به درستى كه او، بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، تسلّطى ندارد. تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده‏اند و آنها كه نسبت به او [: خدا] شرك مى‏ورزند (و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى‏نهند.)

صفحات: 1· 2

هدايتگران و گمراه‏كنندگان‏

آيات فراوانى از قرآن مجيد به توصيف هدايتگران به سوى حق پرداخته و آياتى نيز كسانى را كه به اغواى بشر مى‏پردازند معرفى نموده است. دراين فصل به بررسى اين دو گروه از ديدگاه آيات قرآن مجيد خواهيم پرداخت.
هدايتگران‏
خداوند، هدايتگر اصلى عالم هستى‏
همانگونه كه خداوند متعال تنها افاضه كننده وجود به همه موجودات عالم هستى است و اگر در به وجود آمدن موجودات، معِدّاتى نيز وجود دارد همگى وسائط در فيض بوده و در عرض خالقيت خداوند متعال قرار نمى‏گيرند، در مسأله اعطاى كمالات به موجودات و همچنين نشان دادن راه كمال نيز عامل اصلى تنها خداست و ديگر هدايتگران نيز هدايتگران تبعى محسوب مى‏شوند. در آيه‏اى از قرآن كريم همه هدايت منحصر در هدايت خداوند گرديده و گوياى آن است كه هر چه به جز هدايت الهى، نام هدايت به خود گيرد جز ضلالت چيزى نخواهد بود.


 «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى‏»


بگو: هدايت، تنها هدايت الهى است.
آيه‏اى نيز كه به زبان حصر همه خيرات عالم را در انحصار خداوند متعال مى‏داند و مى‏فرمايد: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ»  ناظر به همين واقعيت نيز مى‏باشد، زيرا از جمله خيراتى كه به همه موجودات و از جمله انسان مى‏رسد مسأله هدايت شدن به سوى كمال مى‏باشد.

صفحات: 1· 2

روش‏هاى قرآن در هدايت انسان‏

قرآن مجيد براى هدايت انسان‏ها نازل شده است تا با تربيتشان، آنان را از ظلمت‏ها به سوى نور رهنمون شود. اين كتاب الهى براى تحقق اين هدف از روش‏هاى گوناگون چون نقل قصه، مثل، استدلال، موعظه و سخنان حكمت‏آميز، بشارت و انذار و … استفاه كرده است. در اين پست  براى تبيين بيشتر به یکی از این روشها مى‏پردازيم.


قصه گويى‏
داستان سرايى از گذشته‏هاى دور در ميان انسان‏ها رايج بوده و انسان‏ها با علاقه تمام قصه‏ها را شنيده و سينه به سينه و نسل به نسل به افراد پس از خود انتقال داده‏اند. جاذبه قصه در بين شنوندگان موجب شده كه بازار قصه سرايان خيالى نيز رونق بگيرد و كتب فراوانى در اين زمينه بجاى بماند.
استقبال از قصه، اختصاص به گروه خاصى از انسانها ندارد و همه اقشار افراد جامعه از كوچك و بزرگ را به خود جذب مى‏نمايد. قصه علاوه بر پركردن اوقات فراغت و وسيله سرگرمى، فوايد مهم‏ترى ديگر نيز دارد كه باختصار به آنها اشاره مى‏كنيم.

صفحات: 1· 2

نااميدان از رحمت حق:

در ميان آيات مربوط به داستان بشارت به حضرت ابراهيم (ع)، از زبان آن حضرت نقل شده كه يأس از رحمت حق مختص به گمراهان است:


«قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ الَّا الضَّالوُّنَ»

گفت: جز گمراهان، چه كسى از رحمت پروردگارشان مأيوس مى‏شود؟!
اگر در اين آيه، يكى از ويژگى‏هاى گمراهان، نااميدى از رحمت پروردگار ذكر شده به اين دليل است كه نااميدى، ريشه در اعتقادات ناصحيح دارد و گرنه اگر كسى خداوند را داراى قدرت بى پايان بداند كه مى‏تواند همه خواسته‏هاى او را برآورده كند و در سختى‏ها نجاتش دهد، هرگز به نااميدى دچار نخواهد شد.
گفتنى است كه گمراهان، اختصاصى به گروه‏هاى فوق ندارد و هر كس به هر مقدار از راه حق فاصله گيرد و هدايتش را از غير طريق خداوند و وحى آسمانى بگيرد در ضلالت واقع شده، خواه گمراهى‏اش در مسائل اعتقادى باشد و يا در عمل به ضلالت گرفتار گردد.

مرتدين

                 

دسته ديگر از گمراهان كسانى‏اند كه ابتدا راه حق را شناخته و بدان ايمان آورده‏اند، اما سپس از آن برگشته و به باطل گرايش يافته‏اند.


«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ‏الضَّالُّونَ»


كسانى كه پس از ايمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در اين راه‏ اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان، (كه از روى ناچارى يا در آستانه مرگ صورت مى‏گيرد) قبول نمى‏شود؛ و آنها گمراهان (واقعى) اند (چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند، و هم راه توبه را!)
با تأكيداتى كه در پايان آيه، يعنى «اوُلئِكَ هُمُ الضَّالوُّنَ» وجود دارد مى‏فهماند كه اين گروه در ضلالت سختى فرو رفته‏اند و به همين جهت موفق به توبه حقيقى نمى‏شوند و اگر توبه ظاهرى كنند از آنان پذيرفته نمى‏شود؛ و يا بنابراحتمال ديگر، اگر به هنگام مرگ و با مشاهده عذاب، توبه كنند، ديگر مورد قبول واقع نخواهد شد، زيرا توبه از كسانى پذيرفته مى‏شود كه به هنگام اختيار و نرسيدن مرگ به آن اقدام كنند.

هدايت در قرآن، ص: 114

پيروى كنندگان از خواسته‏ هاى مشركان:

خداوند متعال در آيات فراوانى از قرآن مجيد، پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان را از پيروى از خواسته‏هاى مشركان و كافران نهى نموده است. «1» به عنوان مثال به پيامبراكرم (ص) مى‏فرمايد:


«وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همان‏ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.


«قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لَاأَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ


بگو: «من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى‏خوانيد، نهى شده‏ام!» بگو: «من از هوا و هوس‏هاى شما، پيروى نمى‏كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود!»
دليل اين نهى نيز روشن است؛ زيرا مشركان و گمراهان نه خود حق را درك كرده و نه توان رهبرى ديگران به سوى حق را دارند. آنان خود در ضلالت اعمال و اخلاق و عقايد خود سرگردان و متحيرند، و هر كس را كه از آنان پيروى كند به همان وادى بى انتها و بدون راه نجات‏ خواهند برد. قرآن شريف در تعبير زيباى خود، به اين حقيقت اشاره نموده كه اگر حق بخواهد از هواهاى چنين گروهى تبعيت كند نتيجه‏اش فساد و تباهى عالم وهمه انسان‏هاست:


«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ»


و اگر حق از هوس‏هاى آنها پيروى كند، آسمان‏ها و زمين و همه كسانى كه در آن‏ها هستند تباه مى‏شوند.

دایره هدایت الهی
به همين جهت در چندين آيه به پيامبرش اعلام مى‏كند كه اگر از خواسته‏هاى مشركان پيروى كنداز دايره ولايت الهى بيرون رفته و ديگر از سوى خداوند حمايت نمى‏شود و در گروه ظالمين قرار خواهد گرفت. از سوى ديگر به عموم مسلمانان نيز تذكر مى‏دهد كه تمايلى به آنها نشان ندهيد، زيرا تمايل به اهل ضلالت، چيزى جز آتش فتنه و عذاب در دنيا و آخرت را به همراه نخواهدداشت:


«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَموُا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»

و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گيرد

تكذيب كنندگان لقاى الهى

 تكذيب كنندگان لقاى الهى:
در برخى از آيات قرآن مجيد به تشريح عقايد مشركان و نسبت هاى ناروايى كه به قرآن مى‏زدند پرداخته است. در اين آيات، تكذيب معاد توسط آنان را ياد آور شده و همين تكذيب لقاى الهى را دليل گمراهيشان دانسته است:


«وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كأَن لَمْ يَلْبَثوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ»


(به ياد آور) روزى را كه (خداوند) آنها را جمع (و محشور) مى‏سازد؛ آنچنان كه (احساس مى‏كنند) گويى جز ساعتى از روز، (در دنيا) توقّف نكردند، به آن مقدار كه يكديگر را (ببندند و) بشناسند! مسلّماً آنها كه لقاى خداوند (و روز رستاخيز) را تكذيب كردند، زيان بردند و هدايت نيافتند!
راز گمراهى اين گروه در اين است كه هر كس لقاى الهى را تكذيب كند، چيزى جز دنيا برايش نمى‏ماند كه بدان دل ببندد و دل بستن به دنيا و به دنبال آن تلاش براى از دست ندادن آن، انسان را به هر فساد، ظلم و تباهى مى‏كشاند، همانگونه كه همه طاغوت‏ها، در راه حفظ سيطره و نفوذ و جمع امكانات دنياى مادى به مقابله با خداپرستان برآمده وبه هر جنايتى دست زده‏اند. در آيات ذيل نيز ويژگى‏هاى افراد مادّى را ذكر كرده و عاقبت كار آنها را بيان مى‏دارد:


«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ أُولئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»

آنها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخير) ندارند، و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند، و آنها كه از آيات ما غافلند، (همه) آنها جايگاهشان آتش است، به خاطر كارهايى كه انجام مى‏دادند!


در اين آيه به چهار خصيصه اين گروه اشاره شده و به نظر مى‏رسد كه اين چهار ويژگى بر هم مترتّبند، يعنى كسانى كه به لقاى الهى اميدوار نيستند به سوى دنيا رو آورده و بدان راضى مى‏شوند و سپس بيشتر دل بدان داده و به جايى مى‏رسند كه دنيا تنها محل تكيه و اطمينان آنها مى‏شود و در آخر نيز همين اطمينان به دنيا سبب مى‏شود كه از هر چه آيت الهى است چشم پوشيده و حقايق را نتوانند ببينند و جزاى گمراهى چنين گمراهانى نيز جز آتش دوزخ نخواهد بود.

 

هدايت در قرآن، ص: 111

 

ابعاد هدايت قرآن‏

الف- بُعد فكرى و اعتقادى‏

ابتدا به عنوان مقدمه يادآور مى‏شويم كه قرآن مجيد در راه ساختن انسان و رساندن وى به قلّه سعادت و تكامل، براى «علم» و فراگرفتن آن اهميت فراوان قائل شده و يكى از اهداف اصلى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را تعليم كتاب و حكمت به مردم دانسته است

همچنين براى مؤمنانِ عالم درجات بسيار بالايى در نظر گرفته و دانشمندان حقيقى را مورد تكريم قرار داده است. از همگان خواسته كه از روى علم ودانايى سخن بگويند و مطالب ديگران را نيز به همراه دليل و استدلال بپذيرند. سخن از تعليم و تعلّم و ابزار علم چون قلم و نوشته، در اولين آيات نازل شده بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله  خود نشانگر اهميت علم و دانش از ديدگاه قرآن مجيد است.

پس از بيان اين مقدمه، متذكر مى‏شويم كه قرآن مجيد در هدايت بُعد فكرى و اعتقادى انسان به دو مرحله توجه داشته است: مرحله زدودن افكار غلط و انحرافى و مرحله جايگزين ساختن اعتقادات و افكار صحيح. در اين قسمت به شرح اين دو مرحله مى‏پردازيم:

1- زدودن افكار خرافى: اگر مراد از «خرافه» را افكار خلاف واقع بدانيم كه به مرور زمان برخى از مردم به آن معتقد گشته‏اند، قطعاً بزرگ‏ترين خرافه، «شرك و بت پرستى» است. زيرا حقيقتى در عالم روشن‏تر و واضح‏تر از توحيد و اعتقاد به خالق نيست. اصل اعتقاد به علت العلل و مبدأ هستى در جان هر آدمى نهاده شده است و اگر غبار گناهان واشتباهات روى آن را نپوشاند، هر شخص در اولين قدم حركت فكرى خود متوجه اصل وجود او خواهد شد. به همين جهت رسالت قرآن مجيد در اين بُعد همانا مبارزه دائم و علنى با شرك و مظاهر آن است. قرآن مجيد در يكى از نداهاى صريح خود بر ضد شرك آن را سخت‏ترين گمراهى دانسته و مى‏فرمايد:

 «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ»

و هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مى‏ربايند و يا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مى‏كند!

مبارزه قرآن با ديگر افكار غلط همچون «انكار معاد» يا «انكار نبوت» نيز با سيرى كوتاه در آيات كلام الهى، به خوبى به دست مى‏آيد. به عنوان نمونه آيات سوره يس به اين مهم مى‏پردازد. ابتدا به توهم بعضى از منكران معاد اشاره كرده كه پوسيده شدن استخوان‏هاى مردگان را دليل بر عدم برانگيخته شدن آنها مى‏دانستند؛ سپس به جوابگويى پرداخته و با رد توهّم آنان بيان مى‏دارد كه همان خداوندى كه براى بار اول انسان‏ها را خلق كرد، قادر است دوباره آنان را زنده كند. علاوه بر آن نمونه‏هاى ديگرى از قدرت خداوند را مثال مى‏زند تا استبعاد برپايى معاد را       نفى نمايد.

از آنجا كه عدّه‏اى، به دليل عدم شناخت صحيح از جهان هستى دچار اين افكار غلط شده و به لغزشگاه‏هاى انديشه گرفتار مى‏شوند، قرآن مجيد به اصلاحِ ريشه‏اى اين انحراف‏ها پرداخته و موانع شناخت را به آنها يادآور مى‏شود تا به اصلاحِ اعتقادات خود بپردازند. به عنوان نمونه به دام‏هاى تقليد كوركورانه و تكيه بر ظن و گمان اشاره نموده و اين دو را آفت شناخت انسان معرفى كرده است.  از همه انسان‏ها مى‏خواهد كه خود به تحقيق بپردازند و تا حصول علم از پا ننشسته و به مجرد دست‏يابى به ظن و گمان به‏اعتقادى رونياورند. احترام به گذشتگان نيز سبب نشود كه دست از عقل خويش شسته و خود را تسليم افكار آنان نمايند.

2- جايگزينى اعتقادات صحيح: قرآن مجيد براى پياده نمودن اين هدف دعوت به تعقل، تفكر و تدبّر را پايه و اساس دعوت خود نهاده و از انسان‏ها مى‏خواهد كه خود به تفكر در جهان هستى بپردازند، آيات آفاقى و انفسى را مورد توجه قرار داده، با مطالعه هر چه بيشتر در طبيعت و انسان به حقيقت هستى پى برند.

اين كتاب آسمانى در موارد فراوانى به تشريح آيات آفاقى پرداخته و سخن از خلقت آسمان و زمين، گردش منظم آنها، نورافكنى خورشيد و ماه، حركت بادها و كشتى‏ها، فوايد كوه‏ها و درياها، انواع ميوه‏ها و درختان و ده‏ها مورد از مخلوقات پرداخته و همه را مقدمه براى شناخت خداوند دانسته است.

مهم‏ترين مسائلى كه در اين بُعد از رسالت قرآن بدان توجه شده، مسأله توحيد، اقرار به روز بازگشت (معاد)، اعتراف به وجود پيامبران و دعوت حق آنها، هدفمند بودن جهان هستى و خلقت انسان، مسؤوليت انسان و … است.

از نكات شايان دقت اينكه قرآن مجيد از مؤمنان خواسته كه با بصيرت باشند و حتى در برخورد با آيات كتاب الهى نيز چشم و گوش بسته بدان پايبند نشوند. در وصف مؤمنان حقيقى مى‏فرمايد:

 «وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً»

و كسانى كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، كر و كور روى آن نمى‏افتند.

گفتنى است كه رسالت و هدف قرآن در اين بُعد تنها اين نيست كه انسان را چنان هدايت كند كه به وجود خداوند و ديگر اعتقادات صحيح اعتراف كرده و پس از آن به هر كارى كه مى‏خواهد دست زند؛ بلكه قرآن مجيد مى‏خواهد انسان را به گونه‏اى بسازد كه با تمام وجود حقايق را باور داشته و خود را به لوازم آنها نيز ملزم سازد. بطور مثال بااعتقاد به توحيد، تكيه‏گاهش را خدا قرار داده از تكيه بر قدرت‏هاى ظالم دست بردارد؛ اميدش تنها به خدا باشد و او را وكيل در تمام امور خود قرار دهد؛ و يا با اعتقاد به معاد، مراقب تمام اعمال خود بوده و از انجام معاصى و گناهان ترسان باشد؛ خود را هميشه در پيشگاه خدا ببيند و درباره همه امور خود، خودش را مسؤول و مورد بازخواست بداند.

رسيدن به اين مراحل سبب مى‏شود رسالت قرآن جامه عمل به خود پوشيده انسان نيز به مرحله كمال و ترقّى خويش برسد و گرنه با صِرف ادعا و يا صرف اعتقاد به عقايد حقّه، گام اصلى در جهت تحقق اهداف هدايتى قرآن برداشته نمى‏شود.

ب- بُعد اخلاقى و تربيتى‏

انسان داراى دو بُعد مادى و معنوى است، در بُعد مادى خويش خواستار رفع حوائج مادى و ارضاى غرايز خود و در بُعد معنوى‏اش خواستار ترقى و تكامل و دارا شدن صفات حسنه انسانى است. منظور از هدايت قرآن در بُعد اخلاقى و تربيتى آن است كه قرآن مجيد مى‏خواهد انسان‏ها را بگونه‏اى هدايت نمايد و رشد دهد كه علاوه بر اينكه نيازهاى مادى خود را در حد معقول و پسنديده برآورده مى‏كنند، در فكر تعالى روح و اخلاق خود نيز باشند؛ روح خود را آنچنان تربيت كنند كه در دنياى مادى غوطه‏ور نشده همچنين گرفتار اخلاق رذيله چون خود محورى، قدرت طلبى، شهوترانى، حسادت، بخل و ده‏ها صفت نفسانى مذموم نگردند. پيام و هدف قرآن اين است كه انسان‏ها خود را به مقامى از تعالى و رشد برسانند كه به اخلاق اللّه آراسته شده، تجلى‏گاه صفات الهى گردند.

خداوند متعال به صراحت از اين بُعد رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه تجلّى آن در قرآن و به وسيله خواندن آيات كتاب الهى بر مردم است سخن رانده است:

 «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ …»

 او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزكيه مى‏كند ….اين همان رسالتى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى خود ذكر كرده و فرموده‏است.

 «بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَكارِمَ الاخْلاقِ» من (به پيامبرى) برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به اتمام برسانم.

مراحلى را كه قرآن مجيد براى تحقق اين بُعد از هدايت به انجام رسانده مى‏توان طى چند بند بيان نمود:

1- بيدار نمودن انسان از خواب غفلت: قرآن مجيد به طور مرتب زنگ‏هاى خطر را به صدا درآورده و به انسان‏ها هشدار داده است كه در اثر غفلت و جهالت گرفتار ضلالتى كه بسيارى از پيشينيان نيز دچار آن شده‏اند نگردند! در آيات فراوانى سخن از اقوام گذشته به ميان آورده، ارسال رسولان به سوى آنان را متذكر شده و سپس به عاقبت هلاكت بسيارى از آنها به وسيله عذاب‏هاى الهى اشاره كرده است. در سوره هود پس از نقل داستان‏هايى از امت‏هاى گذشته نتيجه‏گيرى مى‏كند كه اين داستان‏ها، براى مؤمنان پند و اندرز به همراه دارند.

 «.. وَ جاءَكَ فى‏ هذِهِ الْحَقُّ وِ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ»

 و در اين (اخبار و سرگذشت‏ها،) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر است.

تذكّر به وجود شيطان و مكائد او از جمله امورى بوده كه قرآن مجيد به وسيله آن به مؤمنان هشدار داده و خواستار هوشيارى آنان شده است. در آيات مكررى به همراه نقل قَسَم‏هاى غليظ و شديد كه شيطان براى اغواى بنى‏آدم ياد كرده است،  تذكر مى‏دهد كه مبادا فرزندان آدم دچار فريب شيطان شده و از صراط مستقيم عبوديت خارج شوند.

   هدايت در قرآن، ص: 20

خداوند متعال در سوره اعراف، پس از بيان داستان خلقت انسان و سركشى شيطان از سجده بر او و فريب انسان، همه فرزندان آدم را توصيه نموده كه گرفتار شيطان نگردند.

در اين آيات پس از دستور به بر پايى عدل در تمام امور و روآوردن به پرستشگاه‏ها و عبادت مخلصانه، انسان‏ها را به دو دسته تقسيم نموده است: گروهى كه هدايت شده‏اند و گروهى كه گمراهى آنان مسجّل شده است:

 «فَرِيقاً هَدَى‏ وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ» «2»

جمعى راهدايت كرده و جمعى (كه شايستگى نداشته اند،) گمراهى بر آنها مسلم شده‏است. آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند، و گمان مى كنند هدايت يافته اند!

دليل گمراهى اين گروه همان است كه خود تسليم ولايت شيطان شده‏اند و گرنه شيطان تسلطى بربندگان خدا ندارد مگر اينكه خودشان به چنين سلطه اى تن در دهند.

در آيه ديگر نيز خداوند در پاسخ شيطان كه تأكيد مى‏كند همه بندگانت جز مخلصان را گمراه مى‏كنم، دايره كسانى را كه تحت سلطه شيطان قرار نمى گيرند بيشتر از عباد مخلصين نموده و سلطه شيطان را جز بر پيروانش نفى مى نمايد:

 «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ» «1»

كه بربندگانم تسلط نخواهى يافت، مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند. «2»

نكته قابل تأمل در آيه اول، جمله پايانى آن است كه فرمود: «وَيَحْسَبوُنَ انَّهُمْ مُهْتَدوُنَ»

با ذكر اين فراز مى فهماند كسانى ضلالت در حقشان حتمى است و راه برگشت ندارند كه آنقدر در گمراهى فرو روند كه گمان كنند راه راست همين راه است و بس؛ زيرا اگر احتمال انحراف و خطا مى دادند ممكن بود از راه ضلالت برگشته و قابليت هدايت پيداكنند. آيات ديگرى كه به همين گروه اشاره دارد، دورى نمودن اين گروه از ياد خدا را سبب هم نشينى‏شان با شيطان مى‏شمارد و مى‏فرمايد:

 «وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ» «3»

و هر كس از ياد خداروى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم پس همواره قرين اوست، و آنها [شياطين‏] اين گروه را از راه خدا باز مى‏دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان آنها هستند!

                        هدايت در قرآن، ص: 110

 

هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است.

 «وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيداً» «1»

كسى كه خدا و فرشتگان او و كتاب‏ها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گمراهى دور و درازى افتاده است.

در آيه دوم، مجموع اعتقادات مربوط به اصول دين يعنى توحيد، نبوت و معاد را مطرح نموده و منكرين آنها را از گمراهان محسوب نموده است. عدم اعتقاد به نبوت و معاد و ديگر معارف حق، همگى ناشى از عدم شناخت صحيح از خداوند متعال است؛ چنان كه در آيه ديگر منكران رسالت را كسانى مى‏داند كه خداوند را به حق نشناخته‏اند:

 «وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَى‏ بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ» «2»

آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند «خدا، هيچ چيز بر هيچ‏انسانى، نفرستاده‏است

انكار معاد نيز به انكار حكمت الهى و يا انكار قدرت خداوند برمى‏گردد كه ساحت قدس خداوند از همه آنها بدور است. پس، انكار هر يك از حقايقى كه اديان آسمانى به تعليم آن پرداخته‏اند، اعم از توحيد، نبوت، معاد و يا لوازم آنها، انسان را در زمره گمراهان قرار مى‏دهد.

2- مخالفت كنندگان با دستورات خدا و رسول:

كسانى كه تنها در مرحله نظر (فكر و اعتقاد) به خدا و رسول او ايمان آورده‏اند اگر در مرحله عمل، از دستورات خدا و رسولش سرپيچى كنند، اينان نيز در گروه گمراهان قرار مى‏گيرند. به فرموده قرآن مجيد:

 «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسوُلَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبيناً» «3»

هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!

معصيت از دستورات خدا و رسولش به دو صورت متصور است، افراط و تفريط، يعنى هم پيشى گرفتن و هم عقب ماندن از اجراى دستورات الهى سبب وقوع در ضلالت مى‏شود. در مورد مخالفت با امامان معصوم عليهم السلام نيز كه از طرف خدا و رسولش منصوب گشته‏اند، امر به همين منوال است. به همين جهت اميرمؤمنان عليه السلام در توصيه به مردم زمانش آنان را از پيشى گرفتن و عقب ماندن از همراهى با اهل‏بيت‏نبوت بازداشته، مى‏فرمايد:

 «انْظُروُا اهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعوُا اثَرَهُمْ، … وَ لا تَسْبِقوُهُمْ فَتَضِلُّوا وَلا تَتَاخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا» «1»

به اهل بيت پيامبر خود نگاه كنيد و از طريقه ايشان جدا نشده رفتارشان را پيروى كنيد … و از ايشان پيش نيفتيد كه گمراه و سرگردان خواهيد شد و عقب نمانيد كه هلاك و بيچاره مى‏شويد

هدايت در قرآن، ص: 108

کرامت نفس

در بخشي از آيات قرآن از کرامت و ارجمندي انسان و برتري او بر ديگر موجودات سخن به ميان آمده است. در برخي آيات، انسان مورد نکوهش قرار گرفته و حتّي فروتر از حيوانات معرفي شده است.
تأمّل و دقّت در بيان دوگانه قرآن، در باب کرامت انسان، ما را به اين حقيقت رهنمون مي‌کند که از ديدگاه خداوند انسان داراي دو نوع کرامت است: کرامت ذاتي و کرامت اکتسابي. مقصود از کرامت ذاتي آن است که خداوند انسان را به گونه‌اي آفريده است که در مقايسه با برخي موجودات ديگر، از لحاظ ساختمان وجودي، از امکانات و مزاياي بيشتري برخوردار است و يا تنظيم وساختار امکاناتش به شکل بهتر صورت پذيرفته است. در واقع، اين نوع کرامت حاکي از عنايت ويژه خداوند به نوع انسان است و همه‌ي انسان‌ها از آن برخوردارند. از اين رو، هيچ کس نمي‌تواند و نبايد به جهت برخورداري از آن‌ها بر موجودي ديگر فخر فروشد و آن را ملاک ارزشمندي و تکامل انساني خود بداند، يا به جهت آن مورد ستايش قرار گيرد، بلکه بايد خداوند را بر آفرينش چنين موجودي با چنين امکاناتي ستود؛ آن گونه که خود فرمود:

فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقينَ؛ (اعراف/179)

 


مقصود از کرامت اکتسابي دست يابي به کمال‌هايي است که انسان در پرتو ايمان و اعمال صالح اختياري خود به دست مي‌آورد. اين نوع کرامت برخاسته از تلاش و ايثار انسان ومعيار ارزش‌هاي انساني و ملاک تقرّب در پيشگاه خداوند است. با اين کرامت است که مي‌توان انساني را بر انسان ديگر برتر دانست. همه‌ي انسان‌ها استعداد رسيدن به اين کمال و کرامت را دارند، ولي برخي به آن دست مي‌يابند و برخي از آن بي‌بهره مي‌مانند.

 (محمدتقي، مصباح يزدي، به سوي خودسازي )

 

بهره بردن از ولايت الهي

انساني که به مقام قرب رسيده باشد، راه‌گشاي بقيه عالم خواهد بود و او همان «ولي‌الله»، «معصوم» و يا «پيامبر» است و به اذن الله از ولايت تکويني برخوردار مي‌باشد. ولايت تکويني انسان کامل بدان معنا نيست که او کارهاي خداوند را به تفويض انجام مي‌دهد بلکه خداوند متعال کار را از طريق فيض او و ديگر وسائط به انجام مي‌رساند. ولي‌ا لله از جمله فيض‌هاي الهي است و خداوند همان‌گونه که با آب رفع عطش و با آتش رفع برودت و با باران نياز گياهان را مرتفع مي‌نمايد با ولي‌الله نيز انسان‌ها را تأمين مي‌گرداند. «ولي‌الله» بيرون از نظام يگانه‌اي که به يک فيض واحد آفريده شده نيست و ولايت تکويني انسان کامل جداي از نظام الهي نمي‌باشد تا آن که گفته شود در نظام خلقت کسي با دعا و يا کرامت بر چيزي افزوده و يا از امري کاسته است.

منبع : (عبدالله، جوادي آملي، انسان در اسلام )

 

توبه از گناهان

در فرهنگ مذاهب آسماني، گناه سياه کننده‌ي دل، و تباه کننده انسانيّت و عامل دوري از خداست. و اگر انسان بسيار از مقام قرب «الله» دور گردد، توان شنيدن فرياد فطرت و آواي نبوّت را ندارد. قرآن درباره‌ي کفّار فرموده است:

«اولئِکَ يُنادوُنَ مِن مَکانٍ بَعيد؛

ايشان از مسافتي بس دور فراخوانده مي‌شوند». (فصلت/44).


توبه و طهارت نقش غبارروبي و ظلمت زدايي از برون و درون انسان، ايفا مي‌کند، و دل را نوراني مي‌سازد.
به گفتار امام علي (ع) گوش سپاريم که مي فرمايد:

 
«اَلبُکاءُ مِن خَشيَهِ اللهِ نُييرُ القَلبَ وَ يَعصِمُ مِن مُعاوَدهِ الذَّنب؛

گريه از خوف خدا، قلب را نور مي‌بخشد،  از تکرار گناه بازمي‌دارد.»

 (حوزه، ويژه حوزه‌هاي علوم ديني )

 

تکبر و خودبرتربيني

يکي ديگر از موانع رشد انسان بيماري «تکبّر و خودبرتربيني» است اين بيماري آنچنان زشت و قبيح است که ابليس را که به گفته‌ي حضرت علي (ع) شش هزار سال پرستش خدا را مي‌کرد به ضلالت و گمراهي کشاند و سرانجام او را بر آن داشت تا بار گناه بسياري از گناهکاران را به دوش بکشد.
قرآن کريم با طرح مسأله استکبار شيطان اين نکته را گوشزد مي‌کند که ممکن است فردي ساليان دراز اطاعت و پرستش خدا را بکند ولي بر اثر بيماري کبر و خودپسندي دسترنج ساليان متمادي عبادت خود را نابود سازد. از نظر قرآن کبر و خودپسندي از جمله عواملي است که انسان را از شناخت واقعيات آنچنان که هستند باز مي‌دارد. (عبدالله، نصري، سيماي انسان کامل از ديدگاه مکاتب)


«سَاَصرِفُ عَن آياتِيَ الَّذينَ يَتَکَبَّروُنَ فِي الاَرض بِغَيرِ الحَقِّ؛

 من آن کساني را که در روي زمين به ناحق تکبّر مي‌ورزند، از درک و شناخت آياتم محروم مي‌سازم.» (اعراف/146)

هواي نفس يا خودپرستي

مهم‌ترين مانع رشد انسان از ديدگاه قرآن کريم هواي نفس يا «خودپرستي» است. خودپرستي با جلوه‌هاي گوناگونش که حتّي گاهي انسان را فريفته و قيافه‌ي حق به جانب به خود مي‌گيرد بزرگ‌ترين بيماري قرون و اعصار بوده است. و اهميّت آن نيز تا آن‌جاست که بايد از آن به عنوان خطرناک‌ترين و فاجعه‌آميزترين عامل بدبختي بشريّت نام برد. زشتي اين بيماري تا آن جاست که گاه در لباس اصلاح و خدمت به ديگران جلوه‌گر مي‌شود. کم نيستند کساني که بيماري خودپرستي آن‌ها تغيير شکل داده و در لباس فضايل و کمالات نمايانگر شده است.( عبدالله، نصري، سيماي انسان کامل از ديدگاه مکاتب )
قرآن کريم به اين بيماري که سرمنشأ همه مفاسد و موانع رشد انسان است چنين اشاره مي‌کند:


«اَفَرَايتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَويه وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلَي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ وَ غِشاوَه فَمَن يَهدِيِه مِن بَعدِ اللهِ اَفَلاتَذکَّروُنَ؛

آيا ديدي آن کس را که هوي و هوس‌هاي خود را خداي خود گرفته است و خدا نيز او را با داشتن علم گمراه ساخت و بر گوش و قلب او مهر نهاد و برچشمانش پرده‌اي انداخت. بعد از خدا چه کسي او را هدايت مي‌کند. آيا باز هم متذکّر نمي شويد.» (حاثيه/23)

 

بلاي شتاب زدگي

«وَيَدعُ الاِنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَيرِ وَکانَ الاِنسانُ عَجُولاً؛

 وانسان (بر اثر شتاب‌زدگي بدي‌ها را طلب مي‌کند آن گونه که نيکي‌ها را مي‌طلبد، و انسان همواره عجول است».( اسراء/11)

در حقيقت عجول بودن انسان براي کسب منافع بيشتر و شتاب‌زدگي او در تحصيل خير و منفعت سبب مي‌شود که تمام جوانب مسائل را مورد بررسي قرار ندهد، و چه بسيار که با اين عجله، نتواند خير واقعي خود را تشخيص دهد، بلکه هوي و هوس‌هاي سرکش چهره‌ي حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شرّ برود. و در اين حال همان‌گونه که انسان، از خدا تقاضاي نيکي مي‌کند، بر اثر سوء تشخيص خود، بدي‌ها را از او تقاضا مي‌کند، و همان گونه که براي نيکي تلاش مي‌کند، به دنبال شرّ و بدي مي‌رود، و اين بلاي بزرگي است براي نوع انسان‌ها ومانع عجيبي است در طريق سعادت.
چه بسيارند کساني که بر اثر شتاب‌زدگي خود را به پرتگاه‌هاي خطرناک افکنده‌اند به گمان اين که به محل امن و امان مي‌روند، در بيراهه گام گذارده‌اند به تصوّر اين که به سوي منزل سعادت پيش مي‌روند، در زشتي‌ها و بدبختي‌ها غوطه‌ور شده‌اند به پندار اين که در مسير افتخار راه مي‌روند. به نتيجه‌ي شوم يعني شتاب‌زدگي گرفتار شده‌اند.
در حديثي از حضرت امام صادق (ع) نقل شده که فرمود:


«راه نجات و هلاک خود را درست بشناس مبادا از خدا چيزي بطلبي که نابودي تو در آن است، در حالي که گمان مي‌بري، نجات تو در آن است، خداوند متعال مي‌گويد انسان دعاي شرّ مي‌کند آن گونه که دعاي خير مي‌کند چرا که انسان عجول است.»


بنابراين تنها راه رسيدن به خير و سعادت آن است که انسان در هر کار قدم مي‌گذارد با نهايت دقّت و هوشياري و دور از هرگونه عجله و شتاب‌زدگي تمام جوانب را بررسي کند و خود را در انتخاب راه، از هرگونه پيش‌داوري و قضاوت‌هاي آميخته با هوي و هوس برکنار دارد در اين راه از خدا ياري بطلبد تا راه خير و سعادت را بيابد و در پرتگاه و بيراهه گام ننهد. ناصر، مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه
عشق آتشين به يک  موضوع و افکار سطحي و محدود، وگاه سيطره‌ي هوي و هوس بر انسان، و خوش‌بيني بيش از حد به يک مطلب، عوامل عجله و شتاب‌زدگي در کارها است، از آن جا که بررسي‌هاي سطحي و مقدماتي غالباً براي پي بردن به حقيقت يک امر و سود و زيان آن کافي نيست، معمولاً عجله و دستپاچگي در انجام کارها موجب ندامت و خسران و پشيماني است.
نقطه‌ي مقابل  عجله «تثبيت» و «تأني» يعني درنگ کردن و با تفکّر و تأمّل و بررسي همه‌ي جوانب کاري را انجام دادن است.

                                          

در حديثي از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود:

«مردم را عجله هلاک مي‌کند، اگر مردم با تأني کارها را انجام مي‌دادند کسي هلاک نمي‌شد.»

حرص و جزع و بخل

«اِنَّ الاِنسانَ خلِقَ هَلُوعاً» «اِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزُوعاً وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ وَ مَنُوعاً»

«انسان حریص و کم طاقت آفریده شده، هنگامی که بدی به او رسد بی‌تابی می‌کند و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران است.» (معارج/21 – 19)

 

اگر خداوند انسان را برای سعادت و کمال آفریده چگونه در طبیعت او شرّ و بدی قرار داده است؟ قرآن در آیه‌ی4 سوره‌ی «تین» صریحاً می گوید: «لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی اَحسنَ تَقویم؛ ما انسان را با بهترین صورت و ساختمان آفریدیم».
مسلماً منظور این نیست که ظاهر انسان خوب و باطنش زشت و بد است، بلکه کل خلقت انسان به صورت «احسن تقویم» است، و همچنین آیات دیگری که مقام والای انسان را می‌ستایند، این آیات با آیه مورد بحث چگونه سازگار است؟
پاسخ این است که خداوند نیروها و غرائز و صفاتی در انسان آفریده است که این‌ها بالقوه وسیله تکامل و ترقی و سعادت او محسوب می‌شوند، بناراین صفات و غرائز مزبور ذاتاً بد نیست، بلکه وسیله کمال است، امّا هنگامی که همین صفات در مسیر انحرافی قرار گیرد، و از آن سوء استفاده شود، مایه نکبت و بدبختی و شرّ و فساد خواهد بود.
فی‌المثل همین حرص نیروئی است که به انسان اجازه نمی‌دهد به زودی از تلاش و کوشش باز ایستد، و با رسیدن به نعمتی سیر شود، این یک عطش سوزان است که بر وجود انسان مسلّط است، اگر این صفت در مسیر تحصیل علم و دانش به کار افتد، و انسان حریص در علم و یا به تعبیر دیگر تشنه و عاشق بی قرار علم باشد، مسلماً مایه کمال او است، امّا اگر آن در مسیر مادیّات به کار افتد مایه شرّ و بدبختی و بخل می‌گردد.
به تعبیر د یگر این صفت شاخه‌ای از حب ذات است، و می دانیم حب ذاتی چیزی است که انسان را به سوی کمال می فرستد، اما  اگر در مسیر انحرافی واقع شود به سوی انحصارطلبی، بخل و حسد و مانند آن پیش می‌رود

 

 

 منابع : قرآن کریم

 ناصر، مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه

 

خدا محوری و آرامش

«وَ اتَّقُوا الله وَ عَلَی الله فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنوُن» (حج/31) 

 

پس از خدا بترسید (نه از خلق) و باید اهل ایمان تنها بر خدا توکل کنند

 

خدا محوری و آرامش

 

 

 

 

هر فردی در زندگی روزانه کارهای محوله را باید از روی خلوص نیت و با نظارت وجدان انجام دهد. خدا را ناظر دانسته، حقیقت و ایمان را شاهد بداند پیوسته بر آن باید بود که کارهای انجام یافته به نفع انسان ها باشد. اگر کاری برای کسی انجام دادید به فکر تشکر و تلافی نباشید. زیرا ممکن است او قدردانی نماید و شما از کارهای نیک باز بمانید. این خودش یک رنج و نگرانی به وجود   می آورد. اگر برای انجام وظیفه مذهبی یا بنا به مقتضای انسانیت از کسی دیدن نمودید و او به بازدید شما نیامد، این چیزی نیست که شما را نگران کند که به فکر تلافی باشید این افکار کوچک باعث کدورت های بزرگتری خواهد شد که گاهی جبران ناپذیر خواهد بود. کارها را برای خدا انجام دهید؛ اجر شما در نزد او محفوظ است و چشم داشت به مردم نداشته باشید.

اگر کسی از زحمت شما تشکر نکرد و قدر و ارزش شما را ندانست از شأن و مقام شما کاسته نمی شود. این نادانی و جهالت است که برای او وجود دارد؛ بلکه باید تشکر و سپاس خدای را به جا آورد که توانسته ایم کاری به نفع جامعه انجام دهیم، دستگاه آفرینش طوری تنظیم و منظم شده که خود به موقع قدردانی می کند. اگر به فکر تشکر نباشیم، خاطر آسوده تری داریم، زیرا تمایل و تمنای تشکر خود یک ناراحتی روانی به وجود می آورد، یک نوع خود خوری در انسان به وجود می آورد که مرتباً باید بگوید «عجب مردم بی اعتنایی هستند، ارزش افراد را نمی شناسند». این کلمات قهراً با ناراحتی ادا می شود و طبعاً جای خرسندی، خوشحالی و اعتماد به نفس را می گیرد. شاید مانعی هم جلو پیشرفت کارها قرار دهد، توقع بی جا یک نوع ناراحتی روانی به وجود می آورد که به نوبة خود بیماری زا می باشد، داروی این گونه بیماری ها کمیاب است و شخص مبتلا بهبودی کامل پیدا      نمی کند، زیرا تحت تأثیر احساساتش قرار گرفته و مرتباً تحریک می شود، اما اگر برای خدا کاری انجام داده باشد، دیگر توقعی از بندگان خدا ندارد در این صورت روحی آزاده، جسمی سالم و زندگی آسوده ای خواهد داشت.

روان شناسان معتقدند در ایمان به خدا، نیروی خارق العاده ای وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان متدین می بخشد و در تحمل سختی های زندگی او را کمک می کند و از نگرانی و اضطرابی که بسیاری از مردم قرن ما در معرض ابتلای آن هستند دور می سازد، قرنی که توجه فراوان به زندگی مادی بر آن سیطره دارد و رقابت شدیدی برای به دست آوردن مادیات، حکومت می کند؛ در صورتی که نیاز به غذای روحی در همین زمان محسوس تر است. ویلیام می گوید: بدون شک ایمان مؤثرترین درمان اضطراب است

کلیه ی کوشش ها و فعالیت های پیامبر اعظم(ص) در چارچوب خدا محور متحقق می شد. در روایتی آمده است که یک روز شخصی به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله به چه چیزی از دیگر پیامبران پیشی گرفتی، حال آن که تو آخرین و خاتم آنان برانگیخته شده ای؟ پیامبر فرمود: «من نخستین کسی بودم که به پروردگار ایمان آوردم…»

یکی از مفاهیم مهم در بهداشت و سلامت روان، مفهوم «امنیت روانی» است. اگر فرد امنیت روانی نداشته باشد زندگی اش بی معنا و از سلامت روانی بی نصیب خواهد بود. آن جا که ترس رخنه کند، امنیت رخت بر می بندد. امنیت روانی یعنی داشتن روح و روانی عاری از هراس. این نعمتی بزرگ است که در سایه ی آن، امنیت و آرامش برقرار خواهد ماند. خدامحوری و ایمان به خدا انسان را از نگرانی، اضطراب و دغدغه مصون می دارد و در برابر ناملایمات زندگی، استوار و آسیب ناپذیر می نماید. از سوی دیگر، انسان بی ایمان از این پشتوانه مستحکم روحی و روانی محروم است. گویی از فراز آسمان فرو افتاده یا تندبادی او را به مکانی دور پرتاب کرده است «…وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ» فقدان ایمان به خدا، زندگی را از مفاهیم عالی و ارزش های شریف انسانی تهی ساخته و منجر به آشفتگی و اغتشاش در هویت  می گردد.

اساساً اضطراب و نگرانی، ناشی از ترس یا ناتوانی است. آن کس که به خداوند قادر و توانای مطلق، ایمان دارد، همواره خود را در پناه تکیه گاه امنی می بیند که از هر ضعف و نقصی به دور و نسبت به انجام هر امری قادر و تواناست. از این رو دارای نشاط و سرور می گردد. نشاطی که برآمده از روانی امن و آرام است. انسان، زمانی به این امنیت و اطمینان نفس می رسد، که ترنم نام خدا بر لب و یاد او بر قلب و جانش طنین انداخته باشد و آن چنان به خدا دلبستگی پیدا کرده باشد که ذکر او سراسر اندیشه، عاطفه و رفتارش را فرا گرفته و جانش را زنده و آباد ساخته باشد در این صورت است که به اصطلاح روان شناسان فرد احساس دلبستگی امنی نسبت به وجودی دارد که هم قادر است و هم همیشه حاضر و در همه حال پاسخگوی نیازها می باشد. در این حال است که همه ی  بیم ها از میان می روند و جای خود را به امید می دهند. همه ی دغدغه ها و خاطر پریشی ها به طمأنینه بدل می گردند و دارای معنا و مفهوم می شوند. در مقابل بی خدایی و بی ایمانی زندگی را آشفته و پر از سختی و تنگنا می سازد. دوری از خدا زندگی را تنگ و سخت می گرداند

خوشبختانه توجه به نقش ایمان و خداگرایی در بهداشت روانی، از اصولی است که در مکاتب روان شناسی معاصر، بسیار بدان پرداخته می شود. ویلیام جیمز، کارل یونگ، هنری لینک و بسیاری دیگر از روان شناسان بزرگ معاصر درباره ی تأثیرات ایمان به خدا بر بهداشت روانی، بحث و تحقیق کرده اند به طور کلی برخی از آثار ایمان بر بهداشت روان از این قرار است:

الف) خداباوری به انسان احساس خود ارزشمندی و هویت می بخشد.

ب) خداباوری انسان را از تزلزل فکری و علمی مصون ساخته، موجب استواری و ثابت قدمی می شود.

ج) خداباوری نیاز به کمال جویی انسان را پاسخ می گوید.

د) خداباوری انسان را از رهایی و بیهودگی می رهاند.

هـ) خداباوری پاسخگوی نیازهای حقیقی انسان است.

و) خداباوری به زندگی انسان معنا می بخشد.

ز) خداشناسی گامی است به سوی خودشناسی و خودشناسی و خودیابی تأثیر مستقیم بر سلامت روان دارد.

عثمان، نجاتی، قرآن و روان شناسی.

 

آنان که به خدا ایمان آورند و نیکوکار شدند ، خداوند رحمان آنها را محبوب می کند .

             ” ان الذین آمنوا و عملو الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا” (مریم /96)         
آنان که به خدا ایمان آورند و نیکوکار شدند ، خداوند رحمان آنها را محبوب می کند .
مردانگی اقتضا می کند که اگر مرد در بروز اختلاف مقصر بوده است اقرار کند و با کمال شهامت عذرخواهی کند. چه اگر مقصر باشد ، ولی زیر بار نرود و اشتباهش را نپذیرد ، هرگز نمی تواند به موعظه ی زن بپردازد و موعظه اش بی اثر خواهد بود. در اینجا خود بیشتر محتاج موعظه و نصیحت است. این حالت حکم به ناحق دادن است .
در این باره استاد بزرگ ما ، رهبر انقلاب می فرمودند: ضرب المثل “حرف مرد یکی است” که در میان مردم رواج دارد، نادرست است.مرد کسی است که وقتی مرتکب اشتباهی بشود اقرار کند . زیرا ، ما معصوم نیستیم ، مسلما  اشتباهات بسیاری داریم و لازم است که به اشتباه خود اقرار کنیم.
بنابراین انسان باید قابل انعطاف باشد . تنها کسی می تواند در زندگی اجتماعی  موفق باشد که خوی نرم و انعطاف پذیری داشته باشد ، در غیر این صورت انسان مستبد و مطرود جامعه خواهد شد.
از جمله  نشانه های مروت و مردانگی آن است که در نزاع  و اختلاف حق را به صاحبش دهیم.
این سخن که اگر مرد به اشتباه خویش اعتراف کند ، زن جسور و گستاخ می شود و حرمت مرد می شکند ، از وسوسه های شیطانی است. زیرا همه جیز در برابر حق  بی ارزش است ، و باید به آن سر تسلیم فرود آورد. امام حسن مجتبی (علیه السلام) به جناده فرمود:


     “من اراد بلا عشیره و هیبتا بلا سلطنه فلیخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعه”


اگر کسی بخواهد عزیز شود بدون اینکه عشیره ای داشته باشد ، بر دلها حکومت کند و با هیبت و حرمت  باشد بدون اینکه سلطنت کند ،باید لباس خواری گناه را از تن برکند  و لباس عزت بندگی الهی  را بر تن نماید.
کتاب خانواده در اسلام ، نویسنده استاد حسین مظاهری

 

نعمت انس با قرآن از دیدگاه امام خامنه ای

شما جوانان و نوجوانانی که قرآن را فرا می گیرید این را بدانید که یک ذخیره مادام العمر برای اندیشیدن و فکر کردن را برای خودتان فراهم می کنید .

این چیز بسیار با ارزشی است . ممکن است در سنین جوانی ، معانی و معارف عمیقی را از آیات قرآن استنباط نکنید و نتوانید درست بفهمید – فقط چیزهایی سطحی و اندکی از معارف را بفهمید – اما به موازات بالا رفتن سطح معلومات و پیش رفت علمی ، از آیات قرآن که در حافظه و ذهن شما قرار دارد ، بیشتر استفاده می کنید .

حضور قرآن در ذهن انسان ، نعمت بسیار بزرگی است . فرق است بین کسی که برای مطلبی بارها آیات قرآن و فهرستهای قرآنی را جستجو می کند تا ببیند در این باره آیه وجود دارد یا نه ، با آن کسی که آیات قرآن بر ذهن و دل و جلوی چشم اوست و نگاه می کند ، آنچه را که در هر بخشی از معارف اسلامی به آن نیاز دارد ، از قرآن استنباط و استخراج می کند و روی آن فکر و تأمل می کند و از آن استفاده می برد .

انس با قرآن در دوران کودکی و نوجوانی ، تا دوران جوانی ، یک نعمت بسیار بزرگ است .

بخشی از بیانات امام خامنه ای در جمعی از حافظان و قاریان قرآن .

 

انسان دریا دل و بر اعصاب خود مسلط است

اگر انسان دریا دل و بر اعصاب خود مسلط باشد ، پیروزی بزرگی را به دست آورده است . چنانکه موسای کلیم برای انجام رسالتش از باری تعالی « سعه صدر » طلب فرمود :
« قال رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و حلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی » ( طه/23-28)
خدایا مرا دریا دل کن ، و کارم را آسان و گره از زبانم بردار و حرفم را بفهمان .
از آیه شریفه استفاده می شود اگر انسان دریا دل شود و بر اعصاب خود تسلط داشته باشد می تواند مشکلات را هموار و کارها را آسان کند ، سخنش را به کرسی قبول بنشاند و سرانجام در دل دیگران نفوذ کند .
حسین مظاهری ، خانواده در اسلام

وظیفه مرد هنگام نافرمانی زن

 

«واللاتی تخافون نشوزهن فعظون » (نساء /34 )

آنان را که از نافرمانی شان بیم دارید موعظه کنید


« موعظه » کلامی را گویند که سر تا پا مهربانی و تلطف باشد . « موعظه » باید همچون خورشید از تمام جوانب آن نور و گرمی ببارد و بر اساس دلیل و برهان باشد . روحیه ی افراد مختلف متفاوت است ، مثلاً در برخورد با زنان باید استدلال عاطفی و احساسی تکیه کرد و برهان تعقلی محض در این باره ، اثر لازم را ندارد .
چنانکه قرآن همبه دوستی و مهربان اشاره دارد « و جعل بینکم مودة و رحمة » (روم /21 )
بنابراین ، اگر زن در وظایف خود کوتاهی کند ، باید با « موعظه » و برخورد محبت او را نسبت به وظایفش آشنا ساخت .
یعنی ، اگر وارد خانه شدید و همسرتان را با همان لباس آشپزی و بگشائید ، بلکه با ملاطفت و خونسردی و محبت برخورد کنید ، به او یاد آوری کنید که چنین رفتاری موجب می شود که کانون گرم خانواده مان به سردی گراید .
حسین مظاهری :خانواده در اسلام

نمونه برخورد اسلامی

برای مثال نمونه ای از یک برخورد اسلامی را باز می گوئیم :
فرض کنید که هنگام وارد شدن به منزل با کثیف بودن و یا نا مرتب بودن خانه بر می خورید و محیط خانه را شایسته ی یک زندگی اسلامی نمی یابید ، باید همسر خود را « موعظه » کنید ، با مهربانی نارسائیها را به او گوش زد کنید ،و به او بگوئید النظافة من الایمان . سپس به تأثیر محیط پاکیزه ی خانه در تربیت و رشد و سلامت فرزندان اشاره کنید ، وظائف پدر و مادر را در این مورد یاد آور شوید ، و سخنانی از این قبیل بگوئید تا مورد پذیرش همسرتان قرار گیرد و اشتباه خود را بر طرف کند . اگر « موعظه » با عاطفه شروع شود و با استدلال پایان پذیرد حتماً اثر مناسب می گذارد .

 

 

 

 

 

حسین مظاهری : خانواده در اسلام

معنای واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی

با تأمل در چند مقدمه زیرین می توان معنای واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی بشر را دریافت :

1-      انسان در زندگی خود هرگز هدفی جز سعادت  وخوشبختی و کامروایی خود ندارد ( خوشبختی و سعادت شکلی است از زندگی که انسان آرزوی آن را داشته ، شیفته آن است مانند آزادی و رفاهیت و وسعت معاش و جز آنها … )

و چنانچه گاهی افرادی را می بینیم که از خوشبختی و سعادت خود رویگردان می باشند مانند کسی که با انتحار به زندگی خود خاتمه می دهد و یا از مزایای زندگی اعراض می کند . اگر در حال روحیشان دقیق شویم خواهیم دید که به واسطه عوامل ویژه ای سعادت زندگی را در آنچه تعقیب می کنند میدانند ؛ مثلاً کسی که خود کشی می کند در اثر حمله و هجوم ناملایمات ، راحتی خود را در مرگ می بیند و مثلاً کسی که به زهد و ریاضت پرداخته لذایذ مادی را بر خود تحریم می کند سعادت را در شیوه ای که پیش گرفته می داند .

پس فعالیت زندگی انسان پیوسته برای دست یافتن به سعادت و پیروزی در آن راه می باشد خواه در تشخیص سعادت واقعی خود مصیب باشد یا مخطی .

2-      فعالیت زندگی انسان هرگز بدون برنامه صورت نمی گیرد . مسأله ای بدیهی است . و اگر احیاناً خفا پیدا می کند ، از کثرت وضوح است زیرا انسان از یک طرف با خواست و اراده خود کار می کند و در نتیجه تا کاری را به سبب شرایط موجوده « کردنی » تشخیص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمی کند یعنی کار را به دنبال دستور درونی علمی انجام می دهد و از طرف دیگر کارهایی را که انجام می دهد برای « خود » یعنی برای رفع حوایجی که درک می کند به وجود می آورد و در نتیجه میان رفتار و اعمال او رابطه ای است مستقیم .

پس در هر حال انسان در فعالیتهای فردی و اجتماعی خود از داشتن هدفی گریز ندارد  و از تعقیب هدف خود از راهی که مناسب آن است و به کار بستن مقرراتی که برنامه کار است هرگز مستغنی نیست .

قرآن نیز نظر نامبرده را تأیید می فرماید :  « و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات » ؛ ( بقره /148)

برای هر کدامتان وجه و هدفی است که به آن روی می کنید ، پس در کارهای نیک به یکدیگر پیشی و سبقت بگیرید ( تا به هدفی عالی برسید ) .

قرآن دین به راه و رسم زندگی اطلاق می شود . حتی کسانی که اصلاً صانع را منکرند بدون دین نیستند ، زیرا زندگی انسان بدون داشتن راه و رسمی خواه از ناحیه نبوت و وحی باشد یا از راه وضع و قراراداد بشری اصلاً صورت نمی گیرد . خداوند متعال در وصف ستمگران که با دین خدایی دشمنی دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند می فرمایند : « الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا »( اعراف /45).

کسانی که – مردم را – از راه خدا برمی گردانند و راه خدا – راه و رسم زندگی فطری – را در هر حالی که کج کرده اند قصد می کنند و پیش می گیرند .

قران در اسلام ، علامه طباطبایی

 

 

قرآن مجید کتابی است کامل

 قرآن مجید مشتمل است بر هدف کامل انسانیت و آن را به کاملترن وجهی بیان می کند ، زیرا هدف انسانیت که با واقع بینی سرشته شده جهان بینی کامل و به کار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی است که مناسب و لازمه همان جهان بینی باشد و قرآن مجید تشریح کامل این مقصد را به عهده دارد .
خدای متعال در وصف آن می فرماید : « یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم » ؛ (احقاف/30)
هدایت می کند قرآن مجید به سوی حق در اعتماد – وبه سوی راهی راست – درعمل .
قرآن مجید به حقیقت مقاصدهمه کتب آسمانی مشتمل است و زیاده ، و این که هر چیزی که بشر در پیمانش راه سعادت و خوش بختی از اعتقاد و عمل به آن نیازمند می باشد در این کتاب به طور تام و کامل بیان شده است .

صفحات: 1· 2

قاری قرآن در قیامت

                                                                                               قران کریم ، صورت کتیبه انسان کامل است ؛ یعنی صورت حقیقت محمدیه ص در قرآن کریم آمده است :

« ان هذا الذی القرآن یهدی للتی هی اقوم » و « لقد کان تکم فی رسول الله اسوة حسنه » .

هراندازه که به قرآن نزدیک شوی ، به انسان کامل نزدک شده های . به حظ بهره ات از قرآن بنگر ! حقایق آن درجات ذات و مدارج عروجند . در وصایای امام علی ع به فرزندش محمد بن حنفیه آمده است :


« بر تو باد تلاوت قرآن و عمل به آن و انجام فرائض و شرایع و حلال وحرام وامر ونهی آن ! شب و روز ، آن را تلاوت کن !

چه قرآن عهد و پیمان خداست با خلق . پس لازم است هر مسلمانی هر روز به پیمان خود بنگرد ؛ اگر چه پنجاه آیه باشد .

و بدان که درجات بهشت بر تعداد آیات قرآن است . پس روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود : بخوان و. مقام ودرجه خود را افزون گردان ! در بهشت غیر از پیامبران و صدیقان ، بالاترین درجات ، از آن قاری قرآن است .
سیمای قرآن ، علامه حسن زاده آملی

نقش تلطف و مهربانی در تربیت

«و اذ قال لقمان لابنه و هو یعطه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم »( لقمان /13)


ای رسول ما ، یاد کن وقتی را که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت : ای پسر عزیزم هرگز به خدا شرک نیاور که شرک ظلم بسیار بزرگی است .
بنابراین ، اگر بتوان هر کدام از این غرایز را در مسیر به فعلیت رسیدن بخوبی رشد و هدایتکرد ، فرزندان ما مسلمان ومفید به حال مردم  خواهند شد . در غیر این صورت ، فرزندان  ما لجوج ، عقده ای ، متکبر و ظالم بار خواهند آمد و خود در این سوء تربیت مقصریم چون در اثر سوء تربیت ، فرزندان خود به شقاوت و خسران دنیا و آخرت   ره برده ایم .  خانواده در اسلام ، حسین مظاهری                              
 نقش مهربانی در تربیت قرانی

تأثیرورزش درافسردگی ( ورزش باطل کننده غصه ها )

تأثیرورزش درافسردگی ( ورزش باطل کننده غصه ها )
اگرروزگاران قدیم ورزش یک کار تجملی یا بی تاثیر انگاشته می شده ، اکنون دیگر شک و تردیدی  وجود ندارد که ورزش تاثیر بسیار زیادی بر روی بدن دارد و هر انسانی با ورزش احساس خشنودی می نماید .

دربیانیه های اجماعی انستیتو ملی بهداشت روانی ، انجمن بین المللی روان شناسی ورزشی و سایرصاحب نظرا ن در مورد اثرات روان درمانی مثبت ورزش اتفاق نظر وجود دارد .
پژوهش های متعددی نشان داده اند که فعالیت جسمی مداوم  و شدید ( ورزش های هوازی ) د رمقابل پدیده های منفی مثل ترس ، نگرانی و فشارهای عصبی اثر دافعه دارد .
اگر ورزش به طور منظم انجام شود ، سبب بهترشدن خودشناسی ، اعتماد به نفس بیشتر، عصبانیت کمتر، بهتر شدن عملکرد  ذهنی ، آرامش بیشتر تحت شرایط و فشارهای عصبی و کاهش افسردگی می گردد . ورزش حتی دربهبودی افسردگی اساسی و شدید مفید است .
اگر شما هم می خواهید ورزش کنید سعی نکنید یک شبه ورزشکار شوید !
اغلب بیماران افسرده که با رعایت کامل ، ورزش می کنند و حداقل چند هفته در هفته  3 روز 15 دقیقه می دوند اغلب درعرض یک هفته بهتر می شوند و درعرض سه هفته کاملا” احساس بهبودی می کنند .
مؤثرترین ورزش های هوازی عبارتنداز: تند دویدن ، آهسته دویدن ، تند راه رفتن ، کوهنوردی ، دوچرخه سواری ، طناب بازی ، هندبال ، فوتبال ، بسکتبال ، دوچرخه ثابت و… اگرچه صاحب نظران معتقدند همه ورزش ها می توانند سبب دفع افسردگی شوند و حتی راه رفتن درهوای آزاد را نیز موثر می دانند .
زمانی که ورزش را انتخاب می کنید نکات روان درمانی زیر را در نظر بگیرید:
-  بسیاری ازفعالیت های ورزشی باعث می شوند تا با افراد دیگر در تماس و ارتباط با شید .
- اغلب این فعالیت ها باعث می شوند تا شما در یک زمینه بهتر و بهتر شوید که این « خویشتن » شما را تقویت می کند .
-  بسیاری از این فعالیت ها جنبه ی بازی دارند ، شما را خوشحال می کنند و با« کودک درونتان » مرتبط می سازند .
- بعضی از این فعالیت ها مثل باغبانی یا کار خانه پر بارند و شما با کامل کردن آن احساس رضایت می کنید .
    قانون طلایی برای ایمنی در ورزش این است : آن را آسان بگیرید و بیش از حد انجام ندهید!
ورزش نباید حادثه آفرین باشد اگر مشکل خاصی دارید باید با دکتر مشورت کنید .
انجام ندادن تمرین های  سبک برای چند دقیقه قبل از ورزش وچند دقیقه بعد ازتمرین های ورزشی ، سبب درد ، خستگی عضلانی ، تهوع ، سرگیجه ، غش ، آسیب های جسمی ، و حتی اختلالات خطرناک ریتم قلب می شود .
انجام تمرین های ورزشی بسیار دشوار، بسیار طولانی وتکراربیش از حد آنها نه تنها سبب آسیب های جسمی می شود ، بلکه خود سبب « خستگی ، اضطراب و افسردگی » می شود .

 

هزار پند دروغ !!

هزار پند دروغ !!

به هر حال جبرائیل امین نازل شد و پیام الهی را اینگونه به موسی (علیه السلام ) ابلاغ نمود ؛
« ای موسی ! خداوند متعال می فرماید : هزار پند و نصیحت ابلیس دروغ است و می خواهد تو را و بندگان مرا فریب در زیر نقاب موعظه و نصیحت گمراه کند ، اما سه پند او را به گوش بسپار و به آن عمل کن و به دیگران برسان که راه درست وطریق نجات در آن است و با عمل به این سه پند و موعظه ، کمر ابلیس خم می شود و دستش از گمراهی شما قطع می گردد.»
                      خمیر مایه استاد شیشه گر سنگ است
                                                                                    عدو شود سبب  خیر اگر خدا خواهد

پند اول شیطان
پس از آن که موسی طبق دستور الهی از ابلیس خواست تا سه پند از هزار و سه پند و موعظه اش را بیان کند ، ابلیس شروع کرد به بیان آنها :
 ای موسی !هر گاه تصمیم بر انجام کار نیکی گرفتی در انجام آن عجله و شتاب کن ، وگرنه من تو را پشیمان می کنم و با تمام نیرو به تو حمله میکنم تا آن عمل نیک را انجام ندهی و کار خیری را به پایان نرسانی .
گر چه عجول و کم حوصله بودن و شتاب و عجله داشتن در کارها ازشیطان است چنانچه رسول خدا فرمودند : « انِِِِ الانا
ة من الله والعجلة من الشیطان » تأنی در کارها از خداست و شتاب زدگی از شیطان است . 
اما عجله در کارهای خیر ، و شتاب کردن در عمل به تصمیم های نیکی که گرفته ایم ، بسیار بجا و خوب بوده و باعث نجات از وسوسه شیطان می گردد لذا معروف است که گفته اند « در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست »

صدقه ا رّه ای که سر شیطان را می برد
در روایتی از رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه واله وسلم ) آمده است که حضرت فرمودند : زمانی از ابلیس پرسیدم که چرا مانع صدقه دادن و انفاق می شوی ؟
ابلیس پاسخ داد : ای محمد ! صدقه مانند ارّه ای است که بر سر من قرار می گیرد و سرم را همچون چوب می برد و تکه تکه می کند ! پیامبر( صلی الله علیه واله وسلم ) پرسیدند چرا ؟ مگردر صدقه و انفاق و خمس و زکات چه چیزی وجود دارد که برای تو تا این اندازه سخت و دشوار است ؟!
ابلیس پاسخ داد:چون در صدقه پنج خصلت وجود دارد ؛
اول : مالها را زیاد میکند
دوم : شفای مریض را به ارمغان می آورد
سوم : بلا و آفت را دفع می کند
چهارم : صاحبان صدقه از صراط می گذرند
پنجم : بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشود

در پنج کار عجله کنید :
اول : پذیرای از مهمان
دوم : تجهیز و دفن وکفن میت
سوم : شوهر دادن دختر زمانی که به حد بلوغ جسمی و شرعی رسید وشرایط آن فراهم شد
چهارم : پرداختن قرض در موعد مقرر
پنجم : توبه از گناه
در روایتی از امام صادق ( علیه السلام ) : « کان ابی یقول : اذا هممت بخیر فبادر فانک لا تدری ما یحدث »
امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند : پدرم مکرر به من می فرمود : هر گاه برای انجام کار خیری تصمیم گرفتی ، پس عجله کن چرا که معلوم نیست در آینده چه اتفاقی می افتد .
حافظ می گوید :                دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
                                                                                         دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

پند دوم شیطان
ای موسی ! اگر با زن نامحرمی خلوت کردی ، از من غافل مباش که سخت در فکر هلاکت تو هستم وهمه نیروی خود را در گمراه کردن تو به کار میگیرم و تا تو را به حرام نیندازم و پرده عفتت را پاره نکنم ، از پای نمی نشینم .
ای موسی ! نمیدانی چه انسانهایی را از طریق شهوت جنسی و از راه چشم چرانی و مسائل ناموسی ، بورطه سقوط و تباهی کشانده ام ودر دنیا و آخرت بدبخت نموده ام .

اوصاف شیعیان

  حضرت ، امام صادق ( عیله السلام ) در وصف شیعیان و مومنان می فرمایند :
1-  هر آینه علم و دانش دوست مومن است ، و بردباری وزیر اوست و شکیبایی فرمانده لشکر او ، و مدارا و ملاطفت برادرش ، و نرمی پدر اوست .
2- آنکه  بی بصیرت کار کند به کسی ماند که بیراهه رود ، و شتاب در حرکت جز دور شدن از مقصد بر او نیفزاید .
3 - فقه زینت ایمان است و حلم زینت فقه است و مدارا کردن  با مردم زینت حلم ، نرمی  زینت مدارا کردن است ، و آسان گرفتن زینت نرمی و ملاطفت است .
4 – بر مردم زمانی  می آید که چیزی کمیاب تر از رفیق مونس و کسب درهمی از حلال نیست .
5 – هر که خود را در محل تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او گمان بد برده است سرزنش نماید .
6 – دو خصلت اند که هلاکت بارند : برای مردم به رأی خود فتوا دهی ، یا به چیزی نمی دانی ندانسته  بگروی .
7 – خدا دنیا را به دوست  و دشمن عطاء  می فرماید و ایمان را نمی دهد مگر به برگزیدگان از خلق خود .
8 – شش صفت در مومن نباشد : سخت گیری ، بی خبری ، رشک ، لجبازی ، دروغ ، تجاوز .
9 -  احسان کامل نباشد مگر با سه خصلت : شتاب در آن ، کم شمردن بسیار آن ، ترک منت برآن
10 – اگر بخواهی بدانی که رفیقت در دوستی و برادری ثابت است یا نه او را خشمگین کن اگر در دوستی تو ثابت و برجا ماند برادرتوست و الا نه .                                  
 منبع : کتاب حضرت امام صادق علیه السلام ، فضل الله کمیانی.

همکاری با همسر

همکاری با همسر

قال رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
  أیما امرأه اعانت زوجها علی الحج و الجهاد او طلب العلم اعطاها الله من الثواب ما یعطی امراه ایوب                                                                                                 مکارم الاخلاق ، ص 201
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
 هر زنی که در کار حج ، جهاد ، یا آموختن علم و دانش شوهرش را یاری و همکاری کند ، خداوند به او پاداشی خواهد داد که به همسر ایوب ( به خاطر صبوری ) عطا کرد .
خانواده کانون تعاون و همبستگی است .
زن و شوهر هم با زندگی مشترک ، تصمیم می گیرند که بار زندگی را با هم به دوش بکشند و پشتیبان و مددکار و یکدیگرباشند .
در سایه این تعاون , محبت ها افرون می شود ، رشته های الفت تقویت می گردد و بار سنگین زندگی تنها بر دوش مرد یا زن سنگینی نمی کند .
همچنان که مردان اگر زنان را در کارهای خانه کمک کنند ، پاداش عظیم دارند ، زنان هم در صورتی که پشتوانه فعالیت مردان باشند ، آنان با دلگرمی بیشتری در تأمین معاش می کوشند .
گاهی مرد به سفر حج می رود و این بانوی خانه است که با تحمل تنهایی بار زندگی را به دوش می کشد و با ایثار و فداکاری چشم به راه همسر می ماند .
گاهی مرد به جبهه و جهاد می رود . حمایت زن از او عزم را در میدان نبرد استوارتر می کند .
گاهی مرد به سفر علمی می رود و یا به صورت طلبه و دانشجو آموزشهای تخصصی دور از خانه و وطن است . همسر با شکیبایی اش خود در پاداش آن حج و جهاد و در اجر این طلب علم شریک می سازد .
پایه های تعاون را در خانواده مستحکم تر کنیم .

هزار و سه پند از شیطان !!

هزار و سه پند از شیطان !!
عصرنبوت حضرت موسی علیه السلام بود . آن حضرت از پیامبران اولوالعزم و از انبیای صاحب شریعت بودند که برای هدایت توده های مردم ، به توحید و  یکتا پرستی زحمات و مشقات زیادی را تحمل نمودند و آزمایشهای بسیاری را با موفقیت پشت سر نهادند .
روزی آن حضرت نشسته بودند که ابلیس لعین نزد او آمد و در ضمن گفتگوهایش به آن حضرت عرض کرد :
می خواهم « هزار و سه » پند و حکمت به تو بیاموزم و با این پندها و اندرزها تو را موعظه کنم و راه تکامل و طریق سعادت را به تو بنمایانم !!
موسی علیه السلام او را شناخت و به او این گونه پاسخ داد :
آنچه که تو می دانی ، بیشتر از آن را من می دانم ، تو برو خودت را موعظه کن و از بدبختی و فلاکت ابدی نجات بده ، تو اهل موعظه و پند نیستی ، اگر اهلیت این کار را داشتی ، هرگز  در مقابل خدا قد علم نمی کردی و جسورانه دستوراتش را رد نمی نمودی ، من موعظه و پند را می پذیرم و به آن سفارش می کنم اما نه از شخصی مثل تو ، نیازی به پند تو ندارم و موعظه های دروغین تو را نمی پذیرم ، چون خدای مهربان و آفرید گار متعال دستور داده حرف تو را نپذیرم و به وسوسه ها ونیرنگ های تو گوش ندهم و هرگز در راه تو قدم نگذارم .

ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین .
ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید ، چرا که او برای شما دشمن آشکاری است ؟!
آری موسی علیه السلام این گونه به ابلیس پاسخ داد و مردانه در مقابلش ایستاد و طبق دستور الهی حرف او را نپذیرفت .
اما مثل این که این بار با دفعات قبلی متفاوت بوده و دستوری دیگر از طرف خدا نازل شده ؛ گویا خالق حکیم و بردبار ، مصلحتی در کار دیده ، و یا از رأفت و رحمت بی انتهایش فرصت و مهلتی دیگر به ابلیس داده ، و شاید هم خواسته موسی علیه السلام را محکی تازه زده ، عرصه امتحان و آزمایشی دیگر برایش ترتیب دهد ، و یا آنکه خواسته از زبان دشمن ترین دشمنان بنی آدم ، موعظه و نصیحتی کرده و بار دیگر خصومت و شیطنت ابلیس را هر چه روشن تر به آنها بنمایاند.

قرآن مجید متضمن کلیات برنامه زندگی بشر است

زیرا آیین اسلام که بهتر از هر آیین دیگری سعادت زندگی بشر را تأمین و تضمین می کند از راه قرآن مجید به دست مسلمانان رسیده است و مواد دینی اسلام که یک سلسله معارف  اعتقادی و قوانین اخلاقی و عملی است ریشه اصلی آنها در قرآن مجید می باشد ، خدای متعال می فرماید :
                                                                          « ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم »(اسراء/9)
به درستی این قرآن به سوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر جهان بشریت را اداره می نماید راهنمایی می کند .
                                                                         « و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» (نحل/89)
و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که همه چیز را بیان می نماید و روشن می سازد . و روشن است که در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضایل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری که نیازی به نقل آنها نیست ذکر شده است .
در پست های بعدی برخی از این کلیات و قوانین آورده می شود .
قرآن در اسلام ، علامه طباطبایی

سعادت و شقاوت فرزندان بستگی به والدین دارد .

قرآن شریف با کمال صراحت فرموده است ، که اگر پدر ومار در تربیت فرزندانشان کوتاهی کنند ، روز قیامت زیانکار خواهند بود .
یعنی اگر دختری بی عفتی کند یا در امور دینی اش سستی ورزد و یا پسری از مسیر اسلام منحرف شود ، و باعث آن ، کوتاهی پدر ومادر در امر تربیت باشد ، روز قیامت علاوه بر اینکه آن دختر و پسر روانه دوزخ می شوند ، پدر و مادر انها هم در آتش خواهند بود  اگر چه ه ظاهر انسانهای خوبی باشند .
پیامبر ص فرمودند :
                                             « الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من عد فی بطن امه » ( سفینه بحار ج 1 ص 709 ) 
                                            بدبخت کسی است که در شکم مادر گرفتار شقاوت شود و خوشبخت کسی است که در شکم مادر سعادتمند شود .
از این رو در اسلام برای جلوگیری از پیدایش نسلهای فاسد و ناقص از نظر جسمی وخاصه از نظر روانی ، تعالم لازم و سودمند بجای گذاشته است که اگر این تعالیم به مرحله اجرا گذاشته شود ، کمتر انحرافی پیش می آید ، زیرا ، زمینه بروز گناه بسیار ضعیف می شود و چنانچه فرزندی با وجود رعایت تعالیم اسلامی از سوی پدر ومادر ، منحرف شود ، تنها خود مقصر خواهد بود .
منبع : خانواده در اسلام ، حسین مظاهری

 

مومن ر محیط خانوده ناسپاسی نمی کند .

 

نا سپاسی انسان در محیط خانه

به هر حال طبع انسان طوری است که وقتی در نعمت واقع می شود ، سپاسگذاری نمی کند و وقتی هم مصیبت و بلایی به او برسد ، شکیبایی و صبر را از دست می دهد . این صفت اخلاقی ناپسند ، در محیط خانه نیز بروز می کند به گونه ای که خدمات همسر از صبح تا ظهر کارهای خانه را انجام داده و زحمتها کشیده است ، تنها به خاطر ( مثلاً ) شور شدن غذا نادیده گرفته می شود و این اشتباه اندک خط بطلانی بر همه زحمات او می کشد . حال آنکه انسان باید زشتیها و اشتباهات دیگران را در برابر خوبیهای آنها نادیده بگیرد ، و خوبی را سر پوش بدی قرار دهد .

« و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم و الله غفور رحیم » ( نور / 22)

باید مؤمنان خوی عفو و صفح را در پیش گیرند و از بدیها در گذرند . آیا دوست ندارید که خداوند در حق شما مغفرت و احسان فرماید که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است .

منبع : خانواده در اسلام ، حسین مظاهری

 

 

1 2 3